ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 89   فروردين ماه 1392
 

 
 

 
 
   شماره 89   فروردين ماه 1392


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
بازخواني يك پرونده ...


در جريان نهضت 15 خرداد 1342، نخست وزير وقت امير اسدالله علم بود. علم كه بود؟ پله‌هاي ترقي را چگونه طي كرد؟ و چگونه تا مقام نخست وزيري حكومت پهلوي رسيد. به خلوت سراي دربار راه يافت و محرم اسرار محمدرضا شد؟ امير اسدالله علم تنها پسر محمد ابراهيم علم (امير شوكت الملك) امير قائنات و همبازي دوران كودكي محمد رضا بود. به نقل از سندي از ساواك نياكان وي در مرزنشيني و وابستگي به انگلستان سابقه ديرينه دارد.
در قسمتي از اين سند آمده است: «اصولاً خانواده او مشهور به نوكري انگليسي‌ها است و حتي نفوذ او را در شرق از انگليسي‌ها مي‌دانند» در اين سند همچنين موقعيت وي را در بين مردم اين گونه شرح داده است: «ابداً حسن شهرت ندارد و مردم از طبقات مختلف به او خوش بين نيستند و حتي بين مردم به جاسوسي انگليسي‌ها مشهور است».
وي متولد 1298 هجري شمسي بود. تحصيلاتش را در دانشكده كشاورزي كرج انجام داده و خان زاده‌اي متموّل به شمار مي‌رفت. در سندي از او با عبارتهايي چون «بي اندازه متمول» و «سواد و معلومات كافي ندارد» ياد شده است. گزارشات بسيار در اسناد ساواك موجود است كه از فساد اخلاقي وي حكايت دارد:‌ جمله‌اي از سند فوق الذكر چنين است: «بيكاري را به عيّاشي مي‌گذراند». البته فساد وي فقط به جنبه‌هاي اخلاقي منحصر نبود، بلكه در امور مالي نيز تسرّي يافته بود، بر اين اساس گزارشات متعددي درباره سوء‌ استفاده مالي او به چشم مي‌خورد و مي‌توان به دو نمونه زير اشاره داشت: «آقاي علم مقداري از اراضي موات خود را كه ارزش نداشته به شهرداري بيرجند به مبلغ هفت ميليون ريال فروخته و وجه آن را بلافاصله از شهرداري مذكور دريافت داشته است.» آقاي اسدالله علم هنگام نخست وزيري خود، قبل از تصويب طرح ايجاد بندر آزاد در بندر عباس، اراضي وسيعي از آن شهرستان را به نام خود به ثبت رسانده و پس از تصويب طرح مذكور، اراضي ثبت شده را به چندين ميليون تومان به دولت فروخته است. منش و رفتار علم، وابستگان و دوستانش را جري كرده و آنها نير مزاحمتهايي براي مردم فراهم مي‌ساختند. «اخيراً از طرف اهالي زابل و زاهدان نامه‌هايي به جرايد مركز واصل و طي آن از اعمال و رفتار عده‌اي كه خود را منتسب به آقاي علم وزير سابق كشور معرفي و به عنوان فعاليتهاي حزبي در محل مزاحمتهايي براي اهالي ايجاد مي‌نمايند شكايت شده است.»
فساد اخلاقي و مالي علم كه با اوضاع راس هرم قدرت در دربار پهلوي نيز همراهي داشت، به اضافه حمايت از انگلستان از او، باعث شد كه وي مدارج ترقّي را به سرعت طي كند. «مقامات انگليسي فعلاً در ايران جدّاً از آقاي علم و تشكيلات ايشان حمايت مي‌كنند.» نشانه‌هاي بارز اين حمايت رابطه بسيار نزديكي است كه علم با سفيران وقت انگلستان در ايران داشته است. سند ساواك حاكي از آن است كه وي در سال 1336، به طور محرمانه و بدون اطلاع همسر اولش با دختر فخر الدوله مجد براي بار دوم ازدواج كرده است.
علم چون ساير وابستگان انگلستان، از به قدرت رسيدن ايالات متحده در ايران ناخشنود بود و رقابت شديدي با اين گروه داشت. اختلافات وي با منوچهر اقبال و علي اميني – دو نخست وزير پيش از وي، همچنين اختلافاتش با زاهدي از اين دست رقابتها سرچشمه مي‌گيرد. البته اين اختلافات مانع از آن نبود كه گاهي نيز بنا به مصلحت خود و انگليسي‌ها و به صورت مقعطي و تاكتيكي با مخالفينش همكاري كند.
در سال 1336، محمّدرضا پهلوي براي تظاهر به دمكراسي و كاهش انتقادهاي منتقدان غرب به ويژه آمريكا، تصميم گرفت سيستم دو حزبي در ايران راه بياندازد. دكتر اقبال رهبري حزب مليون و علم رهبري حزب مردم را بر عهده گرفتند و علم گروهي از روشنفكران را با سابقه فعاليتهاي چپي به گرد خود جمع ‌كرد. در اين دوره و در كوران فعاليتهاي حزبي، وي سعي مي‌كرد در محيط‌هاي مذهبي محبوبيتي به دست آورد، اما گزارشات بسياري از گوشه و كنار كشور، خبر از اعتراض مردم به بي‌اعتقادي او دارد.
البته مردم در باور نكردن اعتقادات ساختگي او حق داشتند چرا كه عملكردش حاكي از بي‌باوري وي به اعتقادات مذهبي بود. از جمله اين بي‌باوريها مي‌توان به مصاحبه وي در رد مسئله حجاب اشاره كرد، البته بعداً مجبور شود در ملاقاتي كه با آيت الله سيد محمد بهبهاني داشت، از اين بابت عذرخواهي كند. «آقاي اسدالله علم، آقاي آيت الله بهبهاني را در منزل شخصي ملاقات و درباره نطقي كه در مورد حجاب نموده بود از آيت الله معذرت مي‌خواهد.» به دليل وجود جنگ قدرت در حلقه وابستگان رژيم پهلوي، علم در دوران نخست وزيري منوچهر اقبال 4/1/1336 تا 6/6/1339 به همراه عده‌اي از متنفذين حكومت سعي در تضعيف دولت وي داشت و در اين به جلب حمايت مديران روزنامه‌ها و مطبوعات دست مي‌زد و در جلسات متعددي كه بر عليه نخست وزير تشكيل مي‌شد، شركت مي‌جست.
انتخابات دوره بيستم مجلس شوراي ملي در تابستان سال 1339 – دوره نخست وزيري اقبال برگزار شد. فعاليت دو حزب ساختگي محمدرضا، مليون و مردم، به ويژه حزب مردم به رهبري علم و با سخنراني هاي تند وي كه بر عليه دولت ايراد مي‌كرد به اوج خود رسيد. وي در جلسات متعدد حزب شركت مي‌جست و سخناني چون «آقاي علم پس از مذاكره در اطراف انتخابات، به حاضرين جلسه قول داده‌اند كه 45 نفر اعضاي فراكسيون پارلماني حزب را مجدداً كانديد نمايندگي دوره بيستم خواهد نمود.» مطرح مي كرد. البته علي رغم حضور اين دو حزب و كنترل شديد دولت، پيش بيني مي‌شد كه نتيجه انتخابات باب ميل رژيم نباشد، به همين دليل دولت اقبال مستقيماً وارد عمل شد و انتخابات، كاملاً فرمايشي برگزار گرديد. به دنبال درج خبر دخالت دولت در انتخابات در رسانه‌هاي داخلي و خارجي، محمدرضا مجبور شد طي سخناني: دستور استعفاي نمايندگان را صادر كند، پس از آن مجلس منحل شد و كشور مدت 2 سال و چند ماه از وجود مجلس هر چند مجلس ظاهري و فرمايشي محروم ماند. به دنبال انحلال مجلس، در 9 شهريور همان سال مهندس جعفر شريف امامي – وابسته به انگلستان- جانشين اقبال طرفدار ايالات متحده شد البته اين دولت چندان دوام نياورد و در ارديبهشت 1340 جاي خود را به دولت اميني سپرد تا تناوب به قدرت رسيدن اين دو كشور در دربار پهلوي حفظ شود.
علم همچنان مدارج ترقي را طي كرد، در اين دوره و قبل از سفر بهار 1341 محمدرضا به آمريكا، شايعه استعفاء حسين علاء‌ از وزارت دربار و جايگزيني علم در محافل خبري شنيده مي‌شد كه البته تحقق نيافت. همچنين خبر انتصاب علم به مدير عاملي مؤسسه بنياد پهلوي مربوط به اين دوره است. در سندي از ساواك كه گزارش جلسه تبريك به علم به مناسبت انتصاب جديد اوست، عباراتي آمده كه روي كار آمدن علم و رژيم پهلوي رابه دست انگلستان تصريح مي‌كند، همچنين مشخص مي‌شود كه به نظر هزار فاميل هر گاه انگلستان اراده كند مي‌تواند رژيم پهلوي را ساقط كند. پس بايستي افراد راس هرم به فكر جلب موافقت اين دولت برآيند در اين سند مي‌خوانيم:‌ »در مملكت‌داري بايد باهوش بود و اعليحضرت فقيد رضاشاه تشخيص داد كه ايران روي كاكل انگليسي‌ها مي‌چرخد، لذا نوكري آنها را قبول كرد و انگليسي‌ها هم از هر جهت او را تقويت كردند... بعد هم او را بردند و تا پسرش تسليم نشد جسد او را ندادند... اكنون نيز (اگر) شاه با آنها بسازد، صد در صد وضعش تثبيت خواهد بود.» علم پس از انتصابش قصد داشت سازماني به نام سازمان جوانان تشكيل دهد و فعاليت حزبي‌اش را براي به دست گرفتن قدرت و نفوذ در حكومت افزايش دهد.
به دنبال تشديد اختلافات علي اميني و شاه، محمد رضا پهلوي، در 21 فروردين 1341 به ايالات متحده سفر كرد. عمده هدف با تعهدات محمدرضا مبني بر انجام اصلاحات مورد نظر آمريكا تحقق يافت. بلافاصله پس از اين سفر، نخست وزير تغيير كرد و در 30 تير ماه علم بر مسند نخست وزيري تكيه داد، اين بار نوبت مهره انگليس بود تا جايگزين مهره‌اي از آمريكا شود و تعادل بين دو قدرت حامي رژيم برقرار گردد. البته محمد رضا پيش از سفرش مقدمات نخست وزيري علم را فراهم كرده بود و وي نيز خود را براي اين سمت مهيا مي‌ساخت، در اين باره سندي به نقل از دختر علم مي‌خوانيم: «اعليحضرت همايوني قبل از مسافرت به آمريكا به پدرم دستور فرموده‌اند كه خود را براي نخست وزيري آماده نمايد و بعد از مسافرت هم تاييد فرمودند كه به زودي پدرم نخست وزير خواهد شد.» البته كندي و هيئت حاكمه آمريكا علي رغم موافقتشان با بركناري اميني و نخست وزيري علم از وي حمايت نمي‌كردند و در سندي از ساواك نيز به نقل از آموزگار در اين باره تاكيد شده است: «دولت آمريكا نسبت به دولت آقاي علم خوش‌بين نيست و تمام كوشش خود را صرف تغيير دولت و زمامداري شخص ديگري كه تمايلات سياسي به نفع دولت آمريكا باشد، مي‌نمايد.»
در دوره نخست وزيري علم، حزب مردم كه با اشاره محمدرضا تاسيس شده بود، براي حمايت يا عدم حمايت از او گوش به فرمان شاه بود، چرا كه اساساً حزب‌هاي دوره پهلوي ساختگي بودند و براي حفظ ظاهر دمكراسي در صحنه حضور داشتند. سندي از ساواك حاكيست، عدل، دبير كل حزب مردم، حزب فرمايشي كه موسس آن علم بود، در پاسخ به درخواست اعضاء مبني بر حمايت با عدم حمايت از دولت علم، از آنها مهلت خواسته است كه موضوع را ابتدا با محمدرضا مطرح كند و پس از آن نظر قعطي حزب بيان شود.
به دليل فترت مجلس شوراي ملي در اين دوره، مقررات انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي به صورت تصويب‌نامه‌اي در هيئت دولت – 14 مهر 1341 – اعلام شد و به دنبال آن اعتراض علماء‌ و روحانيون به مفاد آن آغاز گرديد. دامنه اعتراضات گسترش يافت و روز سه شنبه 2 بهمن تعداد بسياري از مردم تهران در بازار اجتماع كردند و بر عليه اين تصويب‌نامه دست به راپيمايي زدند كه نيروي انتظامي براي سركوب مردم وارد عمل شد و تظاهر كنندگان را متفرق ساخت، به دنبال اين واقعه دولت از مواضع خود عقب نشيني كرد و لغو تصويبنامه رسماً اعلام شده پس از شكست دولت و با توجه به عدم توانايي تركيب كابينه در كنترل اوضاع، در جلسه 29 بهمن هيات وزيران، علم پيشنهاد كرد كه چون اجراي مواد ششگانه اصلاحي محمدرضا به نيروي تازه‌تري احتياج دارد، لازم است دولت فعلي استعفا دهد. به دنبال اين سخنان، در بيست و نهم بهمن 1341، نخست وزير استعفاي خود و كابينه‌اش را به محمدرضا ارائه كرد. و وي نيز ضمن قبول استعفاي دولت، مجدداً علم را به نخست وزيري منصوب كرد، متعاقب آن كابينه جديد در 30 بهمن معرفي شد. علي رغم انتصاب مجدد علم به نخست وزيري و با توجه به اوج گيري نهضت اسلامي، شايعه روي كار آمدن يك دولت نظامي و تشديد سركوب مردم همچنان ادامه داشت.
علم در دوره نخست وزيري‌اش دوستان و نزديكان را به مناصب مهم گمارد كه اين امر به نقل از سندهاي ساواك كه حاكي است:‌ »آقاي علم روي اصل حس شديد رفيق بازي كه صفت مشخصه ايشان مي‌باشد افرادي را ... بر پست‌هاي حساس و نتيجتاً مقدرات مملكت مسلط نموده و بدين طريق مخاطراتي را براي مملكت فراهم نموده است.» مورد اعتراض ديگر وابستگان حكومت قرار مي‌گرفت. و اين برخوردها چهره ضد ديني‌اش را نمايان تر و به تبع آن نگراني محافل مذهبي را تشديد مي‌كرد، به نحوي كه گزارشاتي چون: «تبليغات عليه آقاي نخست وزير در محافل مذهبي و بين بازاري ها كاملاً شدت يافته است.» به چشم مي‌خورد.
به دنبال پايان دوره فترت مجلس شوراي ملي، در 26 شهريور 1342 انتخابات بيست و يكمين دوره مجلس و چهارمين دوره مجلس سنا بر اساس قانون جديد انتخاب، برگزار شد و در 14 مهر هر دو مجلس افتتاح گرديد. پس از آمادگي دو مجلس و به موجب سنت پارلماني، روز 29 مهر هيات دولت استعفا داد و بلافاصله پس از يكروز علم براي بار سوم مامور تشكيل كابينه شد و در آبانماه كابينه را معرفي كرد. علي رغم انتصاب مجدد علم به نخست وزيري به نظر مي‌رسيد اين بار علم مدت كوتاهي بر مسند نخست وزيري باقي خواهد ماند و حكم وي براي خالي نبودن اين سمت تا تعيين نخست وزيري جديد است، چرا كه اطلاع رسيده حاكي است آقاي علم نخست وزير به سمت سفارت كبراي در لندن به وزارت امور خارجه واصل و به شرف عرض ملوكانه رسيده است و بنا بر اين تا دو سه ماه ديگر تغيير كابينه آقاي علم حتمي است. قابل توجه است كه تاريخ وصول خبر اين سند 16/8/1342 يعني فقط دو روز پس از معرفي كابينه است. روزهاي پاياني عمر دولت علم نزديك مي‌شد، علم و كابينه‌اش عاملان اصلي واقعه 15 خرداد، آلت دست شاه و بيگانگان و عامل قتل عام مردم شناخته شده بودند، بي‌اعتقادي وي شهره عام و خاص بود، به همين دليل ترس از شركت در مجامع عمومي افزايش يافت به نحوي كه گزارشات متعددي مبني بر عدم حضور وي در اجتماعات وجود دارد. عباراتي از سند ساواك چنين است:‌ »در تالار فرهنگ به محض اينكه سخنراني خود را به اتمام رسانيد ديگر به جاي خود مراجعت نكرد و فوراً از درب اختصاصي تالار با ترديد و ترس خارج شد.»
در اين زمان كندي رئيس جمهور وقت آمريكا در 22 نوامبر 1963 مطابق 1/9/1342 به قتل رسيد و ليندون جانسون به جاي وي انتخاب شد، پيرو آن شاه مترصد اعلام نظر قعطي رئيس جمهور جديد درباره وي بود. علم در افكار عامه مقبوليت نداشت، تغيير رئيس جمهور آمريكا نيز مزيد بر علت شد و شايعه تغيير دولت و جايگزيني قدس نخعي، وزير دربار به جاي او قوت گرفت. با قطعي شدن بركناري و بنا بر اسناد ساواك، علم در صدد برآمد با گماردن هواداران و وابستگانش در مراكز مهم دولتي، پس از پايان دوره نخست وزيري نيز نفوذ خود را در هيات حاكمه حفظ كند. در نيمه اسفند 1342 عمر دولت عملاً به پايان رسيده بود، اين تغيير به اندازه‌اي مسلم مي‌نمود كه هم علم و هم اعضاي دولتش از تاخير در انتصاب نخست وزير جديد تعجب مي‌كردند بالاخره اين انتظار در 17 اسفند به سر رسيد و بر خلاف برخي پيش‌بيني‌ها، حسنعلي منصور – مهره آمريكا – به قدرت رسيد.
پس از اين انتخاب، وابستگان علم به ويژه حزب مردم، در دستگاه حاكمه و مجلس در انزوا قرار گرفتند، البته اين انزوا با تبعيد حضرت امام (ره) در 13 آبان 1342 و مهر تاييد شاه بر اعمال وحشيانه علم در نهضت 15 خرداد تعديل شد و از فشارهاي وارده بر اين گروه كاست. حسنعلي منصور نيز به مكافات عمل خويش رسيد و در اول بهمن همين سال به دست محمد بخارايي ترور شد و در بيمارستان پارس تهران درگذشت. علي رغم بركناري علم از پست نخست وزيري، ساواك حفاظت از جان وي را ضروري مي‌دانست تا به خشم انتقام مردم دچار نشود بعد از بركناري، بارها شايعه انتصاب مجدد وي به نخست وزيري به گوش مي‌رسيد. اين شايعات به ويژه هنگامي كه رابطه ايران و انگلستان در وضعيت نامناسبي قرار داشت، شدت مي‌يافت و باور همكان اين بود كه محمدرضا قصد دارد با نخست وزيري او موقعيت انگليس را در دربار بهبود بخشد. البته اسناد ساواك اين باور را تاييد مي‌كنند، همانگونه كه در اسناد ساواك آمده است: «بعيد نيست براي ايجاد رابطه نزديكي بيشتري بين ايران و انگليس آقاي علم بار ديگر مامور تشكيل كابينه شود.» البته نخست وزيري مجدد علم هيچگاه تحقق نيافت، اما وي تا پايان عمر محرم اسرار شاه و عامل حل مشكلات داخلي و خارجي محمدرضا به شمار مي‌رفت. اين مسئله در اسناد ساواك نيز تصريح شده است، چنانچه مي‌خوانيم: «به آقاي علم از طرف شاهنشاه آريامهر ماموريت داده شده ضمن مسافرت به خارج با مقامات مسؤول و سياسي كشور انگليس ملاقات و مذاكره و نظر موافق آنها را در حمايت از وضع و رويه سياسي فعلي ايران جلب نمايد.»
پس از بركناري علم از نخست وزيري، وي در آبان سال 1345 به وزارت دربار منصوب شد. اين انتصاب با توجه به عبارت «روزي كه اسدالله علم به وزارت دربار منصوب گرديد، در همه جا گفته شد كه ديپلماسي انگلستان توفيق بزرگي به دست آورده و دربار ايران را به دست گرفته است» پيروزي انگلستان محسوب مي‌شد و پس از انتصاب معينيان به رياست دفتر مخصوص شاهنشاهي، تعديل بين دو دولت انگليس و آمريكا در دربار برقرار شد. علم در وزارت دربار نيز با وابستگان آمريكا به رقابت مي‌پرداخت و در گماردن طرفداران خود و وابستگان انگلستان از هيچ كوششي دريغ نورزيد وي تا 14 مرداد 1356 در پست وزارت دربار باقي ماند و پس از آن به دليل بيماري سرطان خون كه از سال 1347 با او همراه بود استعفا داد و از اين كه پس از اين سمت شغل ديگري به وي ارجاع نشده است بسيار ناراحت مي‌نمود. در سندي از ساواك به نقل از يكي از بستگانش چنين آمده است: «اسدالله علم از تغيير سمت دربار و عدم ارجاع مقامي ديگر به او ناراحت است.» علم پس از وزارت دربار، براي ادامه معالجه عازم فرانسه شده و در روز 25 فروردين 1357 درگذشت. پس از مرگ، جنازه وي به تهران منتقل شد و بعد از تشييع از مسجد سپهسالار تهران با هواپيما به مشهد منتقل و در 27 فروردين در اين شهر دفن شد.
با مرگ علم، انگلستان يكي از وابستگان و نوكران صديقش، محمدرضا پهلوي محرم اسرارش و خاندان علم پشتوانه بسيار قوي را از دست دادند. وابستگي علم به بريتانيا و علاقه هيئت حاكمه اين كشور به وي در پاسخ سر دنيس رايت – سفير اسبق انگلستان در ايران – به پيام تسليت روزنامه تايمز لندن كه در بولتن محرمانه خبرگزاري پارس 31/1/1357 آمده مشخص است. قسمتهايي از اين پيام كه از وابستگي مطلق علم به انگلستان و آلوده بودن دست او به خون مردم در نهضت 15 خرداد حكايت دارد، در پايان نقل مي‌شود:
«اسدالله علم با نفوذترين چهره در پشت تاج و تخت ايران بود.»
«هر زمان كه كنسرسيوم سالانه نفت با اشكال جدّي مواجه مي‌شد، شاه به علم دستور مي‌داد كه از طريق سفراي انگلستان و آمريكا ميانجي‌گري كند.»
«به خاطر نقشي كه علم اغلب در دورانهاي بحراني براي هموار كردن راه بهبود روابط ايران و انگلستان باز مي‌كرد، از او عميقاً سپاسگزار هستم.»
«زماني كه شورشهاي شديد در مخالفت با برنامه‌هاي اصلاحي شاه در تهران به راه افتاده بود، طرز برخورد محكم علم با اين موقعيت نه تنها برنامه‌هاي اصلاحي را نجات داد، بلكه نقطه عطفي در تاريخ ايران به وجود آورد.»


منبع:برگرفته از مجله گزارش تاريخ ، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي

این مطلب تاکنون 2838 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir