رضاخان مولود اراده بهائيان
شرايطي كه در دوران مظفرالدين شــاه
(1285 ـ 1274 ش) بر ايران و ايرانيان حاكم شد، براي حزب بهائيت كه مترصد فرصت بود، بهترين موقعيت را فراهم كرد تا براي گرفتن انتقام از شاهان قاجار كه عامل سرگرداني و تبعيد آنان بودند وارد عمل شود. زمينهسازي براي برچيدن حكومت قاجار و برآوردن حكومتي كه صددرصد انگليسي باشد، از مدتها قبل در دستور كار بود و انحراف جريان مشروطيت نيز از طريق همين عوامل صورت گرفت . در تمام اين جريانات، سفارت انگلستان تعزيهگردان بود. در اين اوضاع و احوال بود كه عينالملك به صحنه آمد و ضمن ارتباط با سيدضياءالدين طباطبايي كه از عوامل اصلي كودتاي 1299 ش بود و هزينه روزنامههايش شرق، برق و رعد، توسط زرتشتيان و شايد هم بهائيان تأمين ميشد، به فعاليت مشغول گرديد.(1)
عينالملك در معرفي بازوي نظامي كودتاي سوم اسفند به انگليسيها نيز نقش داشت. صراحت نقش عينالملك در ماجراي كودتاي 1299 و معرفي رضاخان به عنوان عامل كودتا براي در دست گرفتن قدرت در خاطرات حبيبالله رشيديان، به وضوح منعكس است :
«چند سال قبل از كودتا، من بيشتر روزهاي هفته، صبح هنگام، سري به منزل عينالملك ـ كه از متنفذين فرقه بهائيه بود و با وي سوابق دوستي و صحبت داشتم ـ مي زدم و مخصوصاً از كلنل فريزر، مخدوم خود، مأموريت داشتم كه در آنجا حضور يابم و از اشخاصي كه نزد عينالملك، آمد و شد داشتند و از سخنان آنان با عينالملك و سخنان عينالملك با آنها، اطلاعاتي در اختيار فريزر قرار دهم. يك روز بنا به معمول، به منزل عينالملك ـ واقع در خيابان كوشك ـ رفتم . بعد از چند دقيقه گفتگو با او، مردي پارسي و هندي بر او وارد شد، كه نام آن پارسي هندي «ارباب اردشير جي» بود ـ كه بر من معلوم شد آن مرد زرتشتي هندي با عينالملك سوابق دوستي ممتد و صحبت قديمي داشت. اما از كي و از كجا؟ نميدانم ـ به محض ورود آن مرد زرتشتي هندي، عينالملك نوكر خود را صدا كرد و گفت: «برو درِ حياط را ببند و هركس به ملاقات من آمد، بگو من در منزل نيستم!» من و آن مرد هندي چند دقيقهاي با عينالملك، به صحبت نشستيم . پس از آنكه ارباب اردشير جي از روابط من با سفارت امپراطوري انگلستان آگاه شد، در دوستي با من گشود و كار صميميت و دوستي بين من و او به جايي رسيد كه هر روز ميخواست به منزل عينالملك برود، از قبل به من تلفن ميكرد و از من خواهش مينمود كه من نيز در همان روز، در منزل عينالملك حضور يابم . روز ديگر كه من باز به منزل عينالملك رفتم، آن مرد زرتشتي هندي نيز حضور يافت. عينالملك مانند روز قبل، مستخدم خود را صدا زد و گفت: «برو در حياط را ببند و هركس به ملاقات من آمد بگو كه من در منزل نيستم!» در آن روز، لحن سخن ارباب ارشير جي با عينالملك، صورت جدي به خود گرفت و روي به عينالملك نمود. گفت: «از شما خواهشي دارم.» عينالملك با كمال ادب گفت: «بفرماييد!» ارباب اردشير جي گفت: «از شما خواهشمندم كه با محفل بهائيان به مشورت بنشينيد و از آنها بخواهيد تا صاحبمنصبي بلندقامت و خوشقيافه پيدا كنند و به شما معرفي نمايند و شما آن صاحب را با من آشنا كنيد. اما به دو شرط: اولاً اينكه آن صاحبمنصب نبايد صاحبمنصب ژاندارم باشد و حتماً بايد صاحبمنصب قزاق باشد. ثانياً شيعه اثنيعشري خالص نباشد كه ارباب اردشير جي، مخصوصاً جمله اخير را باز تكرار كرد و براي بار دوم گفت كه «آن صاحبمنصب نبايد شيعه اثنيعشري خالص باشد.» پس از آن ملاقات، عينالملك، رضاخان را با ارباب اردشير جي آشنا كرد.(2)
با معرفي رضاخان به اردشير جي، وي براي رضاخان كلاس دينستيزي داير كرد تا هنگامي كه به تخت سلطنت جلوس نمود به اهداف مورد نظر دولت فخيمه در دينزدايي عمل نمايد. اردشير جي دربارة آموزشهايي كه به رضاخان داد چنين مينويسد:
«به زباني ساده تاريخ و جغرافيا و اوضاع سياسي و اجتماعي ايران را برايش تشريح ميكردم... اغلب تا ديرگاهان به صحبت من گوش ميداد و براي رفع خستگي چاي دم ميكرد كه مينوشيدم... من به تفصيل برايش شرح دادهام كه طبقه علما و آخوندها و ملاها چگونه در گذشته نه چندان دور آماده
|