تاريخ از نگاه علامه طباطبايي | تاريخ نقلي يعني ضبط حوادث كلي و جزئي، از چيزهايي است كه انسان از قديميترين ادوار زندگي خود بدان اهتمام داشته است و در هر عصري از اعصار عدهاي حافظ و نويسنده و مؤلف در آن فن وجود داشته، و عدهي ديگري آنچه را ايشان ضبط كرده و به عنوان تحفه نگهداري كرده بودند دست به دست ميگرداندهاند.
انسان در زندگي از جهات مختلفي از تاريخ استفاده ميكند. مانند: پند گرفتن، داستانسرائي، مزاح و تفريح و همچنين در امور اجتماعي و سياسي و اقتصادي و صنعتي و غيره.
ولي تاريخ با همه شرافت و منافع زيادي كه دارد همواره دو عامل فساد در آن تأثير كرده و آن را از جاده راستي و درستي به سوي دروغ و نادرستي منحرف ساخته و ميسازد:
نخست آنكه در هر عصري محكوم حكومت وقت بوده. همان حكومتي كه قدرت و قوت را در دست داشته است، و حكومتها پيوسته مايل بوده و هستند اموري را كه براي خودشان سودمند است اظهار و چيزهايي كه برايشان زيانآور است اخفاء گردد. شكي نيست كه حكومتهاي مقتدر در هر عصري ميكوشند مطالبي را كه به نفع خودشان است انتشار دهند و در مقابل، مطالبي را كه موجب زيانشان است بپوشانند يا به صورتي جلوه دهند كه به سودشان تمام شود و از اين رو دروغها و باطلهائي را به صورت راست و درست در ميآورند و اساساً فطرت هر فرد يا جمعيتي است كه منفعت را به هر نحوي ممكن باشد جلب، و ضرر را از خود دفع نمايد و هر كس كمترين ادراكي داشته باشد و اوضاع كنوني دنيا را بنگرد و در تاريخ پيشينيان تأمل كند در اين امر ترديدي برايش نخواهد ماند.
دوم آن كه ناقلين اخبار تاريخي و مؤلفين در آنچه نقل و يا قضاوت كردهاند از اعمال احساسات دروني و عصبيتهاي قومي خودداري ننمودهاند، زيرا در اعصار پيشين كه حكومت، حكومت ديني بوده هر كدام از ناقلين داراي كيش و آئين ويژهاي بودهاندو عصبيتها و احساسات مذهبي در ايشان قوت داشته است، و چون اخبار تاريخي مشتمل بر احكام و قضاوتهائي بوده ناچار با احساسات آنان آميخته شده است، چنانكه عصبيتهاي مادي و احساسات ضد ديني امروز موجب اين شده كه در اخبار تاريخي دخالتهائي نظير دخالت گذشتگان بشود، و بهترين شاهدش اين است كه اهل هيچ دين و مذهبي نيست كه مطلبي مخالف با اصول مذهب خود نقل كرده باشد، و همچنين هيچ كلمهي تاريخي نيست كه امروز نقل شود و در آن تأييد مذهب مادي نباشد.
علاوه بر اين دو عامل مهم، عوامل ديگري نيز به فساد تاريخ كمك كرده است مثلاً در سابق وسائل ضبط و نقل و تأليف بسيار ناقص بوده و از اين رو قضاياي تاريخي از تغيير يافتن و مفقود شدن مصون نبوده است،اين نقيصيه گرچه امروز تا حدي برطرف شده و شهرها با هم نزديك و وسائل تماس گرفتن و نقل و انتقال فوقالعاده آسان شده است ليكن يك بلاي عمومي ديگر دامنگير تاريخ گشته، و آن اينكه دست سياست در جميع شؤون انساني دخالت كرده و طوري شده كه دنياي امروز با فن سياست ميگردد و با تغيير يافتن روشهاي سياسي، اخبار نيز تغيير پيدا ميكند. اين بليه هرگونه اطميناني را از تاريخ سلب، و آن را به مرحلهي سقوط كلي نزديك كرده است.
اين نواقص به اضافهي تناقضاتي كه در نتيجهي آنها در تاريخ نقلي پيدا شده است موجب گشته كه دانشمندان امروز از آن صرفنظر كرده و درصدد برآمدهاند كه قضاياي تاريخي را براساس آثار ارضي تأسيس كنند و اين روش گرچه از پارهاي اشكالات مصون است ولي در ساير اشكالات با تاريخ نقلي شركت دارد و عمدهاش مداخله احساسات و عصبيتهاي مورخين و تصرف سياستها در افشاء و كتمان يا تغيير و تبديل مطالب است. اين حال تاريخ و جهالت فساد اصلاحناپذير آن است.
از اينجا روشن ميشود كه هرگاه قرآن داستاني را برخلاف تاريخ نقل كرده ميان آنها معاوضه واقع نميشود، زيرا آن وحي الهي و منزه از هرگونه خطاء و دروغ است ولي تاريخ ابداً از خطاء و كذب مصونيت ندارد، و اغلب داستانهايي كه قرآن نقل كرده مانند همين داستان طالوت با نقل كتب عهدين مخالف است، و آنها هم، چون دستخوش تحريفات و تغييرات واقع شده بر كتب تاريخ برتري ندارد، و اساساً نويسندهي اين داستان كه در كتاب عهدين به نام داستان «صموئيل و شارل» ناميده شده معلوم نيست، و در هر صورت مخالفت قرآن با كتب تواريخ و به ويژه با كتب عهدين توليد اشكالي نميكند. زيرا قرآن كلام حق و از طرف حق است.
بايد در نظر داشت كه قرآن كتاب تاريخ نيست و منظورش از نقل داستانها بيان و ضبط تاريخ نميباشد بلكه قرآن كلام الهي است كه در قالب وحي ريخته شده تا خدا به واسطهي آن كساني را كه دنبال خشنودي باشند به راههاي سلامت رهبري نمايد، از اين رو هيچ داستاني را با تمام خصوصيات نقل نميكند و در هر مورد نكات مخصوصي را كه بايد مورد دقت و توجه قرار گيرد و از آنها پند و اندرز گرفته شود اخذ كرده و همانها را گوشزد ميكند، چنانكه در همين داستان طالوت و جالوت ملاحظه ميشود كه داستان را با اين جمله شروع ميفرمايد «ألم تر الي الملأ من بنياسرائيل...» بعد ميفرمايد «و قال لهم نبيهم انالله قد بعث لكم طالوت ملكا....» باز ميفرمايد «ان آيه ملكه...» و بعد ميفرمايد «فلما فصل طالوت..» و سپس ميفرمايد «و لما بروز الجالوت...» در صورتي كه اگر ميخواست اتصال مطالب را حفظ كند بايد يك داستان طولاني نقل نمايد. مانند اين مطلب در سورهي بقره نيز وجود دارد. و اين نكته در تمام داستانهايي كه قرآن نقل ميكند موجود است كه فقط از جهات و خصوصيات قصص آن را كه مشتمل بر پند يا حكمت يا روش الهي نسبت به ملل پيشين است ذكر مينمايد، در آيه (111) از سورهي يوسف ميفرمايد «لقد كان في قصصهم عبره لاوليالالباب»1 و در آيه (24) از سورهي نساء ميفرمايد «يريدالله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم»2 و در آيهي (137) از سورهي آل عمران ميفرمايد «قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فيالارض فانظروا كيف كان عاقبه المكذبين هذا بيان للناس و هدي و موعظه للمتقين».3
به نقل از: الميزان، ج 2، تهران، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي ترجمه استاد محمدتي مصباح يزدي، صص 434ـ 431.
پانوشتها:
1ـ همانا در داستانهايشان پندي براي خردمندان است.
2ـ خدا ميخواهد براي شما بيان كند كه به روشهاي كساني كه پيش از شما بودند راهنمائيتان نمايد.
3ـپيش از شما جرياناتي گذشته است پس در زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است. اين بياني براي مردم و هدايت و اندرزي براي پرهيزكاران است.منبع:رشد، آموزش تاريخ، سال اول، بهار 1379 این مطلب تاکنون 3918 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|