ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 17   مردادماه 1386
 

 
 

 
 
   شماره 17   مردادماه 1386


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
نقد كتاب
«عمليات آژاكس»

«عمليات آژاكس» عنوان كتابي است كه در سال 1382 وارد بازار نشر كشور شده است. اين كتاب كه به بررسي اسناد مداخلات سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) در كودتاي 28 مرداد سال 1332 اختصاص دارد، توسط ابوالقاسم راه‌چمني ترجمه شده و مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين‌المللي معاصر ايران آن را منتشر كرده است. در بخش ترجمه، فصل‌بندي و دسته بندي اسناد با توجه به موضوع براندازي دولت مصدق صورت گرفته و بخش پژوهش به نقد و بررسي محورهاي عمده‌اي چون نقش حزب توده، مطبوعات، اوباش، نظاميان، روحانيت، افكار عمومي ... در عمليات براندازي اختصاص دارد.
دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران طي نقدي در ارتباط با اين كتاب مي‌نويسد:
«عمليات آژاكس» عنواني است كه از سوي طراحان كودتاي 28 مرداد براي سلسله برنامه‌ريزيها و اقدامات منتهي به اين واقعه تلخ انتخاب شد. نتيجه اين عمليات كه پس از سركوب شديد مردم به استقرار مجدد حكومت وابسته و استبدادي پهلوي انجاميد تضمين‌كننده منافع بيكران اقتصادي و سياسي آمريكا و انگليس در ايران طي يك دوره 25 ساله بود.
هرچند در مورد نقش آمريكا و انگليس در طراحي و اجراي اين كودتاي سياه، جاي هيچ شك و شبهه‌اي باقي نمانده و از آن تاريخ تاكنون در اين باره بسيار سخن گفته شده است، اما اسناد انتشار يافته درباره اين واقعه توسط سيا در سال 2000 ميلادي، جزئيات بسياري را در اين باره بازگو كرده است. خوشبختانه گردآوري اين اسناد در كتاب «عمليات آژاكس» امكان مطالعه و بررسي بهتر اين مقطع از تاريخ كشورمان را بخوبي فراهم آورده است.
كتاب «عمليات آژاكس» شامل دو بخش كلي است؛ در بخش اول اسناد «سيا» درباره كودتاي 28 مرداد در پنج فصل تنظيم و ارائه شده است. در فصل نخست طرح مقدماتي عمليات آژاكس، در فصل دوم طرح اجرايي اين عمليات و در سومين فصل، گزارش «دونالد ن.ويلبر» را كه خود مستقيماً در برنامه‌ريزي و اجراي اين طرح مشاركت داشته است مي‌خوانيم. اين گزارش در سال 1954م. توسط وي نوشته و به مقامات سيا ارائه شد تا ضمن ثبت تجربيات آمريكا در طراحي برنامه‌هاي كودتا، امكان بهره‌برداري از آنها در عمليات مشابه نيز فراهم آيد. در فصل چهارم و پنجم از اين بخش نيز مي‌توان به ترتيب اسناد مربوط به طراحي بُعد نظامي عمليات و ارزيابي نظامي عمليات را مورد مطالعه قرار داد. در بخش دوم از اين كتاب تجزيه و تحليلي از وقايع مربوط به كودتاي 28 مرداد با توجه به اسناد انتشار يافته از سوي سيا آمده است كه مي‌تواند روشنگر برخي از مسائل باشد.
انتشار اسناد و مدارك مربوط به طراحي و اجراي عمليات آژاكس براي سرنگوني يك دولت قانوني و مستقل و جايگزيني آن با يك دولت دست‌نشانده، قبل از هر مسئله‌ ديگري، حاكي از آن است كه آمريكا از اين كه به عنوان يك نظام مداخله‌جو در امور داخلي ديگران شناخته شود، هيچ اِبايي ندارد و چه بسا نماياندن چنين چهره‌اي از خود را در جهت پيشبرد و تسريع برنامه‌ها و پروژه‌هاي استعمارگرانه خويش به شمار مي‌آورد. در حقيقت، انتشار اسناد و مدارك مداخله آمريكا در امور كشورهاي مختلف، مي‌تواند به مرور زمان انجام چنين اقداماتي را توسط ايالات متحده نزد جوامع عادي جلوه دهد و حساسيتها را نسبت به آن كم كند. از سوي ديگر، در بطن انتشار اين اسناد، نوعي قدرت‌نمايي نيز نهفته است و پيامهاي پيدا و پنهان بسياري را براي ديگران در بردارد. رد پاي اين موضوع را گذشته از اسناد رسمي سيا، در بسياري از فعاليتهاي تبليغاتي و فرهنگي دستگاههاي وابسته به نظام امپرياليستي آمريكا از جمله هاليوود نيز مي‌توان مشاهده كرد. شايد بتوان چنين مدعي شد كه تاكنون بيشترين و جذاب‌ترين فيلمهايي كه پرده از توطئه‌گريهاي دستگاه حاكمه آمريكا در اقصي نقاط جهان برداشته و حتي گوشه‌هايي از جنايات و سركوبگري در حق ملتهاي مظلوم را نيز به نمايش درآورده است، محصول دستگاه عظيم فيلم‌سازي هاليوود بوده ‌است. هرچند كه ساخت و نمايش اين فيلمها ظاهراً در جهت افشاي حقايق پشت پرده و آگاه‌سازي افكار عمومي است، اما يك نوع كاركرد و تأثير بسيار عميق - و البته پنهان - در بطن چنين محصولاتي نهفته است كه منافع آن به مراتب بيشتر از خسارات يا مضراتي است كه بازگو كردن بخشي از حقايق مي‌تواند براي نظام سياسي آمريكا در برداشته باشد.
البته در اين زمينه بايد توجه داشت كه در چارچوب فعاليتها و اقدامات فوق، همواره خط قرمزهايي رعايت مي‌شوند. به عنوان نمونه، اگرچه اسناد مربوط به كودتاي 28 مرداد پس از گذشت حدود 50 سال از آن واقعه انتشار مي‌يابند، اما همچنان افشاي اسامي برخي اشخاص و مهره‌هاي خاص به مصلحت ديده نشده است. اين اقدام چند دليل مي‌تواند داشته باشد؛ نخست آن كه احتمالاً افراد مزبور در جايگاه و موقعيتي قرار داشته‌اند كه دستگاه اطلاعاتي آمريكا افشاي نام آنها را باعث به مخاطره افتادن روشها و تكنيكهاي نفوذ خود در لايه‌هاي مختلف اداري و نظامي و فرهنگي ديگر كشورها مي‌داند. ديگر اين كه عدم افشاي نام برخي عوامل كاملاً پنهان در گذشته، باعث به وجود آمدن اين اطمينان خاطر در ميان عوامل كنوني آنها مي‌شود كه در چارچوب خارج شدن پاره‌اي از اسناد سازمان‌هاي اطلاعاتي آمريکا و انگليس، هرگز نام و نشان آنها افشا نخواهد شد و مردم از ماهيت واقعي آنان اطلاعي نخواهند يافت. علت ديگر عدم افشاي نام عناصر مزبور- هرچند ممكن است اينك در قيد حيات نباشند- جلوگيري از به خطر افتادن عوامل يا تشكيلاتي است كه چه بسا در ارتباط با آنها و يا تحت نفوذ و رياست اين عده قرار داشته‌اند. نکته جالب ديگر اين که سيا در مورد بعضي افراد تا آنجا اصل اختفا را رعايت مي‌کرد که حتي در زمان انجام عمليات آژاکس اجازه شناسايي آنها را به متحد و شريک خود يعني انگلستان نيز نمي‌داد. به عنوان نمونه، در گزارش ويلبر تلاش سيا براي مخفي نگه داشتن هويت دو تن از عوامل اصلي و عمده خود در ايران از مأموران اينتليجنس سرويس بروشني بيان شده است: «از آنجا كه در جريان ملاقاتهاي ياد شده در نوامبر 1952 به اين نكته اشاره شده بود كه سيا دو عامل اصلي و عمده در ايران دارد، لازم بود كه به جاي...... و ...... دو نفر به اين عنوان معرفي شوند. اين كار صورت پذيرفت و يكي از عاملان پايگاه و يك عامل فرعي به نام...... به سمت صاحبان اين دو منصب مهم معرفي شدند. تا آنجا كه توانستيم مطلع شويم، برادران رشيديان و هيچيك از عمال ديگر اينتليجنس سرويس در جريان اين عمليات به هويت و نقش ..... و ...... پي نبردند.» (ص48) اين مسئله نشان مي‌دهد كه اگرچه آمريكا وارد يك اتحاد همه جانبه با انگليس شده و بخوبي از به سر آمدن دوران ابرقدرتي اين كشور آگاه است، اما با توجه به سابقه و ريشه‌هاي عميق نفوذ آن در ايران، بهتر آن مي‌ديد كه حزم و احتياط را از دست نداده و تمامي داشته‌هاي خود را عيان نسازد تا به اين ترتيب بتواند به نحو بهتر و مؤثرتري، قضاياي جاري در ايران را تحت كنترل خود داشته باشد.
در كنار اين مسئله، آمريكا از همان مراحل اوليه طراحي برنامه كودتا، پيش از ورود به فاز اجرايي، تدابيري در جهت تضمين منافع خود هنگام اجرا و همچنين در دوران بعد از كودتا نيز مي‌انديشد و تضمينهاي لازم را از استعمارگر پير مي‌گيريد: «برآورد كل هزينه‌ي مورد نياز براي تحقق اين طرح، معادل دويست و پنجاه و هشت هزار دلار است كه يكصد و چهل و هفت هزار و پانصد دلار آن را آمريكا و يكصد و سي و هفت هزار و پانصد دلار آن را انگليس تأمين خواهد كرد.»(ص17) اما مهمتر از اين مسئله، اصرار آمريكا بر اخذ تضمين كتبي از انگليس است تا در صورت پيروزي طرح كودتا، سهم اين کشور از منابع نفتي ايران محفوظ باشد: «وزارت امور خارجه‌ي آمريكا پيش از اعلام موافقت بايد درباره‌ي دو نكته‌ي مهم اطمينان حاصل مي‌كرد: نخست آن كه آيا دولت ايالات متحده مي‌تواند كمكهاي مالي را به دولت جانشين مصدق بكند تا اين دولت استقرار يابد و يك توافق نامه‌ي نفتي امضا نمايد... دوم گرفتن تعهد كتبي از دولت انگليس بود مبني بر دستيابي به يك توافق‌نامه نفتي مبني بر حسن نيت و رعايت انصاف نسبت به دولت جانشين در ايران...».(ص38)
بر اين اساس مشخص مي‌شود كه آمريكا نگرانيهاي جدي در اين باره داشته است كه پس از صرف هزينه در عمليات آژاکس و موفقيت آن، دولت انگليس مانع از برقراري روابط گسترده کاخ سفيد با دولت كودتا در ايران شود و ضمناً به گونه‌اي منابع نفتي ايران را در انحصار خود بگيرد كه ديگر سهمي از آن براي ايالات متحده باقي نماند.
اشاره ويلبر در گزارش خود به اين نكته، بخوبي اهداف اصلي اين دو كشور را از دست يازيدن به چنين اقدامي آشكار مي‌سازد و بر ادعاهاي مطرح شده از سوي آنها مبني بر تلاش براي حفظ استقلال ايران و نجات آن از چنگ كمونيسم، خط بطلان مي‌كشد: «از نظر هر دو دولت در زمان حاضر نفت در درجه‌ي دوم اهميت قرار دارد؛ زيرا مسئله اصلي، تصميم هر دو دولت براي حفظ استقلال ايران است. هر دو دولت در زمان حاضر مصمم‌اند كه به ايران كمك كنند تا خود را از سقوط در دامان شوروي حفظ كند.»(ص20)
به اين ترتيب «طرح آژاكس» را بايد نقطه عطفي در شكل‌گيري روابط استراتژيك و ديرپاي آمريكا و انگليس به شمار آورد؛ چرا كه اين طرح به صورت يك نمونه و الگوي پايدار در اين زمينه درآمد. براساس اين الگو آمريكا و انگليس با هماهنگ ساختن دستگاههاي اطلاعاتي، تبليغاتي و سياسي خود در مورد موضوعات مختلف بين‌المللي، طرحهاي بسياري را از آن زمان به بعد به مرحله اجرا گذارده و سپس منافع اقتصادي حاصله را بين خود تقسيم كرده‌اند.
در بررسي محتوايي اسناد انتشار يافته سيا و بويژه گزارش ويلبر (كه بخش اعظم اين اسناد را تشكيل مي‌دهد) نكات بسياري را مي‌توان مورد تأمل قرار داد و نگاهي محققانه و موشكافانه به ماجراي كودتاي 28 مرداد 1332خ. انداخت. در اين زمينه نخستين مسئله‌اي كه جلب توجه مي‌كند، ضعف شخصيت محمدرضا پهلوي است. طراحان عمليات توجه خاصي به اين نكته دارند؛ چرا كه در طرح مزبور، «شاه» نقش ويژه‌اي را برعهده دارد و چنانچه به دليل ترس يا تزلزل اراده، با آنها همراهي نكند، امكان موفقيت طرح بشدت كاهش مي‌يابد؛ بنابراين از نظر طراحان كودتا، اولين و مهمترين گام در اجراي اين طرح، از بين بردن ترس و وحشت محمدرضا از «انگليس» بود: «در مرحله‌ي اول بايد شاه را درباره‌ي هدف مشترك انگيس و آمريكا متقاعد ساخت و ترس وي را از توطئه‌ي بريتانيا برضد خود او از بين برد.»(ص11) در واقع محمدرضا با توجه به تجربة آوردن و بردن پدرش توسط انگليسي‌ها، از اين مسئله بشدت نگران بود كه طرح مزبور، توطئه‌اي عليه خود وي باشد. بي‌ترديد چنانچه انگليس به تنهايي قصد اجراي اين طرح را داشت، محمدرضا به دليل همين ترس ريشه‌دار خود از سياستمداران انگليسي، به هيچ وجه حاضر به ايفاي نقش در طرح مورد نظر آنها نمي‌شد و لذا بايد گفت آنچه توانست به حل اين مسئله بپردازد، مشاركت آمريكا در طرح مزبور بود. در همين جا بايد اين نكته را متذكر شد كه اگرچه محمدرضا پهلوي و دكتر محمد مصدق در اين مقطع به دو نيروي مقابل يكديگر بدل شده بودند، اما در يك مسئله با يكديگر نقطه نظر كاملاً مشتركي داشتند و آن خوشبيني به آمريكا بود، اما اين خوشبيني مشترك، دو نتيجه كاملاً متفاوت براي آنها به بار آورد؛ براي يكي ادامه يك سلطنت وابسته و سركوبگر و براي ديگري سقوط و حبس و تبعيد مادام‌العمر.
اما برخلاف شاه، اشرف خواهر دوقلوي وي جسور و بي‌پروا بود و لذا از تمامي ظرفيتهاي شخصيتي وي براي به ثمر رساندن كودتا استفاده شد. دقيقاً به خاطر نقشي كه وي در اين برهه از زمان ايفا كرد، در طول سالهاي بعد توانست به صورت يكي از عناصر بسيار پرنفوذ دربار درآيد؛ به طوري كه حتي محمدرضا نيز به خود اجازه نمي‌داد تا كوچكترين دخالتي در عملكردهاي مفسده‌انگيزش در زمينه‌هاي اقتصادي، اخلاقي و حتي سياسي بكند: «شاه براي ايفاي نقش خود به آمادگي ويژ‌ه‌اي نياز دارد. طبيعي است انساني كه از هر سو با ترديد و ترس احاطه شده، براي آن كه بتواند وظيفه‌ي خود را به انجام رساند بايد تشويق شود... ما براي شاهدخت اشرف خواهر دوقلوي قدرتمند و مكّار شاه، به عنوان فردي كه مي‌تواند شاه را براي ايفاي نقش خود تشويق كند، اهميت ويژه‌اي قائل هستيم... نقش شاه بايد در سه مرحله اجرا شود. اشرف وي را در اجراي هر مرحله به طور كامل آماده خواهد ساخت. اولين گام، متقاعد ساختن شاه به اين موضوع است كه آمريكا و انگليس هدفي مشترك در ايران دارند. همزمان بايد ترس شاه را از «دست مخفي انگليسي در ايران» برطرف ساخت. در مرحله دوم بايد آنچه را كه آينده به ارمغان خواهد آورد براي وي توضيح داد. مرحله‌ي سوم گرفتن تضمين خاصي از اوست.»(ص19)
به اين ترتيب، اين اشرف است كه با يك مسافرت بسيار كوتاه و چند روزه به ايران- كه حتي در ابتدا با نارضايتي شديد محمدرضا به دليل ترس از عواقب اين مسافرت مواجه مي‌شود- اقداماتي بسيار اساسي صورت مي‌دهد و راه را براي اجراي كودتا هموار مي‌سازد: «اشرف در تاريخ بيست و پنجم ژوئيه به صورت يك مسافر عادي با هواپيما وارد تهران شد. همان‌گونه كه انتظار مي‌رفت بازگشت غيرمجاز وي طوفاني واقعي برپا كرد، چرا كه اشرف نه از خود شاه اجازه‌ي بازگشت خواسته بود و نه از دولت مصدق و هر دو از اين بابت خشمگين بودند. شاه از ديدار با وي خودداري كرد و نيز نامه‌اي را كه از طرف اشرف نوشته شده و از طريق... رئيس خدمه‌ي (كاخ) شاه براي او فرستاده بود، نپذيرفت... نامه‌ي مزبور حاكي از آن بود كه ژنرال آمريكايي شوارتسكف در مأموريتي مشابه با آنچه كه اشرف به سبب آن به ايران آمده بود، براي ديدار با شاه عازم ايران خواهد شد. شاه از اين خبر استقبال كرد و شامگاه بيست و نهم ژوئيه خواهرش را به حضور پذيرفت. جلسه‌ي ديدار با ناآرامي و جنجال آغاز شد اما با آشتي طرفين خاتمه يافت. اشرف روز بعد با هواپيما به اروپا بازگشت.»(ص61)
اما علي‌رغم اين ملاقات و همچنين ملاقاتهاي ديگر با اسدالله رشيديان (عامل اصلي اينتليجنس سرويس در ايران) و ژنرال شوارتسكف آمريكايي- كه محمدرضا به او خوشبين بود و اطمينان داشت - شاه همچنان قادر به فائق آمدن بر ترس و جبن ذاتي خود نبود و لذا از امضاي برگه‌هاي عزل مصدق از نخست‌وزيري و انتصاب زاهدي به اين مقام به دليل تبعاتي كه در صورت مقاومت مصدق در قبال اين مسئله متوجه وي مي‌شد، امتناع مي‌ورزيد. سرانجام محمدرضا زماني حاضر به اين كار شد كه با تهديد جدي كرميت روزولت مبني بر ترك ايران مواجه شد، هرچند در اين زمان نيز ترك پايتخت و عزيمت به رامسر، جزو شروط وي براي امضا برگه‌هاي مزبور بود: «شاه بار ديگر تأكيد كرد كه هرچند با اجراي عمليات موافقت كرده ولي هيچ برگه‌اي را امضا نخواهد كرد... رشيديان پيغامي به اين مضمون از طرف روزولت به شاه منتقل كرد كه اگر شاه تا چند روز آينده اقدامي نكند، روزولت ايران را با تنفر و انزجار ترك خواهد كرد. شاه در پايان جلسه و در جمع حضار اعلام كرد كه برگه‌ها را امضا و با زاهدي نيز ملاقات مي‌كند و سپس عازم رامسر در ساحل درياي خزر خواهد شد... تصميم گرفتند شاه دو فرمان را امضا كند كه يكي از آنها بركناري مصدق و ديگري انتصاب زاهدي به نخست‌وزيري بود.» (ص70) بروشني پيداست كه قبول امضاي اين دو فرمان نيز مبنايي جز ترس و واهمه نداشته است؛ چرا كه از نظر شاه، رفتن روزولت از ايران به معناي تنها ماندن او با انگليسي‌ها بود و اين چيزي بود كه محمدرضا را بشدت در خوف و هراس فرو مي‌برد. براي درك بهتر اين مسئله، كافي است به ملاقات شاه با ژنرال شوارتسكف توجه شود: «شوارتسكف يك ديدار و گفت‌وگوي طولاني با شاه داشت. شاه از اين رو ژنرال را به سالن بزرگ رقص كاخ هدايت كرد و يك ميز كوچك را دقيقاً به وسط اين سالن كشيد و آن‌گاه هر دو پشت همان ميز نشستند و مذاكرات خود را آغاز كردند.» (ص65) به اين ترتيب معلوم است كه شخص اول كشور حتي اطمينان نداشت در دفتر كار خود از زير نظارت و جاسوسي انگليسي‌هاي توطئه‌گر در امان باشد،لذا مكاني غيرمتعارف را براي اين مذاكرات بسيار مهم برگزيد. به هر حال، آن‌گونه كه مي‌دانيم، محمدرضا بلافاصله پس از شكست مرحله نخست كودتا، رامسر را به مقصد بغداد ترك كرد و از آنجا نيز به ايتاليا رفت تا فاصله خود را از كشور به حدي برساند كه خطري متوجه وي نباشد. بديهي است آمريكا و انگليس با شناختي كه پيش از اين از محمدرضا داشتند و با تكميل شناخت و اطلاعات خود درباره شخصيت وي در طول اين ماجرا، از تأمين حداكثر منافع خود در ايران اطمينان خاطر كامل يافته و در طول 25 سال بعدي بيشترين بهره را از اين موقعيت بردند.
نكته ديگري كه در طرح آژاكس و اسناد انتشار يافته آن جلب توجه مي‌كند، همه جانبه‌نگري آمريكا و انگليس در فراهم آوردن كليه ابزارها و امكانات لازم به منظور موفقيت كودتاست. به عنوان نمونه در اين طرح، تنها نيروهاي غرب‌زده يا لائيك يا داراي وابستگيهاي سياسي به غرب مطمح نظر نيستند، بلكه به كارگيري توان تمامي شخصيتهاي مطرح سياسي، مذهبي و اجتماعي از طريق فريب يا تطميع آنها، به صورتي جدي مورد توجه قرار مي‌گيرد. اين رويه تا آنجا دامن گستر مي‌شود كه گذشته از شخصيتهاي مذهبي معمولي، براي شخصيت عظيم‌الشأني همچون حضرت آيت‌الله العظمي بروجردي نيز دام فريبي تدارك ديده مي‌شود: «بايد سخنان رهبران مذهبي در مخالفت با مصدق انتشار يابند و در صورت لزوم، تظاهرات سياسي زير لواي مذهب سازماندهي شود تا موقعيت شاه تقويت گردد و بعد از اجراي كودتا از طريق راديو و مساجد اطمينان داده شود كه دولت جديد به اصول مذهبي پاي‌بند خواهد بود. در اين چارچوب به روحاني برجسته، بروجردي ‌[آيت‌الله العظمي بروجردي، مرجع تقليد] پست وزير مشاور در امور مذهبي پيشنهاد مي‌شود و يا مأمور اجراي اصول اجرا نشده‌ي قانون اساسي درباره‌ي تطبيق مصوبات مجلس با دين، توسط پنج ملا [رهبر مذهبي] خواهد شد.»(ص14)
به موازات اين مسئله، اقدامات گسترده ديگري در دستور كار طراحان كودتا براي هرچه بيشتر برانگيختن نگراني و اضطراب شخصيت‌هاي مذهبي و عموم جامعه نسبت به خطر كمونيسم و حاكميت يافتن آن بر كشور و ريشه‌كني دين و مذهب در اين سرزمين، قرار مي‌گيرد. اين مسئله به صراحت در گزارش ويلبر به چشم مي‌خورد: «عوامل سيا براي ترساندن و مضطرب ساختن رهبران مذهبي در تهران متوسل به تبليغات سياه شدند و تحت نام حزب توده اعلام كردند كه اگر رهبران مذهبي با مصدق مخالفت كنند با مجازات سختي روبرو خواهند شد. تهديدهاي تلفني به اسم حزب توده صورت گرفت و يكي از چندين طرح بمب‌گذاري منازل رهبران مذهبي نيز اجرا شد»(ص70)
اين دو نمونه عملكرد بخوبي نشان مي‌دهد كه در توطئه‌هاي استعماري عليه ايران، هيچ بخشي از جامعه مورد غفلت قرار نمي‌گيرد و از برجسته‌ترين شخصيتهاي مذهبي و معتقدترين لايه‌هاي اجتماعي تا وابسته‌ترين احزاب و گروههاي سياسي و دورترين اشخاص و اقشار از دين و اعتقادات مذهبي، همگي مد نظر قرار مي‌گيرند تا به گونه‌اي مطلوب در اين چارچوب، مورد بهره برداري قرار گيرند.
در كنار آن، بهره‌گيري از ابزارهاي رسانه‌اي كه از قدرت و كارآيي بالايي در شكل‌دهي به ذهنيت جامعه برخوردارند، اهميتي ويژه مي‌يابد. اين مسئله در اسناد انتشار يافته توسط سيا، كاملاً چشمگير است و بي‌ترديد بايد گفت بدون برنامه‌ريزي براي در اختيار گرفتن اين ابزار، هيچ شانسي براي پيروزي طرح كودتا وجود نداشت. در اين راستا، از چاپ كاريكاتور تا درج يادداشتها و مقالات و گزارشهاي جهت‌دار، در دستور كار قرار مي‌گيرد و البته نتايج دلخواه را نيز به بار مي‌آورد، اما گذشته از اين‌گونه بهره‌برداريها از مطبوعات كه بيشتر متعارف‌ بود، نوع ديگري از رسانه‌ها بهره‌برداري شد كه شايد بتوان تحت عنوان «كاركردهاي عملياتي» اين رسانه‌ها نام گذاري كرد. نخستين مورد از اين نمونه نقشي است كه راديو بي‌بي‌سي براي اطمينان بخشي به شاه در اين مورد كه اسدالله رشيديان نماينده رسمي اينتليجنس سرويس در تهران است و سخنان او به منزله موضع رسمي دولت انگلستان، ايفا كرد: «در اول ماه اوت، دو روز پس از آن كه اشرف از ايران خارج شد و شاه پيام پخش شده از بي‌بي‌سي را كه منظور از پخش آن مطمئن كردن شاه درباه‌ي اين نكته بود كه اسدالله رشيديان سخنگوي رسمي دولت انگلستان است) شنيده بود...»(ص65)
دومين «كاركرد عملياتي» رسانه‌اي از سوي عوامل يك روزنامه خارجي كه در داخل كشور فعال بودند، بلافاصله پس از شكست مرحله اول كودتا مشاهده مي‌شود كه تأثير اساسي در پيشبرد مرحله دوم كودتا دارد: «نخستين جايي كه به فرمان شاه درباره انتصاب زاهدي اشاره شده بود، صفحات داخلي روزنامه پرتيراژ «كيهان» بود... دو خبرنگار روزنامه‌ي نيويورك تايمز در ساعت يازده صبح به شميران رفتند تا با زاهدي ديدار نمايند... اردشير زاهدي به خبرنگاران نسخه‌ي اصلي فرمان سلطنتي را درباره‌ي انتصاب پدرش به نخست‌وزيري نشان داد و نهايتاً رونوشت‌هايي از اين فرمان را در اختيار آنان گذاشت.»(ص78)
و در نهايت انتشار برنامه‌ريزي شده فرمان سلطنتي در چندين روزنامه در صبح روز 28 مرداد، نقش مهمي در حركت دسته‌هاي طرفدار شاه در برخي خيابانهاي تهران و سرانجام به ثمر رسيدن كودتا عليه دولت دكتر مصدق ايفا مي‌‌كند: «... افرادي كه سحرگاه روز نوزدهم [اوت] از خانه بيرون آمده بودند با متن تايپ يا كپي شده‌ي فرمان مزبور در روزنامه‌هاي «ستاره‌ي اسلام»، «جوانان»، «آرام»، «مردآسيا»، «ملت ما» و روزنامه فرانسوي زبان «ژورنال تهران» روبه‌رو شدند... اندكي بعد در بامداد همان روز نخستين نسخ از هزاران روزنامه ديواركوب كه حاوي رونوشتي از فرمان (سلطنتي) و متن بيانيه‌ي زاهدي بودند در خيابان‌ها پديدار شدند... تا ساعت نه بامداد گروههاي طرفدار شاه در حال تجمع در منطقه‌ي بازار بودند... آنان فقط نيازمند رهبري و هدايت بودند»(صص91-90)
به هر حال، شكي نيست كه در طرح مشترك آمريكا و انگليس براي تثبيت دوباره سلطه خود بر ايران در 28 مرداد 1332 و به يغما بردن منابع آن، دقت بايسته‌اي صورت گرفته بود تا از تمامي ابزار و روشها به نحو مطلوب بهره‌برداري به عمل آيد، اما علي‌رغم تمامي تمهيدات و تدابير، اين عمليات در گام نخستين خود با شكست سنگيني مواجه مي‌شود: «در سفارت آمريكا، پرسنل پايگاه سيا ساعت‌هاي پر اضطرابي را سپري كردند. جيپ ارتشي كه مجهز به دستگاه بي‌سيم بود از نيروها خواست كه به علت شكست عمليات به مقرهاي خود بازگردند.»(ص75) حتي برخي از عوامل كودتاچي در صدد پناهندگي به سفارتخانه‌هاي خارجي برآمدند: «سرهنگ... به پايگاه آمد و گفت اوضاع وخيم است و وي قصد رفتن به سفارت و پناهندگي دارد.»(ص76) در همين حال دستور خارج شدن كرميت روزولت- فرمانده عمليات كودتا- از ايران نيز صادر مي‌شود: «بعدازظهر، پيامي به پايگاه ارسال شد مبني بر اين كه روزولت به منظور حفظ جان خود بايد هرچه سريعتر ايران را ترك كند و سپس به دليل بدشانسي پيش آمده ابراز تأسف شده بود»(ص85) و نهايتاً اين كه دستور لغو عمليات نيز صادر شد: «بر ستاد و رؤسا و كاركنان آن، روزي آكنده از افسردگي و نااميدي گذشت. به هنگام ظهر شماري از افراد مشغول تنظيم پيش‌نويس پيامي بودند كه لغو عمليات را اعلام مي‌كرد. پيام مزبور كه سرانجام در شبانگاه همان روز ارسال شد، بر موضع محتاطانه‌ي وزارت امور خارجه‌ي آمريكا، موضع انگلستان و موضع ستاد مبتني بود كه به ترتيب اعلام كردند: عمليات آزموده شده و با شكست مواجه گرديد- لازم است در اين باره كه نمي‌توانيم مبارزه را ادامه دهيم، ابراز تأسف نماييم- با توجه به اين كه از سوي روزولت و هندرسن توصيه‌هاي شايان توجهي در مخالفت با اين تصميم به عمل نيامده، عمليات بر ضد مصدق مي‌بايد متوقف شود.»(ص90)
بنابراين اگرچه در طرح كودتا، پيش‌بيني‌هايي نيز مبني بر دخالت تيپ‌هاي مستقر در كرمانشاه و اصفهان در حمايت از كودتاچيان در صورت شكست، شده بود، اما با توجه به عمق شكست و نااميدي طراحان كودتا و سرانجام صدور دستور توقف عمليات از سوي مقامات عاليه آمريكايي و انگليسي، چنانچه عملكردهاي مدبرانه‌تري از سوي نيروهاي مقابل كودتا صورت مي‌گرفت، امكان آن كه تاريخ كشور ما به گونه‌اي ديگر رقم بخورد، چندان بعيد نبود.
در اين زمينه قبل از هرچيز، توجه به تصميمات و عملكردهاي دكتر مصدق در اين برهه حساس، ضرورت دارد. همان‌گونه كه پيش از اين ذكر شد، وي با نگاه خوشبينانه‌اي كه به آمريكا داشت، آن دولت را به مثابه تكيه‌گاهي در مقابل انگليس مورد لحاظ قرار مي‌داد و در آن مقطع هرگز تصور نمي‌كرد كه آمريكا، خود عامل اصلي اين توطئه بزرگ باشد. دكتر مصدق سالها بعد در خاطرات خويش، به نقل از روزنامه «فيگارو» 20 سپتامبر 1955 از تشكيل جلسه‌اي در يكي از پايگاههاي آلپ سوئيس كه طي آن تصميماتي براي سرنگوني وي گرفته شده است، ياد مي‌كند و توافق آمريكا را براي حضور در اين نقشه به بهاي دريافت سهمي از نفت ايران مورد تأكيد قرار مي‌دهد.(خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمي، ص 194) تاريخي كه در اين مقاله فيگارو براي جلسه مزبور قيد شده 20 مردادماه 1332، يعني تنها چند روز قبل از انجام كودتاست، حال آن كه طبق گزارش ويلبر، آمريكا از اواخر سال 1331 پي‌ريزي طرحي را براي به سقوط كشاندن دولت دكتر مصدق آغاز كرد: «زماني كه مشخص شد بقاي دولت مصدق در قدرت، منافع آمريكا را تأمين نمي‌كند و اين موضوع را وزير امور خارجه آمريكا در مارس 1953 به سازمان سيا اطلاع داد، سيا اقدام به تهيه‌ي پيش‌نويس طرحي كرد كه اهداف ياد شده را با اجراي عمليات مخفي محقق مي‌ساخت و سقوط دولت مصدق را امكان‌پذير مي‌نمود.» (ص36) به اين ترتيب بي‌توجهي به اين مسئله باعث مي‌شد تا آمريكا از آزادي عمل نسبتاً خوبي در اجراي طرح مورد نظر خود برخوردار باشد. از سوي ديگر مماشات دكتر مصدق با حزب توده زمينه‌هاي حضور گسترده و فعال اين حزب را در صحنه سياسي كشور فراهم آورده بود و اين اتفاقاً همان چيزي بود كه طراحان كودتا بشدت مشتاق آن بودند. در اين زمينه بويژه عملكردهاي طرفداران اين حزب در فاصله روزهاي 25 الي 27 مرداد ماه، بهترين زمينه را براي اجراي مرحله دوم كودتا فراهم ساخت. طرح شعار «جمهوري دمكراتيك» كه كاملاً الگوبرداري شده از حكومتهاي وابسته اروپاي شرقي و تحت سلطه اتحاد جماهير شوروي بود، از جمله بزرگترين خطاهاي حزب توده در اين مقطع زماني به شمار مي‌آيد، چرا كه دقيقاً تصوير يكي از اعضاي بلوك كمونيسم را در اذهان قاطبه مردم و رجال سياسي و مذهبي، حك مي‌كرد. اين در حالي بود كه دستهاي پنهان كودتاچيان با به صحنه آوردن افرادي تحت عنوان توده‌اي و حمله به اماكن مختلف، به رعب و وحشت مردم از قدرت‌گيري حزب توده در كشور دامن زدند: «عصر آن روز... دسته‌هايي را با نام و با ظاهر توده‌اي‌ها در خيابان‌ها به راه انداخته بود. اين دسته‌ها دستور گرفته بودند كه هرگاه ممكن شود در خيابان‌هاي لاله‌زار و اميريه، شيشه‌هاي مغازه‌ها را شكسته و آنها را غارت كنند و كاملاً چنين وانمود كنند كه اين اقدامات و عمليات از سوي حزب توده است.»(ص89) همچنين پايين كشيدن مجسمه‌هاي پهلوي اول و دوم، هرچند بظاهر يك عمل انقلابي مي‌نمود، اما در آن مقطع زماني و با توجه به شرايط ذهني جامعه، در افكار عمومي به نوعي تغييرات اساسي در نظام حكومتي كشور و سوق يافتن آن به سمت بلوك كمونيستي تعبير شد و طبعاً باعث نگرانيهايي گرديد. البته ناگفته نماند که بنا به اظهارات دكتر كريم سنجابي، در ماجراي پايين كشيده شدن مجسمه‌ها، دكتر مصدق خود كاملاً دخيل بود: «ايشان دستوري به من دادند كه برويد و با احزاب صحبت بكنيد و مجسمه‌ها را پايين بياوريد. بنده به حزب ايران رفتم. به آقاي خليل ملكي تلفن كردم كه او آمد. به حزب مردم ايران و پان ايرانيست‌ها و بعضي از بازاري‌ها تلفن كردم كه آنها هم آمدند و عده‌اي را براي اجراي آن امر فرستادم... ولي بايد انصاف بدهم كه خليل ملكي گفت: اين كار درستي نيست. خود من هم شب به مصدق گفتم كه اين كار درستي نبود.» (خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي، انتشارات صداي معاصر، صص 159-158) در كنار اين قضيه، مقالات و سخنرانيهاي بسيار تند مرحوم دكتر حسين فاطمي را كه طي آنها حتي شاه تهديد به دار زدن شده بود(ص83) نيز نبايد از نظر دور داشت.
اما نكته مهم ديگر، بي‌دقتي و حتي سهل‌انگاري دكتر مصدق در چينش نيروها و مسئولان قواي نظامي و انتظامي است كه طبعاً در نحوه مقابله با كودتا و سركوب عوامل اصلي آن نقش بسزايي داشت. البته وضعيت بسيار دشوار آن مقطع را براي دكتر مصدق نبايد از نظر دور داشت. اين يك واقعيت بود كه در آن زمان امراي ارتش بيش از آن كه نسبت به نخست‌وزير احساس وظيفه كنند، خود را در مقابل شاه، مسئول مي‌دانستند، البته اين احساس مسئوليت تنها زماني به منصه ظهور مي‌رسيد كه از پشتيباني و حمايت آمريكا و انگليس اطمينان خاطر مي‌يافتند. دكتر مصدق در تشريح وضعيت خود در آن شرايط مسائلي را در خاطرات خود بيان داشته كه قابل تأمل است: «من قوه‌اي در اختيار نداشتم كه در ظرف دو روز بتوانم اخلالگران را تعقيب كنم. اگر قواي انتظامي در اختيار من بود چرا روز نُه اسفند رئيس ستاد ارتش دست از كار كشيد و تا پنج بعدازظهر كه من او را از ستاد ارتش خواستم در كاخ سلطنتي به سر مي‌برد، چرا ساعت يك بعد از نصف شب 25 مرداد كه عده‌اي از سعد‌آباد با تانك و افراد مسلح براي دستگيري من و همكارانم حركت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداري طهران ممانعت ننمود و حتي يك گزارش هم در اين باب به من نداده بود. من با دستگاهي كار مي‌كردم كه زير نفوذ استعمار بود. پس از چند تغيير و تبديل، سرتيپ افشار طوس را در رأس اداره كل شهرباني گذاردم شايد اصلاحاتي بكند. او را از بين بردند و با آن همه بيانات و اقاريري كه متهمين به قتل او در نوار ضبط صوت نمودند، همگي بدون استثناء در دادگاه نظامي تبرئه شدند و پرونده قتل او كه با آن طرز فجيع از بين رفته بود، مختوم گرديد.»(خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمي، صص 272-271)
مسلماً اين اظهارات دكتر مصدق را بايد به عنوان بخشي از واقعيات آن زمان پذيرفت و به شرايطي كه وي ناچار از فعاليت در آن بود، توجه كافي نمود، اما اينها تمام واقعيت نيستند. به عنوان نمونه، در مورد برخورد با عوامل حزب توده كه عملكرد آنها در روزهاي پاياني عمر دولت دكتر مصدق، زمينه بسيار مناسبي را براي اجراي طرح عملياتي كودتا فراهم ساخت، مسلماً چنانچه اراده رئيس دولت بر ممانعت از حضور آنها در خيابان قرار مي‌گرفت، مي‌توانست بسيار زودتر از شامگاه روز 27 مرداد- كه نگرانيها در جامعه به حد بسيار بالايي رسيده بود- دستور آن را صادر كند و طبعاً همان‌گونه كه نيروي انتظامي در روز 27 مرداد توانست به وظيفه خود در اين زمينه عمل كند، چنانچه پيش از آن چنين دستوري را دريافت مي‌داشت قادر به جلوگيري از عملكرد توده‌ايهاي واقعي و همچنين توده‌ايهاي ساختگي بود.
در مورد نيروهاي نظامي و انتظامي نيز نحوه عملكرد دكتر مصدق، بر وخامت وضعيت دفاعي دولت در آن شرايط بسيار حساس و بحراني افزود. دكتر كريم سنجابي كه از نزديكترين ياران مصدق در آن برهه به شمار مي‌آيد و با حضور در منزل ايشان شاهد بسياري از وقايع بوده است، در مورد انتصاب سرتيپ دفتري– يكي از عوامل كودتا- به رياست كل شهرباني كشور توسط مصدق نكات ارزنده‌اي را بيان مي‌دارد. به گفته ايشان پس از شكست مرحله نخست كودتا، تيمسار رياحي رئيس ستاد مشترك ارتش طي يك تماس تلفني با دكتر مصدق، ايشان را از «آلوده بودن» برادرزاده خود يعني سرتيپ دفتري در اين ماجرا مطلع مي‌سازد و خواستار صدور اجازه بازداشت وي مي‌شود. اما دكتر مصدق به جاي ناديده گرفتن پيوندهاي خانوادگي و ابراز قاطعيت در اين امر، طي يك تصميم كاملاً تعجب‌آور، روز بعد از آن سرتيپ دفتري را به رياست كل شهرباني كشور که از جمله حساسترين مسئوليتها در آن شرايط ويژه به شمار مي‌آمد، مي‌گمارد: «فردا صبح كه من نزد مصدق رفتم توي پله‌ها به همين تيمسار دفتري برخوردم. ديدم گريه مي‌كند. گفتم چرا گريه مي‌كني؟ گفت: من جگرم مي‌سوزد. عموي من مورد تهديد قرار گرفته و حالا مي‌خواهند مرا دستگير بكنند. من رفتم به مصدق گفتم كه تيمسار دفتري در راهرو ايستاده و گريه مي‌كند. گفت: بگو بياد تو... به نظرم 27 مرداد بود. گفت: بگو بيايد تو. با او وارد اتاق شديم مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهرباني را تحويل بگير. به رياحي هم تلفن كرد و گفت: آقاي رياحي شهرباني تحويل سرتيپ دفتري است.» (خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي، انتشارات صداي معاصر، ص 159)
به هر حال، كتاب «عمليات آژاكس» با در پيش رو قراردادن اسناد و گزارشهاي مربوط به كودتاي ننگين 28 مرداد بار ديگر زمينه‌اي را براي تفكر و تامل در تاريخ كشورمان مي‌گشايد؛ اما نكته بسيار مهم درباره اين كتاب آن است كه با توجه به شرايطي كه هم‌اكنون به لحاظ بين‌المللي و داخلي در آن به سر مي‌بريم، مطالعه «عمليات آژاكس» بيش از آن كه براي ما به مثابه نگاهي به گذشته باشد، بايد به موضوعي براي تأمل و تدبر در وضعيت كنوني تبديل شود؛ چرا كه درسها و عبرتهاي فراواني براي ما كه همچنان در معرض توطئه‌گريهاي دشمنان ديرينه خود قرار داريم، در بردارد.

این مطلب تاکنون 4796 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir