اجماع در خروج شاه
استبداد و ديكتاتوري محمدرضاشاه پهلوي، نظامي را به وجود آورده بود كه تمام قواي سهگانه فرمانبر بيچون و چراي او بودند؛ به همين جهت تمام مسئوليتها و نابسامانيها متوجه او شده بود و سيطره وي بر اركان كشور، هر نوع ابتكار عمل و خلاقيت را از دستاندركاران نظام سلب كرده بود به طوري كه در غيبت او همگان به اجزايي بيخاصيت و بريده از يكديگر تبديل ميشدند. امام خميني با توجه به اين نقيصه، نوك حملات خود را به سوي شخص شاه نشانه گرفتند، تا جايي كه تمام شعارها، اعتراضات و تظاهرات مردم متوجه شخص شاه شد. امام خميني در اين مرحله موفق به عملي كردن جملة ساده و معروف خود كه «شاه بايد برود» شدند و در نتيجه انقلاب به پيروزي و رژيم شاهنشاهي به شكست نزديك شد.
در مورد خروج شاه از كشور نوعي اجماع وجود داشت. رهبري و مردم خواستار رفتن شاه بودند. آمريكا، كارگزاران رژيم و شخص شاه هم به اين نتيجه رسيدند كه تنها راه فائق آمدن بر بحران، رفتن شاه است. «شعارهاي مرگ بر شاه كه آسمان سراسر كشور را پوشانده بود، از شاه در آخرين روزهاي اقامتش در كشور آدمي ديگر ساخته بود كه بهترين وضعيت را براي خودش آن ميديد كه هر چه زودتر از اين غوغاها دور شود.»(1) شاه كه به گمان خودش انتظار چنين روزهايي را نميكشيد، به جايي رسيده بود كه براي ترك كشور روزشماري ميكرد.
برژينسكي، مشاور امنيتي كاخ سفيد از ديدگاه ديگري با خروج شاه موافق بود. وي شاه وحشتزده را مزاحم كودتاي موردنظر خود ميدانست؛ لذا از نظريه «خروج شاه از ايران» احساس آرامش ميكرد.(2) بختيار نيز مانند آمريكاييان معتقد بود با رفتن شاه بحران فروكش ميكند. او ميپنداشت رهبري و مردم با خروج موقت وي قانع ميشوند و رفتن شاه يك پيروزي براي او محسوب ميگردد. بختيار سادهانديشانه در مصاحبهاي با روزنامه نيويورك تايمز گفت: «به محض رفتن شاه مخالفت حضرت آيتالله خميني كاهش خواهد يافت.(3)
فرماندهان نيروهاي نظامي تنها گروهي بودند كه با رفتن شاه موافق نبودند و بيش از هر كس از رفتن شاه وحشت داشتند. شاه فرماندهان ارتش را چنان بيشخصيت تربيت كرده بود كه هيچ وجود استقلالي براي خود قائل نبودند. به همين جهت، بيشتر آنها به دنبال طرحي بودند كه شاه را از رفتن منصرف كنند. فرماندهان نظامي در ملاقات با ژنرال هايزر اولين درخواستشان جلوگيري از خروج شاه بود. آنها همگي تصريح ميكردند كه اگر شاه برود، آنها نيز مجبور به فرار از ايران خواهند شد. پس از اينكه فرماندهان نظامي از ماندن شاه در ايران نااميد شدند، به اين نتيجه رسيدند كه «وقتي شاه از كشور برود، بايد كودتا كرد».(4) از ابتكارات امام خميني كه روحية فرماندهان نظامي را تضعيف كرد، پيام 23/10/1357، سه روز قبل از رفتن شاه بود. امام خميني در اين پيام از يك توطئه خارجي پرده برداشتند كه ميخواست «به مجرد رفتن شاه دستههايي از مزدوران و اشرار را وادار كند به اسم ملت مسلمان به ارتش و سربازان و شهربانيها و ديگر مؤسسات دولتي و نظامي حمله كنند» و ارتش را مجبور «به قتل عام مردم بيدفاع» نمايند.(5) پيام امام خميني چنان احساسات مردم را نسبت به ارتش برانگيخت كه مردم در تظاهرات فرداي آن روز ارتشيان را گلباران كردند و نظاميان در عكسالعمل به برخورد مردم با خود، عكسهاي امام خميني را بر بالاي كاميونهاي نظامي نصب كردند.(6)
گام اول استراتژي امام خميني رفتن شاه بود. اين خواست مهم در 26 دي ماه 1357 تحقق يافت. در آستانة خروج شاه، امام خميني طي يك سخنراني در 17 دي ماه منظور مردم و خود را از رفتن شاه تفسير كردند و فرمودند: «مطلب ما اين نيست كه شاه برود بيرون مملكت، مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت. اينكه ميگوييم شاه برود يعني سلطنت نداشته باشد، نه برود تفريح». امام خميني براي از بين بردن هر ابهامي اضافه كردند: «مطلب دوم اين است كه رژيم شاهنشاهي يك رژيمي است كه مقبول ملت نيست.» امام خميني هدف از رفتن شاه و سقوط رژيم را كاملاً توضيح دادند كه «مطلب ثالث اين است كه ما ميخواهيم يك حكومت عدل بر قوانين اسلام در ايران حكمفرما باشد.» امام خميني در مورد وضوح خواستهاي خود افزودند كه «اينها هيچ كدامش در آن هيچ ابهامي نيست كه كسي بخواهد تأويلش كند، كسي بخواهد بگويد مطلب ما باز معلوم نيست... مگر اين كه كسي خودش را به كري بزند».
پينويسها:
1- احمدعلي مسعودانصاري، پس از سقوط، صص 147-147.
2- زبيگنيو برژينسكي، چگونه ايران را از دست داديم، ص 140.
3- روزنامه كيهان، 24/10/1357، ص 3.
4- رابرت هايزر، مأموريت در تهران، ص 42.
5- ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، صص 164-163.
6- روزنامه كيهان، 27/10/1357.
روحالله حسينيان
درآمدي بر انقلاب اسلامي ايران
مركز اسناد انقلاب اسلامي، صص 681-678
|