17 دي و كشف حجاب | استعمار از اواخر قرن شانزدهم و از آغاز قرن هفدهم توطئههاي وسيعي را براي استثمار كشورهاي ديگر شروع كرد، منتهي براي حضور در آن كشورها احتياج به ابزارها، زمينهها و شرايط مناسب داشت و چنين دريافته بود كه با حمله نظامي و اشغال فيزيكي يك كشور مدت زمان زيادي نميتواند دوام آورد و بالاخره مجبور به از دست دادن حاصل كار خواهد شد، و به تجربه و تعليم متفكران خود، فهميده بود كه هر انسان، چنان عمل ميكند كه فكر ميكند. پس بايد در فكرها رسوخ كرد و آن را تغيير داد و همگام و موافق با خود نمود تا بتوان با كمترين هزينه و كوتاهترين زمان سالها بلكه قرنها در مستعمره حكومت كرد و بهره برد. و براي تغيير دادن فكرها هيچ چيز بهتر از توجه دادن آن به ظواهر فريبنده دنيوي و مشغول كردن آن به شهوت نيافت.
همفري كارشناس و جاسوس انگليسي و سازنده محمد بن عبدالوهاب و آيين ضد ديني وهابيت در خاطرات خود عنوان ميدارد كه: وقتي عازم محل مأموريت خود (عربستان) شد وزير مستعمرات بريتانيا جملهاي ارزشمند به او آموخته و گفته است كه: «ما اسپانيا را از كفار (مسلمين) فقط به سبب شراب و فحشا پس گرفتيم و اميدواريم بتوانيم تمام بلاد را با اين دو قدرت نيرومند به دست آوريم.»
استعمار اين قرن را با دسايس شيطاني يهود و صليبيها و سرويسهاي جاسوسي بين المللي نظير فراماسونها شروع كرد. خلافت اسلامي كه با همه غير اسلامي بودنش باز مظهر انسجام و قدرت مسلمين بود نابود كرده، به دست آتاترك سپرد!... شروع به دين سازي در ايران، هندوستان (پاكستان) و عربستان نمود. در هندوستان آيين قاديانگري را و در عربستان وهابيت و در ايران بهائيت را نشر و رشد داد.
يكي از بزرگترين فتنههايي كه بهائيت شروع به طرح ريزي و اجراي آن كرد، فتنه قرةالعين بود. نام اصلي او فاطمه يا زرين تاج و در يك خانواده روحاني به دنيا آمده بود. پدر او ملاصالح برغاني از مجتهدين معروف قزوين و برادر ملا محمدتقي برغاني مجتهد مشهور و قدرتمند آن موقع ايران بود. قرةالعين پس از جذب شدن به بهائيت همسر خود ملامحمد برغاني كه پسرعمويش نيز بود و از او داراي سه فرزند بود رها كرده و شروع به تبليغ اين مرام ساختة استعمار كرد. علت جذب قرةالعين به «باب» نه از جهت فكري بلكه به علت شهوت پرستي او بود. وي نميتوانست به يك شوهر روحاني اكتفا كند و از طرفي ديگر، خاندان او، خاندان زهد و قناعت و عصمت و عفت بود و در چنين خانداني از براي او وسايل عيش و عشرت و آزادي و شهوتاني وجود نداشت و به اين جهت مصلحت خود را در آن ديد كه يك باره خود را از قيد و بند دين و مذهب آزاد سازد و با حزبي كه به هيچ نظم و قاعده و حد و ادبي مقيد نيست همراه و هم قدم گردد و چون بابيان تنها حزبي بودند كه داراي مرام اشتراكي جنسي بودند، با آنها پيوند خورد و اولين نغمههاي شوم بي حجابي زنان را سرداد و خود را به عنوان اولين زن بي حجاب در تاريخ معاصر مطرح كرد. نه تنها بيحجاب در مجامع ظاهر ميشد و براي آنها تبليغ مرام بهائيت ميكرد بلكه بدون هيچ ترس و واهمهاي عقايد سخيف در مورد مرام اشتراك جنسي را شرح و توصيف ميكرد و به حضار بشارت ميداد! كه نه تنها از اين پس زنان ميتوانند آزاد و رها در اجتماع حضور يابند بلكه يك زن مي تواند با چند مرد زندگي زناشويي كند. قرةالعين اولين زني است كه در تاريخ معاصر ايران (قرةالعين معاصر با حكومت ناصرالدين شاه بود) پوشش از سر و تن برگرفت و در اجتماع مردان ظاهر گشت و با اين اقدام اولين سنگ بناي بي حجابي را در جامعه اسلامي ايران بر جا گذاشت و جرقه شروع هدفهاي استعماري را براي بر افروختن جهنم توطئهها ـ زد. بعد از اعدام او، اين قصه پايان نپذيرفت و در چهارچوب برنامه ذكر شده از طرف انجمنهاي فراماسونري و غرب زدگان دنبال شد و رضا شاه آن را تكميل كرد و به اجرا گذارد.
در همان عصر و زمان در كشورهاي اسلامي نيز حركتهاي وسيعي شروع شد. در مصر اولين نهضتي كه به عنوان آزادي زنان صورت گرفت در اواخر سلطنت اسماعيل پاشا بود، وي پس از گذراندن تحصيلات خود در اروپا در سال 1863 م [1242 ش] بر تخت سلطنت نشست و براي اينكه بتواند ملت خود را در شاهراه و جريان به اصطلاح ترقي و تمدن در آورد، متوسل به افكار غربيان شده، در اين زمينه شهرت يافت؛ به طوري كه يك سال بعد از سلطنتش به فرانسه رفت و مورد استقبال گرم و بيسابقه قرار گرفت. و از سال 1870 م [1249 ش] شروع به رسميت بخشيدن به نهضت آزادي زنان كرد و عدهاي از روشنفكران غربي و قلم به دستان مزدور در ترويج آن نهايت تلاش و جديت را كردند از آن جمله: تيمور عايشه، شاهزاده نازلي و قاسم بيك امين بودند. قاسم امين به نوشتن كتب و مقالاتي در اين زمينه پرداخت و جمله پرمعني: «شرط هر تحولي رفع حجاب است» از اوست...
در الجزاير، نيروهاي اشغالگر فرانسه مبارزه عظيمي را عليه حجاب و بالاخص چادر شروع كردند و متنوعترين و قويترين تداركات خود راتجهيز كردند. مردم استعمار زده، مبارزه منفي خود را بر عليه اين اقدامات شروع كرده و نشان دادند. مسئولين فرانسوي در الجزاير مأموريت داشتند اصالت ملي و ديني الجزايريان را نابود ساخته و تمام شكلهاي زندگي را كه ممكن است از نزديك يا دور واقعيت و اصالت ملي را خاطر نشان مردم سازد، تجزيه كرده از هم بدرند و حداكثر كوشش خود را بر مسئله چادر تمركز دادند و جنگ قاطع خود را عليه آن بين سنوات 1930 ـ 1935 م [1309 تا 1314 ش] آغاز كردند....
در تركيه پس از آن كه در سال 1922 م [1301 ش] مصطفي كمال پاشا كه بعداً به آتاترك (يعني پدر ترك) لقب يافت، توانست سلطان محمد ششم پادشاه عثماني را شكست داده و رهبري تركها را در جنگ استقلال به دست گرفته و بالاخره در سال مذكور جمهوري تركيه را تأسيس كند و شروع به اسلامزدايي نمود در اول امر خلافت را منسوخ ساخت سپس دادگاههاي شرع را منحل و قوانين غربي را جايگزين نظام شريعت كرد؛ پس از آن مدرسههاي ديني را تعطيل و موضوعهاي اسلامي را نيز از برنامه درسي دانشگاهها و دبيرستانها حذف نمود و در قانون اساسي كه كشور را اسلامي اعلام كرده بود، دست برد و كشور را لامذهب معرفي كرد؛ سپس دستور داد زنها كشف حجاب كنند و مردان تغيير كلاه به سبك اروپايي دهند. تعطيلي جمعه را لغو و يكشنبه را به شيوه غربيان جايگزين آن كرد. خط تركي را كه با حروف عربي و فارسي نوشته ميشد به خط لاتين تغيير داده، حتي تاريخ هجري را به ميلادي تبديل كرد و سرانجام جدايي دين از سياست را جزء اصول حكومت شمرد...
در افغانستان امان الله خان پادشاه آن كشور پس از سفر به اروپا در سال 1927 م [1306 ش] و ديدار با سران آن كشورها و ستايشهاي معني دار و سياستمدارانه و مؤذيانه از او و برگشتن به افغانستان اقدامات خود را شدت بخشيد و در تابستان 1928 م [1307 ش] انجمن حمايت نسوان تشكيل داد و دوازده نفر از وكلاي زنان كابل ادارة انجمن را به دست گرفتند و شروع به تبليغ و ترويج بي حجابي كردند و به قول مهديقلي هدايت: «پادشاه افغان امانالله خان به تقليد كمال پاشا دست به تجدد اروپايي زده است. آن هم آنچه به سليقة اراذل و دورهگردان بولوار پسنديده است و به مراحل، دور از اموري كه ماية تعالي قوم است. براي خودنمايي كه منم كه كلاه خود را عوض كردهام، در اروپا چرخي زده حال از راه ايران به وطن خود، مراجعت ميكند»
امانالله خان با زنش (ملكه) در سال 1929 م [1308 ش] از ايران ديدن كردند و بي حجاب بودن ملكه افغانستان در افكار عمومي اثر بدي بخشيد پس از بازگشت به كشورش، مردم بر سر تغيير كلاه و كشف حجاب عليه او قيام كرده و از سلطنت عزل شد.
در كشور ما نيز پس از بروز حركت قرةالعين بهايي اين حركت به صورت آرام و تدريجي ادامه پيدا كرد و متأسفانه فساد حكومت قاجار و گرايش و علاقه آنها به مظاهر تمدن غربي موجب رشد و گسترش آن شد و خود ناصرالدين شاه نيز از عاملين اين تغيير لباس و حجاب شد. بدين ترتيب كه در سال 1266ش وي به روسيه سفر ميكند و ضمن ديدار از نقاط تماشايي مسكو به تئاتر كارولين ميرود. لباس بالرينهاي اين تآتر توجه ناصرالدين شاه را جلب ميكند. در برگشت به ايران دستور ميدهد زنان حرم، اين مدل لباس جديد را كه براي او بسيار تازگي داشت بپوشند. زنان نيز به اين دستور عمل كرده و دامنهاي خود را كوتاه كردند ولي در پايان سلطنتش زنان به اين مد بي توجهي نشان دادند ولي همين عمل موجب تغييراتي در لباس زنان جامعه شد. ولي اين تغييرات به قدري محدود بود كه چندان محل توجه واقع نشد. به علاوه اين كه اين تغييرات بيشتر در نوع دوخت و مدلهاي ظاهري بود و ربطي به تزلزل بناي حجاب نداشت و استعمال حجاب توسط زنان تقريباً به همان صورت ادامه پيدا كرد، تا اين كه دوران زمامداري رضاخان فرا رسيد. وي كه متعهد به اجراي سياستهاي استعماري بود، در مدتي كوتاه پس از تاجگذاري شروع به حمايت و گسترش كانونها و انجمنهاي بانوان كرد. اين انجمنها و كانونها محل مناسبي براي تبليغ و ارائه بي حجابي بود. مثلاً در اواخر سال 1305 ش جمعيتي به نام بيداري نسوان در تهران تشكيل گرديد. در همين ايام در شيراز مجلهاي به نام دختران ايران منتشر گرديد. جمعيت نسوان وطنخواه هم مجلهاي به همين نام انتشار ميداد و نسبت به ديگر گروهها هم فعالتر بود. در سال 1309 علاوه بر جلسات كوچك در داخل ايران و كشورهاي مسلمان، اولين كنگره زنان شرق با شركت زنان شرقي با حضور زناني از ايران، تركيه، افغانستان، مصر، عراق، ژاپن، هند، چين، سوريه، لبنان، حجاز، نجد، جاوه و غيره در شهر دمشق پايتخت سوريه تشكيل گرديد و قرار شد دو سال بعد اين كنگره در ايران برگزار گردد...
در سال 1314 ش كانوني بنام كانون بانوان تأسيس شد رياست اين كانون به عهده صديقه دولت آبادي يكي از غرب دوستان مشهور قرار داده شد. دولتآبادي از جمله زناني بود كه چند سال قبل از كشف حجاب رسمي، بي حجاب از خانه خارج ميشد. در همين سال كنگره زنان مسلمان در تهران تشكيل شد و موادي را به تصويب رساند. روزنامهها و مجلهها و جرايد مختلف كشور كه تقريباً همگي آنها تحت مراقبت شديد اداره سانسور شهرباني قرار داشتند و مديران آنها همه از عوامل وابسته به فراماسونري و حكومت رضا خان و يالااقل دوست داران فرهنگ غرب بودند، با ارائه مقالات و اخبار و عكسهاي زنان بي حجاب و گاه عريان زمينهها را با كمال جديت آماده ميكردند ولي به نظر ما مهمترين زمينه براي كشف حجاب تغيير لباس مردان در سال 1304 و 1307 و 1314 ش بود. استعمار ميدانست كه مردان نسبت به وضع پوشاك و نوع پوشش زنان خود بسيار اهميت ميدهند و حساسيت بر آن را قرين شرافت و غيرت خود ميدانند و به يك باره حاضر نميشوند به كشف حجاب تن در داده، آن را اجرا نمايند و فشار و زورگويي نيز بدون تهيه مقدمات همان را باعث خواهد شد كه در افغانستان بر سر امانالله خان آمد. لذا بهتر ديدند اول از تغيير لباس مردان شروع كنند اين كار دو نتيجه مهم در بر داشت:
اول اين كه ذهن و روح جامعه را نسبت به تغييرات عمده كه جزء آداب و سنن اجتماعي به شمار ميرفت، آماده سازند؛ بدين ترتيب كه چون غالباً مردان نسبت به سر و وضع خود و نوع لباس و كلاه و غيره خيلي حساسيت به خرج نميدهند، اين تغيير را بعد از كمي فشار و تبليغ خواهند پذيرفت و اين اولين رخنه در دگرگون كردن ارزشهاي سنتي و ملي خواهد بود و با اين رخنه شرايط براي تغييرات بعدي مساعد خواهد شد.
دوم اين كه نحوه عكسالعمل اقشار مختلف مردم را بسنجند. افرادي چون، روشنفكران، تحصيل كردهها، روحانيون، كارمندان و كارگران و زنان. بدين معني كه ببينند چگونه در مقابل اين دگرگوني موضعگيري خواهند كرد با توجه به اين كه براي متخلفين از آن جريمه نقدي و حبس نيز مقرر كرده بودند و اين خود نوعي فشار قابل توجه بود. لذا ابتدا اجبار به تغيير لباس و كلاه را در ادارات اجرأ و سپس به صورت عمومي آن را اجباري ميكردند تا در فاصله بين اين دو اجبار وضعيت جامعه و نوع عكسالعملها را ارزيابي كرده از آن نتيجه حاصله را استخراج نمايند. بديهي بود در صورتي كه واكنشها عادي و معمولي بود نشانگر تغيير تفكر و فرهنگ جامعه به شمار ميآمد. زيرا مسئله لباس و شكل و نوع آن، يك مسئله ساده و سطحي نيست، بلكه كسي لباس خود را تغيير مي دهد كه پيش از آن نوع تفكر و فرهنگ خود را تغيير داده باشد همان گونه كه تغيير رفتار و معاشرت افراد بسته به نوع عقيده و فرهنگ آنهاست و تا كسي آن را عوض نكرده باشد، اين را عوض نخواهد كرد.
رژيم وابسته پهلوي بالاخره آ خرين بروز غربگرايي خود را از سال 1313 ش نشان داد و با تغيير و حذف كلاه پهلوي به كلاه شاپو (لگني) دگرگوني مورد نظر خود را به اجرا گذارد و زمينه نهايي را براي كشف حجاب فراهم مينمايد. بالاخره در روز 17 دي 1314 ش رضاشاه به همراه تاج الملوك (ملكه) و دو دخترش شمس و اشرف براي انجام مراسم فارغالتحصيلي در دانشسراي مقدماتي، بدون حجاب حاضر شد و از آن روز فجايع اين اقدام ضد اسلامي و ملي با انواع و اقسام ظلمها و جنايتها آغاز شد. و تمام نيروهاي نظامي اعم از لشگرها، تيپها، هنگها، ادارات دولتي و وزارتخانهها و وزراي آن، و نيروهاي انتظامي مثل شهرباني و امنيه، اكثر وقت و تلاش خود را براي اجراي آن به صحنه آوردند و در اين راه هزينههاي هنگفتي را صرف كردند.
شايد بعضي گمان كنند تغيير لباس و كشف حجاب صرفاً يك تغيير ساده و سطحي بوده است و اهميت آن به اين مقدار كه به آن پرداخته ميشود، نيست و عمده سازي اين گونه حوادث ناشي از حساسيت افراطي يا توهم توطئه و امثال آن است . اين گمان به نظر ما ناشي از عدم شناخت عظمت وجودي زن و مرد و نوع تفاوتهاي طبيعي و روحي اين دو موجود است. منتسكيو در كتاب روحالقوانين ضمن اشاره به اين تفاوت بر لزوم حفظ حياو حجاب تأكيد كرده، ميگويد: «قوانين طبيعت حكم ميكند زن خود دار باشد. زيرا مرد با تهوّر آفريده شده است و زن نيروي خودداري بيشتري دارد. بنابراين تضاد بين آنها را ميتوان با حجاب از بين برد و بر اساس همين اصل، تمام ملل جهان معتقدند كه زنان بايد حيأ و حجاب داشته باشند» بنابراين زني كه خود را و زيباييهاي جسم خود را در معرض ديد مردان ميگذارد ضمن اين كه حيا را از خود رانده به مرد بيننده اجازه تعرض و تحريك را داده است. حال فرض كنيد در جامعهاي قرار داريد كه از صبح تا شب در معرض اين تحريك و تعرض قرار دارد، آيا ديگر از اين مردان و زنان ميتوان انتظار داشت كه به طرف شهوتراني نرفته، خوددار باشند! و فكر و روح خود را در مسير رشد و تعالي قرار داده، در پيشرفت جامعه سهمي ايفا كنند؟ همين نكته ظريف باعث شده كه استعمار در طرح خود مسئله بي حجاب كردن زنان را تأكيد و سفارش كند و خواستار اجراي آن به هر وسيلهاي باشد. و نتيجه ميگيرد كه با اجراي اين برنامه جوانان قطعاً به دنبال فريفته شدن و فريبا بودن خواهند رفت و بالطبع فساد در خانواده و جامعه رخنه و رشد خواهد كرد. استعمار، نيك دريافته بود كه اگر زنان را به طرف تز خود جلب كنند، اگر چه با زور سرنيزه و استبداد، بعد از مدتي بي حجابي عادي خواهد شد وديگر احتياجي به زور و قلدري نيست و اين عادت جديد به صورت خودكار اثرات خود را در جامعه خواهد گذاشت و كم كم فرهنگ بيحجابي و خروج از لباس ملي منجر به گرايش به سيستم فرهنگي غير خودي و بيگانه خواهد شد و چون فرهنگ استعمار، فرهگ تبليغ شده و غالب گشته است لذا بزودي تمايل به فرهنگ غرب شدت خواهد گرفت و وقتي شيفته آن شد ديگر نياز به نيروي استعمارگر نيست بلكه مغز اين زن يا مرد جديد جاي سرباز اشغالگر استعمار را گرفته و به صورت خودكار در جهت منافع و اراده غرب، حرف ميزند، معاشرت ميكند، فكر ميكند... و حتي مبارزه ميكند. به خاطر همين فانون در كتاب خود ميگويد: «زنان بي حجاب شريك جرم اشغالگرند». گمان كننده اين موضوع رادرك نكرده است كه زن آفريننده عشق است و عشق آفريننده مرد و مرد آفريننده تاريخ؛ پس اگر نقش زن را در غربگرايي خلاصه سازند، خواهند توانست سيرتاريخي را موافق خود نمايند. آري براي هر تغيير عمده در جامعه كافي است بتوانند زن را آن گونه كه ميخواهند تربيت كرده حركت دهند. بي شك مردان به دنبال آنان حركت خواهند كرد. زيرا مردان از زنان الهام ميگيرند و اگر در يك جريان اجتماعي زنها هماهنگي نداشته باشند از تأثير مردان هم فوق العاده كاسته خواهد شد و برعكس اگر نقش واحساسات موافق داشته باشند تأثير را فوق العاده بالا خواهند برد.
فانون باز به همين نكته اشاره ميكند و ميگويد:
«استعمارگر حداكثر كوشش خود را بر مسئله چادر تمركز داده و آن را به منزلة علامت اصالت ملي و وضع خاص زن الجزايري تلقي كردند. موضعگيري آن چناني نتيجة الهامي تصادفي نيست بلكه بعد از تجزيه و تحليلهاي جامعه شناسان و مردم شناسان بود كه متخصصين به اصطلاح مسايل بومي و مسئولين ادارات عمومي كار خود را هماهنگ ساختند. در بادي امر اين روش، تمسكي است ساده و روشن به ضرب المثلي قديمي. ضرب المثلي كه ميگويد: زنها را در دست بگيريم، همه چيز به دنبال آن خواهد آمد. مسئولين حكومتي بعد از هر موفقيت ثبت شده [بي حجاب شدن يك زن الجزايري] بيشتر معتقد مي شوند كه زن الجزايري تكيه گاهي است براي نفوذ غربيا ن در جامعة بومي. هر چادري كه دور انداخته ميشود افق جديدي را كه تا آن هنگام بر استعمارگر ممنوع بود در برابر او ميگشايد... پس از ديدن هر چهرة بي حجابي، اميدهاي حمله ور شدن اشغالگر، ده برابر ميگردد. هر بار كه يك زن الجزايري كشف حجاب كند با اين عمل خويش در واقع وجود جامعة الجزايري را باسيستم دفاعي سست بنياد و باز ومتلاشي به اشغالگر اعلام ميدارد. هر چادري كه ميافتد، هر بدني كه از فشار سنتي چادر نماز رها ميشود، هر چه كه به نگاه جسور و ناآرام اشغالگر عرضه ميگردد برگَردانِ اين معناست كه الجزاير انكار وجود خويشتن را آغاز كرده و هتك ناموس را از جانب اشغالگر پذيرفته است. با هر چادري كه رها ميشود گويي جامعه الجزاير خويشتن را به مكتب ارباب تسليم كرده و تصميمميگيرد تحت رهبري و انقياد اشغالگر عادات و رسوم خويش را تغيير دهد.»
آنها بيدار بودند و ميدانستند و ما متأسفانه خواب بوده يا هستيم و نميدانستيم كه برداشتن يك چادر يا روسري و يا تغيير يك كلاه و لباس در ظاهر امري است ساده، (بزعم گوينده) ولي در واقع شاه كليد رخنة استعمار غرب يا شرق به كشورهاي اسلامي. و همين مسئله ساده پيامدهاي عظيم اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي به همراه داشت. (برگرفته از مقدمه كتاب تغيير لباس و كشف حجاب به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي، چاپ اول سال 1378) این مطلب تاکنون 4256 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|