گفتگو با يك پژوهشگر حوزه تاريخ معاصر - آقاي قاسم تبريزي | نيمه خرداد 42، روزي بود كه در آن فرهنگي سيال و پويا، دوباره جان گرفت و احيا شد. فرهنگ خون دادن براي هدف، فرهنگ ثارالله و از همان روز بود كه عالم اسلام دوباره شهادت را به خاطر آورد. نيمه خرداد آن سال با سوگ سالار شهيدان مقارن شده بود و اين تقارن مباركي بود كه 15 سال بعد به برگ و بار نشست.سالياني است كه از آن روز ميگذرد، و امروز و هر روز، اگر باز هم به واكاوي آن ماجراي عظيم بنشينيم، كم است و هر بار تازههايي بر ما آشكار خواهد شد كه پيش از اين تاريك و مغفول مانده بود.از اين رو به سراغ آقاي قاسم تبريزي، عضو شوراي پژوهشي مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي و عضو شوراي فصلنامه مطالعات تاريخي رفتيم تا 15 خرداد را از زبان او كه خود نيز در زمره مبارزان عليه رژيم طاغوت بوده، بشنويم.
تبريزي، فعاليتهاي فرهنگياش را از دهه 50 در موسسات انتشاراتي و تحقيقاتي همچون موسسه بعثت و كانون نشر و پژوهشهاي اسلامي آغاز كرده و سپس با حضور در مراكز فرهنگي سپاه پاسداران انقلاب، به فعاليت خود ادامه داده است. او به آيت الله طالقاني ارادت خاصي دارد و خاطرات زيبايي نيز از حضور در محضر وي دارد.
آنچه در ادامه ميآيد حاصل گفتوگوي ايرانيوز است با آقاي قاسم تبريزي:
موقعيت ايران در سالهاي شكل گيري نهضت حضرت امام خميني چگونه بود؟
در آغاز دهه 40، نوعي جابجايي قدرت در جهان شكل گرفت و سلطه كامل آمريكا بر ايران تحولاتي را در كشور ما ايجاد كرد. در واقع انگلستان كه قدرت استعماري ديرينه در ايران بود، كنار زده شد و اصلاحات آمريكايي ارضي در ايران به وقوع پيوست. در اين سالها عرصه مبارزاتي براي حزب توده تنگ و تنگتر ميشد. حزب توده كه در دهه 20 با وابستگي ابر قدرت شوروي و حكومتهاي كمونيستي توانسته بود در ايران تحركاتي را صورت دهد، در دهه 40 به دليل اطاعت از مسكو و داشتن ماهيت ماركسيستي و ضد ديني در جامعه ما پايگاه خود را از دست داد. از سوي ديگر حركتهاي ملي نيز كه در ابتداي شروع مبارزات خود، با ملي شدن نفت توانسته بودند جايگاهي در كشور پيدا كنند، به دليل ضعف رهبري و بيگانه بودن برخي از رهبران خود با ديانت و طرح تز جدايي دين از سياست و اختلافات دروني از عرصه مبارزات ملت ايران كنار زده شدند و از اين رو آمريكا و شاه در مقابل برنامههاي خود تنها مانع مهم را اسلام و قدرت سياسي، فرهنگي و مذهبي آن مي دانستند. طرح لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در اوايل دهه 40 نيز با هدف مقابله با اسلام صورت گرفت، طرحي كه با مخالفت شديد مراجع مواجه شد و اعلاميه ها و سخنرانيهاي بسيار عليه آن منتشر و انجام شد.
با شروع مبارزات مراجع و ملت مسلمان عليه اين لايحه، ابتدا دولت مقاومت كرد اما با گستردگي اين مبارزات، دولت تلاش كرد تا از نقطهاي ديگر برنامه هاي خود را عملي سازد، از اين رو سعي كرد تا در دوران مرجعيت آيت الله بروجردي خود را متشرع به اسلام و قوانين اسلامي نشان دهد. با درگذشت آيت الله بروجردي، شاه كه فكر مي كرد حركت ملت ايران مرجعيت و محوريت خود را از دست داده است، ماهيت ضد ديني را روز به روز بيش از گذشته نشان داد.
در اين ايام،امام با نامههاي سر گشاده تلاش ميكردند ماهيت و هويت اصلي انقلاب سفيد را به ملت نشان دهند. طرح رفراندوم و حركتهاي رژيم شاه در بحث انقلاب سفيد و انجمن هاي ايالتي و ولايتي، مخالفت صريح با قانون اساسي بود، امام در اين قضايا، ابتدا به اين بسنده ميكردند كه تنها طرح كنند كه حكومت حق ندارد خلاف قانون اساسي حركت كند، اما خشونتها و كشتار پي در پي ،اساعه ادب به علما و تحقير مسلمين توسط حكومت، كم كم رژيم را از مشروعيت انداخت و كشتار وسيع و حمله مغول منشانه رژيم به مدرسه فيضيه باعث شد كه از آن پس، امام در سخنراني خود دست به خدشهدار كردن مشروعيت رژيم بزنند و جامعه را به مبارزه عليه حكومت شاه دعوت كنند.
اين حركت و تداوم آن مصادف شد با روزهاي سوگواري امام حسين (ع) در سال 42، امام پس از يك دوره تحمل زندان، در روز عاشورا در 13 خرداد، عليه شاه سخنراني ميكنند و تمام جنايات را به گردن شاه مياندازند و دستورات را از بالا اعلام ميكنند.
اين سخنان امام در حالي بود كه ساواك پيش از فرا رسيدن محرم 42، طي مذاكراتي با سخنرانان و وعاظ تهديد كرده بود كه عليه شاه و عليه اسرائيل سخني گفته نشود و در خطر بودن اسلام به مردم گوشزد نگردد و امام عليرغم اين مقررات، درست مبارزه خود را از همين نقطه شروع كرده بودند. با دستگيري امام در عصر عاشوراي سال 42، در شهرهاي مختلف كشور قيام و تظاهرات آغاز شد كه با سركوب و خشونت و كشتار وسيع در شهرها به ويژه در تهران همراه بود.
تفاوتهاي اساسي قيام 15 خرداد با حركتها و نهضتهايي كه پيش از آن توسط ملت ايران صورت گرفته بود، چيست؟
15 خرداد، آغاز يك حركت نوي اسلامي در جامعه ما و نقطه عطف در مبارزات ملت ايران بود. اين بار حركت از مرجعيت آغاز شده بود و رهبري نهضت با مرجع تقليد بود. نهضت از حوزههاي علميه شكل گرفته بود و كانون مبارزات را مساجد و مراكز اسلامي تشكيل مي دادند. از طرفي سكوت و نوعي رضايت دادن احزاب و گروههاي فعال در آن روزها در كشتار مردم، محبوبيت احزاب و گروهها را نيز زير سوال برده بود. قيام 15 خرداد، حركتي بود براي اسلام و در راه اسلام كه رهبري آن به دست مرجع تقليد بود. در اين حركت اسلامي بود كه تقريباً خط جديدي در مسير مبارزاتي ملت ايران به وجود آمد.
در گذشته، ملي شدن نفت، نوعي مماشات با احزاب و جريان هاي مختلف بود، حتي مشروطه هم از اين آفت رنج ميبرد در حاليكه 15 خرداد، حركتي كاملاً اسلامي بود و مسير حركت ملت ايران را به طور كامل مشخص و از ديگر جريانها مجزا كرد. امام نيز با رهبري خاص خود، طرح حكومت اسلامي را به عنوان جايگزين رژيم ستم شاهي پهلوي مطرح كرد و از اين رو در حركت 15 خرداد، مقصد و هدف به طور كامل مشخص گرديد. حكومتي كه اصل اساسي آن نفي هر نوع استبداد و هرگونه استعمار و سلطه خارجي و آرمان آن تحقق آرمانها و قوانين اسلامي بود، آنچه در نهضتهاي پيش از آن كمتر مورد توجه قرار داشت. در انقلاب مشروطه، اين قيد وجود داشت كه هيچ قانوني نبايد معارض با اسلام باشد، اما اين قانون نه تنها اجرا نشد بلكه حتي در دوران پهلوي، 3 بار قانون اساسي مورد تعدي حكومت قرار گرفت.
با قيام 15 خرداد، محققان و مترجمان اسلامي، تمام تلاش خود را در جهت شناخت اسلامي به عنوان يك سيستم حكومتي و ايدئولوژي و مكتبي كه پاسخگوي نيازهاي دروني و بيروني فرد و جامعه است، به كار گرفتند و در مدت 15 سال، از قيام 15 خرداد تا پيروزي انقلاب، مبارزان ما در عرصه سياست، فرهنگ و اجتماع با تحمل زندانها و شكنجهها و حتي شهادت برخي از بزرگان از حركت نايستادند و روند رشد اسلامي را به شكل رضايت بخش از درون جامعه تداوم بخشيدند.
عوامل و جريانهاي اصلي تاثيرگذار بر قيام 15 خرداد، چه جريانهايي بودند؟
در شكل گيري و قوام قيام 15 خرداد، 2 جريان داخلي و خارجي موثر بودند. تا دهه 20 سلطه مطلق در ايران با انگلستان بود. در اين سالها، روسيه نيز به دلايل مختلف در حاشيه بود و انگلستان يكه تاز سراسر قلمرو ايران بود. با كودتاي 28 مرداد، قدرتي جديد به نام آمريكا سر برآورد. آمريكا به دليل منافع مادي و اقتصادي كه از نفت ناشي ميشد و به دليل اقتدار و موقعيت سياسي خود در منطقه، ايران را جزيره ثبات خود در نظر گرفته بود و گام به گام سنگرهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين كشور را فتح ميكرد.
با روي كار آمدن كانون مترقي (حزب ايران نوين) كه در واقع تكنوكراتهاي آمريكايي بودند، حكومت در ايران به طور كاملا به دست آمريكاييها افتاد و انگلستان به طور كامل به حاشيه رانده شد. البته انگلستان بر اساس شيوه هميشگي خود، سعي كرد كه خود را حذف نكند و همچنان در حاشيه به حيات خود در ايران ادامه داد.
تصويب كاپيتولاسيون بزرگترين پيروزي آمريكاييها و زشتترين نقطه ضعف و ذلت رژيم شاه بود. در اين ماجرا، با تصويب مصونيت كامل آمريكاييها در ايران، كشور ما به عنوان كشوري كاملاً وابسته و مستعمره به دنيا معرفي شد. مبارزات امام درست ازهمين جا شكل گرفت و قوام يافت. اسلامي كه امام به جامعه ايران معرفي كرد نه تنها سلطه اجنبي را بر ممالك اسلامي نفي ميكرد بلكه حتي هرگونه استبداد و اختناق را نيز مشروع نميدانست و باور داشت كه با جاري شدن حاكميت قوانين الهي و حدود الهي ميتوان جامعهاي سالم به وجود آورد كه در آن نيازهاي مادي و معنوي افراد بر آورده ميشود. از اين رو امام در ماجراي كاپيتولاسيون، با حملات و افشاگريهاي گسترده نقشههاي آمريكاييها و شاه را براي مردم تشريح كرد.
در اين سالها، شاه ضديت خود را با اسلام به طور كامل مشخص كرده بود، از سوي ديگر مستشاران آمريكايي و اسرائيلي بر تمامي مراكز صنعتي، اقتصادي و سياسي كشور سلطه يافته بودند. در اين موقعيت، كشتار وسيعي كه توسط ساواك و دولت امير اسدالله علم صورت ميگرفت، زمينه ها را براي طرح نابودي كامل رژيم شاه فراهم ميكرد. لذا در اين شرايط خواسته مردم و مطالبه آنها تغيير كرد. اگر در گذشته احزاب سياسي و ملي شعار مبارزه در چارچوب قانون اساسي را سر ميدادند و حفظ نظام شاه را به عنوان يك اصل قبول داشتند، قيام 15 خرداد نفي مطلق رژيم شاهنشاهي را طرح كرد و در دستور اصلي مبارزات قرار داد.
آنچه امام در قيام 15 خرداد مطرح كرد و به عنوان مطالبه اصلي مردم گسترش يافت داراي 3 اصل اساسي بود: سرنگوني شاه، استقلال ايران و تاسيس حكومت اسلامي.3 اصلي كه همه مراجع، علما و وعاظ به همراه عامه مردم به آن معتقد و با آن متفق القول بودند. گرچه هر از گاهي برخي از روشنفكر نماها و سياست بازان روزگار، سعي مي كردند بر اين اصل خدشه وارد كنند اما بيداري و هوشياري مردم، حركت را در مسير اصل و صحيح تداوم ميداد.
به تعبير روشنتر، با قيام 15 خرداد، 2 خط و 2 صف اصلي در ايران مشخص شد، صف اسلام و صف كفر، كساني كه به اسلام به عنوان يك حكومت نگاه نميكردند و كساني كه به ماركسيسم و سوسياليسم شوروي معتقد بودند و كساني كه در جهت منافع غرب و ليبراليسم غربي حركت ميكردند، همگي در زمره صف كفر قرار ميگرفتند. عرصه، عرصه نبرد ميان اسلام و كفر و حق و باطل بود. رژيم شاه ماهيت ضد اسلامي و ضد قرآني خود را نشان داده بود. اسرائيليها بر كشور سلطه داشتند و در ميان كشورهاي اسلامي، ايران را اخوان اليهود ميخواندند و در مراسم حج و كنفرانسهاي اسلامي، ايران را به اين اسم ميشناختند. پايگاه اطلاعاتي و نظامي آمريكا و سازمان سيا فعاليت هاي خود را از تهران و ايران به آسياي دور و آسياي ميانه گسترش ميدادند. در اين شرايط تنها راهي كه براي مبارزان ميماند، تلاش براي گسترش اسلام و نفي كامل رژيم شاه بود. در اين سال ها در حوزههاي علميه، نوعي نهضت علمي و سياسي جديد پديد آمد، بالاخص در قم شاگردان امام كه طي 3 دهه، درس فلسفه، عرفان، فقه و اصول را از امام فرا گرفته بودند و امام را به عنوان مرجع و رهبر قبول داشتند، در شكل گيري اين نهضت نقشي به سزا داشتند.
حكومت هم به هر شكل ممكن به تهديد و ارعاب و زندان و شكنجه و كشتار مبارزان مي پرداخت و هر قدر كه جامعه گامهاي بيشتري به جلو برميداشت، فشار و اختناق گستردهتر مي شد.
از سوي ديگر در اين سالها در اثر اختناق و فشارهاي بسيار، انگيزه فعالان سياسي روز به روز بيشتر ميشد. جريانهاي سياسي چپ و ملي گرايان از عرصه جامعه عقب مانده بودند و حتي محيطهاي دانشگاهي و مراكز دانشجويي از نيروهاي مسلمان پر شده بود.
آنچه در دهههاي 20 و 30 به عنوان عقب ماندگي جريانهاي سياسي در محيطهاي دانشگاهي شكل گرفت در دهههاي 40 و 50 موجب گستردگي انديشه اسلامي در جو دانشگاهها و بالاخص در ميان جوانان شد. طلاب جوان حوزههاي علميه نيز در ايام مختلف به شهرهاي كوچك و روستاهاي سراسر كشور ميرفتند و ضمن ارائه اصول و آموزههاي مذهبي، آنها را با روند مبارزات اسلامي و سياسي ملت همراه ميكردند. گستردگي هياتهاي مذهبي، حسينيهها، تاسيس مساجد، تقويت حوزههاي علميه و تاسيس مدارس اسلامي علي رغم همه تلاشهاي رژيم براي سركوبي، روند مبارزه را سرعت ميبخشيد و موجبات پيروزي انقلاب را در سال 57 فراهم ميكرد.
اگر از ايام مبارزات خود در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب، خاطرهاي داريد، بيان كنيد؟
آنچه كه بزرگان در آن روزهاي سخت اما شيرين، در سلولها حس ميكردند، ما در كنار ملت در متن جامعه لمس ميكرديم. اخبار علي رغم فشارها از درون زندان ها به بيرون درز مي كرد و فاش ميشد، يكي از اين بزرگان آيت الله طالقاني بود. من با مرحوم طالقاني پس از آزادي ايشان از زندان در سال 46 ارتباط داشتم و تا سالهاي 49 كه ايشان تبعيد شدند و ممنوعيت از منبر و وعظ داشتند با ايشان بودم. آيت الله طالقاني، شخصيتي بسيار وارسته و با سعه صدر بود و نگاهي عميق نسبت به مسائل داشت. بزرگترين سفارش او به ما در آن روزها اجتناب از اختلافات داخلي و حفظ وحدت بود. سال 53، شبي در منزل مرحوم مير فخرايي جمع بوديم، آيت الله طالقاني هم حضور داشتند.
آن شب كه مصادف با 23 ماه رمضان هم بود، بحث هاي ولايتي و غير ولايتي مطرح بود. برخي بحثهاي مربوط به اختلافات مساجد و مراكز مذهبي نيز طرح شد. آقاي طالقاني ساكت بودند. يكي از حاضران از ايشان تقاضا كرد كه سخني بگويند. آقاي طالقاني به خطبهاي از نهج البلاغه اشاره كرد كه پس از درگيريهاي شديد جنگ جمل، يكي از ياران ميآيد سراغ علي(ع) و از دوران خلفاي راشدين از ايشان سوال مي كند. علي (ع) خطاب به آن مرد ميگويد: اي مرد تو زبانت لق است و بندت شل است مثل بند اسبي كه راكب را به زمين مياندازد، اما جوابت واجب است. بعد از رحلت پيامبر، رداي خلافت را بر دوش كسي انداختند كه خودش هم اعتراف ميكرد كه شايستگي آن را ندارد. امير المومنين پس از شرح وقايع زمان خلفاي راشدين ميفرمايد: و شد آنچه كه نبايد ميشد. ديديم كه دستگاه معاويه چگونه نهال نورس اسلام را ميخواست از ريشه بخشكاند.
پس از آن نيز مرحوم طالقاني با بيان طرح رژيم براي نابودي اسلام و قرآن تاكيد كرد كه كيان اسلام امروز مورد حمله است پس به مسائل داخلي نپردازيد و اختلافات داخلي را رها كنيد و به اين ترتيب بحث جلسه را تغيير داد.
در سال 52 نيز كه پيش از دوران زندان آخرشان بود، ديگر اجازه نداشتند به مسجد بروند و سخنراني كنند. از اين رو همواره به شاگردان خود سفارش ميكردند كه كلاسهاي درس قرآن را گسترش دهند و دور هم بنشينند و براي هم معارف اسلامي بگويند. آيت الله طالقاني در آن روزها قسم جلاله ميخورد كه اگر به من اجازه بدهند، 10 تا بچه را در شوش درس بدهم، اين كار را ميكنم و به آن خشنودم.
در سال هاي مبارزه آنچه بيش از همه بر سر راه ما سد ايجاد ميكرد، سايه سنگين ساواك بود كه همه جا حضور داشت. در سالهاي پيش از انقلاب يكي از فعالين سياسي، آقاي فخرالدين حجازي بود. ايشان موسسهاي را به عنوان مركز فرهنگي تاسيس كرده بود به نام موسسه بعثت كه ما هم در آن موسسه با ايشان همكاري داشتيم. در موسسه بعثت كتابي چاپ شد به نام يهوداز نظر قرآن، يك سال و 8 ماه اين كتاب در اداره سانسور ماند و به آن اجازه انتشار نميدادند چرا كه به اسرائيل و يهود مربوط ميشد.
ناگفتههايي از انقلاب و قيام 15 خرداد داريد؟
ناگفتههاي انقلاب زياد است كه نيازمند فرصتي مناسب و پژوهش و تحقيق خوبي است. پس از نابودي رژيم شاه، تمام فكر مسئولان ما متوجه ساماندهي ساختار سياسي و اقتصادي جامعه بود. در 2 دهه اول انقلاب عملاً شرايط كار فكري و فرهنگي به دست نيامد چرا كه جنگ تحميلي و توطئههاي پي در پي اين فرصت را از ما گرفت. اما اوايل دهه 70، حركت فرهنگي شدت بيشتري يافت و تا حدودي برخي از ناگفتههاي انقلاب طرح شد. انتشار كتاب هاي تاريخي شتاب بيشتري يافت و اين در حالي بود كه در خارج از كشور به ويژه آمريكا با تاسيس 5 مركز تاريخي، فرهنگي سعي ميشد تاريخ معاصر ايران مورد تحريف قرار گيرد. اما در داخل كشور با تاسيس 15 مركزتحقيقات تاريخي و انتشار دهها هزار سند و صدها كتاب خاطرات و كتب تاريخي، زمينههاي تاريخ نگاري اسلامي و انقلابي فراهم شود.
ماهيت انقلاب، هدف آن و مسير قيام، نيروهاي انقلابي و مشكلات و مصائبي كه متحمل شدند همگي در اين اسناد و خاطرات واضح و روشن است. هر چند كه اين مسير تلاش و جديت بيشتري را ميطلبد. توطئههاي رژيم شاه و هماهنگي سازمانهاي اطلاعاتي سيا و موساد و همكاري اينتليجنت سرويس با ساواك در اسنادي كه تحت عنوان رجال پهلوي و ياران به روايت اسناد ساواك منتشر شده، قابل بررسي است. وقايع و حوادث 15 خرداد، در بيش از 7 جلد كتاب مستند منتشر شده، سير نهضت اسلامي از شهادت مصطفي خميني تا پيروزي انقلاب در 25 جلد در حال انتشار است كه تا كنون 22 جلد آن منتشر شده است.
طبق اسنادي كه در دست است، در كميته مشترك ضد خرابكاري كه ساواك تاسيس كرد بيش از 10 هزار و 500 زنداني سياسي در فاصله سالهاي 49 تا 57 در زندانهاي ساواك تحت فشار و شكنجه و آزار و اذيت قرار گرفتند كه برخي از آنها نيز به شهادت رسيدند، اين زندانيان تحت شكنجههاي ماموراني بودند كه تعليم يافتههاي موساد، سيا و اينتليجنت سرويس بودهاند. اوراقي از تاريخ ايران را ميتوان در حاصل كار موزه عبرت ديد كه توانسته بيش از 240 عنوان خاطره از ميان شخصيتهاي بزرگ زنداني شده توسط ساواك جمع آوري كند، همچون خاطرات آيت الله مهدوي كني، خاطرات آيت الله گرامي، خاطرات مهدي غيوران، خاطرات خانم ساجدي، حتي برخي از رجال پهلوي هم كه در داخل و خارج از كشور پس از انقلاب خاطرات خود را نوشتند نتوانستند مظالمي را كه از سالهاي 40 تا57 بر اين مردم رفته، انكار كنند و ناديده بگيرند و اين نشان از عمق اين فجايع دارد.
در طول سالهاي مبارزات ملت ايران عليه رژيم شاه، بسياري از شخصيتها و انديشمندان ملت در زندانهاي مخوف ساواك تحت شكنجههاي سخت قرار داشتند. اخبار مربوط به احوال و اوضاع اين بزرگان در زندانهاي ساواك گاهي توسط برخي از ماموران شهرباني به صورت مكتوب يا غير مكتوب به بيرون ارايه ميشد. اما هر قدر ساواك سلطه و اختناق و حضور خود را در جامعه بيشتر ميكرد، محافل پنهاني بيشتر و فعالتر ميشدند. هويدا در يكي از مصاحبههايش شايعه كرد كه از هر 9 ايراني، يك نفر ساواكي است و رژيم از اين طريق ميخواست در دلها رعب و وحشت ايجاد كند، اما علي رغم اينگونه اقدامات ارتباطات پنهاني و زير زميني در جامعه بسيار زياد شد.
در واقع پس از 15 خرداد، مراكز اسلامي را تعطيل كردند و شخصيتها را به زندان بردند، اما جامعه تحت همان روابط پنهاني و مبارزات زير زميني از درون در حال رشد و بيداري بود و رژيم اين موضوع را به دليل خود بزرگ بيني بيش از حد درك نميكرد، تا اينكه از شهادت مصطفي خميني، يك حركت عمومي آغاز شد و اربعين گرفتنهاي مكرر، منجر به پيروزي انقلاب شد.
به عقيده شما آيا انقلاب توانست به مقاصد و اهداف خويش دست يابد؟
انقلاب ايران، انقلابي بودبه نام اسلام و به تعبير غربيها، به نام خدا. حكومتي كه با آرمانها و ارزشهاي چنين انقلابي شكل گرفت، راهي طولاني خواهد داشت تا به اهداف و مقاصد انقلاب اسلامي دست يابد. ما در عرصه استقلال، آزادي و نفي استبداد و استعمار به خوبي عمل كرديم و موفق شديم اما در رسيدن به حكومتي قرآني و اسلامي هنوز در گامهاي نخستين هستيم. رسيدن به چنين حكومتي نيازمند فرهنگي پويا و سيال است كه بتواند نه تنها با فرهنگهاي مهاجم مقابله كند، بلكه به نوعي در تربيت نيروهاي انساني و مديران لايق و شايسته برنامه ريزي و عمل كند.
رشد علمي و عقلي، گسترش فرهنگ اسلامي و مديريت علمي و عملي در اين مسير، لازمه رسيدن به اهداف و آرمانهاي اوليه انقلاب است. هر تحول فرهنگي حداقل به 2 يا 3 قرن مهلت نياز دارد. شاهد زيباي آن نيز تمدن اسلامي است. آيين اسلام در قرن اول در شبه جزيره عربستان مستقر شد و در قرن چهارم اسلام توانست به صورت يك تمدن پرشكوه و عظيم به جهانيان معرفي شود. البته امروز با امكانات تكنولوژي، مي توان اين فاصله 2، 4 قرني را به يك قرن كاهش داد.
در پايان اگر بحثي باقي مانده ميشنويم.
قيام 15 خرداد در واقع نوعي كربلا را در ذهن هر بيننده و شنوندهاي تداعي ميكند. از سويي اين واقعه در روز عاشورا رخ داد و در حاليكه مردم در حال سينهزني و عزاداري بودند، از طرف ديگر شعارهاي حماسي و بيدار كننده مردم عليه رژيم شاه و اختناق حاكم، صحنههايي را ايجادكرد كه قابل مقايسه با صحنههاي كربلا و حمله سپاهيان يزيد به ياران امام حسين بود. خاطره دستگيري امام و زندان رفتن او به همراه تبعيدهاي طولاني و مكرر، مظلوميت و معصوميت اين مرد بزرگ را بيش از پيش در ذهن و روح مجسم ميكند. دراين دوران اختناق و فشار، علي رغم سختي ها ومصائب، آنچه زيبايي مبارزات را شكل ميداد، قدرت و تجلي ايمان بود. اگر شكنجه گران در زندانها، بزرگاني همچون آيت الله طالقاني و شهيد رجايي را تحت فشار و شكنجه قرار ميدادند اما استقامت و ايستادگي اين مردان بزرگ صحنههاي زيبايي و عظمت روح انساني را به نمايش ميگذاشت كه بينظير بود. در اين مبارزه بي امان، در يك طرف كفر بود با همه توان براي حفظ لذايذ مادي و دنيوي و در طرف ديگر ايمان و اخلاص بود با دستاني خالي كه در دستان خدا قرار داشت، در فضاي مبارزه ميان اين 2 جريان بود كه در اثر عمل و انديشه و استقامت بزرگان ما، زمينهاي براي رشد جوانان آن دوران فراهم شد و بسياري از بزرگان ما به الگوهايي مناسب براي جوانان آن روز تبديل شدند و همين ايمان و استقامت بود كه مسير حركت را ابعاد تازهاي ميبخشيد و جامعه را به سر منزل مقصود رهنمون ميشد.منبع:ايرانيوز این مطلب تاکنون 3768 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|