تاريخ؛ شناسنامه ملتها
معمول است كه براي هر انساني شناسنامهاي صادر ميكنند و خصوصيات اصلي او مانند نام، شهرت، نام پدر، نام مادر و... در آن ثبت ميشود. تاريخ يك ملت و امت نيز كه بيانگر ويژگيها و سرگذشت نياكان آنهاست به منزله شناسنامه ايشان است. زمان پيدايش و ظهور و چگونگي رشد، توسعه و حيات، بالندگي و بالاخره حوادثي كه بر يك قوم ميگذرد، فراز و فرودها، شكست و پيروزيها، سقوط و از دست رفتن عزت و افتخار هر قوم و ملت و در نهايت اضمحلال كامل آنها تاريخ آن ملت را ميسازد. به بيان ديگر براي شناخت هر قوم و ملت ميبايد به بررسي و جستجو در تاريخ آنها پرداخت.
از سوي ديگر شرط پايداري و ماندگاري اقوام و ملل آنست كه نسلهاي آينده گذشته خويش را نيك بشناسند و با ديده عبرت به سير تاريخي گذشتگان خود نظر كنند و با تأمل، دقت و هوشياري كامل و عميق، موجوديت، استقلال و افتخارات خويش را پاسداري كنند و با درسآموزي از آنچه در بخشهايي از تاريخ موجب ضعف و شكستشان شده است از تكرار آنها جلوگيري نمايند.
لذا براي هر مجموعه از انسانهايي كه داراي پيشينه و تاريخ مشترك هستند اطلاع دقيق از گذشته بسيار حائز اهميت است. زيرا اين شناخت مقدمهاي است براي آگاهي از هويتي كه يكپارچگي، وحدت و انسجام را در پي خواهد داشت و رشتههاي پيوند و تعلقات جمعي آنها را مستحكم ساخته و در نهايت تلاش جمعي آنها را براي رسيدن به اهداف مشترك به دنبال خواهد داشت. اگر اين شناخت نباشد آحاد يك مجموعه انساني كه ممكن است در كنار هم نيز زندگي كنند احساس تعلقي به يكديگر نخواهند داشت و هيچ يگانگي، وحدت و انسجامي در ميانشان وجود نخواهد داشت.
با اين شناخت است كه ميتوانيم ترسيمي واقعبينانه از امكانات و تواناييهاي فرهنگي، انساني و استعدادهاي خود داشته باشيم و بر آن اساس بتوانيم گذشته را چراغ راه آينده نماييم و براي آينده برنامهريزي كنيم و براي دستيابي به اهداف و برنامههاي پيشبيني شده موانع را رفع و نقاط قوت را رشد داده و در جهت اعتلاي جامعه و پيشرفت مادي و معنوي آن به توفيقات قابل قبول و اطمينانبخشي دست يابيم.
اين شناخت از ديدگاه مولاي متقيان علي(ع) به اندازهاي با اهميت تلقي شده است كه ميفرمايند: «چنان در احوال اقوام گذشته مطالعه كرده كه گويي با آنها زندگي كردهام.»
در كلام الهي نيز چنين ميخوانيم: :«سيروا فيالارض فانظروا كيف كان عاقبةالمكذبين»
روشن است كه اين سير و مطالعه تنها به منظور مشاهده آثار و ابنيه و وسايل و ابزار باقيمانده از آنها نيست، بلكه سيري است با تأكيد بر اين كه احوال آنها چگونه بوده، چه حوادثي بر آنها گذشته و سرانجام كار آنها به كجا انجاميده است. در حقيقت سيري همراه با تدبر و تأمل و تفكر مورد نظر است.
ناگفته نماند كه در بعضي مكاتب نقشي پردامنهتر نيز براي تاريخ قائل شدهاند مثلاً مكتب ماركسيست در اين زمينه تا جايي به افراط گرويده است كه تئوري جبر تاريخ را مطرح ميكند و تاريخ را يك عامل غيرقابل تغيير دانسته و انسان را مسخر و مسحور آن انگاشته و دخالت او را در جريان حركت جبري تاريخ بياثر ميشمارد.
ادامه مطلب...
سردبير
|