شفافيت انقلاب
تحريف تاريخ و وارونه نماياندن واقعيتهاي تاريخي، يكي از مهمترين راههاي استعمار براي چيرگي بر ملتها است. اين ويژگي به خصوص عليه ملتهائي كه سابقه مبارزه با بيگانگان را دارند و از جمله در كشورهاي اسلامي جديتر رخ نمايانده است. هدف اين است كه ملتها گذشته خود را فراموش كنند تا حماسه آفرينيها و آزمودههاي پيشينيان براي آنان الگو نشود و راه براي فريب آنان همواره باز بماند.
استعمارگران براي اينكه تاريخ ملتها به درستي ترسيم نشود تاريخنگاري را در انحصار مهرههاي خود و عناصر مورد اعتماد خويش قرار دادند و همه توان خود را براي شكستن قلمهاي آزاد به كار بستند. شايد به همين دليل است كه بعضي مورخان و صاحبنظران معتقدند تا چندين دهه از يك واقعه تاريخي نگذرد، نميتوان آن واقعه را به طور قطع مورد تجزيه و تحليل قرار داد و به نتيجهگيري واحدي نسبت به آن دست يافت.
نهضت مشروطه را شايد بتوان از مصاديق همين گفتار به شمار آورد. در رابطه با اين نهضت، فراماسونها تحليلهاي خود را داشتند. مورخان وابسته به روس و انگليس ديدگاههاي خاص خود را ترويج كردند. مليگرايان و روشنفكران لائيك نيز اين نهضت را از زاويه ديد خود تشريح نمودند. نتيجه آن شده كه پس از گذشت بيش از 100 سال از قيام مشروطه هنوز نقاط نامكشوف و زواياي پنهان و مغفول مانده در اين نهضت فراوان هستند و هنوز راويان و مورخان راجع به جبهههاي حق و باطل اين نهضت به اشتراك نظر نرسيدهاند.
ولي انقلابي كه در زمستان 1356 شعلهور شد و در زمستان 1357 به ثمر نشست، به سه دليل عمده، اينگونه تشتت آراء و سردرگمي را در تحليل مورخان نداشته است:
1ـ انقلاب از يك رهبري هوشمندانه، واحد و مورد پذيرش عامه مردم برخوردار بود. نه روشنفكران مذهبي، نه نيروهاي سياسي غيرمذهبي، نه گروههاي معارض رژيم پهلوي و نه هيچيك از سازمانها، اشخاص و دستجات سياسي و صنفي و فرهنگي كه سابقه مبارزه عليه حكومت شاه را داشتهاند نتوانستند رهبري انقلاب اسلامي را بر عهده بگيرند. ولي به اعتراف همه آنها، امام خميني از تمامي ويژگيهاي لازم براي عهدهداري يك نهضت فراگير و سراسري كه مورد قبول همه اقشار جامعه باشد، برخوردار بود. اشاره به آن اعترافات طبعاً در اين نوشتار نميگنجد.
2ـ انقلاب زماني رخ داد و به پيروزي رسيد كه جهان در آستانه انفجار اطلاعاتي قرار داشت. خبرگزاريها و روزنامهنگاران همه لحظات انقلاب را با استفاده از تجهيزات پيشرفتهاي چون ماهواره، فيلم و سرعت انتشار مطبوعات به آن سوي دنيا مخابره ميكردند و ريزترين وقايع و صحنههاي درگيري و مصاحبهها و گزارشها را در كوتاهترين زمان و با استفاده از پيشرفت و تكنولوژي رو به توسعه «اطلاعرساني» به دنيا ميفرستادند. در اين ميان خروج امام خميني از عراق و حضور ايشان در پاريس نيز گامي حساب شده براي خروج از فضاي اختناق رژيم بعث و آشنا ساختن افكار عمومي جهانيان با تحولات انقلاب بود. به عبارت ديگر امام خميني از ضرورت اطلاعرساني به عنوان يكي از مهمترين راههاي متقاعد ساختن جهانيان به حقانيت انقلاب و تسريع در پيروزي خبر داشت.
3ـ سرعت در نيل به پيروزي. انقلاب اسلامي به دليل شفافيت ديدگاههاي رهبري و نفوذي كه توانست در ميان همه گروهها و سازمانهاي مخالف رژيم ايجاد كند،از گزند نفوذ گرايشهاي انحرافي مصون ماند و طبعاً زودتر از آنچه كه تصور ميرفت توانست به نتيجه برسد. ذكر اين نكته ضروري است كه يك سال قبل از پيروزي انقلاب جيميكارتر با اطمينان از اقتدار رژيم شاه، ايران را «جزيره ثبات» ناميده بود و استنفيلد ترنر رئيس «سيا» در مرداد 1357 گفته بود ايران حتي در شرايط قبل از انقلاب هم قرار ندارد و برژينسكي خروج شاه در دي 1357 را رويدادي در حد خروج وي در مرداد 1332 ميدانست و از بازگشت مجدد وي مانند كودتاي 28 مرداد مطمئن بود. ولي انقلاب به سرعت و برخلاف همه باورهاي رايج در دنياي سياست آن روز به پيروزي رسيد و جهان را غافلگير كرد.
4ـ رهبري انقلاب اسلامي با وقوع انقلاب چيز جديدي را از خود ابداع نكرد كه محل بحث و جدال موافق و مخالف باشد. خمير مايه حركت امام خميني اسلام و احكام خدائي بود. امام موضوع ولايت فقيه را مطرح كرد كه از صدر اسلام وجود داشته است. امام قوانين اسلام را مطرح كرد كه اين قوانين نيز زاده تفكر ايشان نبود. كار بزرگ امام خميني در انقلاب، زدودن زنگارها از چهره اسلام و غبارروبي از آن بود. اين كاري نبود كه در برابر آن جبهه منطقي شكل بگيرد. بنابراين نهضت امام خميني از اين نظر نهضتي شفاف بود. به همين دليل حركت ايشان با فطرت انساني سازگار بود و لذا بر دل مردم نشست و كسي جسارت ايستادگي در برابر آن را نداشت.
5ـ نكته پنجم كه مكمل نكته چهارم است اينكه دراكثر انقلابها و نهضتها، رهبران جنبش داراي شخصيت سياسي هستند و از شخصيت سياسي خود به شخصيت اجتماعي يا فرهنگي و يا حتي ديني ميرسند. ولي امام خميني از معدود رهبراني بودكه از شخصيت ديني خود توانست يك موج سياسي يا فرهنگي را خلق كند. بديهي است مشخصه دين، شفافيت است و مشخصه سياست، پيچيدگي و آلودگي و از رنگي به رنگ ديگر درآمدن است. اگر نهضت امام خميني از ابتدا روشن و شفاف بود و زمينهاي براي تفسيرهاي گوناگون از آن به وجود نياورد، براي اين بود كه دين خميرمايه نهضت بود و حركت انقلاب و رهبري آن ريشه در مباني روشن و شفاف ديني داشت.
نتيجه آن شد كه انقلاب از گزند تحريف اين و آن مصون ماند. نه فراماسونها، نه ماركسيستها، نه مليگرايان و نه ليبرالها، عليرغم تلاش فراواني كه در جهت وارونه نشان دادن و تحريف انقلاب به كار بستند نتوانستند از چهره اصلي انقلاب چيزي جز آنچه دارد كم يا بر آن بيفزايند.
سردبير
|