ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 160   اسفند ماه 1397
 

 
 

 
 
   شماره 160   اسفند ماه 1397


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
فکرکردن به آنچه فکر نکردنی است

مهاجرت آیت‌الله خمینی از عراق، که در نتیجه اعمال فشار دولت عراق و پیرو تقاضای حکومت شریف امامی صورت گرفت، نتایجی معکوسی برای دولت ایران داشت. آیت‌الله خمینی در ویلای کوچکی در حومه پاریس رحل اقامت افکند. علاوه بر عده‌ای که همراه آیت‌الله از عراق آمده بودند، گروهی از مخالفان شاه نیز که در آمریکا و نقاط دیگر جهان فعالیت می‌کردند نیز به دور او جمع شدند و از ایران هم گروه‌گروه برای دیدار وی به پاریس می‌آمدند. برعکس تصورات شریف‌امامی که می‌گفت آیت‌الله خمینی در پاریس به کلی فراموش خواهد شد آیت‌الله در مرکز توجه مطبوعات و محافل سیاسی جهان قرار گرفت و با رادیو تلویزیونهای دنیا تماس روزانه برقرار کرد. چهره عجیب و استثنایی این مرد روحانی که در زیر درختی در حومه پاریس نشسته و با سخنان آتشین خود بر ضد شاه از هزاران کیلومتر دورتر انقلابی را رهبری می‌کرد، توجه همه جهانیان را به خود جلب کرده بود.
سیستم پیچیده و پیشرفته ارتباطات تلفنی به آیت‌الله خمینی و اطرافیان او امکان داد که در تماس مستقیم و دائمی با پیروان و همکاران خود در تهران باشد. شبکه وسیع روحانیون مخالف شاه در ایران بیشتر به وسیله دو تن از فعال‌ترین آنها یعنی آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله طالقانی با پاریس ارتباط داشتند. این دو آیت‌الله که رهبری حرکت مخالفان مذهبی شاه را در داخل ایران در دست داشتند از جمله باسوادترین و جالب‌ترین رهبران مذهبی در ایران بودند و از اوضاع جهان نیز آگاهی داشتند.
علاوه بر چهره‌های مذهبی، گروهی از شخصیت‌های غیر روحانی هم با روحانیون همکاری می‌کردند که مهمترین آنها سازمانی موسوم به «نهضت آزادی ایران» به ریاست مهندس مهدی بازرگان بود. نهضت آزادی به وسیله ابراهیم یزدی با آیت‌الله خمینی در ارتباط بود. ابراهیم یزدی که سالها قبل به آمریکا مهاجرت کرده و در شهر هوستون تگزاس زندگی می‌کرد تبعه آمریکا شده بود ولی در فعالیت‌های ضد رژیم شاه هم شرکت داشت و در پاریس به جمع مشاوران و نزدیکان آیت‌الله خمینی پیوسته بود.
در تهران قسمت سیاسی سفارت به طور فعالی با نهضت آزادی بازرگان تماس داشت و از چگونگی فعالیت این گروه در جریان انقلاب کاملاً مطلع بود. از سوی دیگر ما توانستیم به وسیله یکی از ماموران سیاسی سفارت که قبلاً در ایران خدمت کرده و به فارسی مسلط بود مستقیماً با آیت‌الله بهشتی تماس برقرار کنیم. این مامور را من برای تسهیل برقراری تماس با مخالفان از وزارت امور خارجه خواسته بودم.
من تصمیم گرفتم یک ارزیابی علمی و بی‌طرفانه از اوضاع ایران به عمل آورم و بهترین سیاستی را که آمریکا می‌تواند برای حفظ منافع خود در ایران در پیش بگیرد به واشنگتن پیشنهاد نمایم. کمی پس از آنکه ژنرال ازهاری در راس دولت نظامی قرار گرفت من به این نتیجه رسیدم که دولت نظامی آخرین شانس بقای شاه است و اگر این دولت موفق به برقراری نظم و خاتمه بخشیدن به اعتصابات نشود، پیروزی انقلاب اجتناب‌ناپذیر است. در 9 نوامبر 1978 من طی گزارشی نظرات خود را به واشنگتن اطلاع دادم و توصیه‌هایی راجع به سیاست آینده آمریکا در ایران ارائه کردم. در این گزارش که زیر عنوان«فکرکردن به آنچه فکر نکردنی است» تنظیم کرده بودم یک تصویر واقعی از اوضاع ایران را برای مقامات مسئول واشنگتن ترسیم کردم. به طور مثال در این گزارش نوشتم که ثبات ایران تاکنون بر دو پایه سلطنت و مذهب استوار بوده است. در 15 سال گذشته استحکام پایه سلطنت، ایران را سر پا نگاه داشته و اکنون که پایه سلطنت سست شده ناچار باید این ثبات با تحکیم پایه مذهب تامین گردد.
دیگر تردیدی وجود نداشت که شاه از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و برای ادامه حکومتش فقط به نیروی نظامی متکی شده است. اما وفاداری نیروهای مسلح به شاه هم با ادامه انقلاب و ناتوانی دولت نظامی در برقراری نظم به تدریج متزلزل می‌شد و در شرایط جدید می‌بایست موضوع روابط احتمالی آینده بین نظامیان و رهبران مذهبی را مورد توجه قرار دهیم.
من در گزارش خود این موضوع را مورد بررسی قرار دادم و نوشتم که وضع آینده نیروهای نظامی بین شاه و مخالفان مذهبی بستگی به موفقیت یا عدم موفقیت دولت ازهاری در برقراری نظم و جلوگیری از ادامه اعتصابات دارد. در آن گزارش نوشتم که حتی اگر دولت نظامی در کار خود موفق شود یک دوران طولانی تشنج و عملیات تروریستی در پیش خواهیم داشت. ولی اگر موفق نشود باید با در نظر گرفتن عواقب آن، خط‌مشی سیاسی جدیدی برای حفظ منافع آمریکا در ایران در پیش بگیریم.
من نظرات و پیشنهادات خود را در باره این خط‌مشی سیاسی جدید در گزارش خود تشریح کردم. خطوط اصلی پیشنهاد من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش به وجود آید و برای حصول چنین سازشی نیز باید نه فقط شاه بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلح ایران باید از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان و تازه نیروهای مسلح به این صورت امکان‌پذیر بود که آیت‌الله خمینی شخصیت معتدلی مانند بازرگان یا میناچی را به نخست وزیری انتخاب کند و بدین وسیله از روی کار آمدن حکومتی از نوع جمال عبدالناصر یا قذافی جلوگیری به عمل آید. توافق باید انجام انتخابات و تشکیل یک مجلس موسسان را برای تعیین رژیم آینده کشور در بر بگیرد.
حدس من این بود که رهبران مذهبی و شخص آیت‌الله خمینی چنین راه حلی را خواهند پذیرفت زیرا هدف اصلی آنها که حذف شاه بود در چهارچوب چنین توافقی عملی می‌شد و در عین حال از یک حمام خون جلوگیری به عمل می‌آمد و نیروهای مسلح نیز وظیفه استقرار نظم و قانون را از طرف رژیم جدید به عهده می‌گرفتند.
از نقطه نظر ما هم چنین راه حلی رضایتبخش بود. زیرا از ادامه آشوب و هرج و مرج جلوگیری می‌کرد، استقلال و تمامیت ارضی ایران را محفوظ نگاه می‌داشت، از روی کار آمدن یک رژیم افراطی جلوگیری به عمل می‌آورد و راه نفوذ و سلطه شوروی را هم در این منطقه حساس سد می‌کرد. در مقابل، روابط خاص و همکاری نزدیک نظامی و امنیتی ما با ایران کاهش می‌یافت و سیاست ایران در منطقه از سیاست همکاری با اسرائیل به یک سیاست ضد اسرائیلی و ضد صهیونیستی تغییر جهت می‌داد.
هرچند این وضع در مقایسه با امتیازاتی که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بودیم چندان خوش‌آیند نبود، معهذا بر پیروزی یک انقلاب خام و ناشناخته که به قیمت از هم پاشیدن نیروهای مسلح ایران تمام می‌شد برتری داشت. به همین جهت من پیشنهاد کردم که ما «فکرکردن به آنچه فکر نکردنی است» را آغاز کنیم و خود را برای مقابله با وقایع محتمل آینده آماده سازیم. گزارشاتی که به دنبال ارسال این پیام به واشنگتن دریافت کردم حاکی از این بود که گزارش من با شگفتی تلقی شده و آشفتگی‌هایی بین مقامات مسئول واشنگتن به وجود آورده است. این آشفتگی نتیجه بررسی و مطالعه گزارش من نبود بلکه از واکنش رئیس جمهوری پس از خواندن این گزارش به وجود آمده بود. از قرار معلوم پرزیدنت کارتر برای اولین بار پس از خواندن این گزارش متوجه این نکته شده است که ممکن است حفظ شاه بر سریر قدرت دیگر امکان‌پذیر نباشد. رئیس جمهوری پس از خواندن این گزارش به خط خود یادداشتی به عنوان ونس(وزیر امور خارجه)، برژینسکی(مشاور امنیت ملی)، براون (وزیر دفاع) و دریاسالار ترنر(رئیس سازمان سیا) نوشته و از آنها توضیح خواسته که چرا تاکنون او را در جریان وخامت اوضاع ایران نگذاشته‌اند. مضمون یادداشت محرمانه رئیس جمهوری به دلایلی که هنوز روشن نشده است به خارج درز می‌کند و نگرانی رئیس جمهوری از اوضاع ایران و استیضاح مقامات مسئول در این باره در صفحات مطبوعات آمریکا منعکس می‌گردد.
افشاء یادداشت محرمانه رئیس جمهوری از طرف مطبوعات موجب واکنش غیر قابل پیش بینی و عجیبی از طرف واشنگتن در برابر گزارش من شد. به جای اینکه این گزارش مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار گیرد و جنبه‌های مثبت و منفی و امکانات عملی پیشنهادات من تجزیه و تحلیل شود مسئولانی که مورد استیضاح رئیس جمهوری واقع شده بودند هریک به توجیه باور خود و سلب مسئولیت از خویشتن پرداختند. برژینسکی بیش از همه در برابر یادداشت محرمانه رئیس جمهوری حساسیت نشان داد و برای توجیه گزارش‌های خود به پرزیدنت کارتر سعی کرد آنچه را که من عنوان کردم، بدبینانه و دور از واقعیت نشان دهد. برژینسکی برای رد نظرات من به استدلال مخالف آن پرداخت و چنین وانمود کرد که موقعیت شاه کاملاً محکم است و هر زمان که مصلحت باشد می‌تواند مخالفانش را سرکوب کند.
هرچه بود من نتوانستم با آن گزارش هیچیک از مقامات مسئول واشنگتن را به «فکرکردن به آنچه فکر نکردنی است» وادار سازم. با وجود این سیر سریع حوادث و گزارش‌هایی که از واشنگتن دریافت می‌داشتم این امید را در من زنده نگاه می‌داشت که به زودی یک بررسی جدی در باره سیاست آمریکا در ایران در واشنگتن به عمل خواهد آمد و دستورالعمل‌های تازه‌ای در این زمینه دریافت خواهم کرد. اما این انتظار هم بیهوده بود و من نه پاسخی به گزارش خود دریافت کردم و نه دستورالعملی در باره سیاست آینده آمریکا در ایران به من ابلاغ گردید. سخنگویان رسمی کاخ سفید و وزارت‌خارجه آمریکا نیز در پاسخ سئوالات خبرنگاران دائماً بر ادامه پشتیبانی آمریکا از شاه تاکید می‌کردند. این موضعگیری‌ها به قدری یکنواخت شده بود که در وسایل ارتباط جمعی آمریکا بیشتر به صورت یک جوک تکرار می‌شد. حتی خود شاه هم از این اعلام پشتیبانی‌های مکرر و بی محتوا ناراحت شده بود و یکبار به من گفت که تکرار این مطلب از طرف سخنگویان رسمی آمریکا و طرز انعکاس آن در مطبوعات بیشتر به وی لطمه می‌زند و او را یک عامل و دست نشانده آمریکا معرفی می‌کند.

منبع:ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، چاپ اول: 1361، ص 142 تا 146

این مطلب تاکنون 2314 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir