کانون نویسندگان ایران | محمد قبادی اشاره: پس از کودتای 28 مرداد 1332 و سـقوط دولت دکـتر مصدق ، شاه سعی نمود با گرفتن وامهای چند میلیون دلاری و کمکهای نظامی از آمـریکا و ایجاد یک سازمان اطلاعاتی- امنیتی، قدرت خود را تثبیت کند؛ اما نداشتن یک سـیاست اقتصادی درست و به طـور کـلی یک نظام سیاسی سالم وی را دچار چالش نمود. از طرفی با روی کار آمدن جان اف کندی رئیسجمهور دمکرات آمریکایی در دی 1339 فشار بر حکومت پهلوی افزایش یافت تا جایی که شاه چارهای جز پذیرفتن اصلاحات مورد نـظر آمریکا و سپس نخستوزیری علی امینی نیافت.
امینی مورد علاقهء آمریکاییها و مجری طرحهای اصلاحات ارضی بود. او طی دوره نخستوزیری خود، وعدههای بسیار در رفع فساد داد. اما شاه که دید خوشی از او نداشت با توافقات پنـهانی، سـیاست اصلاحات ارضی را به دست گرفت و با روی کار آمدن اسد اللّه علم و نیز با افزودن اصول دیگری به اصلاحات ارضی در صدد برآمد تا خود را طراح آن معرفی کند.
شاه در بهمن 1341 با برگزاری یـک رفـراندوم که به گفته دولت وقت 9/99 درصد مردم به آن رأی مثبت داده بودند، خود را رهبر اصلاحات اجتماعی و سیاسی ایران معرفی کرد و این حرکت را انقلاب سفید نامید. او با هرگونه مخالفت سیاسی و اجتماعی در این زمـینه بـرخورد کرد تا جایی که در 15 خرداد 1342 قیام مردم را سرکوب نمود و احزاب را نیز یکی پس از دیگری از میدان به در برد و با اعتراض امام خمینی به کاپیتولاسیون(آبان 1343)ابتدا ایشان را به ترکیه و سپس بـه عراق تـبعید نمود.
شاه در این سالها بـا هـمکاری سـاواک کوشید در تمام شئون زندگی مردم نظارت داشته باشد و در ادارات صافیهایی را به کار گمارد؛ به گونهای که«خاندان پهلوی را میتوان نمونهای بارز از کـوشش مـنظم و بـرنامهریزی شده برای استقرار یک نظام توتالیتر(فراگیر)در جامعه ما دانست.» 1 البته این نظام فراگیر در میان روشنفکران اعم از مذهبی و یا غیر مذهبی جواب در خورتوجهی به رژیم نداد و حکومت پهلوی مجبور شـد برای تسلط بر این قشر جامعه دو راهکار را در نظر بگیرد. اول ایـنکه موانع بازدارندهای را به کار برد که عبارت بودند از زور و زندان و محروم شدن از فعالیتهای اجتماعی و از همه مهمتر سانسور و دوم استفاده از وسـایلی کـه آنـها را با خود همراه کند؛ به طوری که اگر مدح حکومت را نـمیگویند، در ذم آن نـیز سخنی نرانند.
حکومت در این زمینه انواع مجلات و نشریات را به راه انداخت و کلوبهای فرهنگی مختلفی را بنا نهاد کـه هـرکدام بـه سازمان و یا کشوری بیگانه وابسته بودند و حتی از ارکان دولت هم چشمپوشی نکرد و وزارتـخانههای مـختلفی را در ایـن میان به کار گرفت تا این سیاستها اجرا و این نفوذ فراگیرتر شود. اجرای سـیاستهای فـرهنگی یـک متولی داشت و آن هم فرح دیبا همسر محمد رضا شاه بود که به او لقب «مـلکه هـنرپرور» داده بودند. او خود را حامی هنرمندان میشمرد و بر اصلیترین طرحهای فرهنگی حکومت نظارت داشت. در ایـن مـیان شـجاع الدین شفا مشاور فرهنگی دربار و زین العابدین رهنما رئیس انجمن قلم در کنار او بودند بـه خـصوص در کنگره ملی شاعران و نویسندگان ایران. 2 اجرای کنگره ملی شاعران و نویسندگان برای حکومت بـسیار اهـمیت داشـت چون هم سرپوشی بر سانسور و اختناق بود و هم چهرهای فرهنگی برای حکومت دست و پا میکرد کـه البـته همه اینها چیزی جز عوامفریبی نبود.
کانون نویسندگان ایران به عنوان یـک جـریان فـرهنگی در کشور که چهرهای غیر مذهبی نیز داشت از جمله مراکزی بود که به این سیاستهای رژیـم پهـلوی اعـتراض داشت و اعتراضات خود را بیشتر در قالب بیانیه، اعلامیه و نامه سرگشاده آن هم بـا تـأکید بر قانون اساسی مشروطه و اعلامیه حقوق بشر بیان میکرد. کانون نویسندگان که اعضای آن را به طور کـلی فـعالان حزب توده و جامعه سوسیالیستها تشکیل میدادند، فعالیت خود را در قالب یک کانون بـه ظـاهر صنفی آغاز کرد اما هرچه از عمرش مـیگذشت ایـن فـعالیت صنفی به سیاسی کاری نزدیکتر میشد، آن هـم سـیاسی کاری از جنس حزب توده. آنچه در این نوشتار میآید گوشهای از فعالیتهای کانون نویسندگان ایـران اسـت که در دو مقطع زمانی- زمستان 1346 تـا بـهار 1349 و بهار 1356 تـا بـهمن 1357- و بـر پایه اسناد و مدارک بازمانده از کانون در سـاواک نـوشته شده است.
تاریخچه تشکیل کانون نویسندگان ایران
همانطور که گفته شد «کـنگره مـلی شاعران و نویسندگان ایران» از برنامههای هدفمند حـکومت پهلوی بود. این کـنگره قـرار بود در بهمن 1346 با حضور فـرح پهـلوی برگزار گردد. گرچه برگزاری آن با اعلام وسیع دستگاههای تبلیغاتی رژیم(رادیو و تلویزیون مـلی) هـمراه بود اما یکباره خبر از تـوقف آن و مـوکول شـدن برگزاری آن به وقـت دیـگر داده شد.
با اعلام بـرگزاری کـنگره ملی شاعران و نویسندگان گروههای فرهنگی که از مواضع حکومت پهلوی و از هدف اجرای چنین برنامهای آگـاهی داشـتند از اجرای آن ناخشنود شدند و عدهای نیز در پی ایـن نـاخشنودی تحریم و در نـهایت بـرگزار نـشدنش را خواستار بودند. گروه ادبـی طرفه از جمله اینها بود. اما پیشنهاد تحریم چنین کنگرهای سخنی نبود که در این گروه کـوچک ادبـی جدی گرفته شود چون نه حـامی بـرای آن وجـود داشـت و نـه جرأت ابراز آن:
«...البـته ایـن پیشنهاد در جمع کوچک ما به شوخی برگزار شد. از سویی حدس میزدیم که ادبای ریشسفید و سبیلدار بـه حـرف مـا جوانکها وقعی نگذارند و از سوی دیگر ممکن بـود کـه دسـتگاه حـکومت در اوج اقـتدار خـود،واکنش تندی به ما نشان بدهد...»3 بنابراین پیشنهاد تحریم کنگره مسکوت ماند. روزهای دوشنبه، کافهقنادی فیروز در خیابان نادری پاتوق گروهی از اهل قلم از جمله جلال آل احمد بود کـه دور او را عدهای از جوانها میگرفتند و هریک آنچه را که در یک هفته از دوشنبه تا دوشنبه دیگر تهیه کرده بودند به جلال ارائه میدادند و او با آنها همصحبت میشد و راهنماییشان میکرد. البته بازخواست نیز مینمود:«بنابراین کـسی دسـت خالی به آنجا نمیرفت و به هرحال پاسخی برای پرسش محتوم جلال دست و پا کرده بود.»4
در یکی از این روزهای دوشنبه در میانه بهمن 1346 که موضوع کنگره ملی شاعران و نویسندگان ایران نیز بـر سـر زبانها بود پیشنهاد تحریم کنگره از جانب جلال در میان اعضای پاتوق مطرح شد.
محمد علی سپانلو به عنوان یکی از اعضای گروه ادبی طرفه بـرای جـلال توضیح داد که این پیشنهاد در گـروهشان مـطرح شده اما کسی آن را جدی نگرفته است و نیز تعریف کرد که عدهای هم وقعی بدان نگذاردند. «یکی از این کسان دکتر رضا براهنی بود، که دسـت بـر قضا سر همان مـیز در آن نـیمروز دوشنبه،جزو اطرافیان جلال حضور داشت.» 5 البته توجه نکردن رضا براهنی به این پیشنهاد در نظر او چنین مینمود که: «این کار، تحریک دولت است که بیاید و ما را بگیرد.»6 به اعتقاد او «خیلیها بـه دلایـل گوناگون نمیخواهند و یا واهمه دارند که پای همچو نوشتهای امضا بگذارند.»7 صحبتهای رضا براهنی به اتفاقی که چند ماه پیش افتاده بود، برمیگشت که غلامحسین ساعدی با همکاری داریوش آشوری و البـته بـا راهنمایی جـلال آل احمد متنی را در انتقاد از سیاستهای دولت از اختناق و سانسور گرفته تا برگزاری جشن هنر شیراز تهیه کردند و عدهای از اهـل قلم آن را امضا کردند ولی تعدادی از آنها که محمود اعتمادزاده (به آذین) در رأس آنـها بـود جانب احتیاط را گرفتند و اعلامیه را امضا نکردند و البته کسانی بودند که نه اعلامیه را امضا کردند و نه زیر پرچـم بـه آذین قرار داشتند. به هرصورت نتیجهء کار اعلامیه به بنبست رسید و البته ایـن اعـلامیه زمـانی کارایی خود را از دست داد که صحبتهای جلال آل احمد، هوشنگ وزیری و اسلام کاظمیه و رضا براهنی در یک مـلاقات حضوری با امیر عباس هویدا به نتیجه نرسیده بود.
با توجه به داشـتن یک سابقه ناموفق در جـمع کـردن نویسندگان و از طرفی امکان برخورد دولت با چنین حرکتی به اشاره جلال عدهای از اهل قلم در خانه محمد علی سپانلو جمع شدند تا درباره این کنگره صحبت و تبادلنظر کنند.«در نخستین جلسه، به احتمال قـریب به یقین علاوه بر منتخبان گروه طرفه چند نفری از نزدیکان و اطرافیان جلال و از آن جمله خانم سیمیندانشور، اسلام کاظمیه، هوشنگ وزیری، دکتر ساعدی و داریوش آشوری شرکت داشتند. عباس پهلوان سردبیر مؤثرترین مجله روشـنفکری روز(مـجله فردوسی) نیز به خاطر امکان استفاده از صفحات مجلهاش دعوت شده بود.» 8 و البته کسان دیگری چون نادر ابراهیمی و احمد اشرف...در آن جلسه حضور داشتند که حدود بیست نفری میشدند. در منزل سپانلو ابـتدا پیـشنهاد شد که بیانیهای نوشته شود و تصریح شود که آزادیهای مطرح شده در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر در کشور مراعات نمیشود و در نهایت در کنگرهای که دولت نام ملی بر آن نهاده است،حـضور نـخواهند یافت. پس از آن عباس پهلوان پیشنهاد کرد که طی نامهای مطالبات خود را از«شهبانو» بخواهیم.اما این پیشنهاد پس از یک درگیری لفظی بین دکتر ساعدی و پهلوان رد شد. پس از ساعتی اعضای جلسه به ایـن نـتیجه رسـیدند که متنی در تحریم کنگره تـوسط داریـوش آشـوری تهیه و در جلسه بعدی بررسی شود. جلسه دوم در روز اول اسفند 1346 در خانه داریوش آشوری برگزار شد.
شرکتکنندگان در این جلسه که تعدادشان به نه نفر مـیرسید عـبارت بـودند از: جلال آل احمد،محمد علی سپانلو، داریوش آشوری، بـهرام بـیضایی، فریدون معزی مقدم، اسلام کاظمیه، اسماعیل نوری علاء، هوشنگ وزیری و نادر ابراهیمی. متن تهیه شده توسط آشوری، با هـمکاری حـاضران در جـلسه حک و اصلاح شد و بیانیه به دست آمده توسط همسر داریوش آشـوری چند بار تایپ شد تا نه نسخه از آن به دست آمد. حاضران در جلسه قرار گذاردند تا هر یک، از نـویسندگان و شـاعران آشـنای خود امضا بگیرد و نیز تصمیم گرفتند برای ترغیب دیگران و جلب امـضای آنـها پای همه نه نسخه را امضا کنند و این بدان علت بود که«ممکن بود دیگران با دیدن یـک ورقـه سـفید یا کم امضا جا بزنند، یا سراغ امضای کسانی را بگیرند که پای ورقـههای دیـگر امضا گذاشته بودند.»9
بیانیه تحریم کنگره مذکور در تاریخ 1/12/46 جهت اطلاع«مردم و مقامات مملکتی» تـنظیم شـد و بـه طور کلی بر سه محور استوار بود:
1- بیان شرایطی مقدماتی و واقعی برای برگزاری چـنین کـنگرهای که عبارت بودند از«آزادی واقعی نشر و تبلیغ و بیان افکار» و نیز از میان بردن سانسور؛
2- عـدم دخـالت و نـظارت مستقیم دولت و در عوض نظارت اهل قلم بر چنین کنگرهای؛
3- پیشنهاد تأسیس«اتحادیهای آزاد و قانونی»کـه مـیتواند متولی این امور باشد آن هم بدون دخالت دولت.حاضران در جلسه، در پایان بیانیه اعـلام کـردند کـه: «...امضاکنندگان این اعلامیه در هیچ اجتماعی که تأمینکننده نظرات بالا نباشد شرکت نخواهند کرد.»10
از همان روز، جـمعآوری امـضا شروع شد و اعضا توانستند پس از گذشت چند روز، تعداد امضاها را به شرح زیر بـه 52 نـفر بـرسانند:
محمد علی سپانلو، نصرت رحمانی، احمد رضا احمدی، بهمن محصص،نادر نادرپور، ید اللّه رؤیایی، فـریدون تـنکابنی، احـمد شاملو، سیروس مشفقی و باقرعالیخانی، بهرام بیضایی، مهرداد صمدی، منصور اوجی، بـهرام اردبـیلی، داریوش آشوری، احمد اشرف، فریده فرجام، منوچهر صفا، اسماعیل خویی، م.آزاد، رضا داوری، غلامحسین ساعدی، جعفر کوشآبادی، فـریدون مـعزی مقدم،پرویز صیاد،بیژن الهی، جلال آل احمد، علی اصغر حاج سید جـوادی، شـمس آل احمد،هما ناطق، حمید مصدق، غزاله عـلیزاده، رضـا بـراهنی، اسلام کاظمیه، محمد زهری، هوشنگ گلشیری، مـحمد کـلباسی، محمد حقوقی، منوچهر شیبانی، اسماعیل نوری علاء،محمد رضا جودت، رویین پاکباز، مـوسوی خـامنهای، هوشنگ وزیری، علی اصغر خـبرهزاده، عـبد اللّه انـوار، سـیمین دانـشور، نادر نادرپور، منوچهر آتشی، م.ا.به آذیـن، سـیاوش کسرایی، سایه[امیر هوشنگ ابتهاج].11
باقر پرهام نیز در مقالهای این اسامی را با ذکـر تـاریخ امضا درج نموده، با این تفاوت کـه در لیست باقر پرهام اسـمی از هـما ناطق نیامده و به جای آن نـام اکـبر رادی ثبت گردیده است.12
به هرجهت این بار برعکس اعلامیه قبلی امضای آن عده از اهـل قـلم که جانب احتیاط را رعایت کـرده بـودند نـیز پای بیانیه تحریم آمـده بـود.محمود اعتمادزاده که از جـملهء احـتیاط کنندگان بود درباره توجیه عمل خود در پاسخ جلال آل احمد که گفته بود: «شما که اعـلامیهها را در مـورد جشن هنر شیراز امضا نکردید، فـکر نـمیکردم این یـکی را امـضا کـنید.» پاسخ داده بود که«آن را بـه خاطر تأکیدی که بر آزادی بیان کردید امضا کردم.» 13 به هرحال با امضای به آذین کـسانی چـون سیاوش کسرایی و امیر هوشنگ ابتهاج(سـایه) نـیز بـه پیـروی از او بـیانیه را امضا کردند.
خـبر امـضای این بیانیه ظاهرا در تاریخ 8/12/1346 طی گزارشی به ساواک اعلام میشود که: «جلال آل احمد برای تحریم کـنگره بـه طـور محرمانه از نویسندگان امضا میگیرد» و در ذیل همان گـزارش آمـده اسـت کـه«جـلال آل احـمد دستور روزنامههای تودهای را دارد اجرا میکند. از دو ماه پیش به این طرف روزنامههای تودهای و ایران آزاد را مطالعه نمایید در آن اینچنین دستور داده شده است.»14 ساواک در گزارشی دیگر فعالیت سوسیالیستهای ایرانی در اروپا را علت تـحریم کنگره میداند15 و این مطلبی است که کارشناسان ساواک بارها در سندهای مختلف بدان اشاره میکنند و در واقع تحریم کنگره را دستوری رسیده از حزب توده و جامعه سوسیالیستهای اروپا بیان میکنند. به دنبال این گزارش در 9/12/1346 مـدیرکل اداره سـوم از ریاست ساواک تهران درخواست میکند که: چه اقدامی در تأیید یا رد گزارش روز گذشته شده است و جلال آل احمد از چه کسانی امضا گرفته و مشخصات آنها چیست؟ 16 و این اولین تکاپوی ساواک برای کشف کـانون بـود. در پی همین فعالیتها بود که رسما اعلام شد کنگره ملی شاعران و نویسندگان در وقت دیگری برگزار خواهد شد که البته هرگز چنین کنگرهای برگزار نـشد: «...ازهـمان هفته اول یعنی حتی پیش از ایـنکه ثـلثی از امضاها را بگیریم، دستگاه دولت از قضیه مطلع شده بود. بنابراین پیشدستی کرد و رسما از خیر تشکیل کنگره نویسندگان گذشت. راستی را که نیمی از امضاکنندگان متن میدانستند که آن اعـلامیه سـالبهء به انتفاع موضوع اسـت و دیـگر منتشر نخواهد شد...»17 به هرحال اعضای جمعکننده امضا تقریبا هرروز دور هم جمع میشدند و درباره بیانیه و بلکه «یک اتحادیه آزاد و قانونی» بحث میکردند. آنها سرانجام تصمیم گرفتند تمام امضاکنندگان اعلامیه را در یک نـشست بـزرگتر گرد هم آورند چون به اعتقاد آنها «...برای نخستین بار بیش از پنجاه نویسنده و هنرمند این کشور میتوانستند در مورد ویژهای اشتراک نظر یابند...»18 جلسه مورد نظر در نیمه اسفند 1346 در خانه جلال آل احـمد بـرگزار شد. در ایـن جلسه جلال پیشنهاد کرد که بنابر توافقی که همگان در اعلامیه اول اسفند اعلام نمودهاند یک انجمن یا اتـحادیه از اهل قلم کشور تشکیل شود. حاضران در جلسه که حتی عدهای از آنـها بـیانیه را در هـمان جلسه امضا کرده بودند پیشنهاد را پذیرفتند و در نتیجه سه نفر از حاضران: علی اصغر حاج سید جوادی، نادر نـادرپور و مـحمد علی سپانلو از جانب جمع مأمور شدند که کمیسیون ویژهای تشکیل دهند و اساسنامهای را تـنظیم کـنند:
«هـمچنین جمع به ما مأموریت داد که هنگام تنظیم اسناسنامه، فعالیت اتحادیه را برای اجرای دو هدف عمده مـتمرکز کنیم: اول اینکه تأمین آزادی بیان مطابق قوانین اساسی و اعلامیه حقوق بشر (یک خـواست سیاسی)دوم دفاع از حقوق قـانونی اهـل قلم(یک خواست صنفی»).19 روز بعد کمیسیون سه نفری کار خود را با شتاب آغاز کرد و جلسات متعددی برگزار نمود و در یکی از همین جلسات بود که تصمیم گرفته شد نام«کانون نویسندگان ایران» را بـر تشکیلات مورد نظر بگذارند. «زیرا تشکیل اتحادیه یا سندیکا به ضوابط پیچیده کشوری برخورد میکرد به علاوه فراگیرتر از امکانات ما بود. در حالی که تشکیل یک کانون صنفی از امکانات قانونی تشکیل انـجمنها یـا شرکتها استفاده میکرد...»20
چندی بعد که اساسنامه،شکلی به خود گرفت جلسات مختلفی در خانه بعضی اعضا برپا شد تا ماده به ماده از لحاظ اجتماعی و حقوقی حکواصلاح شود. در هریک از این نـشستها تـقریبا سی نفر از اعضا حضور داشتند و آخرین جلسه نیز در اواسط فروردین 1347 در منزل بهرام بیضایی برگزار شد. در این نشست کار اصلاح اساسنامه به پایان رسید و هیئت مؤسس یعنی همان امضاکنندگان اساسنامه نـزدیک بـود، کانون را رسما افتتاح کنند که به آذین با این بیان که این اساسنامه کافی نیست،گفت:«اساسنامه موجود در حقیقت برای نوعی انجمن ادبی تدوین شده است. ما باید اصـول اعـلام شـده در بیانیه اول اسفند 1346 را بهویژه درباره دفـاع از آزادی بـیان و قـلم بدون حصر و استثنا واضحتر و مشروحتر تدوین کنیم و به امضای همه برسانیم در حقیقت اساسنامه ما احتیاج به یک مرامنامه دارد.»21 با این پیـشنهاد، جـلال آل احـمد مسئولیت تهیه مرامنامه را به محمود به آذین واگـذار کـرد تا پس از تنظیم در جلسه بعد بیاورد. جلسه بعد، اول اردیبهشت 1347 با حضور عده زیادی از اعضا در خانه جلال برپا شد و بـه آذیـن مـتنی را که به عنوان مرامنامه تهیه کرده بود قرائت کرد و حـاضران در جلسه پس از اصلاح، آن را ذیل عنوان «درباره یک ضرورت» به تصویب رسانیدند و بدینترتیب کانون نویسندگان ایران کار خود را آغـاز کـرد.
مـرامنامه پس از یک مقدمه کوتاه به بیان این مطلب میپردازد که «در دنیایی کـه از طـریق روزنامه و کتاب و فیلم و رادیو و تلویزیون سیل اندیشهها و مفاهیم گوناگون را از فراز دیوار مرزها و مقررات در وجدان مردم جـهان سـرریز مـیکند، هرملتی موظف است که با آگاهی و بینش و اراده آزاد غذای روح خود را از این میان انـتخاب کـند...» و در ادامـه توضیح میدهد که «و این جز با ارج گذاشتن به اندیشههای نو و احترام به آزادی فـکر و بـیان و تـأمین بیخدشه وسایل مادی نشر و تبادل آزادانه افکار و آثار ممکن نیست.» همچنین مرامنامه تأکید مـیکند کـه «آزادی اندیشه و بیان در فطرت آدمی است و هیچ جبر و تحکمی قادر بر محو آن نیست. آزادی انـدیشه و بـیان، تـجمل نیست، ضرورت است: ضرورت رشد آینده فرد و اجتماع ما».و در آخر نیز به دو اصل:1- دفـاع از آزادی بیان در چارچوب قوانین اساسی ایران و اعلامیه حقوق بشر؛2- دفاع از منافع صنفی اهل قـلم، پرداخـته اسـت و از همه صاحبان قلم-که به این اصول پایبند هستند- دعوت به عضویت شده22 و این مـطلبی اسـت که در اساسنامه کانون نیز به آن اشاره شده بود.
بر طبق اساسنامه هـرنویسنده و شـاعری کـه اساسنامه و مرامنامه را تأیید میکرد میتوانست به عضویت کانون درآید و این خود نشانهای از تفکر آزاد بود امـا در ایـن مـیان معلوم نیست که چرا وقتی جلال پیشنهاد برقراری ارتباط با نویسندگان مـذهبی از جـمله آیت اللّه سید محمود طالقانی و دکتر علی شریعتی را مطرح میکند و خواستار جلب همکاری با آنها میشود،بـا مـخالفت عدهای از اعضا روبرو میگردد و در نتیجه برای جلوگیری از هرگونه اختلاف، پیشنهاد خود را پس مـیگیرد.23
بـه هرحال در اولین گام، هیئتمؤسس(امضاکنندگان بیانیه اول اسـفند 1346) از مـیان اعـضا کمیسیونی را تشکیل داد تا مقدمات انتخابات هیئت دبـیران کـانون را فراهم کند.
قریب به دو هفته بعد، انتخابات هیئت دبیران در خانه جعفر کوشآبادی، انـجام شـد. در این انتخابات جلال آل احمد خـود را نـامزد انتخابات نـکرد چـون بـه گفته خودش با خط مشی سیاسی بـیشتر اعـضای کانون مخالف بود. به نظر او بهتر بود کسانی چون بهآذین نیز از حـضور در انـتخابات صرفنظر کنند و کار را به جوانانی بـسپارند که هم زحمت تـشکیل کـانون را کشیده بودند و هم درگیری مـرامی نـداشتند که همین امر سبب جلوگیری از دستهبندیهای سیاسی و مرامی در کانون میگردید. اما بهآذین حـاضر بـه پذیرفتن چنین پیشنهادی نشد و در انـتخابات نـامزد هـیئت دبیران گردید. جـلال بـرای جلوگیری از هرگونه اختلاف در کـانون ایـن پیشنهاد را بیان نمود چون او خود دارای خط مشی سیاسیای بود که از جامعه سوسیالیستهای خلیل ملکی سـرچشمه مـیگرفت و بهآذین نیز دارای خط مشی سیاسی حزب تـوده بـود و هریک از آنـها عـدهای را بـا همان خط مشی در اطراف خـود داشتند و البته در ترکیب کانون، گروه سومی هم وجود داشت که از خط مشی سیاسی خاصی پیروی نـمیکرد. سـرانجام با همه این اختلافات سیاسی و فـکری کـه گـاه تـا حـد تضاد پیش مـیرفت رأیگیری انجام شد و هیئت دبیران به این ترتیب انتخاب گردید:
اعضای اصلی: سیمین دانشور، محمود اعتمادزاده(بـهآذین)، نـادر نـادرپور، سیاوش کسرایی و داریوش آشوری اعضای علی البـدل: دکـتر غـلامحسین سـاعدی و بـهرام بـیضایی. بازرسان مالی: نادر ابراهیمی و فریدون معزی مقدم. صندوقدار: فریدون تنکابنی. منشی هیئت دبیران: اسماعیل نوری علاء. در این انتخابات سیمین دانشور به عنوان رئیس کانون و نادر نادرپور بـه سمت سخنگوی هیئت دبیران برگزیده شدند.
ساواک در گزارشی تحت عنوان:«تشکیل کانون نویسندگان ایران و انتخاب چند تن از اعضای جامعه سوسیالیستها به عنوان دبیر شورا» مینویسد: «چند ماه پیش کانون نـویسندگان ایـران توسط گروهی از نویسندگان و شاعران و مترجمان و محققان تشکیل و طی چند جلسه بحث و گفتگو افراد مشروحه زیر به عنوان شورای دبیران انتخاب گردیدهاند.» مخبر اطلاعاتی پس از نام بردن تکتک اعضای هـیئت دبـیران، از قول نادر نادرپور سخنگوی هیئت دبیران، حدود و چارچوب فعالیتهای کانون را بیان میکند و نیز میگوید: «نادرپور سپس افزوده است در اساسنامه کانون به دو مطلب دیـگر نـیز توجه کردهایم یکی فعالیتهای فـرهنگی و دیـگری کمک به اهل قلم...». و در پایان گزارش نظر میدهد که: «از افراد فوق الذکر سیمین دانشور همسر جلال آل احمد عضو جامعه سوسیالیستها و داریوش آشوری، بهرام بـیضایی، دکـتر غلامحسین ساعدی دارای سوابق عـضویت در جـامعه سوسیالیستها میباشند.»24
فعالیتهای کانون نویسندگان ایران
پس از برگزاری انتخابات هیئت دبیران، جلال آل احمد مبلغی را که از حق الترجمه کتاب «عبور از خط» تألیف ارنست یونکر به دست آورده بود در اختیار صندوق کانون قرار مـیدهد و دیـگر اعضا نیز به سهم و توان خود مبلغی را به صندوق پرداخته تا مخارج کانون تأمین شود؛25 سپس مجمع عمومی تشکیل شد و به هیئت دبیران مأموریت داد که اولا کانون را در اداره ثبت شرکتها به ثـبت بـرساند تا بـتوانند به صورت علنی و قانونی به فعالیت بپردازند و ثانیا در صدد برگزاری اجرای جلسات سخنرانی و شعرخوانی برآیند.
ثبت کـانون و انجام کارهای اداری آن بر عهده اسماعیل نوری علاء قرار گرفت اما از آنـجا کـه نـاهماهنگی و از طرفی رقابتهای درونگروهی که در کانون وجود داشت ناشی از خطمشی سیاسی اعضا بود، کار ثبت و انجام مراحل اداری، قـریب بـه پنج ماه به طول انجامید: «...بهآذین از تهیه گواهی عدم سوءپیشینه خودداری کرد و آن را تـقریبا دون شـأن خود میدانست یا شاید خوش نداشت که کانون به ثبت برسد و یک نهاد قانونی گـردد.»26
در این فاصله حدودا پنج ماهه که اعضای کانون اسناد و مدارک لازم را جهت انـجام کارهای اداری آماده کردند سـاواک هـم بیکار ننشست و در کسب اطلاعات و اخبار لازم درباره کانون برآمد. ساواک برای این منظور از بعضی اعضا از جمله بهرام بیضایی اطلاعاتی در مورد فعالیتها و نیز محل برگزاری جلسات به دست آورد و در تاریخ 27/3/1347 از قول بیضایی گزارش داد کـه: «در حال حاضر کانون محل ثابتی ندارد و داشتن محل ثابت موکول شده به ثبت کانون در مراجع ثبتی و به علت نداشتن محل ثابت جلسات مرتبی هم ندارد و محل تشکیل جلسه بعدی در جلسه قـبل تـعیین میگردد.»و در پینوشت گزارش عنوان میشود: «چون اداره کانون با سیمین دانشور همسر جلال آل احمد که از همفکران خلیل ملکی میباشد بالطبع به طور غیر مستقیم ادارهکننده واقعی جلال آل احمد خواهد بود و از طـرفی ایـن کانون همزمان با تحریم کنگره نویسندگان و در مقابل آن تشکیل گردیده به نظر ساواک اصلح است که با تشکیل آن مخالفت گردد.»27 و این در حالی بود که اعضای کانون تازه مدارک را جهت ثـبت کـانون به مراجع مربوط تسلیم کرده بودند.
در اواخر تیرماه 1347 سیمین دانشور تقاضای اجازه تأسیس و تشکیل کانون نویسندگان را به همراه مدارک اعضای هیئت دبیران ارائه مینماید و به دنبال آن اداره اطلاعات شهربانی این مـوضوع را طـی گـزارشی اعلام میکند و در پایان گزارش، نـظر وزارت اطـلاعات و جـهانگردی و ساواک را درباره تأسیس و تشکیل کانون خواستار میشود.28 پس از گذشت چند هفته ساواک طی گزارشی نظر خود را در مورد تأسیس کانون نویسندگان چنین اعـلام مـیدارد:
«سـیمین دانشور همسر جلال آل احمد است بنابراین شخصا صـلاحیت نـدارد و اگر افراد کانون همانهایی هستند که قبلا سابقه ایشان بررسی گردیده عموما عضو یا متمایل به جامعه سوسیالیستها و دارای افـکار مـخالفند بنابراین به نظر بخش 312 اصولا تأسیس چنین کانونی با ایـن عناصر به مصلحت نیست. معهذا سابقه را مجددا بررسی و نظریه با گزارش به عرض برسد.»29 و در گزارشی دیگر به ایـن نـکته اشـاره میکند که «...کانون نویسندگان غیر قانونی است و عناصر ناراحتی که (کـمونیست، سـوسیالیست و افراطی) در این کانون گردآمدهاند میکوشند در بین جوانان برای خود جایی باز کنند و به همین جهت قـبلا بـا بـه ثبت رسیدن کانون و فعالیت آن مخالفت شده است.»30
ساواک چندی بعد طی گـزارشی در 20 شـهریور 1347 رسـما با تشکیل کانون مخالفت میکند31و البته مخالفت ساواک با تأسیس کانون فقط در شکل قـانونی آن بـود و ایـن مخالفت چیزی نبود که ساواک را وارد فعالیت علیه آن بکند و یا عکس العمل خاصی را به وجـود آورد، بـلکه تا مدتها کانون کار خود را انجام میداد و در واقع ساواک تا جایی که مـیتوانست فـقط از مـطرح شدن آن جلوگیری میکرد.
هیئت دبیران، در 23 اسفند 1347،خبر به ثبت نرسیدن کانون را طی گزارشی در مـجمع عـمومی رسما به اطلاع اعضا رساند و اعلام کرد: «تقاضای ثبت کانون نویسندگان ایران در اداره اطـلاعات شـهربانی بـا مخالفت روبهرو شد و این مخالفت بدون ذکر کمترین دلیلی شفاها به نماینده کانون اعلام گـردید...»32
بـه ثبت نرسیدن کانون مستمسکی به دست اعضای کانون داد. آنها هرجا که مـیتوانستند اهـداف خـود را اجرا کنند با عنوان کانون نویسندگان ایران عمل میکردند. مثل ارائه نظر پیشنهادی درباره لایحه حـقوق مـؤلف، مـصنف و هنرمند و هرجا که در صدد مخالفت با رژیم و به کرسی نشاندن حرف خـود بـودند به بهانهء به ثبت نرسیدن کانون، به خواسته خود جامه عمل میپوشاندند که از جمله آنها کـنگره شـعر بود.
کنگره شعر چه بود
پس از آنکه کنگره ملی شاعران و نویسندگان در اسفند 1346 تـوسط عـدهای از نویسندگان تحریم شد و دولت برگزاری آن را به وقـت دیـگری مـوکول کرد، در روز شنبه 11 آبان 1347 کنگره شعر به جـای کـنگره ملی شاعران و نویسندگان- در حالی که هیچیک از اعضای کانون در آن شرکت نکردند- با حـضور فـرح پهلوی افتتاح شد.
ساواک در گـزارش 23/8/1347 در ایـنباره مینویسد: «چـندی قـبل قـرار بود کنگره نویسندگان و شعرا و مترجمان بـه ریـاست علیاحضرت شهبانو در حضور معظم له تشکیل گردد لکن با مخالفتهایی که بـه وسـیله عدهای از نویسندگان به تحریک جلال آل احـمد صورت گرفت کنگره مـذکور تـشکیل نگردید و عناصر مخالف کنگره در مـقابل آن کانونی به نام کانون نویسندگان ایران تشکیل دادند. روز شنبه 11/8/1347 کنگرهای که قرار بـود در حـضور علیاحضرت شهبانو تشکیل گردد فـقط بـا شـرکت تعدادی از شعرا بـه نـام کنگره شعر برگزار گـردید و عـدهای از شعرا از قبول دعوت و شرکت در جلسات این کنگره خودداری نمودهاند...»33
همانطور که گفته شد اعـضای کـانون به بهانه به ثبت نرسیدن کـانون از حـضور در کنگره امـتناع کـردند و ایـن مطلبی است که سـاواک طی گزارشی از قول هوشنگ وزیری اعلام میکند: «...مدتی بعد وزارت فرهنگ و هنر تصمیم گرفت کنگره شـعر تـشکیل دهد و رسما به کانون نویسندگان نـوشت کـه شـعرای خـود را بـه این کنگره بـفرستد ولی گـردانندگان کانون تحت این عنوان که دولت هنوز این کانون را به رسمیت نشناخته و به ثبت نرسیده و به ایـن تـرتیب چـگونه متوقع است کانون در این کنگره شرکت کـند، از مـعرفی شـاعران وابـسته بـه کـنگره خودداری کرد. بعد از آن وزارت فرهنگ و هنر که مصمم به تشکیل کنگره بود به نادر نادرپور کارمند آن وزارتخانه و عضو کانون نویسندگان رسما ابلاغ کرد که در کنگره شرکت کند او هـم مراتب را به کانون اطلاع داد ولی کانون با شرکت وی مخالفت کرد و او هم از شرکت در کنگره امتناع نمود...» در ادامه گزارش آمده است که «سرانجام کنگره شعر با شرکت عدهای از مدیحهسرایان تشکیل شد.»34 سپانلو نـیز در خـبری تحت عنوان «آنچه از کنگره شعر باید بدانید» اشاره به این مدیحهسرایی دارد و مینویسد: «پس از انجام مراسم افتتاح،شعرای حاضر در جلسه در حضور شهبانو اشعار خود را قرائت کردند.» 35 اما از آنجا که اعـضای کـانون در کنگره شعرا حاضر نشده و فرح هم خود را در اجرای این بخش از سیاستهای فرهنگی خویش ناکام دید کنگره را با سردی و در واقع دلخوری ترک نمود.36
بـا هـمه این مسائل و با توجه بـه مـخالفت ساواک با کانون، شاهد فعالیتهای کانون و مطرح بودن آن در سطح مجلات و روزنامههای مختلف هستیم.37
دلیل این مطلب را میتوان در تضادهای ظاهری رژیم پهلوی دید.بخش فـرهنگی حـکومت که به دست فـرح و هـمکارانش اداره میشد مایل بود این افراد را تحت لوای خود بگیرد و با حمایت از آنها همراهیشان را جلب کند،اما بخشی دیگر از حاکمیت که سازمان امنیت در رأس آن بود میخواست از نفوذ آنها کم کند و در واقع آنـها را بـه سکوت و انفعال وادارد. این اعمال قدرت تا جایی بود که ساواک با ثبت کانون نویسندگان مخالفت میکرد، از درج نام صمد بهرنگی و معرفی شدن او و یا از چاپ مقالهای که جلال آل احمد در مرگ غلامرضا تـختی نـوشت شکایت کـرد.38
ارائه نظر مشورتی به مجلس شورای ملی یکی دیگر از فعالیتهای کانون نویسندگان ارائه نظر مشورتی مؤثر در لایحه حقوق مـؤلف، مصنف و هنرمند به مجلس شورای ملی بود. اواسط آبان 1347 لایحه حـقوق مـؤلف،مـصنف و هنرمند از طرف کمیسیون فرهنگ و هنر مجلس شورای ملی مورد بررسی قرار گرفت و در پی آن مطبوعات مختلف در مورد لایحه مـذکور بـه بحث و گفتگو پرداختند که از جمله آنها روزنامه آیندگان بود که ستونی را به آن اخـتصاص داده بـود. در اردیـبهشت 1347 اولین بار نادر نادرپور خبر فرستادن چنین لایحهای را از هیئت دولت به مجلس شنید و به اطـلاع اعضای هیئت دبیران رساند. آنها هم در ذیل نامهای از کمیسیون فرهنگ و هنر مجلس شـورای ملی درخواست میکنند کـه نـظر مشورتی آنها را دریافت نماید.
ساواک نیز این مطلب را در گزارشی تصریح میکند و از قول نادر نادرپور میگوید: «...کانون نویسندگان ایران میخواهد از منافع صنفی اهل قلم بر اساس قانون یا قوانینی که روابط مـیان مؤلف و ناشر را معین و منظم میسازد دفاع کند...در ایران تاکنون چنین قانونی وجود نداشت و به همین سبب گاه ناشرانی پیدا میشدند که به حقوق مؤلف تجاوز روا میداشتند. فقط در روزهای اخیر است کـه لایـحه پیشنهادی دولت درباره حق مؤلف به مجلس برده شده و ما طی نامهای از مجلس شورای ملی خواستهایم که متن کامل قانون مذکور را در اختیار ما قرار دهد تا بر اساس آن پیشنهادهای تکمیلی خـود را عـرضه کنیم...»39
این درخواست کانون بیپاسخ ماند و چندی بعد«جلال آل احمد موفق شد تا به وسیله آقای مهندس عبد الوهاب عترت نسخهای از لایحه مزبور را تهیه کند.متن این لایحه در جـلسات کـانون مورد بررسی قرار گرفت و نتایج این بررسیها به صورت یک طرح اصلاحی کامل که مشتمل بر نظر اعضای کانون نویسندگان بود در اختیار آقای مهندس عترت گذاشته شد.»40
طرح تـهیه شـده تـوسط کانون به وسیله مهندس عـترت در اخـتیار کـمیسیون فرهنگ و هنر گذارده شد. اما آنچنانکه باید مورد توجه قرار نگرفت و همین امر سبب شد تا اسماعیل نوری علاء به عـنوان مـنشی کـانون نویسندگان ایران در مورد نقص لایحه مذکور مطلبی بـنویسد. بـه عقیده او: «این قانون در شکل فعلی خود قابل تفسیر و سوءاستفاده است و اگر به همین صورت به قانون تبدیل شود سـد دیـگری در راه قـلمزنی آزادانه خواهد بود. در آن خیلی از مسائل پیشبینی نشده و موارد آن شمول کـافی ندارند.زبان آن نارسا و قابل تغییر است،نسبت به هنرمندان بعضی از شقوق هنری تبعیض شده است.»41
با همه ایـن صـحبتها مـجلس توجهی نکرد و لایحه را در شور اول به تصویب رساند.با وضع به وجـود آمـده نوری علاء به مجلس شورای ملی رفت و پیشنهاد کانون را در مورد دادن نظرات مشورتی در این زمینه برای بـار دیـگر مـطرح کرد:
«در کمیسیون مجلس خانم هاجر تربیت که معلم قدیمی نوری علاء از آب درآمـده بـود کـوشید تا کمیسیون را به شنیدن پیشنهادهای کانون ترغیب کند.»42 سرانجام کمیسیون فرهنگ و هنر تصمیم گـرفت کـه نـماینده کانون نویسندگان ایران، اسماعیل نوری علاء، را به مجلس دعوت کند تا اظهارات آنها را بـشنود. «اسـماعیل نوری علاء در جلسه روز پنجشنبه[23 آبان 1347] در کمیسیون مزبور شرکت کرد و نظرات کانون را مفصلا شـرح داد. درعـینحال مـتن نظرات کانون نیز کتبا تسلیم آقای مجید محسنی مخبر کمیسیون شد.» سرانجام متن پیـشنهادی جـایگزین لایحه ناقص دولت شد و به تصویب مجلسیان رسید و اعتبار قانونی یافت.
فعالیتهای کـانون بـه مـخالفت با کنگره شعر و عدم حضور در آن و یا ارائه نظر پیشنهادی درباره لایحه حقوق مؤلف و...ختم نمیشد بـلکه هـیئت دبیران طبق مأموریتی که در مجمع عمومی گرفته بود موظف بود تا مـکانی را بـرای ارائه آفـرینشهای فرهنگی و مسائل مربوط به نویسندگان و هنرمندان، به دست آورد. ولی از آنجا که کانون به ثبت نرسیده بـود بـه تـبع آن مکانی نیز برای این قسمت از فعالیت کانون در نظر گرفته نشده بود. بـنابراین اعـضای کانون جلسات را به صورت پراکنده برگزار میکردند و تاریخ و محل جلسه بعدی نیز در جلسه برگزار شده اعـلام مـیشد43و این برای اعضا دردسرساز بود تا اینکه بالاخره در آبان 1347 هیئت دبیران تـوانست تـالار قندریز را که محل برگزاری نمایشگاه نقاشی بـود، بـیابند و بـا مسئولان آن به توافق برسند که هرماه در تـالار، جـلسات سخنرانی و شعرخوانی برقرار کنند و اعضای کانون در آن جمع شوند. طبق گزارش ساواک اعضای کـانون روزهـای پنجشنبه اول هرماه در تالار قندریز گـردهم مـیآمدند و جلسات سـخنرانی تـشکیل مـیدادند.44 اولین جلسه این مراسم در روز پنجشنبه سـیام آبـان 1347 برگزار شد که مشروح اخبار این جلسه در مجله فردوسی آمده است : «سـخنرانی روز پنـجشنبه که اولین سخنران این جلسات مـحسوب میشد آقای محمود اعـتمادزاده (بـهآذین) بود که درباره نویسنده و آزادیـ،سـخن میگفت. در آن روز حدود 150 نفر در تالار قندریز گردهم آمده بودند. حتی عدهای از نویسندگان شهرستانی را هـم مـیشد در میان ایشان دید که رنـج سـفر را بـه خاطر این جـلسه خـریده بودند.»45 در جلسات بعدی داریـوش آشـوری و برای دومین بار بهآذین سخنرانی نمود.
فعالیت اعضای کانون در تالار قندریز تا شهریور 1348 ادامـه داشـت.«آنها آخرین جلسه خود را در 6/6/1348 از ساعت 30/18 بـرگزار کـردند و موضوع سـخنرانی ایـن جـلسه زندگی پل نیزا نویسنده فـرانسوی توسط رضا سید حسینی بود. این نویسنده(پل نیزا) قبلا عضو حزب کمونیست فرانسه بوده و متعاقب انعقاد قـراردادی بـین هیتلر و استالین بر سر لهستان از آن حـزب کـنارهگیری کـرده، بـقیه عـمر را در مبارزه با کـمونیزم و امـپریالیزم گذراند و طرفین هم در مورد او توطئه سکوت اجرا کردند و لذا گمنام باقی ماند».46
یکی دیگر از فعالیتهای اولین هـیئت دبـیران اجـرای«شب نیمایوشیج» در تالار دانشکده هنرهای زیبای دانـشگاه تـهران بـود کـه مـورد تـوجه بسیاری از اعضا و دانشجویان و دیگر مدعوین قرار گرفت. این برنامه در 17 دی 1347 به مناسبت سالگرد درگذشت نیما یوشیج انجام شد. در این مراسم که با موافقت دکتر میرفندرسکی رئیس دانـشکده برگزار میشد،کسانی چون سیمین دانشور رئیس کانون نویسندگان ایران و افتتاحکننده مراسم، سیاوش کسرایی، رضا براهنی، محمد حقوقی و جلال آل احمد سخنرانی نمودند و شعرایی از جمله احمد شاملو درباره نیما شعر خـواندند. مـوضوع برگزاری مراسم یادبود نیما یوشیج همچون دیگر موضوعات کاری کانون نویسندگان برای ساواک مهم و قابل پیگیری بود.ساواک طی گزارشهای مختلف از برگزاری چنین مراسمی ابراز ناخشنودی میکند و در گزارشی مـینویسد: «عـلیرغم تذکرات مکرر ساواک در کمیسیونهای مربوطه مبنی بر مخالفت با ایجاد و ادامه فعالیت کانون فوق به علت انحراف فکری مسئولین و گردانندگان آن،اعضای کانون مـزبور هـمچنان به فعالیت خود ادامه داده بـه طـوری که اخیرا از طرف آنها مراسمی تحت عنوان«یادبود نیما یوشیج» شاعر نوپرداز ایرانی در دانشکده هنرهای زیبا برگزار گردیده.»47 این گزارشها پا را از این هم فراتر گـذاشته و بـه پوشش خبری این مـراسم هـم اعتراض میکنند؛ چرا که متعاقب اجرای این مراسم خبر آن در روزنامهها و مجلات مختلف بازتاب یافته و حتی تلویزیون ملی ایران در روز 12 اسفند 1347 گوشههایی از این بزرگداشت را پخش میکند. در گزارشی که در 14 اسفند 1347 به اداره امنیت داخـلی سـاواک میرسد، پس از بیان مطالب مذکور، کارشناس نظر میدهد: «با توجه به اینکه مؤسسین کانون نویسندگان دارای سوابق مضره و افکار منحرف میباشند و به همین جهت با ایجاد و ادامه فعالیت این کانون مخالفت گـردیده لذا بـرگزاری مراسم فـوق از طرف آنان در دانشکده هنرهای زیبا و همچنین درج سخنرانیهای عناصر مورد بحث در جراید و مطبوعات و بالاخره پخش رپرتاژ از مـراسم مذکور از طریق تلویزیون ملی ایران به مصلحت نبوده و به استحضار مـیرساند کـه ایـنگونه اقدامات به نفع کانون مذکور، من غیر مستقیم به تقویت و نضج گرفتن آن کمک میکند...»48
در پی این اظهارنظرها سـاواک دسـتور میدهد تا با نشریاتی که اخبار کانون را انعکاس میدهند برخورد شود و اینچنین نـیز مـیشود. در گـزارش ارسالی به ریاست اداره یکم عملیات و بررسی در 19 اسفند 1347 آمده است: «با پیگیریهای لازم که در زمینه عـدم انعکاس فعالیتها و اقدامات کانون نویسندگان در جراید به عمل آمده به طور کلی از انـتشار هرگونه مطلبی درباره کـانون مـزبور جلوگیری و حتی از طریق وزارت اطلاعات نیز جرایمی جهت صاحبان نشریات خاطی معمول گردیده است.»49 ساواک همچنین در گزارشهای خود از مراسم یادبود نیمایوشیج، به انتخابات دور دوم هیئت دبیران کانون نویسندگان اشاره میکند و طی گزارشی مـینویسد:
«...کانون مذکور مبادرت به توزیع نامهای در بین اعضای خود نموده که در آن ضمن اشاره به اینکه در اواخر اسفندماه سال جاری انتخابات کانون نویسندگان ایران برای انتخاب رئیس، هیئت دبیران علی البدل، مـنشی، صـندوقدار و بازرسان کانون به عمل میآید یادآور شده که لازم است عده قطعی اعضای کانون روشن باشد و بایستی اعضا وضعیت خود را در کانون موصوف روشن نمایند؛ ضمنا حق عضویت نیز از آنها درخواست شـده اسـت.»50
به هرترتیب اولین دوره فعالیت هیئت دبیران با همه فراز و فرودهایش و اختلافات فکری که ناشی از مشی سیاسی اعضا بود و با توجه به فشارهای وارد شده بر آن در اسفند 1347 به پایان رسید و بـر اسـاس اساسنامه مجمع عمومی سالانه در تالار قندریز برگزار شد و ریاست آن به عهده دکتر مصطفی رحیمی قرار گرفت. در این مجمع اختلافات اعضای کانون خود را به طور واضح نمایان کرد و دستهبندیهای سـیاسی آشـکارتر شـد. برای مثال در گزارشی که هـیئت دبـیران از فـعالیتهای یک ساله خود به مجمع عمومی داد، مقدمه غریبی وجود داشت.در این مقدمه از اعضای کانون خواسته شده بود که در نگارش آثارشان گـوشه و کـنایه و بـه خصوص مکتب سمبولیزم را کنار بگذارند و چون به ایـن تـوصیه غیر ادبی دیکتاتورمآبانه از طرف اعضا اعتراض شد، نادر نادرپور یکی از اعضای هیئت دبیران اعلام کرد که این مقدمه را بـهآذین نـوشته و در جـلسه خصوصی هیئت دبیران تصویب نشده است و ایشان سرخود آن را به گـزارش رسمی هیئت افزوده است. «آتش به پنبه افتاد و جدل سوزانی برافروخت. آل احمد که همواره کوشیده بود با بـهآذین بـرخورد نـکند، از کوره در رفت و به وی پرخاش کرد.جلسه چند بار متشنج شد طـوری کـه ناچار شدیم، در میانه کار رئیس جلسه یعنی دکتر مصطفی رحیمی را...تغییر دهیم و نادر نادرپور را برای اداره جـلسه بـرگزینیم کـه مقتدر عمل میکرد.»51
در هرصورت با نظر اعضای کانون مقدمه مذکور از گزارش سـالانه حـذف شـد و سرانجام گزارش سالانه به تصویب مجمع عمومی رسید.پس از آن انتخابات هیئت دبیران انجام شد و اعـضا بـدینترتیب انـتخاب شدند: نادر نادرپور، سیاوش کسرائی، بهآذین، هوشنگ وزیری و محمد علی سپانلو به عنوان اعـضای اصـلی؛ اسماعیل نوری علاء و رضا براهنی از اعضای علی البدل؛ اسلام کاظمیه و فریده فرجام بـه عـنوان بـازرسان مالی و فریدون تنکابنی همچون سابق صندوقدار کانون. بعد از انجام انتخابات دوره دوم، هیئت دبیران در صدد بـرآمد تـا فعالیتهای خود را گسترش دهد. بنابراین کمیسیونهای مختلفی را در سطح ادب و فرهنگ تشکیل داد تا بـا اعـضای بـیشتری در ارتباط باشند. البته سپانلو علت دیگری را نیز برای تشکیل این کمیسیونها نقل میکند:«سه مـاه بـعد از انتخابات دوره دوم...ما از تالار قندریز محروم شدیم»و در ادامه میافزاید«یک سـلسله کـمیسیون تـشکیل شد...تا هم عده بیشتری از اعضا را به همکاری نزدیک وادارد هم جای خالی تالار قندریز را بـه جـلسات کـوچکتر بسپارد.»52 در مراجعه به اسناد ساواک به گزارشهایی برمیخوریم که آخرین جلسه تـالار قـندریز را 6/6/1348 بیان نموده53 و در سندی دیگر ساواک از اداره اطلاعات شهربانی خواستار جلوگیری از تشکیل جلسات در تالار قندریز شده اسـت.54 و ایـن هم نشان میدهد که تالار قندریز حداقل تا شهریور فعالیت میکرده اسـت. بـا توجه به این مطلب به نظر مـیرسد کـه تـشکیل این کمیسیونها تنها به خاطر ارتباط بـا اعـضای بیشتر نبوده بلکه فشار ساواک بر روی کانون و فعالیتهای آن بیشتر شده بود و از طرفی اخـتلافات کـانون روزافزون بوده بنابراین هیئت دبـیران مـجبور بود کـانون را بـه بـخشهای کوچکتری و به عبارتی کمیسیونهای مختلفی تـقسیم کـند تا بتوانند آن را آنگونه که باید، کنترل کنند و فعالیت کانون ادامه یابد. بـا هـمه این کارها که کانون برای پایـداری خود نمود، نتوانست فـعالیت چـشمگیری انجام دهد. آنها حتی در مـورد آگـهی فوت جلال آل احمد نتوانستند به یک توافق مناسبی برسند تا جایی که آگـهی مـذکور را که بیش از صد نفر از اعـضای کـانون امـضا کرده بودند خـانواده جـلال در روزنامهها به چاپ نـرساندند:
«...مـتنی را که خانواده جلال از ما گرفتند هرگز چاپ نکردند.گویی فکر میکردند که بزرگداشت جـلال سـودی به حزب توده میرساند.»55
پس از این مـاجرا، گـسست بیشتری کـانون را فـراگرفت تـا جایی که «دوستان و نـزدیکان جلال، به استثنای خانم دانشور نه تنها دیگر با کانون همکاری نکردند، بلکه در راه آن سـنگ هم انداختند، به طور خصوصی شـنیدم کـه انـتخابات دوره دوم را تـوطئه عـلیه خود دانستهاند».56
بـسته شـدن تالار قندریز تا مرگ ناگهانی جلال آل احمد، فشارهای ساواک بر کانون و از همه اینها مهمتر اختلافات اعـضا، تـقریبا فـعالیت کانون را متوقف ساخت. البته حضور اعضا در یـک روز جـمعه در مـدرسهای واقـع در تـهران پارس آخـرین جلسه از مجموعه جلسات منظم اعضا و هیئت دبیران بود.
در این روز حاضران تصمیم داشتند که درباره سانسور اعلامیهای صادر کنند اما با مخالفت عدهای از جمله هوشنگ ابتهاج روبرو شـدند57 و جلسه هم بدون نتیجه ماند: «...آخرین اجتماع ما در دبیرستانی دورافتاده در تهران پارس، دمبریده ماند. رئیس جلسه - اسلام کاظمیه - در گرماگرم بحث و گفتگو اعلام تنفس کرد و خود با بهانهای بیرون رفت و دیگر بـرنگشت. حـاضران پس از ساعتی سرگردانی، پراکنده شدند و دیگر ما هیچگاه جلسه همگانی نداشتیم.»58
در مورد این اعلامیه ساواک در گزارش خود اعلام میکند:«اخیرا از طرف اعضای کانون نویسندگان ایران اعلامیهای نوشته شده و مشغول جـمعآوری امـضا از اعضا جهت مخالفت با سانسور مطبوعات در ایران میباشند.»59و در گزارشی دیگر مینویسد: «اعلامیه ماشین شدهای درباره سانسور مطبوعات در چهار صفحه تهیه گردیده که بـین افـراد عناصر جامعه سوسیالیستهای نهضت بـه اصـطلاح ملی ایران جهت مطالعه دست به دست میگردد.»60 در کنار این گزارش،گزارش دیگری وجود دارد که نشان میدهد اساسا اعلامیهای صادر نشده است ولی«قرار بود در این مـورد اعـلامیهای منتشر و از نویسندگان امضا جـمعآوری گـردد اما هیچگونه اقدامی به عمل نیامده است.»61
گزارشهای ضد و نقیض، ساواک را بر آن میدارد که نظر کارشناسی دریافت کند. بنابراین با توجه به این دو گزارش و البته گزارشهای دیگر دستور میدهد تـا مـوضوع روشن شود.62 چند روز بعد در پاسخ دستور فوق گزارش میرسد که«...اکثر اعضای کانون مورد بحث، حاضر به امضای اعلامیه نگردیدهاند و مخالفت اعضا با امضای اعلامیه دلیل عدم تهیه اعلامیه نـیست. امـکان دارد به عـلت مخالفت افراد از انتشار آن خودداری کرده باشند.»63 با همه این مسائل هیئت دبیران خود را به آخر سـال رساند اما از آنجا که جایی برای برگزاری جلسات مجمع عمومی نـداشت نـاگزیر شـد بر خلاف مهلت اساسنامه بیش از موعد مقرر سرکار خود باقی بماند و فعالیتش را ادامه دهد. کانون در این روزهـا فـقط یک اعلامیه نوشت:
«در فروردین 49 اگر اشتباه نکنم، بازداشت فریدون تنکابنی پیش آمد. یـادداشتهای شـهر شـلوغ او را دستاویز کرده بودند. هنوز از همبستگی نویسندگی چیزکی باقی مانده شادی هم کموبیش رو در وایسی در میان بـود.»64
در پی این بازداشت، اعضای هیئت دبیران در خانه بهآذین(یکی از اعضای هیئت) جمع میشوند و اعـلامیهای در اعتراض به بازداشت تـنکابنی تـهیه میکنند و در نهایت با کوشش سه - چهار نفر حدود 60 امضا جمع میشود. 65 این اعلامیه در 28 اردیبهشت 1349 صادر شد اما طولی نکشید که در 17 خرداد ناصر رحمانینژاد و محمد علی سپانلو که در جمعآوری امضا تلاش بـیشتری میکردند دستگیر شدند، اما دیگر اعضا بار دیگر اعلامیهای در اعتراض به این دستگیریها تهیه کردند و انتشار دادند.66 و این آخرین فعالیت کانون در این فصل بود.
دوره دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران
همانطور که گـفته شـد پس از اعلامیه خرداد 1349 که اعتراضی بود در جهت دستگیری عدهای از اعضا، فعالیتهای کانون به پایان رسید و در واقع اعلامیه مذکور آخرین اعلامیه و آخرین حرکت بود و اعضا تا مدتها توان فعالیت نداشتند.عدهای بـه گـوشهای رفتند و به کارهای مطبوعاتی پرداختند و یا در رادیو و تلویزیون ملی به کار مشغول شدند.جمعی به خاطر مرامهای سیاسی دستگیر شدند و گروهی با تأیید ساواک به خارج از کشور رفتند و بـه کـارهای پژوهشی و مطالعاتی دست زدند و تعدادی هم مثل همیشه آن بودند که بودند.
در سال 1355 ش فضای سیاسی کمی وسعت یافت؛ البته سیاست فضای باز نه سیاستی بود که شاه خود انتخاب کـند بـلکه سـیاستی بود که شاه مجبور بـه انـتخاب آن شـد. فشار مطبوعات خارجی که ناشی از افشای سیاست سرکوب و خفقان بود از یک طرف و انتقادهای فراوان مجامع طرفدار حقوق بشر از طرف دیگر شـاه را بـر آن داشـت تا یک سلسله سیاستهایی را در زمینه کاستن فشارهای سـیاسی و اجـتماعی به کار گیرد.او در سالهای 56-1355 از شدت سانسور مطبوعات کاست و کمیسیونهایی را برای رسیدگی به شکایات مردم ایجاد کرد و اجازه داد تا تـعدادی از سـازمانهای بـین المللی طرفدار حقوق بشر از ایران دیدن نمایند.67 فضای باز سـیاسی که در اصل از ریاستجمهوری جیمی کارتر و شعارهای دمکراتیک او سرچشمه میگرفت به گروههای سیاسی و اجتماعی این فرصت را داد تا فعالیتهای خـود را از سـر گـیرند و مطالباتشان را دوباره بیان کنند. یکی از این گروههای اجتماعی کانون نویسندگان ایـران بـود که در این موقعیت، جانی دوباره گرفت.
فعالیت دوباره کانون نویسندگان ایران در خرداد 1356 از جانب منوچهر هزارخانی در یـک جـمع دوسـتانه مطرح و مورد قبول واقع شد.68 این جمع پنج نفره که عبارت بـودند از: بـاقر پرهـام، شمس آل احمد، اسلام کاظمیه، منوچهر هزارخانی و علی اصغر حاج سید جوادی، پس از یک توافق کـلی تـصمیم گـرفتند تا اعلامیهای چون اعلامیه اول اسفند 1346 تهیه کنند اما اینبار نه اعلامیه تحریم بلکه اعـلامیهای صـرفا در اعتراض به سانسور کتاب، مطبوعات و هرگونه آثار فکری و هنری.
اعلامیه مذکور و یا بـه عـبارتی نـامه سرگشاده توسط باقر پرهام تنظیم شد و پس از حروفچینی ابتدا به امضای جمع پنج نفره رسـید و سـپس تعداد امضاها به 40 نفر رسید.این نامه سرگشاده در 23 خرداد 1356 به عنوان امیر عـباس هـویدا نـخستوزیر وقت انتشار یافت.69
امضاکنندگان نامه از«طیفهای سیاسی گوناگونی» بودند، البته طیفهای سیاسی گوناگون با تـفکراتی چـپگرا و غیر مذهبی. تعدادی از آنان را آبراهامیان اینگونه معرفی میکند:
«بهآذین، رماننویس و هوادار قـدیمی حـزب تـوده؛ حسین ملکی، استاد جامعه شناسی و کسی که پس از مرگ برادرش خلیل ملکی، نظریهپرداز مارکسیست غیره تـودهای کـشور شـد؛ منوچهر هزارخانی دیگر نویسنده مستقل مارکسیست؛ ناصر پاکدامن،استاد جوان اقتصاد و از اعـضای اولیـه «جامعه سوسیالیستهای ایران»؛ هما ناطق، استاد جوان تاریخ، تحصیلکرده فرانسه و هوادار جنبشهای طرفدار حقوق زنان و جـناح چـپ جبهه ملی؛ سیمین دانشور، داستاننویس، طرفدار حقوق زنان و بیوه آل احمد؛ دکتر غـلامحسین سـاعدی، روانشناس ورزیده و نمایشنامه نویس برجسته کشور کـه بـه دلیـل انتشار آثار ادبی یأسآور در سال 1354 دستگیر شـده بـود؛ فریدون آدمیت، روشنفکر لیبرال و غیرمذهبی سرشناس که معروفترین آثار تاریخی درباره نهضت مـشروطه را نـوشته است؛ و علی اصغر حاج سـید جـوادی، نویسنده مـعروفی کـه دوران فـعالیت سیاسی خود را در اوایل دهه 1320 در حزب تـوده آغـاز کرد در دهه 1330 به گروه خلیل ملکی پیوست،در دهه 1340 در موضوعات اسلامی و سوسیالیستی مـطلب نـوشت و در دهه 1350 بین خوانندگان مذهبی غیر روحـانی پیروان زیادی پیدا کـرد.»70 پس از انـتشار نامه سرگشاده، ساواک در گزارشی مـضمون نـامه را اینگونه منعکس میکند: «...در این نامه از وضعیت موجود شکایت و حکومت متهم به ایجاد اخـتناق گـردیده و تلویحا پیشرفتهای مملکتی را انکار کـردهاند. در نـامه صـریحا ذکر گردیده اسـت کـه جوانان این مملکت بـه خـاطر کتاب خواندن سالها در زندان به سر میبرند و در پایان تقاضای تأسیس کانون نویسندگان و اجازه نـشر مـجلهای بدون سانسور شده است...»71
چند روز بـعد از انـتشار نامه سـرگشاده، امـضاکنندگان کـه برای برپایی مجدد کـانون نویسندگان ایران دور هم جمع شده بودند از میان خود، پنج نفر را به عنوان اعضای هیئت دبـیران مـوقت انتخاب کردند تا مقدمات برگزاری مـجمع عـمومی را آمـاده سـازند:
«...قـبل از انتشار نامه سـرگشاده،بـه آقای بهآذین و رفقایشان مراجعه کردیم. چون در کانون قبلی آنها هم بودند و بدون مشورت با آنها نـمیشد کـانون جـدید را برپا کرد.آقای بهآذین و دوستان ایشان بـا نـظر مـا مـوافقت کـردند. در خـانه آقای مقدم مراغهای جمع شدیم. در آغاز آنها گفتند که باید موازین و مقررات همان کانون قبلی را رعایت کنیم و تا قبل از تشکیل مجمع عمومی انتخاباتی انجام دهیم تا از مـیان این 40 نفر هیئت دبیران موقت انتخاب شود و این هیئت دبیران زمینه تشکیل مجمع عمومی را فراهم کند. پنج نفر به عنوان دبیر انتخاب شدند: آقایان هزارخانی،اسلام کاظمیه،بهآذین،مقدم مـراغهای و مـن[باقر پرهام]به احترام کانون گذشته نیز آقای تنکابنی را که منشی سابق آن کانون بودند به عنوان منشی انتخاب کردیم...»72
به هرترتیب اولین هیئت دبیران هرچند که موقت بود، انتخاب شـد؛ امـا اختلافات فکری و سیاسی، جناحبندیهایی را به وجود آورد که موجب دامن زدن تضادهای درونی گردید و در نهایت منجر به از هم گسیختگی کانون گردید.
پس از انتخابات هیئت دبیران نـامه دیـگری در ادامه نامه بیپاسخ 23 خرداد تـنظیم و بـا امضای کانون نویسندگان ایران برای نخستوزیر وقت-امیر عباس هویدا- فرستاده شد. در این نامه سرگشاده که در 28 تیر 1356 انتشار یافته بود و قریب 100 امضا به هـمراه داشـت، پس از اشاره به نامه 23 خـرداد و نـیز عدم پاسخگویی نخستوزیر به آن، به محدودیتهایی ناشی از سیاستهای فرهنگی دولت و سانسور- که لغو آن خواسته همه اهل قلم است- اعتراض شده است و در ادامه آمده است که برای بارور شدن جامعه و فرهنگ و هـنر آن، «...مـحدودیتهایی که تا به امروز به هرعنوان و به دست هرمقام در این زمینه معمول بوده و هست و هرگونه ممیزی در امر چاپ و انتشار مطبوعات باید رفع گردد، بساط سانسور به هرصورتی برچیده شود و کـسانی کـه به خـاطر نشر افکارشان و فعالیتهای فرهنگی و هنری به زندان افتادهاند آزاد شوند.»
اعضای کانون همچنین در پایاننامه سرگشاده،مطالبات همیشگی خـود را عنوان میدارند و خواستار ثبت کانون نویسندگان ایران و فعالیت آزاد و رسمی، تأسیس مـحل یـا بـاشگاهی برای اجتماع اعضای کانون و انتشار نشریهای بدون سانسور میشوند.73
این نامه سرگشاده همچون گذشته از جانب نخستوزیر بـیجواب مـاند هرچند که در بعضی روزنامهها و مجلات جهان منتشر شد.برخی از روشنفکران و نویسندگان غربی در پشـتیبانی از کـانون نـویسندگان ایران تلگرافهایی به امیر عباس هویدا مخابره کردند.این عده در قالبهای فردی و یا انجمن،کـمیته و گروه تلگرافهای خود را مخابره نمودند که از جمله آنها میتوان به انجمن قلم آمـریکا، کمیته بین المللی آزادی انـتشار،نـامه چهل تن از استادان و نویسندگان آمریکایی و ایرانی مقیم آمریکا و نامه هفت تن از وکلای مجلس نمایندگان آمریکا اشاره نمود و از میان همه تلگرافهای مذکور هویدا فقط به نامه رئیس انجمن قلم آمریکا - ریچارد هـوارد - آن هم به وسیله مشاور خود پاسخ داد و خاطرنشان کرد: «...انجمنی را که بدان اشاره کردهاید،هرگز به ثبت نرسیده است و ما نمیتوانیم در حال حاضر از احیای آن سخن برانیم...»
به هرترتیب با توجه به تـمام ایـن تلاشها و حمایتهایی که از طرف انجمنها و کمیتههای مختلف غربی صورت میگرفت کانون به ثبت نرسید و دولت هویدا هم توجهی به دیگر خواستههای کانون نکرد. تا اینکه در 16 مرداد 1356 هویدا پس از قریب 13 سال نخستوزیری بـه وزارت دربـار رفت و جمشید آموزگار به نخستوزیری رسید. با این تغییر و تحول کانون نویسندگان بار دیگر نامه سرگشادهای در 27 مرداد 1356 به جمشید آموزگار نخستوزیر وقت نوشت و همان خواستهها و مطالبی را که در نامههای گـذشته عـنوان کرده بود مجددا بیان نمود و سپس نامه را به انضمام دو نامه سرگشاده قبلی و نامهها و تلگرافهای انجمنها و کمیتههای غربی و جواب هویدا به آنها را انتشار داد.74 اما این نامهها نیز به پیروی از سـیاستهای حـاکم در جـامعه بیپاسخ ماند. اعضای کانون کـه درخـواستهای خـود را با توجه به حمایتهای مجامع غربی بیپاسخ یافته بودند تصمیم به برگزاری شبهای شعرخوانی در انجمن فرهنگی ایران و آلمان گرفتند. این تـصمیم در پی درخـواست همکاری انستیتو گوته با کانون نویسندگان گرفته شـد:
«انـستیتو گوته به میانجیگری یکی از خبرنگاران روزنامه کیهان رسما خواستار همکاری کانون نویسندگان ایران برای برگزاری جشن سالانه شبهای شـعر خـود شـد، به این شرط که در آگهیها تنها نام انستیتو ذکر شـود اما نویسنده یا شاعری که در هرشب اثری از خود را میخواند ضمن معرفی خویش وابستگیاش را به کانون اعلام کند. در کـتابی هـم کـه بعدا در گزارش این شبها به چاپ میرسد،همکاری کانون و انستیتو بـاید بـه صراحت گفته شود اما هرگونه درآمد این شبها به کانون تعلق خواهد گرفت.»75
با این شـرایط هـمکاری کـانون نویسندگان ایران با حمایت انستیتو گوته شروع شد و شبهای شاعران و نویسندگان طـی ده شـب از 18 مـهر تا 27 مهر 1356 برگزار گردید. در طول این ده شب که اسلام کاظمیه گرداننده آن بود حـدود 60 نـفر شـاعر و نویسنده شعر خواندند و سخنرانی کردند که عدهای مورد استقبال قرار نگرفتند اما عدهای بـه خـاطر سخنرانی و شعرهای حماسی- انقلابی خود از جاانب حضار تشویق و مورد توجه واقع شدند. شـب اول بـا خـوشامدگویی دکتر هانیس بکر رئیس انجمن فرهنگی ایران و آلمان آغاز شد: «...ما امشب،شب شـاعران و نـویسندگان معاصر ایران را در سال 2536[1356]آغاز میکنیم و آن را یک رویداد فوق العاده مهم در زندگی معنوی ایـران مـیدانیم...»76 پس از آن رحـمت اللّه مقدم مراغهای متن سخنرانی افتتاحیه شبهای شاعران و نویسندگان را قرائت نمود. سپس مراسم طبق برنامه اجـرا شـد و هر شب عدهای فرصت سخنرانی و یا شعرخوانی مییافتند. گزارشگران ساواک نیز ایـن مـراسم را بـلافاصله گزارش میدادند.در یکی از آخرین گزارشهای ساواک در مورد این شبها، اسامی تعدادی از اعضای شرکتکننده اینچنین بـیان شـده اسـت: «اسلام کاظمیه گرداننده و مسئول، جلال سرافراز گرداننده، هوشنگ گلشیری گرداننده، باقر پرهـام نـویسنده، منوچهر هزارخانی نویسنده، محمود اعتمادزاده (بهآذین) نویسنده، غلامحسین ساعدی نویسنده، مصطفی رحیمی نویسنده» و در پایان گزارش هـم ایـنچنین آمده: «...در این جلسات که به مدت ده شب متوالی از تاریخ 18/7/36 الی 27/7/36 در محل کـلوپ ایـران و آلمان از طرف کانون غیرقانونی نویسندگان ایران بـرگزار شـد، اکـثر افراد منحرف عضو کانون علنا مطالب حـاوی عـلیه مصالح کشور مطرح ساخته و با اشاره به عدم آزادی و نیز وجود اختناق به تـحریک بـیش از پنجهزار نفر تماشاگری که هـرشب در ایـن جلسات شـرکت نـموده و اغـلب دانشجو بودند پرداخته و آنها را به مـخالفت عـلیه نظام حاکم تشویق نمودهاند...» البته این شبها همه با سخنرانی و شعر و مـخالفت عـلیه نظام حاکم و سانسور همراه نبود بـلکه اتفاقاتی رخ داد که عـدهای از هـمان شرکتکنندگان زبان به اعتراض گـشودند. سـاواک در یکی از این گزارشها خلاصه شنود تلفنی خود را آورده و گزارش میدهد:
«شخصی به نام آرام ضـمن تـماس با نامبرده بالا[سیاوش کسرائی]اظهار داشـت...اخـیرا بـه تهران آمده اسـت تـا در شب شعر شعرا کـه در انـجمن ایران و آلمان برگزار میگردد شرکت نماید. آرام اضافه نمود در دو سه شب اول واقعا افتضاح بوده چـون هـرشاعری که در آنجا شرکت کند خودش را خـراب خـواهد کرد...ایـن شـب شـعر واقعا مستهجن میباشد اصـولا بعضی از شعرا مست بودند و تعدادی از آنها پشت میکروفون افتادند و واقعا افتضاح به بار آوردند. یـادشده ادامـه داد فکر نمیکرده است سیاوش کسرائی در آنـجا شـرکت نـماید ولی سـیاوش کـسرایی میگوید یکی از پایـهگذاران ایـن کانون میباشد...»77
به هرحال مراسم شبهای شاعران و نویسندگان که از افتخارات کانون نویسندگان به حساب میآمد در 27 مـهر 1356 بـا قـرائت اختتامیه توسط هوشنگ گلشیری به پایان رسـید78
امـا صـحبت دربـارهء ایـن شـبها به پایان نرسید تا جایی که کانون مجبور شد در آبان 1356 بیانیه شماره ده خود را صادر کند. آنچه از قسمتی از محتوای این بیانیه برمیآید اینکه عدهای از اهل قلم از حضور کـانون در انستیتو گوته و برگزاری شبهای شاعران و نویسندگان در آنجا و به طور کلی حمایت سفارت آلمان از کانون نویسندگان ایران ناراضی بوده، زبان به شکایت گشودند. بهآذین نیز در خاطرات خود به همکاری انستیتو گـوته و کـانون اینگونه اشاره میکند: «آمریکا،در سیاست حمایت از حقوق بشر خود در ایران، دستیاران آلمانیاش را به میدان میفرستد و میخواهد از کانون اهرم فشار دیگری سازد.»79
اعضای هیئت دبیران در رد این مطلب در بیانیه شماره 10 آورده اسـت: «...برگزاری شبهای شعرای انستیتو گوته که مرسوم این مؤسسه فرهنگی است،فرصتی فراهم آورد تا کانون نویسندگان ایران بتواند در برابر انبوه شنوندگان، ندای آزادی انـدیشه و قـلم و اجتماعات را در فضای دردناک ایران طـنینافکن کـند...ما دعوت انستیتو گوته را از آن رو پذیرفتیم که ادعای هیچگونه نظارتی بر اندیشه و سخن ما نداشت. بعد هم برای پاسخ دادن به اشتیاق همگانی، فضای وسـیع بـاشگاه ایران و آلمان را به مـبلغ سـی هزار تومان - که همه از راه اعانه جمع شد- برای ده شب اجاره کردیم...».80
فعالیتهای عمده کانون پس از برگزاری شبهای شاعران و نویسندگان صدور اعلامیه، بیانیه و اظهارنظر در مورد مسائل روز بود و نیز مسائلی که به نـوعی در حـیطه فعالیتهای کانون قرار داشت. برای مثال میتوان به بیانیه 27 مهر 1356 یعنی همان آخرین شب مراسم در انستیتو گوته اشاره نمود. در این بیانیه به بستن کتابخانههای دانشجویی در دانشگاه تهران اعتراض شده بـود.گـاهی نیز اعـضای کانون به عنوان نویسنده و شاعر و نه تحت عنوان کانون نویسندگان ایران بیانیهها و اعلامیههایی را امضا میکردند81 و یا بـه سخنرانی دعوت میشدند و مراسم اجرا مینمودند که البته این برای اعـضا بـدون دردسـر نبود و به تبع آن کانون را به واکنش یا صدور اعلامیه وامیداشت.از جمله این واکنشها که منجر به صـدور بـیانیه نیز شد،دعوت بهآذین به دانشگاه صنعتی آریامهر(صنعتی شریف)بود.
روز دوشنبه 30 آبـان 1356 مـحمود بـهآذین از طرف دانشجویان دانشگاه مذکور دعوت به سخنرانی میشود. این جلسه که هما ناطق و نعمت اللّه مـیرزازاده نیز حضور داشتند به درگیری میانجامد و در پی آن هما ناطق و نعمت اللّه میرزازاده مضروب میشوند. چـند روز بعد از این واقعه یـعنی صـبح روز 3 آذر 56 محمود بهآذین به همراه فرزندش در منزلشان دستگیر میشوند82 و دو روز بعد کانون نویسندگان اعلامیه خود را خطاب به نخستوزیر وقت- جمشید آموزگار- صادر میکند و در آن خواستار آزادی بهآذین و فرزندش میشود.83
این اعلامیه مسئولیت کلیه اتفاقات چـند روز اخیر را به عهده نیروی پلیس گذارده است و در پایان نیز اعلام میکند که چنانچه برای محمود بهآذین و فرزندش و یا هریک از اعضای کانون نویسندگان ایران اتفاق رخ دهد شخص نخستوزیر به عنوان رئیس قـوه مـجریه باید پاسخگو باشد.84
چند روز بعد از صدور اعلامیه 5 آذر، ریچارد هوارد- رئیس انجمن قلم آمریکا-طی دو نامه یکی به عنوان جیمی کارتر- رئیسجمهور آمریکا و دیگری به نام جمشید آموزگار- نخستوزیر ایران- حـمایت خـود را از کانون نویسندگان ایران اعلام میکند و خاطرنشان میسازد که:1- کانون نویسندگان ایران به رسمیت شناخته شود؛2- هرگونه مانع در تأسیس کانون و باشگاههای مربوط به آن رفع شود؛3-کانون بتواند نشریهای را بـدون سـانسور انتشار دهد؛4- بهآذین و پسرش آزاد شوند؛5- امنیت و سلامت تمام نویسندگان ایران و اعضای کانون تأمین شود؛6- دادگاههای ایران به صورت علنی نیروی پلیسی را که در وقایع اخیر نقش داشتهاند محاکمه کند.
سـفر جـیمی کـارتر به ایران در 11 دی 1356(اول ژانویه 1977)فرصت مـناسبی بـه وجـود آورد تا این خواستهها که چیزی جز همان خواستههای تکراری گذشته کانون نبود با اعلامیهای که داریوش فروهر تهیه کرده بود بـه آگـاهی هـمه از جمله مقامات دولتی رسانده شود و این مطلبی اسـت کـه ساواک طی گزارش 13/10/36[1356 ش]خود اعلام میدارد.
دو روز بعد از صدور اعلامیه توسط داریوش فروهر که در حمایت از کانون نویسندگان صورت گرفته بـود اعـضای کـانون نامهای خطاب به جمشید آموزگار نوشتند و در آن پس از بیان اهداف کانون و نـیز اعتراض به فضای سیاسی موجود درخواست خود را برای برگزاری مجمع عمومی اعلام کردند:
«...کانون نویسندگان ایران به مـنظور تـذکار مـسئولیت قانونی که بر عهده دارید به اطلاع جنابعالی میرساند که در نـظر دارد بـرای بحث و بررسی درباره امور جاری خود جلسه عمومی کانون را در روز جمعه 23 دیماه منحصرا با شرکت اعضای خـود در تـهران تـشکیل دهد...» و در پایان بیان نمودند: «بدیهی است در صورت هرگونه اخلال و هرگونه تجاوز بـه حـقوق جـمعی و فردی اعضای کانون نویسندگان ایران، در جریان برگزاری مجمع عمومی، یا پس از خاتمه آن تمام مسئولیت امـر بـر عـهده شما و دستگاه انتظامی شما خواهد بود.»85
اما قبل از برگزاری جلسه مذکور در روز 22/10/1356 محمود بهآذین، مـنوچهر هـزارخانی،اسلام کاظمیه و یکی دو تن دیگر به اداره اطلاعات شهربانی احضار میشوند و در آنجا به آنـها ابـلاغ مـیشود که جلسه مورخ 23 دی نباید برگزار شود. ساواک این مطلب را طی گزارشی اعلام میکند و مـینویسد:
«اعـتمادزاده پس از معرفی خود به اطلاعات شهربانی و برگشت از آنجا با هما ناطق تماس گرفت و گـفت بـه آنـها تذکر دادهاند که جلسه مجمع عمومی کانون نویسندگان در روز 23/10/36 [1356] نباید تشکیل شود و مراتب را به او ابلاغ کـردهاند و او هـم در آنجا نوشته است: تمایل دستگاه انتظامی به عدم تشکیل جلسه مجمع عـمومی کـانون نـویسندگان که قرار بود روز 23/10/36 تشکیل شود توسط جناب سرهنگ محوی به اینجانب اعتمادزاده ابلاغ شد. در خـاتمه بـه وی گـفته شد چنانچه تشکیل بدهند مأمورین جلسه را به هم خواهند زد.»86
در مورد عدم مـوافقت حـکومت پهلوی با برگزاری جلسه 23 دی علل مختلفی را چون غیرقانونی بودن کانون نویسندگان، انحراف فکری اعضا و مواردی از ایـن قـبیل که در اسناد مختلف به صراحت بدان اشاره شده است میتوان نام بـرد ولی بـه نظر میرسد که فضای سیاسی آن روزها و رخـدادهای مـهمی کـه کشور را سخت تحتتأثیر خود قرار داده بود، یـکی از مـهمترین دلایل عدم موافقت رژیم پهلوی با برگزاری جلسه 23 دی به شمار میرود؛ چون در آن بـرهه از زمـان یعنی درست دو روز بعد از نامه کـانون نـویسندگان خطاب بـه جـمشید آمـوزگار واقعه مهمی رخ داد که حکومت را تا مـدتها بـا مردم به صورت وحشیانهای درگیر ساخت و همین رخداد سرآغاز یک حرکت گـسترده و تـمامعیار مردمی شد که نتیجه آن سرنگونی حـکومت پهلوی بود. مقاله 17 دی 1356 روزنـامه اطـلاعات با عنوان«ایران و استعمار سـرخ و سـیاه» مردم ایران را سخت خشمگین نمود و وادار به عکس العملی کرد که به همراه خـود شـهدا و مجروحانی برجای گذاشت. متعاقب انـتشار ایـن مـقاله و در پی آن حرکتهای مردم،جـمعی از اعـضای کانون نویسندگان ایران اعـلامیهای را عـلیه وزیر اطلاعات و جهانگردی- داریوش همایون- و چهار نفر از مسئولین و نویسندگان مطبوعات منتشر کردند.این اعـلامیه بـا عنوان«ملت ایران در مقابل روسپیهای مـطبوعاتی» ، بـدون امضا مـنتشر و تـوزیع شـد. اعلامیه اگرچه فاقد امـضا بود اما به عقیده کارشناسان ساواک، از سوی کانون نویسندگان منتشر شده بود:
«اگرچه اعلامیه فـاقد امـضاست،اما طبق اطلاع،از سوی اعضای کـانون غـیررسمی نـویسندگان تـهیه و تـوزیع شده است.»87
هـنوز چـیزی از انتشار این اعلامیه نگذشته بود که بیانیه شماره 19 هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران با امضای فـریدون آدمـیت،مـحمود اعتمادزاده(بهآذین)، باقر پرهام، فریدون تنکابنی و مـنوچهر هـزارخانی صـادر شـد. در ایـن بـیانیه که در واقع تکذیبکننده اعلامیه بدون امضا بود، آمده است:
«موفقیتهای کانون نویسندگان ایران که خاری در چشم دشمنان آزادی است،بدخواهان را به تکاپو واداشته تا به هرقیمتی که شـده وحدت کانون را بر هم زنند و این جمع متشکل را از داخل از هم بپاشند، از جمله اخیرا با انتشار بیانیهای با امضای«جمعی از اعضای کانون نویسندگان ایران» عدهای از اعضای سرشناس و فعال و باارزش کانون را بـا ایـما و اشاره به تهمتها و افتراهای بیاساس و غیر انسانی هدف قرار دادهاند.لازم به یادآوری است که بیانیههای کانون نویسندگان ایران و یا اعضای آن،تا این تاریخ با امضای«کانون نویسندگان ایران» یـا بـا امضاهای مشخص افراد کانون منتشر شده است. بیانیههای بینامونشان در هرصورت کار بدخواهان و هدف از انتشار آنها ایجاد تفرقه و دشمنی است...»88
با این بیانیه کـانون نـویسندگان ایران رسما منکر صدور چـنین اعـلامیهای شد. دور از ذهن نبود که جناحبندیهای مختلف در کانون که همچون دوره اول در سالهای 46 تا 49 باعث از هم گسیختن کانون گردید یک بار دیگر گریبان آن را بگیرد. این جناحبندیها نـشأت گـرفته از زیربنای فکری و مشی سـیاسی اعـضا بود. آنچه که باعث رد اعلامیه صادر شده جمعی از اعضای کانون از طرف هیئت دبیران شد نشاندهنده اختلافات عمیق و درگیریهای درونی کانون است که در بیانیه شماره 19 هیئت دبیران بارها به آن اشاره شـده اسـت:
«...این قبیل فعالیتها،از ناحیه هرکس یا هرمرجعی که باشد از نظر ما مطرود است و هرگز قادر به از هم گسیختن پیوند ما نخواهد بود...»
شکافهای درونی کانون به آن اندازه آشکار بود کـه از چـشم ساواک دور نـباشد.ساواک در گزارشی میآورد:
«قرار بود که هیئت دبیران کانون نویسندگان یک جلسه سری با حضور علی اصـغر حاج سید جوادی، اسلام کاظمیه و دکتر رحمت الله[مقدم]مراغهای تشکیل داده و در مورد وضـع فـعلی و سـیاست و خط مشی آینده کانون بررسی و تبادلنظر نموده و برای اقدامات آینده کانون اتخاذ تصمیم نمایند«
در ادامه این گزارش کـارشناس سـاواک نظر میدهد: «...افراد مؤثر و به اصطلاح سرکردگان کانون مرتبا جلساتی جهت بحث و مـشورت تـشکیل مـیدهند لیکن تاکنون نتیجه مثبتی عاید آنان نشده بلکه اختلافات را تشدید و علنیتر ساخته است. احتمال بـروز چنددستگی در بین اعضای کانون و جبههگیریهای آینده دستجات مختلف زیاد است.»89
در دوره دوم کانون، جناحبندیها را مـیتوان به دو دسته تقسیم نـمود:1-گـروهی که هیئت دبیران موقت را تشکیل میدادند و در انتخابات 31 اردیبهشت 1357 نیز پیروز شدند؛2 - گروهی که از شمس آل احمد،علی اصغر حاج سید جوادی،اسلام کاظمیه و رحمت اللّه مقدم مراغهای و...تشکیل میشد و در انتخابات یادشده شکست خـوردند. به هرترتیب آنچه از اسناد به دست میآید این است که اعلامیه بدون امضا را شمس آل احمد و دوستانش در انتشارات رواق تهیه و منتشر کردند و هیئت دبیران موقت کانون بیانیهء شماره 19 را منتشر کردند که در تکذیب اعـلامیه بـدون امضا صادر شده بود.
چند روز بعد از بیانیه شماره 19 هیئت دبیران، اعلامیه دیگری با امضای جمعی از نویسندگان و اعضای کانون نویسندگان منتشر شد. این اعلامیه که در هفته سوم بهمن 1356 انتشار یافته بـود اعـلامیهای بود که با دیگر اعلامیهها و بیانیههای رسمی و غیررسمی هیئت دبیران و اعضای کانون تفاوت چشمگیری داشت. اعلامیه با این مطلب آغاز میشد «ثبت در قلب ملت بر ثبت در دفتر دولت مقدم اسـت» و در ادامـه آمده بود: «ثبت رسمی کانون نویسندگان ایران به وسیله دولت فقط زمانی ارزشمند و افتخارآمیز است که قبلا ملت ایران آن را تأکید کرده باشد...»
در جای جای این اعلامیه به پشتیبانی مـردم و خـواستههای آنـها اشاره شده است. اعضای کـانون نـویسندگان در ایـن اعلامیه خواستهها و هدفهای خود را با خواستهها و هدفهای ملت گره میزند و مینویسد: «...کانون نویسندگان برای رسیدن به هدفهای حیاتی و غیرقابل تعدیل خـود کـه در جـهت آرمانهای ملت ایران نیز هست باید گامهای تـازهای بـردارد...»و در جای دیگر میآورد «...چنین به نظر میرسد که دولت در برابر کانون فقط در شرایطی ناچار به تغییر سیاست خواهد شد کـه کـانون را بـه عنوان یک نیروی مؤثر اجتماعی حس کند نیرویی که از جـانب عموم نویسندگان و مردم شیفتهء آزادی،پشتیبانی شود...»
ساواک در 23 بهمن 1356 انتشار اعلامیه را گزارش میدهد و پس از بیان خلاصهای از اعلامیه و ذکر نام امـضاکنندگان کـه عـبارت بودند از: «علی اصغر حاج سید جوادی،پورجعفر، اوشیری،جلال سرافراز،احـمد اللهـیاری، هوشنگ اسدی، نعمت میرزاده[میرزازاده]، هما ناطق، رحمت اللّه مقدم مراغهای، سیاوش کسرایی، محمود بهآذین، اسلام کاظمیه و یـکی دو نـفر دیـگر که از اعضای تندرو و افراطی کانون میباشند در نظر دارند با صدور اعلامیه مـذکور نـظر عـدهای دیگر از اعضا را جلب و بدینوسیله خود را مطرح و داعیه ریاست و کیاست کانون را در سر بپرورانند.»90
اختلافات کـانون نـویسندگان بـه حدی آشکار شده بود که نه تنها در سند فوق بلکه در اسناد مختلف دیگری بـه صـراحت بدان اشاره شده است. حتی در بعضی اسناد، ساواک پیشنهاد داده است که خود وارد عـمل شـده و اخـتلافات را دامن بزند.
گذشته از این اظهارنظرها و پیشنهادهای ساواک، مطلبی که این اعلامیه را از دیگر اعلامیهها مـتمایز مـیکند همان تکیه بر حرکتهای مردمی و استفاده از پشتیبانی مردمی است که حرکتهای خود را بـا رهـنمودهای دیـنی و رهبری مذهبی پیوند دادهاند و این نکتهای است که در هیچیک از اعلامیهها و بیانیههای هیئت دبیران کانون و یـا اعـضای کانون به آن اشاره نشده است و شاید بتوان گفت جدای از نظر ساواک کـه در مـورد اخـتلافات درونی کانون بیان شده است تأثیرپذیری عدهای از اعضا در همراهی با مردم و بهره بردن از پشتیبانی آنـها، ایـن اخـتلافات را در کانونی به وجود آورده بود که تا آن زمان تکیهاش به قانون اساسی حـکومت پهـلوی و حقوق بشر سازمان ملل بوده است و البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که این برداشت از حـرکت کـانون موضعگیری همه اعضا و هیئت دبیران نبود، بلکه موضع عدهای بود که از خـط مشی سـیاسی آنها ناشی میشد. آنان معتقد بودند کـار کـانون چـیزی جز تهیه چند اعلامیه و بیانیه نبوده و در واقـع کـانون کارایی خود را از دست داده است.از این زاویه بود که هیئت دبیران در اسفند 56 بـولتن شـماره 1 کانون را منتشر کرد و در آن ضمن انـتقاد از دولت در جـلوگیری از برگزاری مـجمع عـمومی کـانون تشکیل نشده است و ما نتوانستهایم دسـتگاه عـامل تازهای برای کانون انتخاب کنیم ولی البته درنگ روا نداشته در پی کارآیی مدیریت موجود کـه امـکان دارد تا مدت کوتاهی همچنان عهدهدار امـور کانون باشد برآمدهایم»
در ادامـه نـیز برای اینکه راهکاری نشان داده بـاشد و در واقـع کانون را پویا و فعال جلوه دهد مینویسد:
«...هیئت دبیران موقت از این پس به اقتضای مـسائلی کـه میباید در جلسات آن مطرح شود، هـمواره از دو سـه تـن از اعضای صاحبنظر کـانون دعـوت خواهد کرد تا بـه صـورت مشورت در بحثها شرکت جویند.از آن گذشته،کسانی هم که خود خواستار اظهارنظر در امور کـانون و بـهبود و گسترش فعالیت آن باشند میتوانند با نـامه یـا حضورا اطـلاع دهـند تـا از ایشان دعوت به عـمل آید...از سوی دیگر هیئت دبیران موقت کانون در این دو سه هفته اخیر برنامههایی در دست تهیه و اجـرا دارد تـا با تشکیل کمیسیونهایی موجبات آشنایی و تـماس بـیشتر اعـضای کـانون را بـا یکدیگر و با هـیئت دبـیران فراهم آورد...»
در پایان بولتن نیز از اعضا تقاضا شده است تا حق عضویت سالانه خود را بپردازند، آثار خـود یـک نـسخه به دفتر موقت کانون که همان شـرکت خـدمات ایـرانزمین اسـت بـفرستند و کـسانی را که مایل به عضویت هستند،معرفی کنند و فرم عضویت را تکمیل نمایند.91
دستگیری شمس آل احمد و عکس العملهای کانون
در اسفند 1356 شمس آل احمد به اتهام جعل اجازهنامه انتشار کتاب غـربزدگی بازداشت شد.با این بازداشت همسرش با دیگر همفکران و دوستان شمس به تکاپو افتادند تا او را از زندان شهربانی برهانند و از آن مهمتر این اتهام وارد شده از طرف نیروی پلیس را غیرقانونی و در واقع عمل او را قانونی جـلوه دهـند.92 دوستان و همفکران شمس آل احمد که همگی نیز از اعضای کانون نویسندگان بودند برای رد اتهام از شمس اعلامیهای صادر نمودند.این اعلامیه به امضای علی اصغر حاج سید جوادی، رحمت اللّه مقدم مـراغهای،مـنوچهر هزارخانی و اسلام کاظمیه رسید و توسط داریوش فروهر تکثیر و توزیع شد.93
در اعلامیه مذکور که با عنوان«شمس آل احمد را از زندان آزاد کنید» منتشر شد، به اداره نـگارش وزارت فـرهنگ و هنر خرده میگیرد که کـتاب را بـعد از چاپ مثله میکند و یا اصلا اجازه انتشار آن را نمیدهد. اعلامیه با توجه به اصولی از قانون اساسی، این کار اداره نگارش را سانسور اعلام میکند و مینویسد: «حـکومت اسـتبدادی ایران ناشران و مؤلفان را وادار مـیکند کـه پس از چاپ و بعد از تأدیه هزینههای ضروری،کتاب را برای کسب اجازه انتشار به اداره سانسور تحویل دهند» تا آنها نیز بنابر«صلاحدید سیاست اختناق رژیم» هرچه میخواهند بر سر کتاب بیاورند. امـضاکنندگان هـمچنین در قسمتی دیگر از اعلامیه آوردهاند: «...اصولا تسلیم کتاب بعد از چاپ به اداره نگارش و سانسور وزارت به اصطلاح فرهنگ و هنر عالی بر خلاف قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر است...»
و در پایان نیز توقیف شـمس آل احـمد و نحوه عـملکرد وزارت فرهنگ و هنر را محکوم کردند و اینهمه در حالی است که هیچ عکسالعملی از جانب اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایـران در قبال بازداشت آل احمد صورت نگرفت و شاید هم دلیل آنها در عدم حـمایت از شـمس آل احـمد پذیرش اتهام وی در جعل اجازهنامه انتشار باشد و از آن مهمتر اختلافهای فکری و سیاسی آنها با شمس آل احمد.
فعالیت اعضای کـانون نـویسندگان را نمیتوان فقط در داخل ایران به حساب آورد. همانطور که در گذشته بیان شد آنها از حـمایت انـجمن فـرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته و یا انجمنهای مختلف آمریکایی و اروپایی برخوردار بودند و عدهای از اعضا نیز در خـارج از ایران خصوصا آمریکا فعالیت داشتند. یکی از این اعضا دکتر رضا براهنی در آمریکا بـود.او در تماسهای متعدد با بـرخی از اعـضای کانون به خصوص علی اصغر حاج سید جوادی از روند فعالیت کانون و کم و کیف آن مطلع میشد و نیز فعالیتهای انجام شده خود و دوستانش را برای وی شرح میداد و نیز اگر اعلامیهای صادر میشد بـین دو طرف ردوبدل میشد که از آن جمله میتوان به اعلامیه صادر شده درباره بازداشت شمس آل احمد اشاره نمود.
در اینجا خوب است به پیشنهاد رضا براهنی به علی اصغر حاج سید جوادی توجه کـرد کـه ساواک پس از یک شنود تلفنی اینچنین گزارش میدهد:
«...براهنی بعد گفت من یک پیشنهاد دیگر هم داشتم و آن اینکه شماها در آنجا یک گروه دیگری درست بکنید که یک نفر از طرف ایران بـه عـنوان کاندید جایزه نوبل صلح پیشنهاد بکنید و آن هم فکر میکنم بهجز خودت کسی دیگر نباشد و این کار را بکنید چون خیلی مهم است و ما این را برمیداریم و میبریم این طرف و آن طرف و پخـش مـیکنیم و اگر هم جایزه را ندادند ایران از این نظر یک مقدار سرزبانها میافتد و یک مقدار از اسناد که ما ترجمه کردیم از گوشه و کنار هم جمع میکنیم و یک بیوگرافی هم درست میکنیم و مـیدهیم بـه آنـجا و شما هم با بچهها مـخصوصا اسـلام صـحبت بکنید تا راه بیفتد و 50 امضا جمع کنند و بفرستند اینجا و ما هم پنجاه تا امضا را برمیداریم و میرویم دنبالش.سید جوادی در پاسخ براهنی گـفت بـاشد مـن به آنها میگویم...»94
از دیگر فعالیتهایی که به طـرفداری از کـانون نویسندگان ایران در خارج از کشور صورت میگرفت میتوان به نمونه دیگری اشاره نمود و آن هم بروشوری بود که تحت عـنوان«کـانون نـویسندگان چه میگویند» توسط «کمیته برای آزادی هنر و اندیشه در ایران»(کیفی (CAIFI آدرس افـراد آمریکایی و تعدادی از نویسندگان در ایران پست گردد.»95
بعد از آزادی شمس آل احمد فعالیتهای برخی از اعضای کانون نویسندگان در حرکتهای سیاسی نمود بـیشتری یـافت.96
ایـن افراد حتی برای برقراری ارتباط با دیگر احزاب سیاسی کسانی را بـه عـنوان رابط در اختیار داشتند.در این زمینه ساواک در گزارشی مینویسد:
«اخیرا ارتباط نزدیکی بین اعضای کانون نویسندگان بـا داریـوش فـروهر یکی از عناصر حزب ملت ایران و رابط وی آن حزب با کانون نویسندگان برقرارگردیده است.»97
اعـضای کـانون حـتی پس از تبادل نظر و در نهایت پس از تهیه بولتن، نسخهای از آن را در اختیار داریوش فروهر قرار میدادند «تا وی نسبت بـه تـکثیر و پخـش و توزیع آن از طریق اعضای حزب ملت ایران اقدام نماید.»98
اما این حرکت همانطور که از دسـتهبندیهای کـانون برمیآید، خاص بعضی از اعضا بود. هیئت دبیران در این حرکتهای سیاسی نقشی نداشته و حـتی در مـورد اتـفاقات روز هم هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیداد. شاید بتوان به جرأت گفت که تنها فـعالیت هـیئت دبیران که تا آخرین روزهای حکومت رژیم پهلوی تداوم داشت، نوشتن و انتشار بـیانیه و اعـلامیه در حـذف سانسور و اعتراض به آن بود و در کنار آن درخواست برای به ثبت رسیدن کانون و حرکت در مسیر قانون اسـاسی و حـقوق بشر بوده است. ساواک در گزارشی به یکی دیگر از این نامهها اشاره مـیکند و مـینویسد:
«اخـیرا یک نامه سرگشاده،[در]اعتراض به سانسور حکومتی با پست سفارشی برای آقای نخستوزیر توسط کـانون نـویسندگان ارسـال شده و رونوشت آن نیز به تمام روزنامهها و خبرگزاریها و مراجع بین المللی نظیر کـمیته ایـرانی حقوق بشر،سازمان ملل متحد و سازمان اپوزیسیون ارسال گردیده است.ضمنا قرار بوده که این نـامه سـرگشاده با تیراژ وسیع بین مردم نیز پخش شود.»99
مجمع عمومی و انتخاب هـیئت دبـیران
چندی بعد از مخالفت شهربانی جهت برگزاری مـجمع عـمومی کـانون نویسندگان در دی 1356 اعضای کانون تصمیم گرفتند که مـجمع عـمومی را در 31 اردیبهشت 1357 برگزار و انتخابات هیئت دبیران کانون نویسندگان را نیز به انجام رسانند و این تـصمیمی بـود که در یکی از جلسات کانون کـه بـه طور مـرتب هـر15 روز یـک بار تشکیل میشد، گرفته شد. 100 اما چـند روز قبل از برگزاری مجمع عمومی و انتخاب هیئت دبیران باقر مؤمنی نامهای خطاب بـه اعـضای کانون نوشت و درخواست کرد که ایـن نامه در مجمع عمومی قـرائت گـردد.در این نامه که به واقـع یـک گوشزد به اعضای کانون و نیز هیئت دبیران موقت تلقی میشود آمده است: «...شـما حـتما اطلاع دارید که قبل از رأی دادن بـه نـامزدهای ایـن مقام حداقل بـایستی اولا گـزارش هیئت دبیران سابق در مـورد کـار و زمان تصدیاش مورد نقد و بررسی قرار گیرد و ثانیا مجمع عمومی بر اساس بررسی کـار گـذشته و با توجه به مشخصات موجود کـانون و شـرایط عمومی جـامعه مـا بـرنامه کار آینده هیئت دبـیران بعدی را تنظیم و تصویب کند.» مؤمنی در ادامه نامه درباره این اطلاعرسانی خود توضیح میدهد که «تـا آنـجا که من احساس میکنم قصد ایـن اسـت کـه بـا تـوسل و استناد به فـضای سـیاسی-که به نظر من از آن نتیجهگیری غلط محافظهکارانه و احیانا سوءاستفادهجویانه میشود- انتخابات با یک «بشین و پاشـو» بـرگزار شـود و از تحلیل و بررسی کار گذشته هیئت دبیران مـوقت و بـررسی و تـصویب بـرنامه آتـی در مـجمع عمومی خودداری شود که به عقیده من بدون چنین کاری مجمع عمومی تا حد ماشین رأیگیری به سود تنی چند که در خارج از آنجا بند و بستهایشان را انجام دادهـاند درمیآید...» مؤمنی پس از اعلام عدم شرکت خود در جلسه عمومی، چنین توصیه میکند: «...کسانی را انتخاب کنند که به کار کانون به عنوان سازمان صنفی اعتقاد دارند و آن را یک کار جنبی برای خودشان تـلقی نـمیکنند و نمیخواهند آن را، به نفع مقاصد سیاسی خود به بازی بگیرند و دوم اینکه مرا از کاندید کردن برای عضویت در هیئت دبیران مطلقا معاف دارید.»101
به هرحال این نامه به دلایلی که باقر مـؤمنی در نـامه دیگری ذکر میکند خوانده نشد و کانون نیز مجمع عمومی را برگزار و هیئت دبیران را نیز انتخاب کرد.
بعدازظهر روز یکشنبه 31 اردیبهشت 1357 با حضور بیش از 90 نفر مـجمع عـمومی کانون نویسندگان در منزل هوشنگ گـلشیری بـرگزار شد102و پس از برگزاری انتخابات محمود اعتمادزاده (بهآذین)، باقر پرهام، منوچهر هزارخانی، فریدون آدمیت و فریدون نجفی تنکابنی به عنوان اعضای هیئت دبیران و علی اصغر حاج سـید جـوادی و شمس آل احمد به عـنوان اعـضای علی البدل انتخاب شدند.
انتخابات هیئت دبیران زمینه تازهای را گشود تا اختلافات کانون بار دیگر خود را نمایان سازد. در این دوره اعتراضات و انتقادات در درون کانون شکل دیگری به خود گرفت و طرفین دعوا کـه جـناحهای اختلاف را در درون کانون تشکیل میدادند یکدیگر را با اتهاماتی محکوم میکردند. برای مثال«اسلام کاظمیه که در انتخابات رأی نیاورده بود از این مسئله هم بسیار ناراحت بود با توجه به ارتباط چند تـن از اعـضای هیئت دبـیران با دو وزیر حکومت پهلوی و نیز خطمشی سیاسی اعضای هیئت عنوان میدارد:...از این پس کانون مزبور دارای روبنای کـمونیستی و زیربنای دولتی میباشد.»103
و در موردی هم کار از این فراتر رفته و احتمال انـشعاب در کـانون نـویسندگان ایران قوت میگیرد:
«...در خاتمه مرد ناشناس اظهار داشت معلوم نیست اینها نویسنده هستند یا مترجم و خلاصه چـکاره هـستند.اینها را قبلا طبق برنامه آوردهاند و انتخاب هم شدهاند؛سپس حاج سید جوادی گـفت ایـنها بـدون ما نمیتوانند کار کنند و از طرفی اینها تودهای و کمونیست هستند در صورتی که به این ترتیب بـاشد کار به انشعاب میرسد.»104
ناراضیان جامانده از انتخابات هیئت دبیران که عبارت بودند از: اسـلام کاظمیه، علی اصغر حـاج سـید جوادی و چند تن دیگر درباره هیئت دبیران و روند فعالیت آنها بر این نظر بودند: «... کاملا معلوم است که شکل جدید کانون دولتی است چون از منزل دو سه وزیر سرچشمه گرفته، ظاهر کـمونیستی و باطن دولتی. مسئله این است که اینها ناموفق خواهند بود. به دلیل آنکه هیچ نوع رابطه دیگر با جبهههای دیگر نخواهند داشت. جبهه ملی و مسلمانها امکان ندارد با اینها رابطه بـرقرار کـنند...»105
در کشوقوس این اختلافها، نامه دوم باقر مؤمنی که در تاریخ 13 خرداد 1357 امضا شده بود انتشار یافت. این نامه از همان ابتدا مجمع عمومی و هیئت دبیران را به باد انتقاد میگیرد و به اعضا یادآوری مـیکند کـه دستاندرکاران برگزاری مجمع عمومی، جوّی را به وجود آورده بودند که در آن کسی حق انتقاد نداشت و توان سؤال کردن از نحوه عملکرد هیئت دبیران موقت از همه گرفته شده بود و در ادامه معترض مـیشود کـه چرا در مجمع عمومی خطمشی کاری آینده کانون روشن نشده است و چرا مجمع عمومی در رابطه با فعالیتهای کانون توجهی به شرایط عمومی کشور و امکانات موجود نکرده است. او در قسمتی از نامه خـود مـینویسد: «...جـلسه عمومی کانون نویسندگان منعقده در 31 اردیـبهشت 1357 یـک تـآتر کمدی دموکراسی بوده که عدهای در آن بازیگر، عدهای تماشاچی و عدهای حسابگر و مشکوک و آتشبیار و احسنت گو و کفزن بودهاند و کارگردانی آن را مردی بر عهده داشـت کـه در سـالهای جهالت که نیروی طبیعی در حال تعادل است در بـستر زفـاف عروس سیاستزه زد و شرمزده به آن پشت کرد و به کار ادب پرداخت و اینک مثل همه فرصتطلبان دیگر در روزگار کهولت به قدرت دارو و درمـان بـه فـکر تجدیدفراش با سیاست افتاده آن هم در فراش قرضی و عاریتی کـانون نویسندگان.» او در آخرنامه اعضای کانون نویسندگان را مورد خطاب قرار داده، برای جلوگیری از اختلاف و دامن زدن به آن میآورد که «دوستان من! تـنها راهـی کـه به نظر من برای بقای کانون مانده این است که شـما بـه تشکیل جلسات عمومی اقدام کنید.جلساتی که بتوان در آنها فارغ از برخوردهای شخصی،گروهی و سیاسی مسائل اصـولی کـانون را بـه بحث گذارد و روشن کند. بر شماست که با اقدام عاجل خود،نـگذارید بـه اخـتلافات و سوءتفاهمها دامن زده شود و همه را به تجمع به دور اصل اساسی کانون- یعنی مبارزه به ضـد سـانسور و دفـاع از حقوق معنوی و مادی اهل-قلم فرابخوانید...»106
اختلافها در کانون به همینجا نیز ختم نشد بـلکه بـین دو جناح مدعی، نامهپراکنی هم صورت گرفت و در این نامهها هرطرف،طرف دیگر را به چـیزی مـتهم نـمود و خطمشی خود را اعلام کرد و البته این اتهامها باعث شد که عدهای از موقعیت خود در کـانون اسـتعفا دهند. ساواک در انتهای گزارشی که از شنود تلفنی بین طاهره صفارزاده و اسلام کاظمیه تـهیه نـموده اسـت توضیح میدهد:«به دنبال تشدید اختلاف بین مدعیان رهبری و اعضای هیئتمدیره، علی اصغر حاج سـید جـوادی ضمن استعفا از عضویت علی البدل در هیئتمدیره، نامه شدید اللحنی به تلافی نـامهای کـه تـهیه آن را از ناحیه محمود اعتمادزاده میدانند، به اعضای اصلی هیئتمدیره نوشته و در آن نامه هیئتمدیره را متشکل از تعدادی کمونیست(مـحمود اعـتمادزاده،مـحمد باقر پرهام و منوچهر هزارخانی)و بیدین(فریدون آدمیت)قلمداد کرده است و همین نـامه اسـت که در مذاکره طاهره صفارزاده و اسلام کاظمیه به آن اشاره شده و معتقدند که باعث شده فریدون آدمیت اسـتعفا کـند.»107
بعد از استعفای حاج سید جوادی و ادامه اختلافها،هرکدام از جناحها سعی میکرد تـا بـا یارگیری و جلب نظر اشخاص حقانیت و قدرت خـود را ثـابت کـند. برای مثال دوستان بهآذین با زحمت نـظر حـاج سید جوادی را جلب کرده بودند که در جلسهای به صحبت و تبادل نظر بنشینند و از طـرفی وقـتی شمس آل احمد متوجه قضیه مـیشود بـا طاهره صـفارزاده بـرنامهای مـیریزند که درست همان روز حاج سید جـوادی را بـه یک میهمانی ناهار دعوت کنند.در کشوقوس اختلافات شدید کانون،حکومت هم بـرای سـاکت کردن جنبشهای عمومی دست به یـک سلسله اقدامات زد که البـته دامـنگیر کانون نیز شد. دولت عدهای از مـعترضین را از مـشاغلشان بیکار کرد و از آن جمله بودند برخی از اعضای کانون همچون:
منوچهر هزارخانی، اسلام کاظمیه، جـلال سـرافراز، بزرگ پورجعفر، جواد طالعی و داریـوش آشـوری؛ مـتعاقب این عمل دولت، کـانون نـویسندگان بیانیهای در تاریخ 29 خرداد 1357 در اعـتراض بـه این سیاست دولت صادر نمود.108 با شعلهور شدن حرکتهای انقلابی مردم به رهبری امام خـمینی، کـانون که خود را گم کرده بود کـمکم بـه این نـتیجه مـیرسید کـه راه چاره در همراهی با ایـن نهضت عمومی است:
«همه روشنفکران و حتی کسانی که به احزاب کمونیستی و چپ وابسته بودند بـه ایـن تشخیص رسیدند که باید در این نـهضت عـمومی وارد شـوند و از پراکـندگی درآیـند تا بتوانند در زیـر یـک پرچم حرکت عمومی را به انجام رسانند. لذا همه رهبری حضرت آیت اللّه خمینی را پذیرفتند...»109
با یک نظر بـه بـیانیه شـماره 23 کانون میتوان به این مطلب پی برد.در 21/6/57 کـانون نـویسندگان بـیانیه شـماره 23 خـود را صـادر کرد در این بیانیه که به حکومتنظامی و در پی آن کشتار مردم بیگناه در روز 17 شهریور(جمعه سیاه)اشاره شده است آمده: «...پس از تظاهرات وسیع و مسالمتآمیز مردم در روزهای دوشنبه دوازدهم و پنجشنبه شانزدهم شهریور 1357 در تـهران، دولت از بامداد روز جمعه هفدهم شهریور در پایتخت و یازده شهر دیگر حکومتنظامی برقرار کرد. نتیجه این اقدام خرابیهای وسیع و ریختن خون تعداد کثیری از هموطنان ما بود که بیخبر از مقررات جدید در تظاهرات شرکت کـرده بـودند.بدینسان دولتی که خود را طرفدار دموکراسی و آشتی ملی معرفی کرده بود پیش از گرفتن رأی اعتماد از مجلس، ثابت کرد که نظام حاکم در ایران،در مقابله با اعتراض مردم بیمحابا و به شکل یـک نـیروی خارجی عمل میکند...»110
کانون پس از این بیانیه بلافاصله بیانیه دیگری را در تاریخ 22/6/57 صادر میکند. در این بیانیه ضمن اعتراض به«حکومتنظامی و سرکوب خونین جنبش اعتراضی مـردم»، خـواستار آزادی بازداشتشدگان خصوصا فریدون تنکابنی مـیشود.111
پس از ایـن بیانیه، کانون فعالیت چندانی از خود نشان نداد تا اینکه حرکتهای مردمی به ثمر نشست و انقلاب به پیروزی رسید. پس از انقلاب کانون نتوانست با مـردم هـمگامی نشان دهد. علت ایـن امـر را میتوان در این موارد جستوجو کرد: اول اینکه خط مشی کاری کانون پیش از انقلاب در محدوده«قانون اساسی»بود و اعتقادی به حرکتهای اجتماعی،بهویژه براندازی نظام شاهنشاهی نداشت، اما پس از روبهرو شدن با خواست عـمومی نـسبت به ظهور یک انقلاب تمامعیار،تأکیدی بر خطمشی گذشته خود نکرد و اجبارا با صدای همهگیر مردم هم آوا شد.دوم اینکه کانون در کوران انقلاب بهویژه در نیمه دوم سال 1357 یک تماشاگر بود، هم بـه دلیـل گرفتار شـدن در گرداب اختلافات درونی و مستمر و هم به خاطر نداشتن پایگاههای فراگیر مردمی. ازاینرو اعلامیههای کانون در سالهای 56 و 57 به نـوشتههایی کم اثر یا بیاثر تبدیل شد که در شتاب بخشیدن به حـرکتهای مـردمی نـقشی نداشت. سوم اینکه جهانبینی حاکم بر کانون غیرمذهبی بود و نمیتوانست با آنچه که مردم میاندیشند و یا تـصمیم مـیگیرند همخوانی داشته باشد. از اینرو کانون در سختیهایی که پس از انقلاب به مردم تحمیل شـد (مـانند جـنگ)شرکت نکرد.
کانون پس از انقلاب بار دیگر عرصهء رقابت دو جناح درونگروهی بود. یک جناح که رهـبری جدید کانون و در حقیقت اعضای هیئت دبیران بودند که در فروردین 1358 انتخاب شده و عبارت بـودند از: باقر پرهام،اسماعیل خـویی، مـحسن یلفانی، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی که خواهان انجام یک سلسله برنامه جهت اعتراض به رفتار فرهنگی دولت موقت جمهوری اسلامی بودند و جناح دیگر بهآذین و طرفداران او بودند که به برنامههای جناح مقابل اعـتراض داشتند و در نهایت هیئت دبیران با توجه به موقعیت خود در کانون، زمینه اخراج سردمداران جناح رقیب که عبارت بودند از: محمود اعتمادزاده(بهآذین) سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمد تقی برومند را فـراهم کـردند. فعالیتهای کانون در تیرماه 1360 متوقف شد.
پانوشتها:
1 - پرهام،باقر،«حزب توده و کانون نویسندگان ایران»،کتاب جمعه،سال اول،شماره 28،(9/12/1358).
2 - آل احمد،شمس،از چشم برادر.
3 - سپانلو،محمد علی،«خاطراتی از فصل اول کانون نویسندگان ایران 1346-1349»کـلک،شـماره 4(تیر 1369)، صص 101-114.
4 - همان.
5 - همان
6 - همان
7 - همان
8 - همان
9 - همان
10 - بیانیه تحریم کنگره ملی شاعران و نویسندگان(1/12/1346).
11 - سپانلو،محمد علی،همان؛ضمنا اسامی که«سیاه»حروفچینی شده جمعکنندگان امضا نیز بودهاند.
12 - پرهـام،بـاقر،همان.
13 - سپانلو،محمد علی،همان.
14 - آرشیو موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند ساواک،38663/20 هـ.2-8/12/1346.
15 - سند ساواک،33095/312-30/2/1347.
16 - سند ساواک،8088/312-9/12/1346.
17 - سپانلو،محمد علی،همان.
18 - همان.
19 - همان.
20 - همان.
21 - همان.
22 - «درباره یک ضرورت»،مـرامنامه کـانون نـویسندگان ایران.
23 - پرهام،باقر،همان.
24 - سـند سـاواک،7182/20 هــ 2-23/2/1347.
25 - پرهام،باقر،همان.
26 - سپانلو،محمد علی،همان.
27 - سند ساواک،10522/هـ 2-27/3/1347.
28 - سند ساواک،474-6517-30/4/1347.
29 - سند ساواک،23824/325-12/6/1347.
30 - سند ساواک،3067/312-10/6/1347.
31 - سند ساواک،60235/312-20/6/1347.
32 - پرهام،باقر،هـمان.
33 - سـند سـاواک،31147/20 هـ 2-23/8/1347.
34 - سند ساواک،824/312-23/10/1347.
35 - فردوسی،شماره 885(20 آبان 1347)،ص 23.
36 - سند سـاواک،824/312-23/10/1347.
37 - سـند ساواک.
38 - صورتجلسه وزارت اطلاعات در 26/10/1347.
39 - سند ساواک،7182/20 هـ 2-23/2/1347.
40 - فردوسی،همان.
41 - همان.
42 - سپانلو،محمد علی،همان.
43 - سند ساواک،10522/هـ 2.-27/3/1347.
44 - سند سـاواک،3067/312-10/6/1348.
45 - فـردوسی،شـماره 888(11 آذر 1347)،ص 20.
46 - سند ساواک،3067/312-10/6/1348.
47 - سند ساواک،107515/312-4/12/1347.
48 - سند ساواک،گزارش رسیده به اداره امـنیت داخلی در 14/12/1347.
49 - سند ساواک،80656/325-19/12/1347.
50 - سند ساواک،107582/312-7/12/1347.
51 - سپانلو،محمد علی،همان.
52 - همان.
53 - سند ساواک،3067/312-10/6/1348.
54 - سند ساواک،3689/312-17/6/1348.
55 - سپانلو،محمد علی،هـمان.
56 - هـمان.
57 - هـمان؛پرهام،باقر،همان.
58 - م.ا.بهآذین،از هردری...،تهران،جامی،1370 ش.
59 - سند ساواک،31253/20 هـ 2-20/8/1348.
60 - سـند سـاواک،31519/20 هـ 2-2/9/1348.
61 - سند ساواک،32499/20 هـ 2-24/10/1348.
62 - سند ساواک،6634/20 هـ 2-4/11/1348.
63 - سند ساواک،32927/هـ 2-21/11/1348.
64 - م.ا بهآذین،همان.
65 - سپانلو،محمد علی،هـمان.
66 - هـمان.
67 - نـجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، تهران، رسا،1371، ج 2.
68 - پرهام، باقر، «از کـانون نـویسندگان تـا انجمن صنفی نویسندگان»، راه نو، سال اول، شماره 14-13/5/1377، صص 18-24.
69 - همان.
70 - آبراهامیان،یرواند،ایران بین دو انقلاب،بـا تـرجمه احـمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی،تهران،نشر نی، 1377 ش.
72 - سند ساواک،12343/20 هـ 11-12/4/36[1356 ش].
73 - پرهام،بـاقر«از کـانون نویسندگان تا...»همان.
(73)-دومین نامه سرگشاده کانون نویسندگان ایران،28/4/1356.
74 - سومین نامه سرگشاده کـانون نـویسندگان ایـران،27/5/1356.
75 - بهآذین،محمود،همان،ج 2.
76 - لنگرودی،شمس،تاریخ تحلیلی شعر نو از 1349 تا 1357 ش، تهران، نشر مرکز،1377 ش،ج 4.
77 - سـند سـاواک،14699/20 هـ 11-26/7/36[1356ش].
78 - لنگرودی،شمس،همان.
79 - بهآذین،محمود،همان،ج 2.
80 - بیانیه شماره 10 کانون نویسندگان ایـران،آبـان 1356 ش.
81 - سـند ساواک،15434/20 هـ 11-30/8/36[1356ش].
82 - نجاتی،غلامرضا،همان.
83 - اعلامیه کانون نویسندگان ایران،5/9/1356.
84 - سند ساواک،15878/20 هـ 11-17/9/36[1356ش].
85 - نامهکانوننویسندگان ایران خطاب به جمشید آموزگار،15 /10/1356.
86 - سند ساواک،17023/20 هـ 11-28/10/36[1356ش].
87 - سند سـاواک،15/11/36[1356شـ].
88 - بـیانیه شماره 19 کانون نویسندگان ایران.
89 - سند ساواک،17634/20 هـ 11-23/11/36[1356ش].
90 - سند ساواک،17627/20 هـ 11-23/11/36[1356ش].
91 - سند ساواک،18030/20 هــ 11-7/12/36[1356شـ].
92 - سـند ساواک،1517/347-15/12/36[1356ش].
93 - سند ساواک،24417/20 هـ 12-18/12/36[1356ش].
94 - سند ساواک،26414/20 هـ 12-18/12/36[1356ش].
95 - سند سـاواک،1780/333-21/12/36[1356شـ].
96 - سند ساواک،20101/20 هـ 12-10/1/37[1357ش].
97 - سند ساواک،20577/20 هـ 12-2/2/37[1357ش].
98 - سند ساواک،20579/20 هـ 12-3/2/37[1357ش].
99 - سند ساواک،10279/20 هـ 11-20/1/37[1357شـ].
100 - سـند ساواک،8 ج 75-2126/385-31/2/37[1357ش].
101 - نامه باقر مؤمنی به مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران 27/2/1357 [1357ش ].
102 - سـند ساواک،560/347-31/2/37[1357ش].
103 - گزارش بخش 347 ساواک از شنود تـلفنی در تـاریخ 1/3/37[1357 شـ].
104 - سند ساواک،21555/20-9/3/37[1357ش].
105 - گزارش بخش 347 ساواک از شـنود تـلفنی در تاریخ 3/3/37 [1357ش].
106 - نامه باقر مؤمنی به اعضای کانون نویسندگان ایران 13/3/37[1357ش].
107 - گزارش بـخش 347 سـاواک از شنود تلفنی در تاریخ 28/3/37 [1357ش].
108 - بـیانیه شـماره 20 کانون نـویسندگان ایـران(29/3/37)[1357شـ].
109 - پرهام،باقر،«از کانون نویسندگان ایران تـا...»هـمان.
110 - بیانیه شماره 23 کانون نویسندگان ایران(21/6/37 - 1357ش).
111 - بیانیه شماره 24 کانون نویسندگان ایران(22/6/37 - 1357ش) منبع:فصلنامه مطالعات تاریخی، بهار 1383 - شماره 2 ، صفحه 242 این مطلب تاکنون 2846 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|