دیدگاه فریدون هویدا در باره فروپاشی سلطنت | فریدون هویدا برادر امیر عباس هویدا در سالهای آخر حکومت شاه مقام سفارت ایران را در سازمان ملل بر عهده داشت. او متجاوز از 10 سال جزء محارم شاه و درباریان بوده و مستقیماً با اوضاعی که در دولت و دربار میگذشته تماس داشته است. از این رو اظهاراتش را در باره عملکرد رژیم شاه میتوان مستند تلقی کرد. او در صفحات پایانی کتاب خاطرات خود موسوم به «سقوط شاه» در مقام نتیجه گیری و جمع بندی کتاب چنین مینویسد:
«...شاه در فروپاشی سلطنت نقش پرداز اصلی بود. با قبول این حقیقت حتی اگر بخواهیم عوامل خارجی را نیز در سقوط شاه موثر بدانیم چارهای نیست جز آنکه باور کنیم تمام حرکات و سکنات شاه توسط خارجیها از راه دور هدایت میشده است. ولی از مقوله شایعات که بگذریم وقوع انقلاب در ایران واقعاً اجتناب ناپذیر بود. چون شاه در طول دو سال آخر سلطنتش به قدری نسبت به قوانین و ضوابط اجتماعی و در مورد عادات و رسوم و سنن مردم سهل انگار شده بود که گاهی حتی آنها را به مسخره نیز میگرفت. شاه گرچه میتوانست ادعا کند که در فاصله سالهای 1965 تا 1977 دستاوردهای محسوسی داشته است، ولی مردم طبقه پایین هرگز نمیتوانستند برای اقدامات رژیمی ارزش قائل شوند که در راُس آن شاه، دوستان و بستگان خود را آزاد گذاشته بود تا با اطمینان خاطر کلیه امور تجاری کشور را به خود اختصاص دهند و صرفاً به فکر پر کردن جیبهایشان باشند. حتی بسیاری از افراد طبقه مرفه هم از رفتار شاه و مواضع سیاسی او انتقاد میکردند و وضع به جایی رسیده بود که با گسترش سایه دیکتاتوری بر تمام شئون جامعه هر مسئله نامطلوبی در هرکجا به چشم میخورد همگی آن را به شاه نسبت میدادند. همین نکته است که میتواند علت اصلی نفرت عمومی ایرانیان را از شاه به خوبی آشکار سازد...»
فریدون هویدا در ادامه مینویسد:
«...گاهی از خود میپرسم که آیا بهتر نبود شاه در همان سال 1953 (1332) که ایران را ترک کرد دیگر باز نمیگشت؟ و کودتای "سیا" پیشرفت کشور را به تاخیر نمیانداخت؟ گرچه این حرف هم بر سر زبانها بود که چنانچه "سیا" کودتا نمیکرد ایران به دست کمونیستها میافتاد. ولی مسئله اینجاست که آیا واقعاً ایران در معرض تهدید کمونیسم قرار داشت؟ ... مسلماً این طور نبود. چون شوروی در آن زمان تازه موفق شده بود اولین بمب اتمی خود را آزمایش کند ولی آمریکا تعداد قابل توجهی بمب اتمی در اختیار داشت. و نیز حوادث بعد از جنگ دوم جهانی نشان میداد که شوروی همواره در قبال آمریکا سعی میکرد روشهایی محتاطانه به کار گیرد. چنانکه پس از جنگ جهانی استالین با توجه به خواست ترومن ارتش شوروی را از آذربایجان فراخواند، خروشچف بعداً متعاقب اخطار کندی موشکهای خود را از کوبا خارج کرد و آنگونه که اعضای از هم گسیخته حزب توده تعریف میکنند: رهبری حزب تحت فشار مسکو همه آنها را از توسل به مقاومت مسلحانه در برابر کودتای"سیا" بازداشته بود. کودتای سال 1953 فقط توانست کار تصفیه حساب شاه را برای مدتی به عقب بیندازد زیرا با گذشت 25 سال از بازگشت پیروزمندانه اش به کشور، شاه دوباره به یک تبعید اجباری تن داد. ولی این بار، هم ننگین و بی آبرو بود و هم نزدیکترین یارانش را در کام دشمنان خود رها کرد و گریخت. او در حالی که ناخدایی کشتی را بر عهده داشت، مسافران را در طوفان رها کرد و جان خود را نجات داد. محمد رضا پهلوی سرنوشت عجیبی داشت. او در عین حال که توانسته بود یک انقلاب را در خارج از مرزهای ایران به شکست بکشاند (ظفار)، خود در داخل مرزهای کشورش به محاصره انقلاب در آمد و همچون پر کاه در طوفانی که از خشم مردم پدید آمده بود، به هوا پرتاب شد ... او کوزهگری بود که از کوزه شکسته آب میخورد ...» منبع:فریدون هویدا، سقوط شاه، انتشارات موسسه اطلاعات، ص 221 تا 223 این مطلب تاکنون 4620 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|