شاه عروسكي بود كه نخهايش را ديگران ميكشيدند | موقعي كه در سال 1357 مخالفتها عليه شاه ابعاد گسترده اي به خود گرفت او چنان از مواجهه با واقعيتها حيرت زده شد كه نزديك بود از وحشت قالب تهي كند . در آن حالت ضمن احساس تهي بودن ، چون تمام روياهاي خود را برباد رفته ميديد از اقدام به هرگونه عكس العمل مناسب نيز عاجز ماند . سرخوردگي شاه باعث شد كه ساعتهاي متمادي در روز به خود فرو رود و در انتخاب روشهاي گوناگوني كه براي مقابله با ناآراميها در پيش داشت و يا از سوي اطرافيان و سفراي انگليس و آمريكا پيشنهاد ميشد همواره مردد بماند . بعدا هم كه شاه همه تقصيرها را به گردن اطرافيان و نزديكان خود انداخت ، چنان تنها ماند كه مجبور شد خود را صرفا در پناه قدرتهاي خارجي قرار دهد ، و با اين كار سبب گرديد كه به سرعت از نردبان ما و مني به پايين پرت شود .
تقريبا همه كساني كه در طول 8 ماه آخر سلطنت شاه با او ملاقاتي داشته اند متفق القولند كه در آن ايام شاه به صورت فردي گيج و منگ در آمده بود . موقع گفت و گو با افراد ، حرفهايشان را ميشنيد ولي اصلا مطالب را نميفهميد و ضمن صحبت نيز اكثرا ديده ميشد كه چندين بار براي لحظاتي از سخن گفتن باز ميماند و در سكوت فرو مي رفت . در آن موقعيت چون رهبري رژيم توانايي لازم براي ارزيابي رويدادها و انجام عكسالعملهاي مناسب را از كف داده بود ، اوضاع نيز بيش از پيش رو به وخامت ميرفت . به اين دليل كه روند ديكتاتوري شاه همه سران كشور را به گونه اي پرورانده بود كه هيچيك از خود ابتكار عمل نداشتند و ترجيح ميدادند حتي در چنين موقع بحراني نيز انتظار بكشند تا دستورالعملهاي شاه را كه خيلي هم كند و دير صادر ميشد به اجرا درآورند . البته بايد به اين مساله هم توجه داشت كه در ميان اطرافيان شاه واقعا شخصيتي كه بتواند راهنمايي او را بر عهده بگيرد نيز ديده نميشد . زيرا او در دوران صعود از نردبان قدرت تقريبا همه آنان را از اطراف خود پراكنده بود . در چنين موقعيتي در حالي كه نيروهاي مخالف هر روز متحدتر و منسجمتر ميشدند ژنرالهاي ارتش و رجال كشور با سوء ظن به يكديگر مينگريستند و هر يك ديگري را به اشتباه كاري متهم ميكرد و در اين ميان شاه نيز روز به روز در مقابل قوت گرفتن و استحكام مخالفينش به صورتي اجتناب ناپذير ضعيفتر ميشد . شاهي كه سالهاي طولاني حالت رهبر بلامنازع كشور را داشت در عرض مدتي كوتاه حالت يك عروسك خيمه شب بازي را يافته بود كه براي مشاهده تحركي در آن ميبايست ديگران نخهايش را بكشند . يكي از دوستان شاپور بختيار برايم تعريف ميكرد كه در ماههاي آخر سلطنت شاه ، اين ملكه فرح بود كه در تشكيل كابينه جديد نقشي اساسي را بازي ميكرد و شاه جز يك تماشاچي ، وظيفه ديگري را به عهده نداشت . با فرارسيدن ماه آبان ميشد با اطمينان پيش بيني كرد كه سلطنت شاه آخرين روزهاي عمر خود را طي ميكند و در روز 26 دي 1357 كه شاه كشور را ترك گفت ضعف و زبوني او به حد نهايت رسيده بود .
منبع:فريدون هويدا ، سقوط شاه ، ترجمه ح.ا.مهران ، انتشارات اطلاعات ، 1365 ، ص 160 و 161 این مطلب تاکنون 3828 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|