آیا امریکا شاه را برکنار کرد؟! | متفاوت از دیگران برخوردار باشد. در آن زمان درحالیکه دو گفتمان لیبرالی و مارکسیستی جهان را در بر گرفته بود رژیم پهلوی بر اساس گفتمان لیبرالی غرب شکل یافته و از آن ارتزاق میکرد. ایدئولوژی «پهلویسم» را نسخه ایرانی ناسیونالیسم غربی با چاشنی باستانگرایی تشکیل میداد، اقتصاد ایران ذیل سرمایهداری جهانی تعریف میشد و سیاست منطقهای شاه نیز طفیلی دکترین منطقهای امریکا به شمار میرفت. خود شاه نیز از اهلیت علمی و صلاحیت نظری برای تدوین گفتمانی فرای گفتمانهای جاری برخوردار نبود. البته سخن از منشور کوروش و عظمت سلسله هخامنشی بسیار بر زبانش جاری میشد ولی ایدئولوژی پهلویسم سخن تازهای به شمار نمیرفت و نمیتوانست رقابتی در معرکه آرا برانگیزد.
موجودیت و بقای رژیم
تاسیس و تداوم سلسله پهلوی با سه کودتا و مداخله نظامی غرب همراه بود. با کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ رضاخان برآمد، با اشغال نظامی ایران در شهریور ۱۳۲۰ رضاخان برکنار و محمدرضا بر تخت نشانده شد و با کودتای ۲۸ مرداد مجددا ادامه سلطنت پهلوی به دست امریکا و انگلیس تضمین شد. بدیهی است چنین رژیمی قدرتی در مقیاس منطقهای و یا جهانی به شمار نمیرفت.
مناسبات ایران و آمریکا
شاه دست نشانده، متحد و مهره مطیع و همراه امریکا بود و طی ۳۷ سال سلطنت حتی یک تصمیم خلاف خواست و رضایت امریکا اتخاذ ننمود. شاه به لحاظ شخصیتی منفعل، بزدل، متکی به غیر و عمیقا شیفتهی امریکا و معتقد به سروری ایالات متحده بود و هیچ ظرفیت شخصیتی برای احساس تقابل با امریکا نداشت. او تاج و تختش را مدیون، متکی و دوام سلطنتش را وابسته به رضایت امریکا میشناخت. پس حتی خیال تمرد و سرکشی در سرش را نداشت. شاه تا آخرین روزهای سلطنت از حمایت بی دریغ امریکا برخوردار ماند و اعزام هایزر به ایران برای ساماندهی یک کودتا و سرکوب انقلاب تنها یکی از اقدامات حمایتی امریکا از شاه و بقای سلطنت پهلوی به شمار میرود.
تناقضنمایی فرضیه
فرضیه «برکناری شاه قدرتمند به دست امریکا» تناقضنماست. چون یک حاکم یا یک حکومتی در صورتی قدرتمند است که از مولفههای قدرت ملی مستحکمی برخوردار و از مشروعیت کافی بهرهمند باشد و از نظر مشارکت مردمی نیز با بحران روبرو نباشد. در این صورت هیچ قدرتی نمیتواند حاکم و یا حاکمیتی را به زیر بکشد. اگر امریکا شاه را به سادگی برکنار کرده باشد، پس شاه از مولفههای قدرت ملی بیبهره بوده است. یعنی فرضیه ابطال میشود. او حتی تا آخرین روزها بدون مشورت سفرای امریکا و انگلیس تصمیمی نگرفت پس حقیقتا خود شاه قدرت و یا طرفیتی مستقل در برابر امریکا برای خویش نمیشناخت. حال چگونه فرضیهسازان از قدرت شاه میگویند؟ عجیب به نظر میرسد.
سلطه همه جانبه
اولا ایران در آن زمان ذیل سیاست منطقهای امریکا تعریف میشد و شاه نقش نیابتی برعهده داشت. ثانیا قدرت نظامی ایران ناقص و ناتمام بود. ثالثا بهاییت با داشتن بیش از ۵۰ ژنرال بهایی در نیروهای نظامی بخش عمدهای از کادرسازی، جابجاییهای مدیریتی، ساختار ریزی، خریدهای کلان، سازماندهی و تصمیمسازیهای خرد و کلان را در اختیار داشت. همچنین نخستوزیر و ۹ وزیر و دهها مدیرکل و کادرهای اداری از آن فرقه بهاییت بودند (نک: مصاحبه فلیکس آقایان با حبیب لاجوردی در طرح تاریخ شفاهی هاروارد) بنابراین کشور ایران و شخص شاه از جهات مختلف زیر سلطه کامل امریکا و اسراییل قرار داشت. ایجاد تغییر بنیادین از قبیل برکناری پادشاه در کشور تحت سلطه هیچ توجیه عقلایی ندارد.
علم و رسانه
شرط بنیادین قدرت ملی تولید علم و تدارک رسانههای گفتمان ساز و تولید تفکری جذاب و نو میباشد. ایران از نظر تولید علم حتی در منطقه جایی نداشت و مصرفکنندهای دست و پا بسته مینمود. رسانههای ایران به علت استبداد و فقدان زیرساختهای علمی، فناوری و گفتمانی توان و حرفی برای گفتن نداشتند. آمار پایین چاپ و نشر هم موید بی بضاعتی ایران دوره شاه است. پس قدرت نرم ایران به غایت، نازل مینمود.
مهمترین مولفه نرمی که شاه میتوانست از آن بهره ببرد اسلام و تشیع بود و بخشی از روحانیت همراه و هماهنگ. اگرچه کوششهایی هم صورت داد ولی موفقیت چندانی به دست نیاورد.
فرض بلاهت
این فرضیه امریکاییان را به دلایلی ابله و کودن معرفی مینماید. بدین معنی که شاه و امریکاییان میدانستند که او دچار سرطان کشنده است. از همین رو از سال ۱۳۵۲ سخنانی در باب زمینهسازی برای فرزندش به عنوان جانشین از زبان شاه جاری شد. (نک: کتاب نطق ها، اعلامیه ها، مصاحبه های اعلیحضرت ...، محمدرضا پهلوی، جلد هشتم، اسدا ... علم نیز به وصیت سیاسی شاه به سال ۱۳۵۲ در خاطراتش اشاره نموده است)
بدیهی است طرح شاه بدون هماهنگی با امریکاییان گامی بر نمیداشت . حال پرسش این است که چرا امریکا باید حماقت کند و حاکمی را که به زودی خواهد مرد - چنانکه دیدیم - برکنار کند؟
از سوی دیگر، از شاه هیچگونه تمرد، سرکشی، بیمیلی و کم اعتنایی نسبت به سیاستهای امریکا و یا مقامات امریکا گزارش و دیده نشده است. بنابراین دولتمردان امریکا چرا باید دچار جنون و حماقت شوند که چنین مهره وفاداری را بردارند.
رضایی
|
|
|