سندي از گروه «53 نفر» | پنجاه و سه نفر گروهي با انديشههاي ماركسيستي بودند كه حول محور دكتر تقي اراني گردهم آمدند و با انتشار مجله علمي «دنيا» به گروه خود موضوعيت بيشتري بخشيدند.
در مورد پنجاه و سه نفر كه آنها را پدران معنوي حزب توده ميدانند و بسياري از آنان پس از فروپاشي حكومت رضاشاه پهلوي و تشكيل حزب توده در اوايل حكومت محمدرضا پهلوي جزء رهبران حزب جديدالتأسيس شدند، بسيار گفته و نوشتهاند.
در اين نوشتار قصد بر اين نيست كه به كند و كاو فراز و فرود اين گروه و يا بررسي برههاي از حيات آنها پرداخته شود، بلكه هدف آن است كه سندي تازه در اين باره ارائه شود كه ميتواند در شناسايي بهتر بنيانهاي اين گروه مؤثر واقع شود. اين سند در يكي از بايگانيهاي اداره قوه قضائيه نگهداري شده و ميشود.
بايگانيهايي را كه قوه قضائيه از مراكز اسناد بسيار معتبر كشور به شمار ميروند كه به اقتضاي شرايط بسياري از پروندههاي مهم كشور در آنها نگهداري ميشود و تا كنون عطف توجه چنداني به آنها شده است و به همين خاطر بسياري از اسناد آنها منتشر نشده، باقي ماندهاند. مسلماً بررسي اين اسناد و چاپ و انتشار اسناد مهم آن، ميتواند به روشنگريهاي بسياري در مورد تاريخ معاصر ايران منجر شود و حتي در تبيين دقيق و درست مسير وقايع تاريخي ياريگر پژوهشگران اين حوزه باشد.
سند حاضر در واقع تقاضاي رسيدگي تميزي دكتر مرتضي يزدي يكي از اعضاي فعال گروه موسوم به پنجاه و سه نفر است كه خطاب به مستشاران ديوان عالي تمييزـ ديوان عالي كشورـ نگاشته و در آن به رأس ديوان جنايي تهران مبني بر محكوميت خويش به عضويت در فرقة اشتراكي اعتراض كرده و خواستار رسيدگي مجدد به پرونده شده است. اين سند در هر شرايطي كه به رشتة تحرير در آمده باشد، حامل حقايق و واقعيتهايي است كه نميتوان منكر آنها شد.
علاوه بر پرونده دكتر يزدي پروندههاي مربوط به دكتر محمد بهرامي، دكتر مرتضي سجادي، محمود بقراطي، مهدي لاله، محمد شورشيان، مجتبي احمدي سجادي، محمدرضا قدوه، محمد و مرتضي رضوي نيز در كارتن مربوطه وجود دارند كه در آنها لايحههاي دفاعيه و يا اعتراض نامهاي وجود ندارد و فقط يك فرم مخصوص كه حاوي اطلاعات مختصري در مورد نام شخص، موضوع، و مدت محكوميت است و از دادگاه استيناف (تجديد نظر) به ديوان عالي تمييز ارسال شده در آنها به چشم ميخورد.
پيش از ارائه اصل سند، چون در متن دفاعيات در موارد متعددي به ادعانامه دادستان عليه دكتر يزدي اشاراتي شده و وي در پاسخ به اين ادعانامه مطالبي را اظهار داشته است، متن ادعانامه آورده ميشود. در اين ادعانامه آمده است:
ـ مرتضي يزدي فرزند مرحوم شيخ حسين 38 ساله، شغل طبابت، اهل يزد، مقيم تهران، فعلاً در توقيف احتياطي، متهم است كه در ايام توقيف و تحصيلش در آلمان بر اثر تبليغ مرتضي علوي داخل در فرقه اشتراكي گرديده و در موقع مراجعت به ايران كتاب رمزي را كه علوي به او سپرده بود كه در تهران به دكتر اراني بدهد با خود آورده و تسليم دكتر نامبرده مينمايد. در تهران نيز در رديف امضاء جمعيت بوده و در جلساتي كه در منزل دكتر اراني تشكيل ميگرديده كه ايرج اسكندري و دكتر بهرامي و بزرگ علوي حضور داشتهاند، حاضر ميشده و در مذاكرات مربوط به مرام اشتراكي شركت داشته، در طبع مجلات مربوط به اين مرام به دكتر اراني كمك مالي ميكرده [است.] متهم مزبور تمام مراتب مذكوره و آوردن كتاب رمز و غيره را با خط خود بطور تفصيل در كتاب بازجويي اداره شهرباني نگاشته و صريحاً اعتراف به عمليات ارتكابي نموده كه خلاصه اظهارات وي در قسمت 26 از صفحه 69 تا 71 گزارش اداره مزبور مرقوم شده و در نزد مستنطق هم هرچند منكر عضويت و مداخله در فرقه اشتراكي شده و گفته است از وقتي به ايران آمده، عمليات مخالف مصالح كشور از او سر نزده و پس از حضور در دو جلسه در منزل دكتر اراني چون افكار آنها را مضر ديده ديگر حاضر نگرديده، ولي در ضمن اين بيانات اعترافات خود را در دفتر تحقيقات شهرباني تأييد نموده است. من جمله گفته است مرتضي علوي داخل در احزاب اشتراكي بوده و در وين او را تبليغ به مرام اشتراكي كرده، بعداً به برلن آمده داخل در جمعيت دانش آموزان شده، مجدداً مرتضي علوي او را تبليغ كرده است و غيره. «راجع به مفتاح رمز گفته است» مرتضي علوي را كه در آلمان تبعيد كردند از چكسلواكي كتابچه رمزي نزد او فرستاد و از نظر دوستي و تصور اينكه متمايل به افكار او هستم در خواست كرد كه در موقع معاودت به ايران به دكتر اراني بدهم. جاي ديگر گفته است، دكتر تقي اراني را در برلن ديده و ميدانستم داراي افكار و عقايد اشتراكي است و هميشه صحبت از اوضاع ايران ميكرد. هر وقت كه مرا ميديد ميخواست عقايد خودش را به من تلقين نمايد.
اعترافات اين شخص در اداره شهرباني، اظهاراتش در محضر مستنطق، بيانات همدستان او، آوردن مفتاح رمز كه بنابر قول خودش شبانه به دكتر اراني داده، پس از تشريح مفتاح آن و يادداشتهايي كه نموده، كتابچه را از او گرفته و در بخاري سوزانيده است، تماماً مؤيد ثبوت جرم متهم است و آيا چگونه ممكن است كه اگر مرتضي علوي كه يكي از عمال مبرز فرقه است قبل از اطمينان از عقيده و افكار دكتر يزدي مفتاح رمزي را كه اگر به دست نامحرمي داده ميشد، تمام جمعيت اين فرقه در معرض خطر واقع ميشد به دست او بدهد؟
دلايل زياد ديگري نيز عليه متهم در پرونده موجود است كه نظر به كفايت ادله فوق از تكرار آنها خودداري شده و تقاضاي مجازات او طبق ماده اول قانون مجازات مقدمين عليه استقلال و امنيت كشور از آن دادگاه ميشود. و اينك به ارائه اصل سند پرداخته ميشود:
اداره زندان [حاشيه:]
اسم دكتر مرتضي يزدي پدر شيخ حسين آقاي استطاعت فوراً در پرونده گذارده شود.
تاريخ 17/10 ماه 1317 5/11/17[13]
مستشاران ديوان عالي تعييز
دو موضوع اتهام اين جانب دكتر مرتضي يزدي به عضويت فرقه اشتراكي در ايران بسيار متأسفم كه ديوان جنائي توجهي نكرده و مرا هم بدون تعمق كافي در رديف سايرين قرار داده و در صورتي كه به دلايل زيرين حكم محكمه جنائي برخلاف مندرجات پرونده عمل است و تقاضا ميكنم يك توجهي به حال يك طبيبي بكنيد كه دامانش از اين تهمت مبري است:
1ـ بنده با تربيت اسلامي كاملي كه در ايران داشتم به برلن رفته طب و جراحي را بطور كامل فراگرفتم تا در برگشتن به كشور خودم هم از معلومات خود استفاده بكنم و هم به مردم استفاده برسانم. كسي كه اين گونه استفاده در نظر دارد، هيچوقت نميآيد مسلك اشتراكي را قبول كند. بالاخره در اوائل 1310 به ايران آمده و از بدو ورود شروع به خدمت و استفاده خوبي هم از كار و زحمت خود ميكردم. آيا هيچ عقلي قبول ميكند كه يك طبيبي كه در ماه بيش از هزار تومان استفاده ميبرد و از صبح تا غروب با ميكروب سل و ديفتري و سياه زخم و غيره مواجه است پس از اين همه زحمت و تلاش بيايد و راضي شود كه دسترنج ماهيانه خود را به جيب ديگران بريزد، بعنوان اينكه به اشتراك اموال عقيده دارد. پس مرا دكتر يزدي نگوييد و دكتر سفيه بخوانيد! آيا كسي كه در مؤسسهاش يعني مريضخانه احداثي خودش هزارها تومان اسباب و اثاثيه؟؟؟ دارد، ميآيد خود را راضي به زندگاني اشتراكي كند و همه چيز خود را از دست بدهد. به خدا من مسلمان بوده و هستم و هرگز عضو فرقه كمونيست نبوده و نيستم و با اين مسلك و مرام مخالف هستم. گناه دارد كسي را به اين مسلك محكوم كنند كه داراي آن نباشد.
2ـ در قرار مستنطق و ادعانامه نوشته شده كه من در اروپا عضو فرقه كمونيست بودم، و حتي براي تأييد اين اتهام به قول خود بنده هم استناد شده، شما را به قران خدا و پيغمبر قسم اين پرونده مرا بخوانيد و به بينيد من كي و كجا و نزد كه گفتهام در اروپا كمونيست بودم. بالاخره در ادعانامه من متهّم به عضويت فرقه كمونيست در ايران و اروپا بودم تا اين حد جاي شكرش باقي است كه خود محكمه جنايي تا اين اندازه را مسلّم دانست كه من در اروپا عضو فرقه نبودم من يا بايد به اعتراف خودم محكوم بشوم و يا به شهادت ديگران. من در اظهارات خود به هيچ وجه نگفتم كه در اثر تبليغ علوي يا كسان ديگر در اروپا داخل فرقه كمونيست شدم. زيرا چنين چيزي نبوده كه بگويم و اگر گفتهام علوي من با ديگران را تبليغ ميكرد كه عقايد خود را تلفيق كند. دعوت به يك مرام كه ملازمه با قبول آن ندارد. ممكن است كسي هزارها ساعت ديگري را به تغيير مذهب و غيره دعوت كند، آيا صرف دعوت و تبليغ كافي است كه مخاطب را تبليغ شده بدانيم يا آنكه قبول مخاطب شرط است؟ اگر صرف تبليغ را دليل قبول مخاطب بدانيم قاعده بدي براي آينده درست خواهيم كرد. امّا راجع به اظهارات ديگران درباره من:
اولاً اين متهمين كه در محكمه حضور داشته هيچكدام اسمي از من نياوردند و جز دو سه نفر بقيه را اصلاً نميشناختم. ثانياً دكتر محمد بهرامي و بزرگ علوي و غيره كه به قول آقاي مدعي العموم از اركان مهم حوزه دكتر اراني بودند آيا در تمام پرونده خودشان كه همه چيز را گفتهاند، اسمي از من بردهاند كه همچو كسي هم در بين آنها بود و عضويت داشت و كارهايي ميكرد. ثالثاً خود دكتر اراني آيا يك كلام گفته كه دكتر يزدي كمونيست بوده؟ بلكه برخلاف گفته است كه من عضو فرقه كمونيست نبودم. او كه راجع به همه اين متهمين و ارتباط فرقوي آنچه كه ميدانسته، گفته است اگر من هم عضو اين فرقه بودم ميگفت و امتناعي نداشت. او راجع به مجمع محصلين ايراني در اروپا ميگويد علوي و داراب كمونيست بودند و بقيه بورژوا بودند و يعني طرفدار سرمايه 1ـ اين دسته محصلين خيلي عضو داشت كه امروز بيشتر آنها شاغل مقامات مهم كشوري هستند و در سال 1928 در برلن به هم خورد كه چهار سال قبل از آمدن من به ايران باشد و علتش را هم دكتر اراني ذكر ميكند كه به واسطه متجانس نبودن اعضاي آن بود. 2ـ رابطه من با مرتضي علوي در برلن چه بود؟ مرتضي علوي سالها در برلن با همه ايرانيها آشنا بود. من هم يكي از محصلين ايراني بودم و كار من يعني جديت در تحصيل به من اجازه نميداد كه وقت خود را به افكار سياسي يا فرقوي معطوف دارم و اين مجمع يك نوع كلوب بود كه در آنجا ايرانيها با يكديگر آشنايي پيدا كنند. در 1928 كه اين كلوب به هم خورد و مرتضي علوي هم به پراك رفت در تمام اين چند سال من علوي را نديدم. در اوائل 1310 (1931) كه من به ايران برميگشتم از من سادهتر كسي را پيدا نكرد و يك پاكتي توسط من براي دكتر اراني فرستاد و من اگر ميدانستم كه اين پاكت مربوط به يك عملي است كه ربط به كمونيسم داشته باشد احمق نبودم كه آن را با خود بياورم. من عضو فرقه كمونيست نبودم، سرسپرده نبودم، استفاده از كمونيست بودن نداشتم كه آن مسائل را وادار كند اين پاكت را بياورم. خلاصه وقتي به ايران آمدم آن را به دكتر اراني دادم. مرتضي علوي يك آدم سياسي و رئيس حزب كمونيست نبود و هيچ ارتباط فرقوي با اراني نداشت كه مرام يا دستور يك حزبي را براي اراني بفرستد. خلاصه در اين پاكت چيز مهمي نبود كه آنقدر به آن اهميت دادهاند. اولياي دولت تصور ميكنند كه اين يك رمز مهمي بوده كه دو دسته كمونيست را به هم مربوط ميكرد! خير اين طور نيست. يك آدم لوس خواسته لوسگري بكند كه به خود اهميت بدهد و به يك لوس ديگري نوشته با اين گونه الف با كاغذ بنويس، اين كه الف باي كمونيسم نبود! فرض كنيد من ميدانستم كه اين كاغذ رمزي است، آخر در آن موقع هيچ گونه رابطه فرقة بين اراني و علوي نبود و فرقه كمونيستي در ايران تشكيل نشده بود كه اين مفتاح آن باشد. تشكيلات اراني در ايران در 1314 است. اگر آوردن اين كاغذ غلط بود و چهار سال بعد از آوردن آن اراني در ايران تشكيل فرقه داد كه آن هم به علوي هيچ مربوط نبوده و علوي هيچ كاره بوده زيرا آقاي مدعيالعموم در ادعانامه خود گفتهاند كه دكتر اراني با نصرالله اصلاني يا كامكار در برگشت از اروپا در 1313 قرار تشكيل فرقه كمونيست ايران را داد. و اراني با مبدأ بيگانه كه در جماهير شوروي است مربوط بوده) پس علوي كه در پراك بوده هيچ ستمي نداشته تا اين نامه كه علوي از پراك در چهار سال قبل از تشكيل فرقه فرستاده مربوط به فرقه كمونيست ايراني و چيز مهمي باشد. اگر چهار سال بعد اراني فرقه تشكيل دهد و با مبدأ بيگانه در مسكو مرتبط شود آيا هيچ ارتباط و اثري به چهار سال قبل و اين كاغذ علوي دارد؟ اگر آوردن اين كاغذ بد بود و من در عالم سادگي فريب خوردهام يك سال و نيم حبس براي اين اغفال و فريب خوردن بس نيست ديگر چرا بدنام شوم كه كمونيست هستم.
اين حبس پنجسال براي من بالاخره قابل تحمل است ولي تهمت كمونيست بودن در صورتيكه كمونيست نيستم براي من خيلي شديدتر است. شما را به خدا قسم اين تهمت را از يك نظر طبيب كه ميخواهد در اين كشور يك عمر زندگاني كند برداريد. زيرا من ترجيح ميدهم تمام عمر در حبس باشم ولي عضو فرقه كمونيسم خوانده نشوم، به حال يك بيگناه ترحم كنيد.
4ـ راجع به اتهام اينكه بنده در ايران عضو فرقه كمونيست بودهام عرض ميشود: اولاً در اول ادعانامه نوشته شده كه دكتر اراني با نصرالله كامكار اصلاني در مسكو در برگشت از اروپا در 1313 رابطه پيدا كرده و قرار گذارده حزب كمونيست در ايران تشكيل دهد باز در ادعانامه نوشته كه در 1314 اراني با كامبخش مربوط شدند. بنابراين در 1310 كه من از اروپا برگشتم هنوز حزبي تشكيل نشده بود. دليلي كه براي عضويت من ذكر شده دو چيز است اول رفتن به خانه دكتر اراني در 1312 دوّم دادن پنج تومان به اراني براي مجله دنيا.
اول اگر من عضو فرقه كمونيست بودم ميبايستي مكرر در مجالس زيادي اراني را ديده باشم. من ميبايستي هميشه با اراني ارتباط داشته باشم، در صورتيكه از موقع ورورد من در 1310 تا 1312 اراني را فقط يكبار ملاقات كردم. فرقه در 1314 تشكيل شد، بنابراين يكبار ملاقات دكتر اراني در 1312 چه ربطي به فرقه تشكيل شده در 1314 دارد؟ ميبايستي يك عضو مؤثر و عاملي باشم. اگر در منزل اراني صحبت از راه آهن شده، در يك ملاقات بين دو سه نفر تحصيل كرده، معلوم است صحبت علمي ميشود. اين صحبتها كه ارتباطي به كمونيست بودن ندارد. بهترين دليل اينكه من كمونيست نيستم، اين است كه از زمان برگشتن از اروپا فقط يكدفعه اراني را در 1312 ملاقات كردم و در تمام سالهاي بعد كه فرقه به شكل ذكر شده در ادعانامه تشكيل شده و تا مدتي كه مرا توقيف كردند نه يك قدم به منزل اراني و رفقاي او گذاشتم، نه در يك جا حتي اتفاقاً او را ملاقات كردم و نه آنكه يك تلفني بين يا ردّ و بدل شد. آخر به من چطور ميگويند كمونيست؟ يكدفعه در 1312 اراني را ملاقات كردن آيا دليل كمونيست بودن است. صدها نفر در اين چند سال از اراني ملاقات كردهاند، آيا همه آنها كمونيست هستند؟ عمليات من بايد دليل كمونيست بودن من باشد و اگر به تنهايي به دو سية من رسيدگي ميشد و با پنجاه نفر ديگر نبودم و محكمه از شنيدن دفاع من خسته نبود، بيگناهي من به خوبي ثابت ميگرديد.
دوم دادن پنج تومان به مجله دنيا؛ آقايان مستشارها شما را به وجدان خودتان قسم چقدر كتاب و مجله و روزنامه بدون رضاي شما بر شما تحميل كرده و از شما پول گرفتهاند؟ اگر هر كس براي مجله دنيا پول آبونه داد، كمونيست است؟ اگر من كمونيست بودم با داشتن سرمايه و وسائل بهتر از ديگران ميبايستي همانطوري كه به بعضي نسبت دادهاند، من هم يك شهريه مرتب بدهم يا لااقل يك مساعدت حسابي بكنم كه متناسب با خودم باشد. مثلاً يكمرتبه صد تومان يا اقلاً پنجاه تومان بدهم. همين دادن پنج تومان يكدفعه و براي هميشه معلوم است كه به واسطه خواهش اراني و محجوب شدن من از رد توقع او بوده [است].
دلائل كمونيست بودن من همين دو چيز است. آيا هيچ كس ميتواند نسبت به شخص من وجدان خود را راضي كند كه با اين دو دليل عضو فرقه كمونيست بودهام؟ نسبت به من اگر سوء ظني پيدا شده، بالاخره بايد اشخاصي پيدا شوند كه اين سوء ظن را رفع كنند و حيثيت رفته مرا دوباره بدست من بدهند، اين اشخاص شما آقايان هستيد.
بجاي هيئت منصفه كه در اين محكمه بايستي باشند و شايد اگر بود بهتر به وضعيت من ميتوانست آشنا بشود، استدعا دارم شما آقايان انصاف بدهيد. بالاخره ميگويم: عمليات شش سال اخير من در ايران كه با كمترين و كوچكترين فردي صحبتي از كمونيسم حتي نكردم و از اراني بركنار بودم و هميشه به كار خود مشغول بودم بهترين دليل است كه من كمونيست نبودم. اگر بودم آخر در اين مدت يك عملي كاري حرفي از من سر ميزد و بالاخره از وجدان خود شرمنده نيستم كه به ميهن كشور و دولت خيانت نكردهام و يك سوء تفاهم مرا به اين بدبختي انداخته است. من كمونيست نبوده و نيستم. مواد قانون را هم بلد نيستم كه به آن متوسل بشوم. مطالب خود را ساده گفتم كه شما هم قضاوت ساده كنيد و اين سنگ را از دامان من دور بيندازيد كه من به خدمت و كار خود برگردم.
من پس از 12 سال زحمت و تحصيل در آلمان و با وجود داشتن اجازة طبابت و احراز مقام شامخي در جامعه طبابت آن مملكت با قلبي پر از احساسات ميهن دوستي به مملكت خواهي به كشور خود بازگشت نموده و با صميميتي هر چه تمامتر بانجام وظايف ملي و علمي خود همت گماشتم. هم در دانشكده طب به تدريس جراحي اشتغال داشته و هر ساله چندين صد نفر دانشآموز در زير دست من فارغالتحصيل ميشدند، هم با داشتن شغل جراحي در مريض خانههاي دولتي خدمات شايسته و لايقي كه در جامعه طبابت برجسته است به هم ميهنان خود نمودهام و نيز با خرج شخصي خود مريضخانه ايجاد كردم كه شايد در مملكت ما در رديف بيمارستانهاي درجه اول به شمار ميرفت و از اين راه خدمات فوقالعادهاي به اين آب و خاك نمودهام. اكنون قريب دو سال است كه در زندانم و با وجود احتياج مبرمي كه مملكت به وجود امثال اين جانب دارد بسيار جاي تأسف است كه وجودم در گوشه زندان بدون استفاده مانده و جامعه ايراني به هيچ وجه از خدمات و معلومات من استفاده نميكند و اين به نظر من از محكوميت اين جانب بيشتر قابل سرزنش و ملامت است. فرضاً كه شخصي باشم چنانچه در حكم محكمه بدان استدلال شده است مجرم و عضو فرقه اشتراكي، آيا عاطل گذاشتن وجود طبيبي مثل من در كشوري كه احتياج بسيار به اين گونه اشخاص دارد چه صورتي دارد. بهر حال منظورم اين است در صورتي كه ديوان عالي تمييز هم مانند محكمه جنايي نبايستي توجهي به مدافعات قصه اين جانب بنمايد و موجبات قانوني نقص حكم محكمه جنايي را مردود بداند تقاضا دارم به هر نحوي كه صلاح بدانند لااقل اقدامي شود كه وجود من به كلي عاطل و بيفائده نمانده و آنچه كه در اثر زحمات بسيار و رنج فراوان در مملكت بيگانه آموختهام به هدر نرود و به هر طريق كه مقتضي است در مؤسسات دولتي لااقل مجاناً از معلومات من استفاده نماييد.
[امضاء] دكتر مرتضي يزدي
حاشيهها: [در نسخه اول مهر] ورود به دفتر ديوانعالي تمييز
تاريخ 5/11/1317
شماره 13636
[در نسخه دوم]
در پرونده كار بايگاني شود.
5/11/17 تقوي
حسين زريني
«كارشناس ارشد تاريخ و سرپرست اداره اسناد و بايگاني راكد قوه قضائيه»
. به عنوان مثال ر.ك: بزرگ علوي پنجاه و سه نفر، تهران: اميركبير، 1357، انور خامهاي، خاطرات سياسي (پنجاه و سه نفرو...) تهران: نشر گفتار و نشر علم، 1372؛ حسين فرزانه، پرونده پنجاه و سه نفر، تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، 1372؛ آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمة گل محمدي و محمدابراهيم فتاحي و سيلايي، تهران: نشر ني، 1379، ص 346 به بعد؛ حسين بروجردي، اراني فراتر از ماركس، تهران: تازهها، 1382و...
. انورخامهاي در مورد پروندههاي پنجاه و سه نفر معتقد است: «پرونده 53 كلاً يعني بازجوييهاي شهرباني بازجوييهاي دادسرا، صورتجلسات دادگاه، دفاع وكلاي مدافع و آخرين دفاع متهمين در همان زمان جنگ يعني حداكثر پيش از سال 1324 مفقود گرديد از اين پروندههاي چند هزار صفحهاي هيچ اثري جز متن دفاع دكتر اراني در دست نماند... «او گفته است احتمالاً اين پروندهها توسط جاسوسان شوروي يا انگليس و آمريكا و يا... به سرقت رفتهاند. (خاطرات سياسي، ص 234) با پيدا شدن سند بالا بعيد نيست كه بتوان اسناد مذكور را نيز در بايگانيهاي قوه قضاييه پيدا نمود.
. در مورد دكتر مرتضي يزدي بايد گفت كه وي يكي از اعضاي برجسته پنجاه و سه نفر، استاد دانشگاه تهران و از مشهورترين جراحان كشور به شمار ميرفت. پدرش از روحانيون مشروطه خواه يزد بود، اما وي در تهران به دنيا آمد. در مدرسه دارالفنون تحصيلات مقدماتي خود را به پايان رساند. در سال 1300 به جرم پخش اعلاميه جنگليها مدتي را در بازداشت به سر برد و در سال 1304 با بورس دولتي براي تحصيل در رشته طب به آلمان اعزام شد. چنانكه در سند حاضر آمده وي جزء پنجاه و سه نفر دستگير و به 5 سال حبس محكوم ميشود. وي پس از سقوط رضا شاه و تشكيل حزب توده در زمان محمدرضا پهلوي به خاطر سوابق خود به عضويت كادر رهبري اين حزب در ميآيد و در سال 1325 در كابينة احمد قوام عهدهدار وزارت بهداري ميگردد. يزدي تا پايان حيات رسمي حزب توده در اواخر دهه سي مدام جزء رهبران اين حزب قلمداد ميشد و بدين خاطر يكبار در اواسط دهه 20 و يكبار ديگر نيز در اواسط دهه سي به همراه ديگر مديران حزب دستگير و مدتي را در حبس به سر برد.
این مطلب تاکنون 6442 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|