سفر بدفرجام! | از امانالله خان در افغانستان، رضاخان در ايران و آتاترك در تركيه به عنوان مهرههاي ترويج فرهنگ سكولار و اشاعة غربيگرايي در اين سه كشور ياد ميشود. امانالله خان 10 سال، آتاترك 18 سال و رضاخان 20 سال بر كشورهايشان حكومت كردند. حداقل 8 سال از اين سالها حكومتشان همزمان بود (1307-1299) و در اين 8 سال، اقدامات فرهنگي فراواني به موازات يكديگر در كشورهاي خود به وجود آوردند.
مهمترين اقدامات فرهنگي امانالله خان در افغانستان عبارت بود از: دائر كردن مدارس مختلط در كشور، برداشتن تدريجي حجاب از سر زنان، استخدام مستشاران اروپايي، استخدام معلمان فرانسوي و آلماني، اعزام دانشجويان افغان به اروپاو از جمله اعزام دسته بزرگي از دوشيزگان به تركيه.
مهمترين اقدامات فرهنگي آتاترك در تركيه عبارت بود از: الغاء خلافت، انحلال وزارت شريعت و دادگاههاي مذهبي، تغيير تعطيلات رسمي هفته از «پنجشنبه بعد از ظهر و روز جمعه» به «شنبه بعد از ظهر و روز يكشنبه»، ممنوع كردن استفاده از روبند و چادر زنان و عمامههاي سنتي تركان عثماني موسوم به «فينه»، رايج كردن تقويم ميلادي به جاي تقويم اسلامي، تغيير دادن الفباي تركي به حروف لاتين، و معرفي رسمي حكومت تركيه به عنوان «لائيك».
مهمترين اقدامات فرهنگي رضاخان در ايران عبارت بودند از: تلاش براي جدايي دين از سياست، جلوگيري از شعائر مذهبي به بهانه مبارزه با خرافات، كشف حجاب و مبارزه با پوشش اسلامي زنان، تأسيس مدارس مختلط، مبارزه با روحانيت به بهانة لزوم اجراي قانون لباسهاي متحدالشكل، محدود كردن فعاليت حوزههاي علميه و بستن بسياري از مدارس علوم ديني، ترويج فرهنگ باستانگرايي با هدف تضعيف فرهنگ اسلامي.
معالوصف تركيه به دليل مجاورت با اروپا سريعتر از ايران و افغانستان شاهد مظاهر فرهنگ غرب بود. از اين رو رضاشاه و امانالله خان، بيش از آنكه بر روحيات آتاترك تأثيرگذار باشند، از او تأثيرپذير بودند.
امانالله خان در 1306 سفري طولاني و 6 ماهه به مصر، ايتاليا، هلند، بلژيك، فرانسه، سوئيس، آلمان، لهستان، روسيه، مصر و تركيه انجام داد.
او در همه اين مناطق الگوهاي فرهنگي كشورها را به خاطر سپرد و تلاش كرد تا حتيالمقدور آنها را در افغانستان به نام «اصلاحات» به اجرا درآورد. امانالله خان در ادامه اين سفر روز 16 خرداد 1307 همراه با همسرش ملكه ثريا، از طريق روسيه وارد بندر انزلي شد. در اين بندر، از سوي تيمورتاش وزير دربار و جمعي از مقامات مملكتي مورد استقبال قرار گرفت. روز 19 خرداد، امانالله خان به تهران آمد و به ديدار رضاشاه شتافت. عصر همان روز به درخواست خودش در خيابانهاي تهران به صورت ناشناس به تردد پرداخت و در ميدان توپخانه و خيابان لالهزار به قدم زدن مشغول شد و با مردم گفت و گو كرد چيزي كه خوشايند رضاشاه نبود. امانالله خان در روزهاي اقامت خود در تهران از مؤسسات فرهنگي و نظامي كشور و همچنين از «بلديه»، بازديد به عمل آورد و در ميهمانيهاي متعددي شركت كرد.
در يكي از ميهمانيها كه رضاشاه به افتخار امانالله خان در كاخ گلستان ترتيب داده بود، مباحثه جالبي ميان پادشاه افغانستان و سفير مصر رخ داد كه خواندن آن خالي از لطف نيست.
سفير مصر همراه با بسياري ديگر از سفراي كشورهاي اسلامي به اين مراسم دعوت شده بود. امانالله خان كه سفرش به ايران متعاقب سفر به مصر صورت گرفته بود در يكي از راهروها دكتر حسن نشأت پاشا سفير مصر را ديد و از او پرسيد:
- چرا شما مصريها بر خلاف نصيحتي كه كردم، هنوز فينه بر سر ميگذاريد؟
- ملت مصر قوميت خود را با حفظ آداب و رسوم پدران خود نگاهباني ميكند.
- ولي هيچگاه فينه شعار مسلمين نبوده و پيامبر اسلام هم فينه بر سر نميگذارده است.
- هيچيك از مصريها نميگويند فينه نشانه اسلام است. فينه بر سر گذاردن مانند نوع لباس، بخشي از عادات و رسوم ماست.
- تمدن فعلي اقتضا ميكند كه شما فينه را دور بيندازيد.
- اكنون كه اسمي از اسلام برديد اميدوارم كه لطف فرموده به عرايضم گوش كنيد. خداوند عز وجل مؤمنين را به اين نكته متوجه فرموده است كه ترقي به تغيير لباس نيست، بايد طرز فكر و اخلاق را عوض كرد و فرموده: «انا لله لايغيرما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»
اين مذاكرات مدتي طول كشيد و همه به انتظار امانالله خان ايستاده بودند كه زودتر گفتگوي خود را تمام كند و به اطاق غذاخوري برود. رضاشاه هم كه از اين مباحثه خسته و كسل شده بود، خواست به نحوي مهمان خود را متوجه كند، بر روي يكي از صندليها نشست به طوري كه همه دريافتند كه شاه كسل شده است.
امانالله خان كه متوجه قضيه شده بود به سفير مصر گفت «مثل اين كه اعليحضرت خسته شدهاند و ميخواهند به سالن غذاخوري بروند، متأسفم كه بيش از اين فرصت ندارم. گفتگو را به همين جا ختم ميكنم و فردا احمدشيرخان رئيس مجلس ملي را به ملاقات شما ميفرستم كه مذاكرات را در اين زمينه دنبال كند».
سفير مصر در تهران در خاطرات خود، ادامه ماجرا را چنين تعريف ميكند:
روز بعد بنا به ميل امانالله خان، وزير خارجه و رئيس ملي افغانستان را براي صرف نهار به سفارتخانه دعوت كردم – اين دو نفر تحصيلات خود را در خارجه به پايان رساندهاند و در افغانستان به فهم و درايت معروفند.
سر ميز موقعي كه خواستم راجع به «فينه» سخن كنم رئيس مجلس ملي گفت: «امانالله خوان جوان است و مظاهر تمدن خارجي او را فريفته است و دست به اقداماتي زده است كه تاج و تخت او را در معرض خطر قرار داده» و گفت «به همين مناسبت بود كه اعليحضرت ملك فؤاد موقعي كه در مصر بود او را به تنهايي به قصر عابدين دعوت فرمود و برادرانه نصيحتش كرد و به او سفارش نمود از اينگونه مظاهر گول نخورد و آنها را وسيلة ترقي و تعالي و تمدن نداند، و هميشه سعي كند كه ملت افغانستان علم و اخلاق متين خارجيها را فراگيرد تا بتواند در راه ترقي پيش رود». و با كمال صراحت از اينكه شاه جوان افغانستان به اين نصيحت گوش نداده و خود و تاج و تخت خود را در معرض خطر قرار داده است اظهار تأسف كرد.
امانالله خان روز 31 خرداد 1307 از طريق خراسان به كشورش افغانستان بازگشت و تلاش كرد تا روند غربيگرايي در كشور را كه از قبل از سفر دورهاي خود آغاز كرده بود، با شدت بيشتري از سر بگيرد. بسياري از اقدامات امانالله خان غيرعقلاني و با زور صورت ميگرفت از جمله اينكه يك روز اعضاي مجلس ملي افغانستان را كه از رؤسا و بزرگان قبايل و ايلات و عشاير تشكيل ميشود به خارج شهر دعوت كرده و در آنجا امر كرده بود كه ريشهايشان را بتراشند و لباس خود را با كت و شلوار فرنگي كه خود او از خارجه آورده بود عوض كنند. و آن وقت اجازه داده بود كه به شهر مراجعت كرده در مجلس حاضر شوند.
زمان زيادي از پايان سفر امانالله خان و بازگشت وي به كشورش نگذشته بود كه اخبار مربوط به قيام در نقاط مختلف افغانستان را دريافت كرد. اين قيامها چنان همه روزه ابعاد بيشتري يافت كه ظرف 4 ماه به سراسر افغانستان كشيده شد. قيام از قبايل مختلف آغاز شد و به تدريج از حمايت روحانيون نيز برخوردار گرديد. علل اصلي اين ناآراميها آنگونه كه بعدها فاش شد، مخالفت جامعه با اقدامات فرهنگي و سياسي امانالله خان در كشور بود كه به نام اصلاحات انجام ميشد و ارزشهاي اسلامي و سنتي افغانستان را هدف قرار داده بود. در مرحلة بعد علماي ديني شمال افغانستان به تكفير امانالله خان پرداختند و آشكارا به مقابله با وي برخاستند. در اين ميان حبيبالله كلكاني رهبر پرنفوذ يكي از قبايل مخالف كه به «بچه سقا» شهرت داشت در كلكان خود را فرمانرواي افغانستان خواند و با قواي خود رو به سوي كابل نهاد. او موفق شده بود اتحاديهاي از قبايل جنوب و شرق افغانستان بر ضد دولت تشكيل دهد و حمايت علما و رهبران فرقه نقشبنديه را كه در افغانستان نفوذ بسياري داشتند جلب كند. امانالله خان كه به نظاميان وفادار به خود آماده باش نظامي داده بود به روياروئي با نيروهاي حبيبالله پرداخت اما مخالفت اكثريت جامعه با امانالله خان و تضعيف شدن روحيه نظاميان سبب عقبنشينيهاي پي در پي و نهايتاً شكست وي از حبيبالله گرديد. در ادامه اين جنگها امانالله خان در 24 دي 1307 از سلطنت استعفا داد و به قندهار زادگاه خود رفت و حكومت را به برادر خود «عنايتالله خان» سپرد. عنايتالله خان نيز نتوانست در برابر «بچه سقا» دوام آورد و وي نيز در 27 دي كابل را به مهاجمين واگذار كرد. اما «بچه سقا» خود در برابر هجوم «محمد نادرخان» سفير امانالله خان در پاريس كه محل خدمت خود را ترك و مخفيانه قوايي را تدارك ديده به جنگ نامبرده آمده بود، تاب مقاومت نياورد و به كوهستانهاي اطراف كابل عقب نشست. سپس محمد نادرخان با وعده عفو، او و نيروهايش را به كابل كشاند و آنان را بازداشت و كمي بعد همه را تيرباران كرد. بدين ترتيب محمد نادرخان (پدر ظاهرشاه) با نام نادرشاه سلطنت خود را در افغانستان آغاز كرد.
امانالله خان نيز از طريق هند به ايتاليا گريخت و در 1339 در 68 سالگي درگذشت.
بعدها امانالله خان در خاطرات خود به خطاي ديدگاه و روش خود در تلاش براي انتقال مظاهر فرهنگي غرب به افغانستان و تحميل اجباري آن به جامعه سنتي اين كشور تحت نام «اصلاحات» اعتراف كرده بود.
منابع:
- ماهنامه يغما، شهريور
- مشاهير سياسي قرن بيستم، احمد ساجدي، انتشارات محراب قلم. این مطلب تاکنون 6940 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|