دستاورد يك خوش خدمتي! | از داريوش همايون وزير اطلاعات و جهانگردي كابينه جمشيد آموزگار و از نقشي كه در واداشتن روزنامه اطلاعات به چاپ و انتشار مقالهاي حاوي توهين به امام خميني بر عهده داشت به عنوان يكي از عوامل شكلگيري انقلاب اسلامي ياد ميشود. نارضايي مردمي هر دليلي كه داشت تا ماه دي 1356 مجال بروز نيافت و بسان آتشي در زير خاكستر بود ولي كار داريوش همايون در روزنامه اطلاعات، اين آتش بالقوه را ناخواسته شعلهور ساخت و به فاصله يك سال به حيات 50 ساله عصر پهلوي خاتمه بخشيد.
مقاله حاضر كوشش دارد تا ضمن معرفي داريوش همايون، شرحي از چگونگي تحويل مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» به روزنامه اطلاعات و مجبور كردن اين روزنامه به چاپ و نشر آن ارائه دهد.
داريوش همايون در 1307 در تهران متولد شد. وي تا 1330 كه تحصيلات متوسطه خود را به پايان رساند، جمعاً 4 سال در مقاطع مختلف مردودي داشت. پس از اخذ ديپلم متوسطه به خدمت وزارت دارايي درآمد و همزمان در دانشكده حقوق دانشگاه تهران مشغول به تحصيل شد. در 1334 در رشته قضايي فارغالتحصيل و در 1335 در رشته دكتري علوم سياسي ثبتنام نمود.
داريوش همايون در 1328 متعاقب تشكيل «مكتب پان ايرانيست»ها عضو اين تشكيلات شد. اما اين تشكيلات كمي بعد دچار انشعاب شد و داريوش همايون به دنبال تأسيس «حزب ملت ايران» كه بر بنياد پان ايرانيسم شكل گرفته بود، در 1329 به عضويت اين حزب درآمد. او سال بعد از اين حزب نيز خارج شد و به عضويت حزب سوسياليست ملي كارگران ايران «سومكا» درآمد. اين حزب گرايش شديدي به انگليس داشت و توسط سرلشكر حسن ارفع هدايت ميشد. حزب «سومكا» به شدت مورد توجه محمدرضا پهلوي بود و داريوش، مراحل ترقي را در اين حزب پيمود. او در دوران مصدق تلاش كرد خود و حزب سومكا را طرفدار كابينه معرفي كند و ملاقاتي نيز در نشريه حزب به نفع مصدق و عليه رژيم شاه نوشت. اما ارتباط تنگاتنگ وي با فضلالله زاهدي مجري كودتاي 28 مرداد و ازدواج با دختر وي (هما زاهدي خواهر اردشير زاهدي) نشان داد كه داريوش از ابتدا حامي و پشتيبان رژيم پهلوي بوده و تلاش وي براي همكاري و نزديكي با كابينه مصدق، يك برنامهريزي حساب شده بوده كه ارفع و حاميان انگليسي وي، باني آن بودند. داريوش همايون در دي ماه 1334 همكاري با روزنامه اطلاعات را آغاز كرد. ابتدا مصحح و نمونهخوان در چاپخانه روزنامه بود و بعداً به تحريريه راه يافت. پس از آن كه به سردبيري سرويس خارجي روزنامه رسيد، انتشار مقالاتي را عليه شوروي و كمونيسم آغاز كرد و در اين كار از حمايت و ارتباط «ژوزف گودين» رئيس منطقهاي «سيا» در ايران برخوردار شد. ارتباط با محافل «سيا» تا جايي بالا گرفت كه در 1339 به دعوت دولت آمريكا رهسپار آن كشور شد. در همين سال به دنبال تصميم «سيا» براي رخنه در جبهه ملي، همايون همراه با تني چند از تحصيلكردگان آمريكا وارد جبهه ملي شدند.
با تأسيس سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران داريوش همايون به رغم مخالفت عباس مسعودي مدير روزنامه اطلاعات، به عضويت اين سنديكا درآمد و در نتيجه از اطلاعات، اخراج شد. در سال 1340 به دنبال تأسيس شعبه مؤسسه آمريكايي «فرانكلين» در تهران كه دفتري به ظاهر فرهنگي و فعال در وزارت فرهنگ ايران بوده ولي در اصل پوششي بر فعاليتهاي سازمان سيا به شمار ميرفت، داريوش همايون بلافاصله به عضويت اين مؤسسه درآمد. اين عضويت سبب اخراج وي از جبهه ملي شد. در عوض وي در مؤسسه به سرعت رشد كرد و حتي بورس يك ساله «نيمن» از طرف دانشگاه هاروارد آمريكا به اعطا شد.
همايون در مسير رفتن به آمريكا از سوي مؤسسه فرانكلين مأموريت يافت تا شعبات اين موسسه در اندونزي، مالزي و پاكستان را بازرسي نموده و گزارشي از فعاليت آنها تهيه كند و به دانشگاه هاروارد ارائه دهد. با انجام اين مسئوليت، از همايون خواسته شد تا نمايندگي سيار مؤسسه فرانكلين را در كشورهاي آسيايي بر عهده بگيرد. او كه در اسناد لانه جاسوسي آمريكا جزو «رابطين خوب» لقب گرفته، عملاً براي سازمان «سيا» در اين كشورها جاسوسي ميكرد. اين همكاريها و ارتباطات چنان علني شد كه همايون در 1346 از سنديكاي نويسندگان اخراج شد. اما پس از اين رويداد، وي با حمايت مالي سازمان «سيا» و همكاري تني چند از دوستان خود اقدام به تأسيس روزنامه «آيندگان» كرد. از آنجا كه وي يكي از چهرههاي شناخته شده «سيا» بود، امتياز روزنامه به نام يكي از نزديكان وي به نام «فريده كامكار شاهرودي» به ثبت رسيد و همايون به عنوان يك عضو پرنفوذ هيأت مديره باقي ماند.
روزنامه «آيندگان به سرعت از حمايت ساواك، موساد و سيا برخوردار شد و اولين شماره آن در 25 آذر در سالروز تولد فرح پهلوي در 20 هزار نسخه منتشر شد. در مراحل بعد رژيم صهيونيستي بسياري از ابزار، تأسيسات و قطعات مورد نياز سيستم فني «آيندگان» را همراه با نيازهاي مالي اين روزنامه تأمين كرد. «آيندگان» در جامعه به عنوان يك روزنامه وابسته به بيگانه مشهور شد. جمعي آن را روزنامه موساد، جمعي آن را روزنامه مؤسسه فرانكلين، جمعي آن را نشريه ساواك و جمعي آن را ارگان دولت اسرائيل خواندند. اين روزنامه مقالات فراواني به حمايت از اسرائيل در جنگ 6 روزه (1346) نوشت.
از اواسط دهه 1340 به بعد داريوش همايون با اكثر گروههاي قدرت موجود در هرم حاكميت پهلوي از جمله فراماسونرها، انجمن بازرگانان كليمي، آژانس يهود، سفارت آمريكا و... ارتباط برقرار كرد و از اين طريق راه خود را به سطوح بالاي رژيم باز كرد.
در سال 1353 جمشيد آموزگار و داريوش همايون طرح ويژهاي براي تكحزبي كردن كشور نوشته و به شاه ارائه كردند. اين طرح مورد استقبال شاه قرار گرفت و حزب رستاخيز با اين مبنا در اسفند اين سال شكل گرفت و احزاب ايراننوين و مردم، به حاشيه رانده شده و منحل شدند. داريوش همايون با عضويت در حزب رستاخيز، به يكي از بازيگران فعال آن تبديل شد. همايون در 1354 عضو هيأت اجرايي و در 1355 قائممقام دبيركل حزب رستاخيز شد. او در مرداد 1356 با آغاز نخستوزيري جمشيد آموزگار به وزارت اطلاعات و جهانگردي منصوب شد و در بيستم همان ماه سخنگوي دولت شد. قرار گرفتن مطبوعات در زير نظر كسي كه از روزنامه اطلاعات و سپس از سنديكاي نويسندگان اخراج شده و به خاطر ارتباطات خود با سازمانهاي جاسوسي آمريكا و اسرائيل در روزنامه آيندگان «بدنام» شده بود، براي مديران مطبوعات بسيار سنگين و غيرقابل تحمل بود.
داريوش همايون در اولين بخشنامه وزارتي خود مطبوعات را به «خودسانسوري» و رعايت سياستهاي دولت دعوت كرد و غيرمستقيم مطبوعاتي را كه اين بخشنامه را رعايت نكنند به قطع آگهيهاي دولتي، سانسور مطالب پيش از انتشار، و در نهايت جلوگيري از انتشار آنها تهديد كرد.
در خلال فعاليت داريوش همايون به عنوان وزير اطلاعات و جهانگردي به تدريج 120 نويسنده از كار بيكار شدند، به منابع دولتي دستور داده شد تا آگهيهاي دولتي را فقط به «آيندگان» بدهند، بيشترين سهميههاي كاغذ و امكانات دولتي در اختيار اين روزنامه قرار گرفت و روزنامهها دائماً تهديد ميشدند كه چه بنويسند و چه ننويسند.
شايد بدترين و تأسفبارترين مقالهاي كه روزنامه اطلاعات مجبور شد به دستور داريوش همايون آن را به چاپ برساند، مقالهاي حاوي توهين به امام خميني بود. اين مقاله با عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه» و با امضاي مجعول «احمد رشيدي مطلق» در روز 17 دي 1356 در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد. اين مقاله در پاكتي كه آرم وزارت دربار بر روي آن بود به دفتر روزنامه رسيد. وزير دربار وقت نيز اميرعباس هويدا بود. از اين رو برخي معتقدند نامه توسط دربار تهيه شده و داريوش همايون تنها عامل انتقال و پيگيري تا مرحله چاپ آن بوده است.
علي باستاني سردبير وقت روزنامه اطلاعات ميگويد:
«همايون پاكت را كه علامت وزارت دربار روي آن بود و يادداشت ضميمه مقاله را برداشت و اصل مقاله را به من داد و گفت اين مقاله بايد حتماً در جاي مناسبي در روزنامه چاپ شود. شتابزدگي همايون در اين كار و اصرار او در چاپ فوري مقالهاي كه آن را به دقت مطالعه نكرد نشان ميداد كه وي قبلاً در جريان تهيه اين مقاله بوده و از مضمون آن آگاهي داشته است؛ مقاله در هيأت تحريريه اطلاعات طوفاني بر پا كرد. اعضاي هيأت تحريريه روزنامه از فرهاد مسعودي سرپرست روزنامه خواستند كه براي جلوگيري از چاپ آن در روزنامه به نخستوزير متوسل بشود. تماس برقرار شد. جمشيد آموزگار از موضوع مقاله اظهار بياطلاعي كرد ولي بعد از تماس با شاه مطلع شد كه مقاله به دستور خود شاه تهيه شده و اعليحضرت اصرار دارند كه مقاله قبل از مسافرتشان به مصر در روزنامه چاپ شود.»
داريوش همايون پس از گذشت يك دهه از پيروزي انقلاب اسلامي در مصاحبهاي كه با راديو «بي بي سي» انجام داد در اين باره گفت:
«مقاله از وزارت دربار سرچشمه گرفت، اين مطلب كه شاه روايت اوليه مقاله را نپسنديد و گفت بايد تندتر بشود درست است، روايت دوم را خيلي تندتر تهيه كردند مطلبي كه در آن مقاله آمده، بارها از طرف خود شاه و بلندگوهاي تبليغاتي آن زمان ايران گفته شده... مقاله ارتباط با ساواك نداشت، در دربار تهيه شد، خود شاه شخصاً در آن سهم داشت. كسي اصلاً جرأت نميكرد چنين چيزي در ايران بنويسد و چاپ بكند آن هم بدون دستور شاه. چون به هر حال به موجب قانون اساسي، رهبران مذهبي يك موقعيتي دارند كه هر كس به خودش اجازه نميدهد، بعد هم با آن موقعيت سياسي ايران امكان نداشت كه چنين كاري را بكند... مقاله به من داده شد من فرستادم، دادم به خبرنگار اطلاعات ـ توي فرصت كنگره حزب رستاخيز بود ـ و آنها هم ايراد گرفتند، اعتراض كردند كه اين مقاله ممكن است اسباب زحمت خودشان بشود، نه اينكه اسباب زحمت مملكت بشود. چون كسي آن موقع اصلاً تصور نميكرد كه با يك مقاله، مملكت طوري بشود. ولي خوب از نظر روزنامه خودشان نگران بودند و حق هم داشتند و ميگفتند در قم اسباب زحمت ما خواهند شد. چون آنها در جريان بودند. در قم تماس روزانه داشتند با آنچه كه ميگذشت. قم يك پارچه دست مذهبيها افتاده بود. يعني افراطيون مذهبي... فراموش هم نبايد كرد كه آن مقاله پنج شش روز يا چهار پنج روز بعد از ديدار كارتر از تهران منتشر شد، كارتر قوت قلبي به شاه داد كه برايش قابل تصور نبود... شاه احساس كرد كه ديگر جايي براي نگراني نيست و الآن وقتش هست كه مبارزهاي را كه [امام] خميني پيش كشيده و شروع كرده پاسخ بدهد.»
مردم اطلاع يافتند كه داريوش همايون مقاله را به روزنامه اطلاعات داده و بنا به دستور او به چاپ رسيده لذا خشم و نفرت آنها نسبت به وي بيش از پيش شد. برخي بر اين باور بودند كه نويسنده مقاله نيز همايون است. در آن موقع عليرغم آنكه افكار عمومي متوجه داريوش همايون بود او حاضر به افشاي مقصر اصلي كه شخص شاه بود نگرديد. وي در اين باره مينويسد:
«در دوران پيش از سقوط رژيم هرگونه توضيحي در اين گونه زمينهها، مايه ناتواني بيشتر رژيم و لطمه خوردن به خود شاه ميشد. از اين رو من هيچ پاسخي به اتهامات ندادم و به رئيس دفتر مخصوص شاه نيزگفتم كه خاطر شاه را از اين بابت مطمئن سازد كه واقعيات مربوط به چاپ آن مقاله محفوظ خواهد ماند.»
محفوظ نگه داشتن واقعيات مربوط به چاپ مقاله توهين آميز باعث شد داريوش همايون در افكار عمومي مردم، در صف اول منفورين رژيم شاه قرار گيرد.
چاپ اين مقاله طوفاني از انقلاب را از مبدأ قم به پا كرد كه دامنه آن به تدريج به ساير شهرها و به سراسر كشور كشيده شد. اولين ثمره مقاله بركناري دولت آموزگار در شهريور 1357 و در نتيجه عزل داريوش همايون بود. همايون در دوران كابينه نظامي ژنرال ازهاري همراه با جمعي از رجال پهلوي به عنوان نقشهاي براي آرام كردن مردم و فرونشاندن انقلاب، بازداشت شد. اين طرحي بود كه آمريكاييها نيز از پيش در جريان آن بوده و از آن حمايت ميكردند. آمريكاييها مايل بودند به جاي مات شدن شاه، مهرههايي چون داريوش همايون و ديگر رجال مؤثر حكومت پهلوي كه زمينهسازان اصلي نارضايي جامعه بودند، فدا شوند. همايون در 16 آبان 1357 دستگير شد و به زندان پادگان حشمتيه برده شد. در شامگاه 21 بهمن 1357 اين زندان مانند بسياري ديگر از زندانها مورد حمله مردم قرار گرفت و صدها زنداني آن آزاد شدند. داريوش همايون شبانه خود را به مخفيگاهي رساند و تا پايان ارديبهشت سال 1358 در يك زيرزمين بسر برد. او سپس از طريق مرز تركيه به قول خودش «پس از دو كوشش و يك بار برخورد با پاسدارها كه آن داستان ديگري است» موفق شد به فرانسه بگريزد.
با ورود به فرانسه، داريوش همايون از يك سو همكاري با «سيا» را از سر گرفت و از سوي ديگر به صف سلطنتطلبان پيوست. او تلاش كرد تا خود را نزد گروههاي ضدانقلاب مقيم خارج از كشور چهرهاي مثبت و تأثيرگذار جلوه دهد. در 1369، وي روزنامه «آيندگان» را در لوسآنجلس براه انداخت. اما به دليل عدم اقبال عمومي پس از چندي تعطيل شد. سپس مدتي با شبكههاي تلويزيوني ايرانيان در لوسآنجلس به ويژه شبكه موسوم به «جام جم» همكاري كرد. مقالاتي نيز در نشريات ضدانقلاب نوشت. اين ارتباطات كم و بيش همچنان ادامه دارد و داريوش همايون در 80 سالگي همچنان به وحدت نيروهاي «اپوزيسيون» و تأثير پشتيبانيهاي مالي و سياسي سيا و موساد از آنان چشم اميد دوخته است.
با استفاده از:
كتاب "داريوش همايون به روايت اسناد ساواك"
مركز بررسي اسناد تاريخي این مطلب تاکنون 4618 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|