نگذاريد مردم بفهمند! | مظفر بقايي كرماني، از جمله شخصيتهاي مرموزي بود كه طي چند دهه حضور در صحنههاي سياسي، در نقشهاي متفاوت و متضادي ظاهر شد. او تحت تربيت پدري كه از فعالان انجمنهاي مخفي وابسته به «لژ بيداري ايران» و رهبر «مجمع احياء نفوس» كرمان و نيز رئيس «فرقه دمكرات» كرمان بود، پرورش يافت. با راهيابي پدرش ـ ميرزا شهاب راوري ـ به مجلس شوراي ملي در دورة چهارم، به تهران آمد و در 18 سالگي به خرج دولت، براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت و پس از 9 سال اقامت در آنجا، به ايران بازگشت و فعاليتهاي سياسي خود را ـ صرفنظر از فعاليتهاي مدت اقامتش در فرانسه ـ با عضويت در حزب اتحاد ملي آغاز كرد. عضويت در حزب كار و در مرحله بعد نوشتن مقاله در روزنامه پند كه ارگان حزب كار بود و سپس پيوستن به حزب دمكرات قوامالسلطنه و تأسيس شعبه آن حزب در كرمان و راهيابي به مجلس شوراي ملي در دورة پانزدهم به عنوان نماينده كرمان، از طريق آن حزب، از جمله فعاليتهاي بعدي او بود.
با آنكه پيرامون شخصيت او، مقالات و كتب ارزشمندي، به رشته تحرير درآمده است(1)، پيچيدگي نقش سياسي بقايي به حدي است كه تحقيقي دقيق و مستوفي را طلب ميكند. زيرا كماكان چهرة مرموز اين عنصر وابسته به سياستهاي بيگانه در كشور ايران و در عرصههاي مختلف فعاليتهاي سياسي، در پردة ابهام است. يكي از عرصههايي كه مظفر بقايي، به صورت منافقانه در آن ظاهر شد، قيام 15 خرداد سال 1342، به رهبري حضرت امام خميني(ره) است. در جريان اين واقعه كه با سكوت بقايي همراه بود، بخشي از اعضاي حزب، زبان به اعتراض گشودند و اين استراتژي را متزلزل كننده روحية اعضاي حزب معرفي كردند. پس از اين اعتراض، مسئول تشكيلات تهران ـ سلطان محمد فريدوني ـ اعلام كرد:
«مقام رهبري صلاح را بر آن ديدند كه فعلاً سكوت بنمايند.»
ادامة اين ماجرا از زبان مؤلف كتاب ارزشمند «زندگينامه سياسي دكتر مظفر بقايي» به اين شرح است:
«سكوت بقايي معني و مفهوم خاصي داشت. او مدعي بود كه از سه سال پيش وقوع انقلاب را پيشبيني ميكرده است، به همين دليل براي سوار شدن بر امواج انقلاب راه را در انتقال قدرت از علم به خود ميديد. وليالله قديمي، عضو حزب، از فريدوني خواست تا نحوة واكنش آنها در برابر روحانيون را تشريح كند. فريدوني پاسخ داد كه بقايي با روحانيان در تماس است و آنها را «رهبري» ميكند. قديمي به كذب اين ادعا واقف بود و مدعي شد كه اين سخن براي سرگرم نمودن اعضاست. اعتراض عليه اين سخن به حدي بود كه غضنفر يميني شريف، عضو حزب، در غياب بقايي گفت: «دكتر بيخود اين موضوع را گفته است.» بقايي براي توجيه بيتفاوتي خود در قبال نهضت 15 خرداد، نسبت به هدر دادن نيروها و عصبانيت «بيمورد» اعضا هشدار داد و از آنها خواست خود را «در خطر» نيندازند. بقايي مدعي بود كه در آن شرايط بهترين فردي است كه ميتواند سكّان كشتي توفانزده را عهدهدار گردد...
بقايي صراحتاً ميگفت كه تا آن روز بين مردم و هيأت حاكمه حايل بوده است، «بگذاريد نباشم تا بدن ملت را سرنيزه هيأت حاكمه سوراخ كند» اين سخنان بعد از قيام 15 خرداد 1342 گفته شد. تصور بقايي اين بود كه با ناكامي علم در آرام كردن جنبش به نخستوزيري خواهد رسيد... بقايي «در كليه جلسات حزبي اعلام كرده هيچ فردي از افراد حزب زحمتكشان حق ندارد در جريانات اخير شركت كند و اگر كسي از افراد دستگير يا كشته شود: هيچگونه مسئولتي متوجه حزب نخواهد بود.»(25)
سه روز بعد از ماجراي 15 خرداد، در جلسة مورخه 18/3/1342، بقايي با صراحت گفت:
«اين انقلاب را ما سه سال پيش گفتهايم و تمام تلاش ما بر اين بود كه هيأت حاكمه را متوجه كنيم و نتيجهاش چه خواهد بود، معلوم نيست زيرا انقلاب كور است[!؟]
... ما همچنان سكوت خواهيم كرد ولي افراد حزبي بايستي تا آنجايي كه برايشان توليد خطر ننمايد با مردم همكاري و آنها را ارشاد [!؟] نمايند. اما بايستي همه افراد حزب بدانند كه اگر يكي از افراد حزبي دستگير يا زخمي شود، بنده كه رهبر حزب ميباشم و به همگي شما علاقمند نيز هستم، برايش فاتحه هم نخواهم خواند...»(3)
اسناد زيرين، گوياي عملكرد منافقانه مظفر بقايي و اعضاي هوادار او در حزب زحمتكشان است كه بنابر اهدافي خاص كه بخشي از آن در بالا ذكر شد، دست به پخش اعلاميه زدهاند.
متن اين اسناد، چنين است:
سند اول:
در جلسه ديشب حزب زحمتكشان اصفهان دستورات زير به افراد حزبي داده شده است:
1ـ با شدت هر چه تمامتر جهت پخش اعلاميه علما فعاليت كنيد.
2ـ نگذاريد كسي بفهمد از طرف حزب اعلاميه پخش ميشود.
3ـ تعدادي اعلاميه در منزل همسايگان و كوچه بريزيد اگر دستگير شديد بگوييد اعلاميهها را در كوچه و منزل ما و همسايگان هم ريخته بودند.
4ـ اگر بازداشت شديد بگوييد مشي و راه حزب ما با مشي علما فرق دارد و ما نسبت به اعلاميه علما بيطرف هستيم.
275 ـ 2/3/42 صدقي
شرفالدين عيناً رمز و مخابره گرديد
سند دوم:
مدتي قبل اعلاميهاي بدون امضا در اصفهان چاپ گرديد كه نام آن فاجعه خونين قم نام داشت و يك نمونه آن ضميمه اين گزارش است. حزب زحمتكشان ملت ايران براي اينكه هر فعاليت سياسي را به نفع خود تفسير و تعبير كند به تمام افراد حزب دستور داد كه همه جا ادعا كنند كه اعلاميه مزبور متعلق به حزب زحمتكشان است و حتي آقاي ميرعمادي به افراد گفت اعلاميه مزبور كه بدون امضاست متعلق به حزب ماست. به همين جهت سازمان امنيت آقاي ميرعمادي را بازداشت نمود. نامبرده در سازمان امنيت اظهار داشت كه اعلاميه متعلق به حزب زحمتكشان نميباشد و از محل اطلاعيه اطلاعي ندارد. آقاي ميرعمادي به حزب آمد و ماجراي بازداشت خود را براي افراد حزب شرح داد و گفت اعلاميه فاجعه خونين قم ـ متعلق به حزب ما نميباشد و مقصود ما از اينكه قبلاً همه جا شايع نموديم اعلاميه مزبور متعلق به حزب ماست بدان جهت بود كه همه مردم را متوجه حزب خود كنيم و همه فعاليتهاي سياسي را به نفع حزب خود منصوب نماييم تا مردم به طرف حزب ما جلب شوند.
مخصوص پروندههاي ميرعمادي ـ پيغام دكتر بقايي وسيله آقاي ميرعمادي كه چند روز قبل از طهران آمد و گفت به هيأت حاكمه اعتراض كنيد و خود را براي مبارزه آماده نماييد.
پينويسها:
1ـ از آن نمونه است: آباديان، حسين، زندگينامه سياسي دكتر مظفر بقايي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1377 و مظفر بقايي به روايت اسناد ساواك، دوره دو جلدي، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1383.
2ـ آباديان، حسين، همان، صص 266 ـ 265.
3ـ همان، ص 267.
منبع:اتفاقات تاريخي به روايت اسناد ساواك؛ مركز بررسي اسناد تاريخي این مطلب تاکنون 4649 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|