ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 142   شهريور ماه 1396
 

 
 

 
 
   شماره 142   شهريور ماه 1396


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
تورقی در پرونده غلام خانه‌زاد

منوچهر اقبال فرزند میرزا ابوتراب ملقب به مقبل السلطنه از رجال و ملاکین خراسان بود. مقبل السلطنه در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی از کاشمر به وکالت مجلس انتخاب شد ولی بعد از آن علاقه ای به امور سیاسی نشان نداد و تا پایان عمر به امور ملکی اشتغال داشت. او دارای دو برادر به نام‌های علی و خسرو بود. علی اقبال از وزارت خارجه سر درآورد که چندان مطرح نبود. او در صحنه سیاسی و کارهای جنجالی تا حدی خود را کنار می کشید. خسرو اقبال بعد از سوم شهریور سال ۱۳۲۰ از حزب پیکار سر درآورد و در جرگه میهن پرستان دو آتشه و از بنیانگذاران آن حزب قلمداد گردید. خسرو در حالی که به عرصه های سیاسی و امر تحزب و حزب سازی دلبستگی پیدا کرده بود و با محمود تفضلی و اسماعیل پور والی در روزنامه «ایران ما» ارگان حزب پیکار همکاری می کرد با برخی از کشورهای اروپایی از جمله انگلستان روابط تجاری داشت. کالایی وارد می کرد و به بازار می‌فرستاد و می‌فروخت. گاهی در لندن دیده می شد و سپس سر و کله اش را در تهران می دیدند تا اینکه تدریجاً برای همیشه از ایران رفت و کسی از او نام و نشانی در دست نداشت.
منوچهر اقبال در ۲۴ مهر ماه ۱۲۸۸ هجری شمسی در مشهد متولد شد و تحصیلات ابتدایی را در همان شهر به پایان رساند. پدرش عضو مجلس مؤسسان اول بود. پس از اینکه به تهران آمد و در مجلس مؤسسان شرکت کرد منوچهر را به تهران آورد و او در مدرسه ثروت و دارالفنون تحصیل کرد و موفق به اخذ دیپلم گردید. در سال ۱۳۰۵ هجری برای تکمیل تحصیلات به فرانسه رفت منوچهر اقبال در شهر مونپلیه فرانسه مشغول تحصیل شد و سپس به پاریس آمد و در دانشکده پزشکی با درجه ممتاز تحصیلات خود را به پایان برد. او در این زمان نیز با دکتر فریدون کشاورز و دکتر رضا رادمنش تحصیل می کرد. پس از پایان تحصیلات در سال ۱۳۱۱ یک سال در یک مؤسسه طبی کار کرد و تخصص در امراض عفونی (حصبه، سرخک و مخملک) گرفت و در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی پس از ازدواج با یک دوشیزه فرانسوی که در ضمن عیسوی بود به ایران برگشت و چون با درجه عالی قبول شده بود در مراجعت به ایران وزارت فرهنگ به او نشان درجه ۲ علمی داد.
منوچهر اقبال در سال ۱۳۱۲ وارد خدمت نظام شد چند ماه در سربازخانه و هنگ ۲۹ پیاده خدمت کرد بعد سرویس امراض داخلی بیمارستان لشگر به او واگذار شد و اولین برخورد او با شاه در همین زمان بود. زمانی که شاه به فریمان سفر کرده بود گرفتار ناراحتی زنبورگزیدگی شد چون طبیب بهداری با مصرف آمونیاک زیاد باعث ورم پشت گردن شاه شده بود از طرف لشگر دکتر اقبال را برای معالجه شاه بردند و او توانست در مدت کوتاهی شاه را معالجه کند و شاه به او مرحمت کرد و دستور داد پست آبرومند و خوبی به او بدهند و بعد از انجام خدمت نظام در شهرداری مشهد به عنوان رئیس بهداری استخدام شد. اقبال مدت ۱۶ ماه رئیس بهداری شهرداری مشهد و سپس ریاست بخش بیماریهای عفونی بیمارستان شاهرضا را عهده دار بود او در شهریور ۱۳۱۵ به تهران آمد و ریاست بخش بیماریهای عفونی بیمارستان رازی به او محول شد. او در سال ۱۳۱۶ با درجه دانشیاری در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شروع به کار کرد و ضمن تدریس در دانشکده پزشکی یک مطب خصوصی هم دایر کرد و تا سال ۱۳۲۱ هجری شمسی مطب او دایر بود.
دکتر اقبال خیلی زود و زیرکانه راه ترقی خود را یافت. احمد قوام در مرحله اول ترقیات و حرکت به پیش او نقش مهمی داشت. او به هنگام استانداری خراسان، اقبال را جزء نزدیکان خود قرار داد و وقتی این پزشک جوان و خوش آب و رنگ بلند پرواز وارد تهران شد به هر شیوه و حیله ای به دل پر هوس اشرف پهلوی جایی برای خود پیدا کرد و به پاس نزدیکی روز افزون با خواهر توأمان شاه به معاونت وزارت فرهنگ رسید. دکتر اقبال با دستور شاه به کابینه قوام السلطنه، راه یافت و وزیر بهداری شد. گفته می شد که او طبیب مخصوص اشرف هم هست و ضمن تصدی وزارت بهداری قوام به معاینات طبی وی می پردازد ولی او در واقع یار دارا بود ولی دل با سکندر داشت. ظاهراً عضو کابینه قوام بود ولی برای شاه جاسوسی می کرد. به عبارت دیگر نان قوام را می خورد ولی حلیم شاه را هم می زد و از او دستور می گرفت.
اما قوام همین که درک کرد که به نفع شاه و به اشاره وی در زیر نامه استعفای وزیران کابینه اش امضا گذاشت سخت از وی دلگیر شد و از آنجا فهمید که با همه فراست و تجربه، یک مأمور موظف دربار را وارد کابینه خود کرده است. پس کینه اش را به دل گرفت و دیگر هیچ گاه به وی روی خوش نشان نداد.
دکتر منوچهر اقبال با زیرکی و چابکی خاص خود، لحظه به لحظه به دربار نزدیک و نزدیکتر شد و در جرگه یاران و مشاوران شاه قرار گرفت. در کابینه اول قوام السلطنه در سال ۱۳۲۱ معاون وزیر بهداری و سپس در کابینه محمد ساعد ۱۳۲۲ هجری شمسی وزیر بهداری شد و بار دیگر در کابینه دوم قوام در سال ۱۳۲۴ وزیر بهداری بود. او در سفر قوام به لاهیجان همراه او بود و به قوام زیاد تعظیم می کرد. در مدتی که وزیر بهداری بود در اصفهان و شیراز آموزشگاه بهداری تأسیس کرد و برای مبارزه با وبا با هواپیما به زاهدان، چابهار و آبادان رفت.
در روزهای بحرانی سال ۱۳۲۴ هنگامی که پیشه وری بنا به تحریک مظفر فیروز می خواست به تهران بیاید او در یکی از جلسات هیأت دولت گفت: اگر پیشه وری در هیأت دولت حاضر شود ما استعفا می دهیم و به خانه هایمان می‌رویم و سپس با سپهبد امیر احمدی، امیر اعلایی، و ذکاء الدوله غفاری همصدا شد و همگی به قوام پیغام دادند اگر پیشه وری به تهران بیاید همه مستعفی می شویم. وقتی پیشه وری به تهران آمد و مظفر فیروز پیشنهاد ۲۲ ماده ای او را به هیأت دولت آورد همین که در جلسه مطرح شد، اقبال گفت: «خیال نمی کنم در سر این میز ایرانی وطن پرستی وجود داشته باشد و این پیشنهادها را قبول کند. من از طرف آقایان وزرا وکالتی ندارم ولی چون همه وطن پرست هستند مطمئن هستم وظیفه خود را در این ماههای تاریخی انجام خواهند داد و گمان می کنم تمام این وزرا عقیده مرا تأیید کنند.»
وقتی پیشه وری از تهران می رفت به قوام گفت: «تا این دکتر اقبال مرتجع هست امور آذربایجان درست نمی شود دکتر اقبال در کابینه قوام که توده ایها نیز حضور داشتند ۷۲ روز وزیر پست و تلگراف شد. پس از استعفای قوام السلطنه هفت ماه مشغول تدریس بود. او در کابینه هژیر وزیر فرهنگ شد و در این پست بود که قانون معروف «سیاست را از فرهنگ جدا کنید» را در کشور رواج داد و قانون ضد مطبوعات را به مجلس داد و پس از حادثه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ هجری شمسی (ترور شاه در دانشگاه تهران به دست ناصر فخر آرایی) وزیر کشور شد. پس از سقوط ساعد چهارده ماه استاندار آذربایجان و در همین مدت استاد و رئیس دانشگاه تبریز شد. پس از روی کار آمدن دکتر مصدق او از کار بر کنار گردید.
دکتر اقبال در تمام دوران حکومت مصدق شغل سیاسی نداشت و تنها به شغل استادی دانشگاه مشغول بود. در سال ۱۳۳۱ به عضویت فرهنگستان پزشکی فرانسه انتخاب شد و یکی از مهمترین نشانه های علمی دنیا را به او دادند. در سال ۱۳۳۲ به سمت سناتور انتخابی از تهران به مجلس سنا راه پیدا کرد و در ۱۶ دی سال ۱۳۳۳ به موجب رأی شورای دانشگاه به سمت ریاست دانشگاه به جای دکتر علی سیاسی انتخاب و سمت سناتوری هم داشت. او در دوران ریاست دانشگاه تهران ثابت کرد که آدمی دلسوز و به فکر دیگران است و می تواند به شکایات دانشجویان رسیدگی کرده و محبوبیتی برای خود از لحاظ خالی کردن محوطه دانشگاه از وجود سربازان (که پس از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ هجری شمسی مستقر شده بودند) کسب نماید." در خرداد ۱۳۳۵ به وزارت دربار انتخاب شد و در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ هجری شمسی پس از حسین علا نخست وزیر شد. از میان ۲۲ نخست وزیر دوران سلطنت محمدرضا شاه دکتر اقبال بی تردید مطیع ترین و بی اختیار ترین آنهاست و اگر بتوان رقیبی در اطاعت از اوامر شاهانه برای او پیدا کرد شاید تنها هویدا شایسته این عنوان باشد. زیرا به جز این دو ۲۰ نخست وزیر دیگر شاه اگر مانند فروغی و قوام السلطنه استقلالی از خود نداشتند مطیع بی چون چرا و گوش به فرمان اوامر شاهانه هم نبودند و کم و بیش هر یک در حدی نقشی در مسائل مملکتی بازی می‌کردند. اقبال اولین نخست وزیری بود که ذیل نامه ها و تلگرافها و گزارشهای خود به شاه عناوینی از قبیل چاکر و غلام جان نثار امضاء می کرد و او مقام نخست وزیری را تا حد نوکری شاه پائین آورده بود. دکتر اقبال در مقابل اطاعت بی چون و چرا از شاه نسبت به دیگران حتی وزیران کابینه خود مغرور و متفرعن بود و در مجلس هرگاه با انتقادی نسبت به دولت روبرو می شد پاسخ تند و بی ادبانه ای به نماینده معترض می داد و علناً می گفت:«من احتیاجی به رأی شما ندارم با امر شاهنشاه آمده ام و با امر شاهانه هم خواهم رفت.» او نخست وزیری بود که می توانست در برابر فشار مجلس ایستادگی کند، حرفهای حساب شده ای را به زبان آورد و خود را به مجلس تحمیل نماید. صفاتی که بسیاری از افراد هم طبقه او از داشتن آن به خود می بالیدند. شاید هم از چشم برخی از این افراد دکتر اقبال می بایست آدم بسیار ابلهی باشد که به مجلس بگوید غلام جان نثار شاه است و فقط سیاست او را اجرا می کند. او با بکار بردن کلمه چاکر به جای خدمتگزار، آشکارا گفت که فقط خدمتگزار شاه است. دکتر اقبال وابسته به شاه بود و فقط نظر مساعد شاه برای او اهمیت داشت . دکتر منوچهر اقبال مطیع ترین نخست وزیر دوران سلطنت محمدرضا شاه بود. وی خود را غلام خانه زاد شاه می‌دانست. یکبار در حضور یکی از دوستان قدیم خود لیوان آب را از روی میز برداشت و گفت من بدون اجازه اعلیحضرت همایونی آب نمیخورم.
دوران نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال
در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ هجری شمسی علاء برکنار و حکم نخست وزیری دکتراقبال صادر شد. علت اساسی تغییر حکومت علاء و زمامداری دکتر اقبال اولا تصمیم دولت به انعقاد قراردادی با شرکت نفت ایتالیایی جهت بهره برداری از نفت قم بود که در صورت انعقاد و اجرای این قرارداد بازار فروش نفت آمریکا متزلزل و با شکست مواجه می شد و دیگر عدم رضایت مقامات آمریکایی از چند نفر از اعضای کابینه و رواج سوء استفاده و رشوه خواریها در دستگاههای دولتی و هم چنین فشار دولت علاء به حزب ایران و جلوگیری از فعالیت حزب مذکور و غیر قانونی اعلام نمودن آن بوده است و عنوان کردن تشکیل احزاب از طرف دولت فعلی و اشاره شخص شاه به این موضوع نیز بر اثر علاقه و اصرار مقامات آمریکایی صورت گرفته است زیرا شاه با توجه به وضع فرهنگ کشور و سطح معلومات و طرز فکر مردم و تجربیات گذشته تشکیل احزاب و حرکتهای حزبی را در ایران زود می دانست.
علیرغم این ارزیابی خوش باورانه، دولت اقبال به سرعت به عنوان یک دولت مطیع شاه و وابسته به بریتانیا شهرت یافت و به تدریج نارضایتی مقامات آمریکایی از آن مشاهده شد و این عدم رضایت در نیمه دوم سال ۱۳۳۶ به اوج خود رسید.
دکتر اقبال برنامه کابینه خود را در ۲۵ فروردین ۱۳۳۶ هجری شمسی در مجلس شورای ملی اعلام نمود. که شامل این موارد بود:
۱- ادامه سیاست خارجی کابینه علاء
۲- تحکیم پیمان بغداد
۳- ادامه مبارزه با کشت خشخاش
۴- تقسیم املاک سلطنتی
اعضای کابینه دکتر اقبال (از فروردین ماه ۱۳۳۶ تا شهریور ۱۳۳۹ هجری شمسی)
۱ - دکتر محمد علی هدایتی وزیر دادگستری
2 - وزیر امور خارجه : دکتر علیقلی اردلان، علی اصغر حکمت، دکتر جلال عبلہ عباس آرام
۳- وزیر کشور: دکتر فتح الله جلالی ، سپهبد نادر باتمانقلیچ ، رحمت اتابکی
۴- وزیر جنگ : سرلشگر احمد وثوق
۵- وزیر دارایی: علی اصغر ناصر - سرلشگر علی اکبر ضرغام
۶ - وزیر فرهنگ دکتر محمود مهران
۷- وزیر راه سرلشگر ولی انصاری
۸ - وزیر بهداری : دکتر عبدالحسین راجی - دکتر محمد حسین ادیب
۹ - وزیر پست و تلگراف مهندس امیر قاسم اشراقی
۱۰ - وزیر بازرگانی: مصطفی تجدد، عباسقلی نیساری، حسنعلی منصور
۱۱ - وزیر کشاورزی: سرتیپ حسن اخوی ، دکتر جمشید آموزگار
۱۲ - وزیر کار آقاخان بختیار ، دکتر جمشید آموزگار، حسنعلی منصور، مهندس علیرضا انصاری
۱۳ - وزیر صنایع و معادن جعفر شریف امامی
۱۴ - وزیر گمرکات و انحصارات سرتیپ علی اکبر ضرغام ، موسی خطاطان
۱۵ - وزیر کشاورزی مهندس خلیل طالقانی
۱۶ - معاون پارلمانی ناصر ذوالفقاری ، دکتر غلامرضا کیان
۱۷ - معاون اداری اشرف احمدی
۱۸ - معاون پارلمانی و قائم مقام نخست وزیر در سازمان بودجه خسرو هدایت
۱۹ - معاون نخست وزیر و رئیس سازمان امنیت سرلشگر تیمور بختیار
۲۰ - وزیر مشاور دکتر نصرت الله کاسمی
۲۱ - معاون در امور بازپرسی دکتر مصطفی الموتی
۲۲ - معاون و سرپرست تبلیغات نصرت الله معینیان
کابینه اقبال طولانی ترین دولت بعد از شهریور ۱۳۲۰ هجری شمسی بود. وی طی سه سال و نیم سیاست انگلیسی علاء را تعقیب کرد و طی این دوره سازمان امنیت به صورت یک دستگاه پلیس سیاسی شروع به کار کرد و ضرورتی بر حکومت نظامی نبود. این از افتخارات اقبال بود که می گفت: امنیت چنان برقرار است که نیازی به حکومت نظامی نیست. در این زمان مذاکراتی با شرکتهای نفتی دیگری انجام گردید و قراردادی با شرکت نفت ایتالیا به نسبت ۲۵ به ۷۵ امضاء شد که تبلیغات زیادی را برای رژیم فراهم کرده بود. در ابتدای کار دولت اقبال چند مؤسسه آمریکایی و شبه آمریکایی به توسعه فعالیت خود پرداختند و شاگردان مکتب وارن رئیس اداره اصل ۴ ترومن ناگهان یکی پس از دیگری وارد عرصه فعالیتهای اداری شدند و کارهای حساسی را در کف خود گرفتند. آموزگار، گودرزی و عبدالرضا انصاری همه از جمله جوجه های از تخم در آمده جناب وارن اصل ۴ بودند، به انضمام حسنعلی منصور که قبلاً دبیر کل شورای اقتصادی کشور بود. آنها از طرف اصل ۴ در آمریکا تحصیلاتی نیز کرده بودند و اکنون می رفتند نتیجه فراگیریهای خود را به مرحله اجرا بگذارند ولی هیچ یک از اینها در جای خود در اصل ۴ قرار نگرفتند. جمشید آموزگار اول وزیر کار و سپس به وزارت دارایی و از آنجا به عنوان وزیر وارد وزارت کشور شد، گودرزی کارهای امور اداری و استخدامی کشور را به عهده گرفت و طرحهایی برای آن اداره از روی الگوهای امریکائیان تنظیم کرد که جز تغییرات صوری و ظاهری در کیفیت بوروکراسی و پشت میزنشینی و منشی سازی و استخدام گروهی از دختران ظریف و نسوان پشت در مانده و پشت میز نشاندن آنها و نوشیدن قهوه و کشیدن سیگار در سازمان امور استخدامی کشور، خود یک قوز بالا قوز برای نقل و انتقالات در سازمانهای دولتی بوجود آورد. به این معنی که سازمان نامبرده برای ابراز وجود و عرض اندام دستور داد تا هر کسی بخواهد از یک اداره و یا وزارتخانه به سازمان و اداره دیگری انتقال یابد می باید قبلاً از ما کسب اجازه نماید. بهرحال، آن گروه از مردان آمریکا رفته با کمک و همکاری مستشاران آمریکا، چون اداره عمران وزارت کشور و یا سازمان آمار ایران، طرحهایی را به مورد اجرا گذاشتند که فقط جنبه نمایشی و تبلیغات داشت. عبدالرضا انصاری، یکی دیگر از اصل چهاریها که مهندس کشاورزی بود ابتدا در وزارت دارایی خزانه دار شد و روزگاری هم وزیر کار و سپس وزیر کشور شد. از اتفاقات مهم نخست وزیری اقبال، در ایران، شکل گیری ساواک و پیدایش احزاب فرمایشی و وابستهٔ به دربار، و در عرصهٔ بین المللی، عضویت ایران در پیمان بغداد بود.
تشکیل ساواک
در سال ۱۳۳۵ ساواک توسط ۱۰ مستشار آمریکایی طبق قواره سازمان خودشان سازماندهی شد با این تفاوت که چون فعالیت خارجی ایران ناچیز است مانند سیا به آن سازمان مستقلی نداده و این وظایف را به همراه وظایف امنیتی درون یک سازمان گنجانیده و نام آن را سازمان اطلاعات و امنیت کشور گذاردند. ساواک دو وظیفه اطلاعاتی (خارجی) و امنیتی (داخلی) را به عهده داشت و تلفیقی بود از دو سازمان سیا و اف بی آی. بدین ترتیب که اداره کل سوم و هشتم وظایف اف بی آی و ادارات دوم و هفتم وظایف سیا را انجام می داد و چارتی که توسط هیأت آمریکایی پیاده شد به شرح زیر می باشد:
۱- رئیس ساواک
۲- معاون یکم (عملیاتی)
۳-معاون دوم (اداری)
۴- اداره کل یکم (اموراداری)
۵- اداره کل دوم (کسب اطلاعات خارجی)
۶- اداره کل سوم (امنیت کشور)
۷- اداره کل چهارم (حفاظت پرسنل و اسناد و اماکن)
۸- اداره کل پنجم (امور فنی)
۹- اداره کل ششم (امور مالی)
۱۰- اداره کل هفتم (بررسی اطلاعات خارجی)
۱۱- اداره کل هشتم (ضد جاسوسی)
نخستین رئیس ساواک سپهبد تیمور بختیار بود که کار خود را در واقع از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ شمسی به عنوان فرماندار نظامی تهران شروع کرد و تا تأسیس ساواک به همراه پرسنل تابع خود با سه سال و نیم تجربه عملی تؤام با خشونت، هسته اولیه ساواک را تشکیل و تا سال ۱۳۳۹ رئیس ساواک بود. پس از مدتی وجود ۱۰ مستشار آمریکایی در ساواک را غیر لازم تشخیص دادند و محمدرضا شاه موافقت کرد که آنها از ایران بروند. معهذا با همه تلاشهایی که از نظر آموزش، تهیه وسائل و امکانات، و به کارگیری پرسنل ۵ هزار نفری و دهها هزار نفر مأمور و منابع خبری صورت گرفت ساواک در کشف فعالیتهای پنهانی توفیقی نداشت و بیشترین هم خود را مصروف فعالیتهای علنی و نیمه علنی نمود. علت این موضوع، رشد جنبه های ظاهری و تشریفاتی ساواک بود که مدیران آن به مسائل بی دردسر و پرهیاهو برای جلب توجه به خود رغبت نشان می دادند.
ساواک اساس نقش خود را بر ایجاد رعب و وحشت قرار داد و لذا تشکیلات عظیم آن به منفورترین تشکیلات کشور بدل شد و همه نفرتی که در جامعه علیه محمدرضا شاه و رژیم او تبلور یافته بود به سمت ساواک نشانه گرفته شد. در تاریخ معاصر ایران نام سازمان ساواک همواره با ترس و وحشت همراه بود. همان طور که در دوران رضاخان برای استبداد خود نظام امنیتی خاصی داشت که محصول آن جنایات بسیار بود که به وقوع پیوست. هیأت حاکمه ایران بعد از شهریور ۱۳۲۰ باز هم در صدد بود چنان نظامی را برقرار سازد و اینک تیمور بختیار تصدی آن را بر عهده داشت و دو واحد اطلاعاتی (اطلاعات رکن ۲ ارتش و کار آگاهی پلیس) را هم اداره می کرد. چون کودتا تحت نظر آمریکا انجام گرفته بود و در همه مواضع قدرت، آمریکا نقش داشت، ۱۰ مستشار برای امر اطلاعات به ایران فرستاد و با تجربیات کافی ساواک را سازماندهی کرد. بر طبق قانون تشکیل سازمان امنیت اولاً ساواک بخشی از نخست وزیری بود. رئیس ساواک از جانب شاه معین می شد ولی معاون نخست وزیر بود در واقع قدرتی فوق قدرت دولت را داشت. ثانیاً ساواک برای امنیت ملی بود اما به تدریج امنیت ملی مفهوم وسیعی پیدا کرد و در واقع هر جنایتی از جانب ساواک مجاز گردید. ساواک ضابط دادرسی ارتش شد و اختیارات قضایی یافت و در حقیقت دستگاه قضایی ارتش وسیله ای برای تحکیم قدرت ساواک شد.
دکتر اقبال نقش اساسی در تشکیل ساواک داشت و این کار در اوایل کار او بنیان نهاده شد. این فکر که بایستی به تدریج یک سیستم کنترل متفاوت از حکومت نظامی را پیاده کرد تغییر این سیاست با نخست وزیری دکتر اقبال آغاز شد اقبال به جانشینی علاء برگزیده شد و دلیل لغو حکومت نظامی این بود که دستگاههای اطلاعاتی در سال ۱۳۳۶ تبدیل به سازمانی شده بود که افکار سیاسی و مطبوعات را تحت کنترل خود داشت.
حزب ملیون
در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی که اولین سال حکومت اقبال بود دو حزب تازه در ایران پا به عرصه وجود نهادند. هر دو حزب با اشاره شاه تشکیل شد و هر دو مجری اوامر شاهانه بودند. دکتر اقبال و علم هر دو از سرسپردگان شاه بودند و پیروزی یک حزب بر دیگری تأثیری بر وضع رژیم به جای نمی گذاشت. ابتدا حزب مردم به ریاست اسدالله علم تشکیل شد که ظاهراً برنامه ای مترقی داشت و اصلاحات ارضی و سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها را در برنامه خود گنجانده بود. دکتر اقبال با اینکه در آغاز نخست وزیری خود در مجلس گفت که قصد تشکیل حزب را ندارد مع الوصف پس از تأسیس حزب مردم حزب ملیون را در اردیبهشت ۱۳۳۷ هجری شمسی تأسیس کرد حزب او به عنوان حزب حاکم باقی ماند. هر دو حزب مجری اوامر شاهانه بودند منتهی برای حفظ ظاهر دموکراسی در ایران یکی نقش حزب مخالف و دیگری نقش حزب طرفدار دولت را بازی میکرد. اعلام موجودیت این دو حزب به اندازهای مسخره بود که حتی رهبران و اعضای اصلی آن نمیدانستند تفاوت آنها در کجاست گویا این دو شخص در اجرای اوامر همایونی به تأسیس حزب مبادرت کرده بودند و از اعضای این احزاب هم تنها چیزی که می خواستند پست و مقام و یا امتیاز و وجهی بود که عاید گردد و گویا انتخاب یکی از دو حزب هم در اختیار خود آنها نبود. احزاب مصنوعی «ملیون» به سردمداری اقبال و «مردم» به رهبری علم که بازوی چپ و راست شاه بودند و با مردم سروکاری نداشتند نمی توانستند مبین احساسات مردم باشند و ناگهان منتظر الوکلاها، منتظر الوزراها، داوطلبان اشغال پستهای مدیر کلی و دیگر مشاغل به جنبش در آمدند و همه از خرد و کلان تقاضای عضویت حزب ملیون را نمودند و اخرالامر بوی کباب بلند شده بود و هر کس که می خواست کرکس وار لقمه گوشت بریان شده ای را به چنگ آورده و به معده خود سرازیر نماید تقاضای عضویت حزب ملیون را می نمود. دکتر اقبال برای بلندگویی هدفهای حزب خود دکتر نصرت الله کاسمی معاون خود را انتخاب کرده بود. دکتر کاسمی نویسنده و شاعر که قبلاً سازمان شاهنشاهی و خدمات اجتماعی اشرف را اداره می کرد، حالا همه کاره حزب ملیون شده بود.
اقبال که هم رئیس الوزرا بود و هم رهبر حزب ملیون ضمن مصاحبه ها در جواب این سؤال که به عنوان رهبر و نخست وزیر چگونه می تواند بی طرفی انتخابات را حفظ کند، او به شاه سوگند می خورد که رعایت کامل بی طرفی را خواهد کرد اما بر خلاف ادعای او انتخاباتی در تهران انجام داد که روی انتخابات فضاحت بار دوره پانزدهم و شانزدهم زمان نخست وزیری ساعد و قوام را سفید کرد و شوری کار به جایی رسید که شاه هنگام افتتاح مجلس سنا ابطال انتخابات مجلس شورای ملی را در سراسر کشور اعلام کرد.
در دوره ۱۹ مجلس اکثریت نمایندگان به سوی حزب ملیون که حکومت را در اختیار داشت سرازیر شدند و با این سهم بندی تدارک اکثریت و اقلیت در مجلس دیده شد. شاه در تاریخ سوم اردیبهشت 1336خطاب به سناتورها گفت: مفهوم دموکراسی، آزادی مردم در اظهار عقیده و تشکیل احزاب است و حالا که احزاب را تشکیل داده ایم! دمکراسی داریم و دکتر اقبال متولی حزب اکثریت نیز اعلام داشت «دولت من مایل است افراد در عقیده سیاسی آزادی داشته باشند یعنی هر کس در حدود قانون می تواند هر عقیده سیاسی دارد اظهار کند و باکی از هیچ مرجعی نداشته باشد.» اما در همین حال هیچ سخن مخالفی قابل شنیدن نبود. مراجعه به بازداشتها و محاکمات و تبعیدها غلط بودن اظهارات آنان را ثابت می کرد. در واقع از نظر آنها آزادی یعنی حضور در احزاب «مردم» یا «ملیون» و تسلیم بودن در برابر فسادی که رواج داشت و همه ارکان حکومت را در ابعاد وسیع فراگرفته بود.
مراحل تاسیس حزب ملیون
حزب ملیون که بعداً نقش حزب اکثریت را بازی نمود بر اساس مراحل ذیل تأسیس گردید:
۱- ایجاد هیأت مؤسس با عضویت محمود جم، علیقلی اردلان، حاج سید اسدالله موسوی، دکتر هدایتی، حسام دولت آبادی، محمل حجازی (مطیع الدوله) و دکتر شاه کار.
۲- هیأت مؤسس دکتر اقبال را به عنوان دبیرکل و رئیس کمیته مرکزی حزب برگزید اعضای کميته مرکزی عبارت بودند از دکتر هدایتی، محمد حجازی (مطیع الدوله)، حسام دولت آبادی، عماد تربتی، حبیب الله آموزگار، دکتر بیاتی، دکتر شاهکار دکتررضا سرداری، محمود جم، دکتر نصرت الله کاسمی و عبدالرضا انصاری.
۳- سازمان حزب شامل: کنگره مرکزی، شورای مرکزی، کمیته استان، شورای استان، کمیته شهرستان، شورای شهرستان، و مجمع عمومی بود. محل این حزب در خیابان کاخ جنوبی بود. در اینجا لازم است به چند نکته در مورد وضعیت احزاب اشاره شود:
الف - اقبال حزب را زمانی تشکیل داد که در رأس هرم قدرت سیاسی کشور بود و هدف او استفاده ابزاری از حزب برای حفظ قدرت خود بود و قصد مشارکت سیاسی مردم را نداشت.
ب - شاه قصد داشت با احزاب در مجامع داخلی و خارجی تبلیغ کند که در ایران آزادی وجود دارد و با حرکات نمایشی احزاب، چهره دموکراسی برای حکومت استبدادی خود بوجود آورد. اما بر همگان روشن و مشخص بود که این احزاب به دستور شاه ایجاد شده است و فقط افراد وابسته درباری در آنها نقش دارند و کمترین نشانه ای از آزادی در کشور وجود ندارد بلکه این احزاب تثبیت کننده پایه های رژیم استبدادی بوده، بدون هیچگونه اراده و قدرتی، در جهت تقویت مبانی استعماری قدم بر می داشتند و اراده و قدرتی از خود نداشتند.
ج - یکی از وجوه مشترک کشورهایی که فاقد دمکراسی و آزادی هستند، این است که حزب حاکم نهایت سوء استفاده را از قدرت خود می کند و با اعمال سلیقه و دخالت در کارهای انتخاباتی سعی می کند که قدرت را در دست خود نگه دارد اما می بینیم که علیرغم چنین مسئله فضاحت سیاسی به بار می آید و آنقدر انتخابات را به مسخره می گیرند که دیگر جای دفاع از آن باقی نمی ماند و حتی شاه هم نمی تواند اعمال نفوذها را نادیده بگیرد و انتخابات مجلس ۲۰ را منحل می کند.
دکتر منوچهر اقبال در سال دوم نخست وزیری چند لایحه پر سر و صدا تقدیم مجلس نمود که با وجود جارو جنجال فراوان و تصویب این لوایح از طرف مجلسین اثری بر آن مترتب نشد. دلیل این کار این بود که شاه و دولت دست نشانده و بی اختیار او یعنی کابینه اقبال به عمق نارضایتی های مردم پی برده بودند؛ لذا در صدد برآمدند که یکی دو «آسپرین» به حلق خلق ستمدیده و لگد خورده ایران فروکنند و به عبارت دیگر به این منظور که ماشین عظیم حکومتی را که از بخارهای متراکم اشباع شده بود از خطر انفجار و نابودی نجات دهند. چند سوپاپ اطمینان نصب کردند این دریچه ها و سوپاپهای اطمینان، قانون «از کجا آورده ای» و لایحه «منع مداخله نمایندگان مجلسین و مقامات دولتی در معاملات دولتی» بود.
قانون از کجا آورده ای که دکتر سجادی مأمور اجرای آن شده بود فقط بر روی فرم هایی نقش بسته بود که صدها هزار برگ آن در دستگاه های دولتی پخش شده بود و پرسشنامه ای را که همه افراد از وزیر گرفته تا فراش موظف بودند پرکنند، بر روی جدول های طرح شده آن آمده بود: بنویسید که آن همه ثروت بیکران، ساختمانهای آسمان خراش، فرشهای ذی قیمت را از کجا آورده اید ولی عملاً اقدامی در جهت اجرای مفاد آن قانون به عمل نیامد و فرمهای نوشته شده و مسطور که مردم به آنها دل بسته بودند و امیدها داشتند به مغازه های سقط فروشی و عطاری ارسال گردید و مردم نیز این قانون را به استهزاء گرفتند! حتی اسناد موجود بیانگر این نکته است که خود دکتر اقبال از کجا این همه ثروت را آورده است و کسی که خود چنین وضعیتی دارد چطور چنین قانونی را به تصویب می رساند. پس این بیانگر ظاهر فریبی آنهاست که می خواستند به هر طریق که شده حکومت خود را حفظ نمایند.
در مورد لایحه منع مداخله و شرکت نمایندگان مجلس و مقامات دولتی در معاملات دولتی که به تصویب رسید فقط چند تن از وزیران و نمایندگان مجلس که کارهای بزرگ دولتی داشتند استعفا دادند ولی اعمال نفوذ مقامات دولتی و نمایندگان مجلس در معاملات دولتی به طور غیر مستقیم و از طریق بستگانشان ادامه یافت.
از وقایع مهم دیگر دومین سال نخست وزیری دکتر اقبال درگیری و اختلاف او با ابوالحسن ابتهاج مدیر عامل سازمان برنامه بود. ابتهاج که اعتبارات عمرانی کشور را در اختیار داشت، عملاً دولتی در داخل دولت تشکیل داده و به نخست وزیر اعتنا نمی کرد. اقبال در مبارزه با ابتهاج از تمام عوامل که در اختیار داشت از جمله حمایت اشرف پهلوی که همیشه از وی پشتیبانی می نمود استفاده کرد و سرانجام با جلب موافقت شاه لایحه ای تقدیم مجلس نمود که به موجب آن کلیه اختیارات مدیر عامل سازمان برنامه به نخست وزیر انتقال می یافت. این لایحه روز ۲۶ بهمن ۱۳۳۷ هجری شمسی با قید سه فوریت تقدیم مجلس شد و همان روز به تصویب رسید. متعاقب تصویب این لایحه در مجلس، ابتهاج سازمان برنامه را ترک و دکتر اقبال اداره امور سازمان را به دست گرفت ولی اشرف پهلوی درازای حمایت از دکتر اقبال در مبارزه با ابتهاج از او خواست که مرد مورد علاقه اش خسرو هدایت را در رأس سازمان برنامه بگذارد. دکتر اقبال تسلیم شد و خسرو هدایت به عنوان معاون نخست وزیر و قائم مقام نخست وزیر در سازمان برنامه اداره امور این سازمان را به عهده گرفت.
ورود ایران به پیمان بغداد
پس از مدتها تلاش که دول غربی برای حفظ منطقه خاورمیانه از خطر کمونیزم داشتند در اسفند ۱۳۳۱ هجری شمسی پیمان بغداد بین ترکیه و عراق امضا شد تا امنیت خاورمیانه به سود امپریالیسم آمریکا و انگلیس تضمین گردد. عراق با اینکه عضو اتحادیه عرب بود تشکیل آن را مجاز می دانست. سپس انگلستان، پاکستان و ایران هم وارد پیمان شدند اما آمریکا با اینکه گرداننده پیمان بود ظاهراً به آن ملحق نشد تا دوستی اعراب را از دست ندهد و در یک جنگ تبلیغاتی جدید رودرروی شوروی قرار نگیرد و به مشکلات سنای آمریکا هم برخورد نکند. استدلال ایران این بود که در جنگ جهانی گذشته بیطرفیش رعایت نشده و مورد تجاوز قرار گرفته و بنابراین باید در کنار غرب و جزو پیمانهای نظامی آنها باشد و البته به اطلاع شوروی هم رساند که این پیمان جنبه تجاوزکارانه ندارد و ایران به پایگاه نظامی علیه شوروی تبدیل نمی شود. عراق پس از سقوط رژیم ملک فیصل در سال ۱۳۳۷ از پیمان خارج شد و مرکز پیمان به آنکارا منتقل گردید و نام آن به پیمان مرکزی تبدیل یافت. سنتو بین دو پیمان ناتو و سیتو بود و ارکان آن از شورای وزیران، کمیته ها و دبیرخانه تشکیل می گردید. از کمیته های مهم آن کمیته نظامی و کمیته مبارزه علیه خرابکاری بود. در کمیته نظامی فرماندهان نظامی و یا رؤسای ستاد ارتش کشورهای عضو شرکت داشتند و برنامه های نظامی را بررسی و سیاست نظامی سنتو را تعیین می کردند. کودتای ضد سلطنتی در عراق در دومین سال نخست وزیری دکتر اقبال اتفاق افتاد، این کودتا پیمان دفاعی بغداد را متزلزل ساخت و معادلات سیاسی منطقه را به هم ریخت و نام اتحادیه دفاعی به سازمان پیمان مرکزی با حضور ایران، ترکیه، پاکستان و انگلیس تغییر یافت و آمریکا حاضر به عضویت کامل در این پیمان نشد ولی قراردادهای دفاعی دو جانبه با هر یک از کشورهای عضو سنتو منعقد کرد و متعهد به کمک نظامی به این کشورها در برابر حملات احتمالی از خارج گردید. دولت شوروی امضای قرارداد دفاعی بین ایران و آمریکا را مغایر با قرارداد ۱۹۲۱ ایران و شوروی تشخیص داد و جنگ تبلیغاتی شدیدی را علیه ایران آغاز کرد و ایران نیز به مقابله برخاست و جنگ تبلیغاتی بین تهران و مسکو شش ماه به طول انجامید.
سفر جواهر لعل نهرو به تهران
جواهر لعل نهرو به دعوت دولت ایران در ۲۷ شهریور ۱۳۳۸ از ایران دیدار رسمی نمود و در ضیافتی که نخست وزیر وقت دکتر اقبال به افتخار جواهر لعل نهرو که به اتفاق دخترش ایندیراگاندی به ایران آمده بود برگزار کرد، نهرو خاطر نشان نمود که تردید دارد دو کشور دیگری در جهان وجود داشته باشد که تا این حد تماس نزدیک و طولانی در طی تاریخ با یکدیگر داشته باشند. از دیگر وقایع مهم دوره نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال مسافرت شاه به اسپانیا و ورود جان فوستر دالس وزیر امور خارجه آمریکا به ایران و اعطای وام ۷۲ میلیون دلاری از طرف بانک جهانی به ایران، تشکیل کنفرانس پیمان سنتو به ریاست محمدرضا شاه در تهران، برگزاری مراسم ازدواج فرح دیبا با شاه، مذاکره با دولت اسرائیل برای ایجاد روابط دو فاکتو و شناسایی اسرائیل، امضای پیمان بازرگانی بین ایران و شوروی، حمله تبلیغاتی جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر به ایران در یک نطق رادیویی در مورد شناسایی اسرائیل از طرف دولت ایران، قطع روابط سیاسی مصر و ایران، اعطای ۴۲ میلیون دلار وام از سوی بانک جهانی به ایران، سومین سفر شاه به ایالات متحده آمریکا و امضای قرارداد دو جانبه بین ایران و آمریکا بود.
مسأله اصلاحات ارضی و حضور آمریکا در ایران
آمریکا در مسأله نفت با کنسرسیوم به هدف اولیه خود رسیده بود و توانسته بود سهمی برای شرکتهای نفتی خود کسب کند و منافعی در ایران بدست آورد. اما بعد از آن می بایست قدم های سریع تری در جهت وابستگی ایران بردارد. ولی حکومت علاء و پس از او اقبال را که گرایشهای انگلیسی بیشتری داشتند در پیش داشت. آمریکا می خواست دستگاه حاکم را انحصاراً به سوی خود جذب نماید زیرا بدنبال سرکوبهایی که به وسیله فرمانداری نظامی و سپس سازمان امنیت شروع شده بود از لحاظ وضع عمومی مردم احساس خطر می کرد و مخصوصاً تصورش این بود: چون کمکهای اقتصادی بوسیله عده ای خاص بلعیده شده و شکاف طبقاتی بوجود آمده، خطر کمونیزم را بیشتر می کند. بنابراین آمریکا نسبت به اصلاحات ارضی تأکید داشت. اما انگلیس که بعد از عقب نشینی نسبی در مسأله نفت و پیدا کردن شریک بزرگی مثل آمریکا در صدد تجدید قوا بود و وضع مناسبی با حکومتهای بعد از زاهدی پیدا کرده بود، با انجام اصلاحات ارضی به ترتیبی که مورد نظر آمریکا بود نمی توانست موافق باشد. انگلیس می دانست آمریکا با امکانات وسیع در رقابت سرمایه گذاری، انگلیس را کنار خواهد زد و لذا ترجیح می داد رفرم ارضی در حدی باشد که امکان رشد سرمایه های ضعیف انگلیس میسر شود. در چنین شرایطی در پایان سال ۱۳۳۸ دولت اقبال طرح اولیه اصلاحات ارضی را تسلیم مجلس کرد اما دولت اقبال در حقیقت قصد اجرای آن را نداشت و فقط می خواست اعتراض آمریکا را خاموش سازد. لایحه ارزیابی دارایی کارمندان دولت معروف به لایحه «از کجا آورده ای» نیز قسمت دیگری از سیاست اقبال برای جلوگیری از فساد مورد نظر آمریکا بود که نتوانست رضایت آن کشور را جلب کند. از طرف دیگر شاه با انگلیس پیوند طولانی داشت و این دولت را در جهت اهداف خود نزدیکتر می دید؛ به علاوه درباریان نیز غالباً پرورش یافته سیاست انگلیس بودند اما شاه نتوانست در این سیاست پایدار بماند و بالاخره از لحاظ اقتصادی وضع به آنجا رسید که شاه مجبور شد برای اجرای اصلاحات ارضی بعد از اقبال، امینی را که معرف سیاست آمریکا بود بپذیرد. امینی مأمور تشکیل کابینه شد. او اصلاحات آمریکایی را در ایران به اجرا گذاشت و سپس شاه به رقابت با امینی برخاست و همان اقدامات را با عنوان انقلاب سفید دنبال نمود.
انتخابات دوره بيستم مجلس شورای ملی
مقدمات انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی، در آغاز چهارمین سال نخست وزیری دکتر اقبال فراهم و در تابستان سال ۱۳۳۹ هجری شمسی برگزار شد و سرآغاز روند سقوط کابینه او گردید. شاه در اجرای نظر آمریکاییان - که می خواستند یک ظاهر دمکراتیک به حکومت ایران بدهند - به تشکیل دو حزب ملیون (به رهبری اقبال) و مردم (به رهبری علم) مبادرت نمود و قرار بود که این دو حزب در انتخابات دوره بیستم در مقابل هم قرار گیرند ولی با فضای به ظاهر آزادانه ای که در آستانه انتخابات به وجود آمده بود یک گروه مستقل به رهبری سید جعفر بهبهانی و دکتر امینی و بقایای جبهه ملی که تجدید حیات کرده بودند وارد میدان شدند. دکتر اقبال که مزه حکومت به مذاقش خوش آمده بود و نمی خواست مسند نخست وزیری را رها کند با مداخلات علنی در کار انتخابات با تهدید، فشار، جعل و تقلب علنی مسیر آزادانه انتخابات را تغییر داد. در همه جا پلیس، ارتش و عوامل دولت، مداخله کننده اصلی در انتخابات بودند و در نقاطی نیز به برخورد و کشتار انجامید، خشم مردم ظاهر گردیدو در شهرهایی به تعطیلی بازار، کسب و کار و مراکز آموزشی انجامید. روز ۵ شهریور ماه ۱۳۳۹ به دنبال اعلام نتایج انتخابات در شهرستانها حزب ملیون به رهبری دکتر اقبال ۱۰۴ کرسی و حزب مردم به رهبری اسدالله علم ۲۵ کرسی از مجموع ۲۰۰ کرسی را به دست آورده بود. انتخابات تهران به صورت مبارزه بین اقبال و امینی درآمد و علی امینی، منوچهر اقبال را متهم کرد که با سهل انگاری در اداره امور مملکت نسبت به تمایلات و خواسته های شاه خیانت کرده است. و نه فقط منفردین و اعضای جبهه ملی بلکه کاندیداهای حزب مردم را نیز از امکان فعالیت و بدست آوردن چند کرسی نمایندگی در مجلس محروم کرده اند حتی در تهران نیز که برای حفظ ظاهر چند کرسی نمایندگی به کاندیداهای غیر دولتی اختصاص داده می شد فقط کاندیداهای حزب دولتی ملیون را از صندوقها بیرون آوردند. دولت اقبال بی اعتنا به اعتراض رقبا و دیگران نتیجه رأی گیری شهرستانها را اعلام کرد. فضاحت انتخابات تابستانی دوره بیستم به حدی بود که محمدرضا شاه به نادرستی آن اعتراف کرد وی در مصاحبه مطبوعاتی در کاخ سعدآباد در پاسخ به عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات درباره انتخابات گفت: من از این انتخابات راضی نیستم و چون خود در مظان اتهام قرار گرفته بود دستور متوقف کردن انتخابات را صادر کرد. روز ۵ شهریور ماه ۱۳۳۹ به دنبال اعلام نتایج انتخابات تهران شاه از دکتر اقبال خواست استعفا بدهد و متعاقب کناره گیری وی از مقام نخست وزیری به نمایندگان منتخب دوره بیستم نیز تکلیف کرد که استعفا بدهند.
متن استعفاء نامه دکتر منوچهر اقبال
بنابر اراده و اوامر همایونی سه سال و چهار ماه با سمت رئیس دولت به خدمتگزاری اشتغال داشتم و در این مدت آن طوری که لازمه صداقت و امانت و وطن خواهی و شاه دوستی بود در انجام وظایف کوشیدم و مسئولیت امور کشور را بر عهده گرفتم و بر اثر هدایت و ارشاد مدبرانه و خردمندانه شاهنشاه بر انجام خدماتی توفیق یافتم. دولت انتخابات بیستمین دوره قانونگذاری را طبق قانون فعلی انتخابات در سراسر کشور جریان داد ولی به طوری که در مصاحبه مطبوعاتی روز شنبه ۵ شهریور ۱۳۳۹ فرمود که: «شاید اصولاً حق بود قبلاً مطالعه بیشتری می شد که آیا قانون فعلی انتخابات ما امکان آن آزادی انتخاباتی که من میل داشتم نظیر کشورهایی مانند انگلستان ، فرانسه، آمریکا صورت گیرد در ایران ما فراهم هست یا نیست این انتخابات از آنچه در سال ۱۳۳۰ انجام گرفت و هیچ انتخاباتی در هیچ دوره مشروطیت از لحاظ خرابی به پای آن نمی رسد بهتر بود.» معهذا چنین استنباط نمودم که خاطر خطیر ملوکانه خشنود نیست و چون خاطر مبارک برای جان نثار در نخستین درجه اهمیت است لذا استعفای دولت را به پیشگاه مبارک تقدیم می دارد و استدعای قبول دارد. موقع را مغتنم شمرده و از مراحم والطاف ملوکانه در مدت خدمت سپاسگزاری می نماید. بدیهی است کماکان خدمتگزار صدیق برای شاهنشاه معظم و مملکت خواهم بود. جان نثار دکتر اقبال - نخست وزیر.
روز دوشنبه ساعت ۱۰ شب سقوط کابینه اعلام شد و شاه بلافاصله شریف امامی را احضار و مأمور تشکیل کابینه کرد و دولت اقبال را با ۴۰ ماه صدارت در شهریور ۱۳۳۹ هجری شمسی در واکنش بحران سیاسی کشور به ناچار کنار گذاشت و این در نتیجه نبوغ علم طی سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹ هجری شمسی بود که موفق شد با دسیسه چینی ماهرانه رقیب دیرین و توانای خود یعنی دکتر منوچهر اقبال را از پست صدارت سرنگون و پس از مدتی او را ذلیل و شکست خورده از کشور بیرون کند. دکتر اقبال سپس ریاست دانشگاه تهران را به عهده گرفت و در انتخابات مجدد دوره بیستم که در زمستان سال ۱۳۳۹ هجری شمسی برگزار شد به عنوان لیدر حزب ملیون در مبارزات انتخاباتی شرکت و رهبری نمایندگان منتخب این حزب را در مجلس به عهده گرفت. از روزی که زمزمه انتخابات دوره بیستم در زمان شریف امامی بلند شد دانشگاه وضع آرامی نداشت و دانشجویان تظاهرات و اعتصاب نمودند و دانشگاه را تعطیل کردند. روز پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۳۹ کلاسها تعطیل شد و علیه دکتر اقبال شعار می دادند و ماشین او را آتش زدند و اقبال مجبور شد از دانشگاه فرار کند.
در اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ هجری شمسی تعدادی از نظامیان نزدیک به اقبال از جمله سپهبد علوی مقدم سپهبد کیا، سرلشگر ضرغام، و سرتیپ نویسی که در خشونتهای زمان شریف امامی نقش داشتند بازداشت شدند دکتر اقبال در خطر تعقیب و بازداشت قرار می گیرد به ناچار در ۲۰ اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ هجری شمسی از ایران خارج شد و تا پایان حکومت امینی مصدر کار قرار نگرفت ولی بعد از سقوط دولت امینی به سمت نماینده ایران در سازمان علمی فرهنگی یونسکو تعیین و قریب یک سال با این سمت در پاریس اقامت داشت.
شاه در سال ۱۳۴۰ در موقع عزیمت به آمریکا در توقف کوتاهی در فرودگاه پاریس به دکتر اقبال می گوید چرا به ایران مراجعت نمیکنی و اقبال در جواب می گوید در ایران هر کسی را حتی بدون داشتن کوچکترین گناهی زندانی می کنند و مراجعت من به ایران نیز چنین سرنوشتی خواهد داشت. شاه که سرسپردگی اقبال را دیده بود اظهار می دارد که این خبرها نیست. دکتر امینی به قدری کثافت کاری کرده که بزودی ملت ایران چراغ بدست به دنبال شما خواهد گشت. پس از مراجعت شاه به تهران در تیرماه ۱۳۴۱ هجری شمسی با مخابره تلگراف اقبال به تهران احضار شد و در محافل سیاسی چنین شهرت یافته بود که دکتر اقبال را برای وزارت دربار و فعالیت مجدد و تجدید سازمان حزب ملیون به ایران می آید. دکتر اقبال مبارزات خود علیه دکتر امینی را دنبال و به دوستان خود توصیه کرده بود که اجازه فعالیت به آنها ندهند و اعلام کرد که من تابع نظرات شاهنشاه هستم و هر چه دستور دهد اجرا می کنم و با دولت علم از این نظر که بسیاری از دوستان او را برای همکاری با خود دعوت کرده موافق می باشم.
شروع فعالیت در شرکت نفت
دکتر اقبال در خرداد ماه سال ۱۳۴۲ هجری شمسی پس از برکناری عبدالله انتظام که مدیر عامل شرکت نفت بود به تهران فراخوانده شد و در رأس شرکت نفت قرار گرفت که این سمت مهمترین مقام دولتی پس از نخست وزیری به شمار می آمد و بیشتر در نتیجه تلاش اشرف پهلوی بود زیرا علم نخست وزیر وقت با اقبال میانه ای نداشت و می خواست یکی از اطرافیان خود را در رأس شرکت نفت بگذارد. دکتر اقبال مدت چهارده سال در این سمت باقی ماند. با اینکه سعی داشت وظایف خود را در شرکت نفت به طور جدی و با دقت انجام دهد اما عملاً در سیاست جاری کشور نقشی نداشت و حتی در امور سیاسی مربوط به نفت و اوپک که جمشید آموزگار تحت نظر مستقیم شاه آن را اداره می کرد مورد مشورت قرار نمی گرفت، اما او همچنان تابع اوامر شاهانه بود و ارتباط نزدیکی با دربار داشت.
دکتراقبال که همچنان شیفته قدرت و نام و نشان بود سعی می کرد اولا با ارتباط نزدیک با شاه و دربار به این هدف برسد ثانیاً با ایجاد تشکیلات سیاسی و صنفی می خواست برای خود آبرویی کسب کند و پایه های قدرت خود را استحکام بخشد. او در مجموع تفکر جمعی داشت و تا پایان عمر در تشکلهای مختلفی از جمله «جمعیت یاران» که یک تجمع سیاسی بود و همچنین انجمنهای صنفی مانند انجمن قلم، انجمن فرهنگی ایران و ترکیه، انجمن پولیوملیت ایران و کانون مهندسین ایران عضویت داشت.
مرگ اقبال
دکتر اقبال در چهارم آذرماه ۱۳۵۶ هجری شمسی (یکسال قبل از پیروزی انقلاب) در سن ۶۸ سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت. او تا هنگام مرگ علاوه بر ریاست شرکت نفت مشاغل افتخاری متعدد دیگری هم داشت که بعضی از آنها مانند ریاست انجمن قلم هیچ ارتباطی با رشته تحصیلی او نداشت. اقبال بر خلاف بسیاری از صاحب منصبان زمان خود فردی ساده اندیش بود و زیرکی و نکته گویی رجال کهنه کار را نداشت. هر چه به ذهنش می رسید بر زبان جاری می کرد. او بسیار جاه طلب و شیفته مقام و موقعیت بود و همواره می خواست مورد تمجید دیگران واقع شود و برای جلب نظر دیگران دست به هر کاری می زد. او خود را «غلام خانه زاد» دربار پهلوی می دانست. با توجه به سوابق خانوادگیش و ارتباط با محافل «انگلیسی» مسلماً مدافع منافع لندن بود. گرچه در چرخش سیاسی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به طرف آمریکا متمایل شد و این سرنوشت اکثریت قریب به اتفاق رجال دهه ۲۰ تا ۵۰ بود.

منبع:دکتر منوچهر اقبال به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، خرداد 1379، بخش زندگینامه.

این مطلب تاکنون 9403 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir