ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 15   خردادماه 1386
 

 
 

 
 
   شماره 15   خردادماه 1386


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
تاريخ شفاهي

نويسنده: تروُر لوميس Trevor Lummis
مترجم: كامران عاروان

مقالة حاضر بر آن است تا ضمن معرفي پيشگامان تاريخ شفاهي، اهميت آن را نيز به عنوان يك منبع در تاريخ‌نگاري جديد بنماياند.

ديباچة مترجم بر تاريخ شفاهي
بي‌شك، تاريخ شفاهي از اساسي‌ترين و كهن‌ترين شيوه‌هاي تاريخ‌نگاري در جهان بوده و در ارتقاء و اعتلاي فهم مورخان از رخ‌دادهاي گذشته و شناخت ماهيت، چيستي و سرشت تاريخ، نقشي تعيين كننده‌اي ايفا نموده است. مورخان در تاريخ‌نگاري نمي‌توانستند تمام وقايع را از تنها از منابع مكتوب استخراج، استفهام و استنتاج كنند، لذا پرس و جو و درخواست شرحِ حقيقت واقعه از افراد شركت كننده در رخ‌دادها، براي همه آن‌ها ضرورت يافت. هر چند بيم و هراس از تحريف و تغيير وقايع، چه از سوي راويان و چه از سوي نگارنده روايت‌ها براي آن‌ها نيز وجود داشت. در گذشته، بيشتر مورخان خود را حافظ روايت راويان مي‌دانستند و بي‌هيچ گونه يا با كمترين نقد و نظر در صحت و سقم آن، روايت‌هاي تاريخي را ثبت مي‌كردند و انتقال مي‌دادند. كمترتاريخ‌نويسي يافت مي‌شد كه ملزم به نگاه نقادانه و عقلاني به راويان و گفته‌هاي آنها باشد.
در جهان اسلام براي ممانعت از تحريف و دگرگون‌سازي روايت‌ها، قواعد و روش‌هايي براي بهره‌گيري بهينه و سالم از روايت‌ها خلق شد و با نقد راويان و روايت‌هاي آن‌ها سعي شد تاريخ اسلام در شكلي روش‌مندو صحيح به منظور ارائه راه‌كارهاي ديني به حوزه‌هاي سياسي، اقتصادي، نظامي فرهنگي واجتماعي، نگاشته شود. هر چند در عمل، مطامع سياسي و اقتصادي، اختلافات ديني و مذهبي، جنگ‌هاي داخلي و خارجي و تضعيف شدن نگاه عقلاني به تاريخ، مانع تحقق اين امر شد و اكنون شاهد كتاب‌‌هاي اندكي هستيم كه اين مباني را دقيقاً رعايت كرده باشند.
در اروپاي نو، رشد عقل‌گرايي و نقد گذشته، سبب تشكيك در شيوه‌هاي روايي تاريخ‌نويسي پيشين شد. اما نياز به تاريخ شفاهي با هدف نگارش تاريخي دقيق و كامل هنوز وجود داشت، اما به شرط كنترل و نظارت عقلاني بر روايت‌هاي راويان. توسعه رشته‌هاي جامعه‌شناسي، مردم‌شناسي و انسان شناسي و قوم‌نگاري، به اين قضيه، ياري بسياري رساند. اختراع دستگاه‌هاي ضبط و پخش صدا، براي حفظ واقعي تاريخ شفاهي، اساس نوين به منظور حفظ، نگهداري و استفاده از منابع شفاهي بنياد نهاد و تاريخ شفاهي نوين بر فناوري‌هاي جديد متكي شد و از اين لحاظ با آن چه در گذشته بوده،‌ تمايزي مشخص يافت. با پيشرفت هر چه بيشتر تاريخ شفاهي در اروپا و امريكا،‌ ميان آن و روايت شفاهي كه مختص انسان‌شناسان، قوم‌شناسان و فرهنگ عامه شناسان بود، تفاوت و تفارق به وجود آمد؛ روايت شفاهي به بررسي روايت‌هاي مربوط به فرهنگ و معارف اقوام و جوامع منحصر شد و تاريخ شفاهي صرفاً به خاطرات تاريخي افراد دخيل در آن پرداخت كه با ديگر منابع تاريخي تطابق داده مي‌شد. البته تاريخ شفاهي به دوگونه تقسيم شد: يكي به ضبط، گردآوري و ثبت سخنان و سخنراني‌هاي بزرگان و شخصيت‌هاي عمدتاً سياسي مربوط بود كه در اين راستا آرشيوهاي گويايي در كشورهاي اروپايي و امريكا به وجود آمد، ولي گونه ديگر و مهمتـري كه هدف اصلي تاريخ شفاهي نوين بود، انجام مصاحبه‌هاي آگاهانه و هدف‌مند در جهت روشن‌سازي نقاط تاريك تاريخ معاصر و تبيين و تفهيم آن بود كه مسلماً باني اصلي آن آلن نوينز امريكايي بود. ابتدا براساس فضاي فكري آن زمان،‌ توجه به نخبگان در اولويت قرار گرفت، اما با رشد دموكراسي و پست مدرنيسم، بررسي اقليت‌هاي قومي و نژادي، التفات به زنان، كارگران، جنگ‌هاي جهاني و نزاع داخلي و مسائل اجتماعي و فرهنگي و در مجموع، نگاه به توده بي‌سخن، اولويت اول شد. هر چند هدف هر دو اولويت توجه به بخش‌هايي از تاريخ بود كه منابع مكتوب در مورد آن خاموش بود.
در ايران با توجه به سوابق تاريخ اسلام و آن چه بعدها در ايران صورت پذيرفت، تاريخ روايي و نقلي اهميت وافري داشت. مورخان جديد هم به رغم نقدهايي كه به تاريخ‌نگاري گذشته داشتند از به كارگيري اين شيوه‌ها نيز خود را بي‌نياز ندانستند، البته مشكل آن‌ها عدم اجراي شيوه‌ها و فناوري‌هاي به كار گرفته شده در اروپا و امريكا بود.
پس از انقلاب اسلامي، ايران با انباشت رخ‌دادهاي تاريخي فراوان و در عين حال، سرنوشت‌ساز رو به رشد و توجه به همه گونه منابع، براي تاريخ‌نويسان در جهت بالا بردن فهم و شناخت اين رخداد‌ها اعتبار يافت. تاريخ شفاهي نيز در اين ميان، جايگاهي روشن‌تر و بهتر پيدا كرد و براي نمونه، در خارج ايران طرح تاريخ شفاهي ايران معاصر در دانشگاه هاروارد به كوشش حبيب لاجوردي و نيز شبكه بي‌بي‌سي، و در داخل ايران توسط مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران به كوشش مرتضي رسولي و نيز مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران، با مصاحبه‌هايي روش‌مند و هدف‌دار به گردآوري گسترده تاريخ شفاهي ايران معاصر و تشكيل آرشيوهاي گويا مبادرت ورزيدند. تاريخ‌نويسان محلي نيز از اين روش در مورد رخ‌دادهاي محلي بهره وافر بردند، هر چند در روش‌مند بودن كار آن‌ها جاي بحث باقي است. با اين حال، تاريخ شفاهي در ايران، هم به لحاظ روش و هم موضوع و حوزه‌هاي كاري، زمان، نيروي پژوهشي و سرمايه بسياري را مي‌طلبد تا بدين وسيله تصويري روشن و تكميلي از تاريخ معاصر ايران ارائه شود.
مقاله ترجمه شده،‌در حقيقت چكيده‌اي از سرگذشت، اهميت، تعريف و مرزهاي تاريخ شفاهي و روش‌هاي اجرايي اين فن را در اروپا و امريكا نشان مي‌دهد.
تاريخ شفاهي در اصل، گزارشي است از تجربه دست اول و يادآوري حوادث گذشته و برقراري ارتباط توسط مصاحبه‌گر براي مقاصد تاريخي. هم‌چنين بيشتر متخصصان اتفاق نظر دارند مصاحبه بايد با دستگاه ضبط صورت ثبت شود. بدين ترتيب، سخنان راوي به عنوان منبع تاريخي اصلي نگهداري مي‌شود. تاريخ شفاهي يك روش و فن است نه رشته‌اي فرعي از تاريخ، مانند تاريخ سياسي، اقتصادي يا اجتماعي. دوره جديد شكل‌گيري تاريخ شفاهي به اواخر دهه 1940 م. برمي‌گردد؛ زماني كه دستگاه ضبط صورت، گردآوري و نگهداري گفت و‌گوهاي شفاهي را تسهيل كرد،‌با اين حال تاريخ شفاهي، پيشگامان متعددي دارد.

پيشگامان تاريخ شفاهي
مورخان دست‌كم از عهد يونان قديم، از حاضرانِ در رخ‌دادهاي گذشته، پرس و جو مي‌‌كرده‌اند تا خاطرات‌شان را به عنوان بخشي از اسناد تاريخي انتقال دهند. گرچه اين گزارش‌ها تنها به عنوان اسناد محسوب مي‌شوند، برخي مورخان آن‌ها را به عنوان تاريخ شفاهي اوليه پذيرفته‌ اند، زيرا آن‌ها هدف تاريخي مشخصي درگردآوري اطلاعات داشتند كه تنها درخاطرات ماندگارِ حاضران در صحنه موجود بود. در پي علاقه به «فرهنگ عامه» كه بخشي از مليت‌گرايي رمانتيك قرن نوزدهم بود، گروه‌هاي‌مزبور، مستند كردن و مطالعه در مورد جوامع سنتي و عمدتاً روستايي بود كه پيشتر بوده‌اند يا اين كه هنوز هستند و يا جاي خود را به جوامع صنعتي و شهري داده بودند. علاقه به موسيقي و فرهنگ شفاهي اقوام، آن‌ها را به ثبت خاطرات مطالعان واداشت. اسناد گذشته‌نگر‍ِ مشابه را مي‌توان نيز در نشريه‌هاي روزنامه‌اي و جامعه‌شناسي اوليه و پژوهش‌هاي حكومتي از اوضاع اجتماعي و صنعتي يافت.
اغلب گزارش‌هاي اوليه به شكل نسخه‌هاي مكتوب بودند، اما در پايان قرن نوزدهم ضبط صداي واقعي، ممكن و عملي شد. دستگاه ضبط صوت كه صدا را بر صفحه‌هاي مومي ضبط مي‌كرد، در معرض فروش گسترده‌اي قرار گرفت و توسط انسان‌شناسان، فرهنگ عامه‌شناسان و موسيقي‌شناسان قومي به منظور ضبط خاطرات و آوازها به كار گرفته شد، در حالي كه پيشتر، رونويسي آن بر كاغذ، با زحمت همراه بود.
همه پيشگامان تاريخ شفاهي جديد در دو امر مشترك بودند: يكي اين كه گويندگان، تجارب شخصي را بازگو مي‌كردند و ديگر اين كه معمولاًٌ گويندگان، مردم عادي، به ويژه طبقه كارگر، اقليت‌‌هاي قومي و محرومان و تنگ‌دستان بودند. اين تاريخ شفاهيِ ارائه شده، نقطه آغازي براي اين طبقات و گروه‌هاي موجود در جامعه بود كه بخش اديبان جامعه و حتي باسوادان آن‌ها، مدارك مستند زيادي از دستاوردهايشان، به جا نگذاشتند. اگر اين‌ها مستند و ثبت نشوند، طبقات پايين دست در برابر انظار طبقات متوسط و بالا دست به چشم نمي‌آيند. تأثيرات قوي اقتصادي ـ اجتماعي و سياسي نسبي، سبب دسترسي گروه‌‌هاي خاصي براي توليد و حفاظت همه نوع منابع مستنند شد. گزارش شفاهيِ تجارب به خاطر سپرده شده، قادر است روشنايي جديدي به رخ‌دادها بيفكند كه در گذشته با غرض‌ورزي‌هاي اجتماعي معاصران يا با سانسورهاي سياسي تحريف‌ مي‌شد. صدا بخشي به افراد و گروه‌هاي بي‌صدا، انگيزه نيرومندي براي توسعه تاريخ شفاهي بود.

تاريخ شفاهي نوين
با وجود پيشگامان ياد شده، ترجيح داده مي‌شود كه زمان شروع تاريخ شفاهي نوين در 1948 م. در دانشگاه كلمبيا تعيين شودكه آلن نوينز مورخ (1890 ـ 1971 م.) به ثبت شفاهي اطلاعات امريكايي‌هاي مشهور پرداخت. التفات به اشخاص برجسته از سنت‌هاي انجمن فولكلور امريكا، مكتب جامعه‌شناسان شيكاگو و برنامه‌هاي نويسندگان فدرال و نيز از آثار اوليه اروپاييان، به دور بود كه بيشتر به تجارب مردم عادي علاقه‌مند بودند. نوينز قصد داشت تا از تاريخ شفاهي براي تكميل نواقص اسناد شخصي استفاده كند. افراد برجسته قرن بيستم در مقايسه با همتايانشان در قرن نوزدهم، خاطرات روزانه،‌نامه‌ها و ... كمتري داشتند. در آغاز، گزارش‌هاي شفاهي صرفاً به عنوان شيوه‌اي براي تهيه اسناد، مد نظر بود. هر چند تاريخ شفاهي نوين امريكا با هدف مطالعه زندگي نخبگان آغاز شد، اما به زودي به مباني اصلي خويش بازگشت و در دهه 1960 م براي ثبت گروه‌‌هاي غير نخبه گسترش يافت. هرچند گروه نخبگان هنوز مورد پژوهش هستند، اما اكنون مطالعه غير‌نخبه‌ها، كانون محوري تاريخ شفاهي سراسر جهان شده است.
مورخان در شكل كنوني تاريخ شفاهي رخصت يافتند تا اطلاعاتي گردآورند كه وضع اشخاص و گروه‌هاي خاصي را كه اطلاعات بسيار كمي از آن‌ها در ديگر منابع باقي مانده بود، روشن سازند. اين، روشي مطلوب براي مطالعه تاريخ معاصر كارگران سازمان نيافته، زندگي خانوادگي، نگرش‌ها و جهان‌بيني توده‌ مرد، تجارب دوران كودكي يا در واقع، مطالعه همه ابعاد تاريخي عصر جديد است كه مي‌توان از طريق تجارب زنده، مورد كاوش قرار داد. براي نمونه در اروپا اين واقعيتي است كه تنها روش كامل براي كاوش از برخي منازعات زيرزميني عليه فاشيسم، تاريخ شفاهي است، زيرا آن‌ها را به عنوان گروه‌هاي غير قانوني معرفي مي‌كردند و تنها دشمنانشان از آن‌ها سند ارائه مي‌دادند. اين روش، به ويژه در مناطقي كه زندگي يكنواخت و ثابت بوده، اثر گذار است. بيشتر منتقدان تاريخ شفاهي، مورخان و زندگينامه نويسان افراد نخبه بوده‌اند. استدلال‌ آن‌ها چنين بود كه اشخاص برجسته قادرند تا حد زيادي به پنهان‌سازي اشتباهات و قضاوت‌هاي نادرست‌شان بپردازندو با مهارت بسيار از بيان حقيقت پرهيز كنند تا هنگام مصاحبه در هر توصيفي، افراد موجهي جلوه كنند. با وجود اين، حتي در اين جا فوايد صدا براي دست‌يابي به فضاي رخ داد و ويژگي روابط، خصوصاً ميان افراد، به طور عموم قابل تقدير است.

روش‌هاي تاريخ شفاهي
بخشي از اهميت روش تاريخ شفاهي در شناخته بودن منابع آن است. هم‌چنين هرگونه رابطه‌اي ميان جنبه‌‌‌هاي مختلف تجربه ـ براي نمونه بين مذهب و سياست يا اجتماع و نگرش‌هاي صنعتي ـ شناخته شده و مشخص است، زيرا اين تجربه، تجربه يكپارچه يك شخص است. در بسياري از موارد تصديق ارتباط‌هاي اين‌ چنيني كه بر استنتاج‌هاي آماري مبتني باشد، ضرورتي ندارد. اما گزارش‌هايي كه از افراد باقي‌مانده [حاضر در حادثه] تهيه شد ه بايد تا حدودي با زندگي‌ آن‌ها كه معرف زمان و موقعيت اجتماعي‌شان است، مرتبط باشد، البته اين اصول بر پايه شواهد شفاهي ايجاد شده‌اند. همانگونه كه تاريخ به فرآيندهاي اجتماعي مي‌پردازد، يك زندگي‌نامه يا تاريخ زندگاني نيز قادر است تاريخ زمانه را به گونه گسترده‌اي روشن سازد و نيز ممكن است زندگي نامه‌ها صرفاً به عنوان پژوهش از پيشرفت‌ها و خصوصيات رواني فرد، باقي بمانند. بنابراين، تاريخ شفاهي نيز بايد به كاربرد تجارب فردي به عنوان نوعي از اسناد پايه‌گذار‍ِ گزارشي مفصل‌تر، اهميت بدهد. تاريخ شفاهي، همانند همه اسناد تاريخي، هرگاه در كنار ديگر منابع قرار گيرد، بيشتر روشن خواهد بود.
با اين حال، مشهورترين انتشار دهندگان تاريخ شفاهي، نويسندگاني بوده‌اند مانند «استاديس ترِكل» در ايالات متحده كه برگزيدة مصاحبه‌هايي را با توضيحاتي بسيار ناچيز با تلاشي اندك در تطبيق تجارب متعدد با ديگر گزارش‌‌هاي تاريخي، به چاپ رسانده‌اند. اين رويكرد را مي‌توان بخشي از انگيزه‌هاي دموكراتيك‌هاي تندرو دانست كه به مردم عادي اجازه دادند با صداي خودشان سخن بگويند و نگذارند ديگران به تفسير تجاربشان بپردازند. هر چند نتيجة آن مي‌تواند كاملاً سنتي باشد، چرا كه تاريخ به عنوان مجموعه‌اي خودگردان از زندگي افراد معرفي مي‌شود كه بدون محك خوردن در فرآيندهاي اقتصادي و اجتماعي، شكل مي‌گيرد. تجارب فردي تنها قادرند گزارشي جانب‌دارانه وناتمام از دگرگوني‌هاي تاريخي پيش رو نهند. در هر حال، بخش عظيمي از نيروي تاريخ، فراتر از افراد و در سطح گروه‌ها و نهادها رقم مي‌خورد.
ارزش تاريخي مدارك شفاهي كاملاً به دقت حافظه بستگي دارد. براي روان‌شناسان معلوم شد كه دانسته‌هايشان از چگونگي مراحل يادآوري كارهاي گذشته يا اين كه چگونه افراد به درستي قادرند تا رخدادهاي گذشته زندگي‌شان را به خاطر آورند، بسيار ناچيز است. بيشتر مورخانِ تاريخ شفاهي براساس اين تصور عرفي عمل مي‌كنند كه مردم، گذشته‌شان را با دقتي كم و بيش در زمينه‌هاي متفاوت به ياد مي‌آورند، اما تجارب عملي به آن‌ها نشان داد كه اطلاعات مفيد را مي‌توان با مصاحبه‌اي بر مبناي گذشته گردآوري نمود.
آن‌ها با فراست، به مشكلات فراموشي، پنهان‌كاري و گزينش‌گري (كه ممكن بود يادآوري خاطرات خوشايند را بر جنبه‌هاي ناخوشايند زندگي ترجيح دهند) آگاهي يافتند. عوامل دخيل در دوران زندگي، جانب‌داري‌هاي مشابهي خلق مي‌كند. براي نمونه در توصيف تاريخ خانوادگي با گزارش‌‌هايي از كودكي گويندگان سالخورده، فرد بايد آگاه باشد كه اين ديدگاه كودكانه‌اي از اين دوران است. كودكان بسياري از نگراني‌‌ها، نزاع‌ها و فشارهاي خانوادگي تجربه شده توسط بزرگسالان اين دوره، ناآگاهند، با اين حال با مصاحبه دقيق و عمل آگاهانه، مي‌توان راه طولاني خنثي‌سازي اين دام‌هاي نهاني را طي كرد.
مورخان شفاهيِ بسياري بر اين عقيده بودند كه بايد مصاحبه‌هاي تاريخ شفاهي ثبت شود تا اين ثبت‌ها به عنوان منابع اصلي، حفظ و نگهداري شود. برخي بر اين گمان هستند كه مطالب تحريري (توسط ماشين تحرير) براي ثبت اسناد، شامل ثبت تمام اطلاعات تاريخي مي‌شود، اما اين مطلب قابل مناقشه است. اگر اين مطالب از بين برود، ديگر مدرك و سندي موجود نيست، چرا كه از شخصي واحد، رونوشت تهيه شده است. در هر حال، ايراد اساسي‌تر، اين است كه مطالب تحريري در درستي، به پاي گفته‌هاي شفاهي نمي‌رسد. نوع پيام شفاهي از منابع نوشتاري متفاوت است؛ پيام شفاهي از لحاظ توانايي ارتباطي، غني‌تر است و مواردي چون صرف‌ها، مكث‌ها و لكنت‌ها، شيوه گفتار و ديگر اختلافات جزئي را در بر دارد كه به سختي در شكل نوشتاري قابل بازسازي است. ويژگي‌هاي شفاهي و نيز شنوايي منابع تاريخي، ممكن است به عنوان بخشي از سيماي متمايز اين منابع در نظر گرفته شود. البته با پذيرش اين نكته آخري، هرگونه منابعي را كه زماناً بر توليد دستگاه‌هاي مكانيكي صوتي مانند گرامافون مقدم باشد نمي‌توان تاريخ شفاهي كاملي دانست. البته تمام تاريخ‌نويسانِ شفاهي بر اين نكته، اتفاق نظر ندارند.

تاريخ شفاهي و روايت شفاهي
با و جود تفاوت‌هاي موجود، ترسيم خطي دقيق همان تاريخ شفاهي و روايت شفاهي (به منظور تفكيك اين دو) كاملاً تصنعي و غير‌واقعي خواهد بود. در برخي جوامع نانويسا (شفاهي) خاطره‌گويان و قصه‌سرايان خاصي هستند كه مخازن زندة جميع معارف موجود قوم يا اسطوره‌سازان تاريخ‌شان محسوب مي‌شوند. اين‌گونه اسناد و مطالب، مشكلات متفاوتي در مورد اعتبار اسناد پيش مي‌كشد. روايت شفاهي از سطح خاطرات روزمره فراتر مي‌رود و به اطلاعاتي متكي مي‌شود كه در گذرِ نسل‌ها سينه به سينه نقل مي‌شود و جزئي از تجربه زنده و مستقيم نيست،‌بدين ترتيب، گردآورندگان روايت‌هاي شفاهي با اطلاعاتي سر و كار دارند كه با تجربه مستقيم مردمان، متفاوت است. چنين اطلاعاتي مستلزم در پيش گرفتن روشي متفاوت در سنجش، و اعتبار بخشي اسناد روايت شفاهي است.

منبع: «فصلنامه تخصصي، نامه تاريخ پژوهان»، شماره 6

این مطلب تاکنون 3616 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir