تحولاتِ جهان و ضرورتهاي درس تاريخ
جهاني كه ما در آن بسر ميبريم، چه از نظر جغرافياي سياسي و چه مسائل تمدني، حاصل قرنها تحولات پي در پي و مستمري است كه در تاريخ بشر روي داده است. هر اندازه كه در تاريخ به گذشتههاي دور مراجعه كنيم، ريشههاي دورتر جهان كنوني و هر اندازه كه به تاريخ معاصر نزديك شويم، علل بلافصل و بيواسطه جامعه فعلي را ميتوانيم دريابيم .
جامعه صنعتي جهان معاصر حاصل دو قرن تحولات علمي، تكنيكي و اقتصادي است كه پشت سر گذاشتهايم. رشد ارتباطات حاصل اختراعات مداومي است كه در اين زمينه رخ داده است. مناسبات كنوني بينالملل، حاصل نتايج جنگ جهاني دوم به شمار ميآيد. سازمان ملل و بسياري از مؤسسات بينالملل كه امروزه فعّال هستند در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم شكل گرفتند. تقسيم شدن جهان به ملل پيشرفته و عقبمانده، صنعتي و غيرصنعتي، شمال و جنوب، فقير و غني همه حاصل تحولات و تغييراتي است كه در دهههاي اخير و يا چند قرن گذشته روي دادهاند.
نه تنها در مقياس جهاني بلكه در مقياسهاي كوچكتري چون تحولات قارهاي، منطقهاي و سرانجام ملي نيز همين قاعده وجود دارد. شرايط فعلي كشور ما و نيز كشورهاي اطراف ما چه دور و چه نزديك حاصل تحولاتي است كه طي قرون گذشته، بخصوص دو قرن اخير رخ داده است. مرزهاي شرقي، شمالي و غربي ما طي معاهداتي كه از دوره صفويه و بخصوص دوره قاجاريه بسته شد شكل گرفتهاند، شكلگيري ملتها و دولتهاي پيرامون ما نيز حاصل تحولاتي در همين قرون بوده است. به همين نحو شناخت ريشههاي وقايع و رخدادهايي كه در ممالك مجاور ما يا به طور كلي خاورميانه، آسيايي مركزي و شبهقاره هند رخ ميدهد و همگي مستلزم مراجعه به تاريخ است.
در مجموع خلاصهاي كه گفته شد فقط به جنبههايي از اين تحولات كه با تاريخ معاصر ارتباط دارد، اشاره داشت. اگر به تاريخ داخلي هر يك از همسايگان يا ممالك خاورميانه و آسياي مركزي رجوع كنيم، ميتوانيم شرحي مفصل و مطول ارائه دهيم. بيشك، شناخت تحولات چند قرن اخير در تنوير افكار عمومي نسبت به اين تحولات و نيز كمك به برنامهريزي مسؤولان و دستاندركاران اهميت فراواني دارد و ميتواند به عنوان بخشي از اطلاعات مورد نياز براي هر گونه شناخت و تصميمگيري قلمداد شود. آنچه كه در درس تاريخ و نيز كتب درسي تاريخ طي ساليان تحصيلي عرضه ميشود و نيز تلاش و كوششي كه دبيران تاريخ انجام ميدهند، درواقع چيزي جز ساختن پايهها و بنيانهاي دانش و بينش تاريخي و ارائه معلومات و اطلاعات مورد نياز براي درك ريشههاي رخدادهاي سياسي در گوشه و كنار جهان نيست. شكلگيري مواد و محتواي دروس تاريخ در اصل، به رخدادهاي كنوني اتكا دارد، اما همواره از اين قابليت برخوردار بوده است كه بتواند بستر اصلي دانش و بينش تاريخي و سياسي مورد نياز شهروندان را براي درك تحولاتي كه پيرامون آنها رخ ميدهد، فراهم سازد. بدون داشتن آگاهي از اين زمينة تاريخي، ديد ما نسبت به تحولات بسيار نارسا و ناكافي خواهد بود. شناخت هر چه بيشتر، عميقتر و دقيقتر از آن مسير تاريخي كه منتهي به روزگار اخير شده است، در تحليل رويدادها و شناخت مباني رفتار بازيگران اين تحولات به ما كمك بسياري خواهد كرد.
براساس آنچه گفته شد، دبيران تاريخ بايد توجه داشته باشند كه فعاليتهاي علمي و آموزشي آنان، به ارتقاي دانش و بينش نسل جوان كشور در قبال اين تحولات پردامنه كمك بسيار مفيدي خواهد كرد. از سوي ديگر، به برنامهريزان و دستاندركاران درس و كتاب تاريخ متذكر ميشود كه با ملاحظة افقهاي وسيعتر و نيازهاي اساسيتري به تهية منابع درسي اقدام كنند. بيشك، بخشي از مقبول و مطبوع بودن درس تاريخ، به كارآمدي آن در شناخت تحولاتي بستگي دارد كه در جهان امروز رخ ميدهد. بياثر بودن آموزش تاريخ به دليل آن كه هيچ پرتو روشنگرانهاي بر مسائل كنوني جهان ندارد، خسارت بسيار به بار خواهد آورد. هر چند كه درس تاريخ به شكل دادن شالودهها و بنيانهاي بينشي و شناختي مردم ميپردازد و در شناخت و تحقيق خويش نيز از قواعد علمي ويژهاي تبعيت ميكند، اما بيشك نشان دادن تأثير مستقيم و مؤثر آن بر زندگي كنوني نيز ضرورت دارد.
درس تاريخ با پرداختن به شناخت ريشههاي وقايعي كه پيرامون ما رخ ميدهد، ميتواند هم به رشد دانش مردم كمك كند و هم به تحول و پويايي خويش مدد رساند.
منبع : رشد آموزش تاريخ ـ سال سوم ـ شمارة 9
|