بازخوانی یک پیام
روز ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ هجری خورشیدی که فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه قاجار امضا و صادر شد، در تاریخ معاصر کشورمان به عنوان «نقطه عطف نهضت مشروطیت» شناخته میشود. نهضتی که ظلم شاهان قاجار دلیل شکلگیری آن، حضور فعال روحانیت سبب هدایت آن، و البته نفوذ جریانهای مخرب و وابسته به بیگانه عامل انحراف آن محسوب میشود.
نهضت مشروطیت، خوب شروع شد، ولی توسط آنهایی که شریک دزد و رفیق قافله بودند، به بیراهه برده شد. در نتیجه قیامی که توانسته بود به حکومتهای موروثی قاجارها خاتمه دهد و مردم رانده شده از صحنه سیاسی کشور را به میدان عمل بازگرداند و برای اولین بار موجب تشکیل مجلس شورا در کشور گردد، کارش مرحله به مرحله به جایی کشیده شد که از مشروطیت «مشروعه زدایی» کرد، چهرههای اصلی و تاثیرگذار روحانیت را یکی پس از دیگری از صحنه کنار زد، و به فاصله کمتر از ۱۵ سال بستر لازم برای کودتای رضاخان را فراهم ساخت؛ کودتایی که در حقیقت نقطه پایان مشروطیت و تمسخر ارزشهای اولیه آن بود.
امروز که 116 سال از آن نهضت تاریخی میگذرد، به جای کالبدشکافی مجدد آن و بررسی چندباره چگونگی شکلگیری، پیروزی، انحراف و شکست آن، ترجیح دادیم یک پیام جامع را بازخوانی و مرور کنیم. پیامی که اگرچه 16 سال از صدور آن میگذرد، ولی همچنان آموزنده، راهگشا و عبرتانگیز است.
در یکصدمین سال این واقعه بزرگ تاریخی یعنی در مرداد ۱۳۸۵ همایشی با عنوان «همایش یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت» در محل مجلس شورای ملی سابق برگزار شد. این همایش با قرائت پیام رهبر معظم انقلاب آغاز به کار کرد. بازخوانی این پیام مهم و دقتنظر در آن با توجه به فرارسیدن سالگرد آن واقعه بزرگ تاریخی حائز اهمیت است.
حضرت آیتالله خامنهای در پيام خود در زمينه مشروطيت فرمودند: نگاه به مسئله مشروطيت نيازمند توجه فكرهاي نقاد محققان و صاحبنظران است. تشخيص درست چشمانداز گذشته در ترسيم چشمانداز آينده، بسيار مؤثر خواهد بود و معرفت و شناخت جريانها جز با اين كار ممكن نيست. در مشروطيت، نقش علما قابل مقايسه با نقش ديگران نيست. در سالهاي پيش از مشروطيت يعني سالهاي سلطنت مظفرالدينشاه انجمنهاي پنهاني شکل میگرفت و نشستهاي گوناگوني تشكيل ميشد كه هم علما و هم غير علما در آن حضور داشتند و آثار آنها در مشروطيت منعكس است؛ منتها آن چيزي كه مشروطيت را به ثمر رساند، اين انجمنها نبود؛ بلكه حضور مردمي بود كه جز با فعاليت و تأثير علما امكانپذير نبود. اگر فتواي آخوند خراسانی و فتواي شيخعبدالله مازندراني و امثال آنان نبود، امكان نداشت اين حركت در خارج تحقق پيدا كند. علاوه بر اين كه در همان كارهاي دستهجمعي خواصي نه عوامي هم باز علما نقش غالب را داشتهاند. وقتي كه انجمنهاي مشروطيت يعني انجمنهاي بعد از فرمان تشكيل شد، مؤثرترين افراد در مهمترين مراكز كشور، علما بودند. در انجمن تبريز و انجمن مشهد و انجمن رشت و ديگر جاهاي حساس، عناصر اصلي و مؤثر آنها، علما بودند.
بنابراين، نقش روحانيت در مشروطيت، اولاً نقشي نيست كه قابل انكار باشد، ثانياً با نقش ديگر روشنفكرها و در مرحله بعدي بعضي از صاحبان قدرت و منتقدان دولتي قابل مقايسه باشد. سابقه فعاليت علما خيلي بيش از دوره مشروطيت است. شاخصه آن فعاليت قبلي، ضدبيگانه بودن، بود. فتواي مرحوم ميرزاي شيرازي، اقدام مرحوم ملاعلي كني در قضيه رويتر و حركت مرحوم آخوند خراسانی در مقابله با تهديد روسها براي اشغال ايران از اين قبيل است. البته در مسئله مشروطيت، وجه ضداستبدادي هم در فعاليت و حركت علما واضح و روشن شد، كه در جنبه ضدبيگانه بود.
پس اگر كسي وجه ضدسلطه بيگانه را در حركت مشروطه ناديده بگيرد، مثل اين است كه ماهيت و هويت اين حركت را ناديده گرفته است. اين ميتواند براي ما دعواهايي را كه علماي داخل در مشروطه با غير خودشان داشتهاند، تفسير و تحليل كند. در درجه اول، مرحوم شيخ فضلالله و كساني از قبيل ايشان؛ در درجه بعد، مرحوم سيدعبدالله بهبهاني و مرحوم سيدمحمد طباطبايي و بقيه كساني كه باز از علما بودند و بعد از مشروطه برگشتند.
نگاهي بيندازيم به چهارده سال حركت مشروطيت: يعني از سال 1285 شمسي تا استبداد دوم، يعني كودتاي سال 1299. در آن زمان انگليسيها كه فعال مايشا در قضيه مشروطيت و مابعد مشروطيت بودند، در دوره اوج نشاط تمدن و پيشرفت علمي و سياسي غربيها و اروپائيها قرار دارند، يعني يك حركت پرنشاط اميدوار مهاجمي به همه
|