شناخت تاريخ معاصر ايران خصوصاً دوران پهلوي به عنوان عصر سلطنت شاهان منتخب اجانب و وابسته به بيگانه يك ضرورت و حقيقت انكار ناپذير است و مكمل آن، شناخت زمينه و بستر مناسب براي درك حقايق با ارزش تاريخ ماست. بيشك اين ويژگيها، زمينهها و شيوهها كه به مواردي از آن اشاره خواهد شد همپاي شناخت خود تاريخ اهميت دارد.
تاريخ ما بيش از آنكه نيازمند افشاگريهاي همراه با هو و جنجال و يا برخوردهاي انفعالي باشد محتاج روشنگريهاي منصفانه و محققانه است.
ديدگاههاي افراطي تاريخ نگاران مغرض كه خيانتها را افتخار، ضعفها را نقاط قوت و انحطاط فرهنگي را تعالي هنري قلمداد نموده و ورشكستگي اقتصادي و سياسي كشور را آغاز ورود به دروازههاي تمدن تعبير كرده و ميكنند نبايد ما را به نظرات تفريطي و ناصحيح سوق دهد.
سركوب مردم و تهديد آزاديهاي مشروع سياسي، اجتماعي و ... ضعف در هدايت جامعه، اتخاذ سياستهاي انحطاط آفرين و ضد ملي و مردمي و همچنين پذيرفتن و تشديد وابستگي به بيگانه از سوي حكام جور در تاريخ كشورمان كه نهايتاً منجر به عقبماندگي مفرط سياسي، اقتصادي و ... در دوران گذشته گرديد نبايد سبب ناديده انگاشتن بعضي از واقعيتهاي انكار ناپذير موجود در آن اعصار شده و به زير سئوال بردن تمامي تاريخ كشور منتهي گردد.
حل معضلات تاريخ ما زير لواي هر هدف مقدسي، در انكار و نفي يكسره تاريخ گذشته نيست.
خدشهدار كردن چهرهها و رجال تاريخي و به يك چوب راندن آنان، موجب تهي كردن پشتوانهي تاريخي و فرهنگي يك ملت شده و دانسته و ندانسته راه را براي تهاجم فرهنگي بيگانگان باز مينمايد.
رسالت تاريخي، تعاليم اسلام ناب، همچنين صلاح جامعه ايجاب ميكند كه به تاريخ سرزمينمان عليرغم همهي خيانتها، ضعفها و نابرابريها، خصمانه ننگريم و در تبيين و تحليل وقايع تاريخي عدالت ورزيم ودر جمعبندي نهايي با نگرش واقعگرايانه سره را از ناسره بازشناخته و از تجربيات ارزندهي آن بهرهمند گرديم چرا كه با چنين نگرشي به تاريخ خواهيم توانست قابليتهاي آيندهنگري را در جامعه خود ارتقاء دهيم.
اگر ميپذيريم كه پديدهي انقلاب اسلامي تحول مهم تاريخي است بايد اين حقيقت را باور كنيم كه تكوين چنين انقلاب شكوهمند و تحول عظيمي از عهده و توان ملتي اصيل و با پشتوانه در تاريخ تمدن بشري ساخته است، نه از مردمي فاقد اصالت و پيشينهي تاريخي.
علم تاريخ صاحب رسالتي با ارزش و پُربهاست و بايد آن را ارج نهاد. تاريخ از تقدسي همچون تقدس علوم ديگر برخوردار است لذا نبايد عرصهي تاريخ را به مياديني تشبيه كرد كه آمال تماشاچيان آن در هواداري پوچ و بيثمر از گروهي از و مخالفت با گروه ديگر خلاصه ميشود.
تاريخ، رسالت سنگين انتقال تجربيات نسل بشر در امور كشورداري، تنظيم ارتباطات با جوامع و ملل ديگر و ... را بر دوش دارد و تاريخ ميهنمان نيز با وجود همه تلخيها، ناكاميها و تحقيرها، گنجينهاي از تجربيات مفيد، سودمند و راهگشاست.
فرهنگ افترا، بهتان، برچسبزني، اتهام، فحش و ناسزا در تاريخنگاري معاصر ما يك بيماري مزمن است كه ارمغان و زائيده فرهنگ ماركسيستي است و متأسفانه دامنگير حاميان نحلهها و بينشهاي ديگر حتي بخشي از جريانهاي موجّه ما نيز گرديده است. بايد اين اسلوب غلط را كه شايستهي شأن نظام اعتقادي ـ سياسي ما نيست از حريم علم و قلم برانيم تا در فضائي بري از آلودگي و به دور از اهانت بتوان به دفاع از ارزشها برخاست. اميد به گشودن گره كور تاريخ ما، تنها در گرو ايجاد زمينه مناسب به دور از حب و بغضها و حاكم نمودن روح تحقيق در فضاي مطالعات تاريخي است.
نشريه دوران به مثابه نشريهاي الكترونيكي و تحقيقاتي با درك مسئوليت خطير تاريخي ميكوشد در جهت ارائه خدمت فرهنگي و ارتقاي سطح مندرجات خود با پرهيز از ارائه مقالات سطحي، ژورناليستي و تكراري، راوي تاريخ مستند، متعهد، صادق و هدفدار باشد.
سردبير
|