تفاوت دو فرار
فرار شاه از کشور در دی ماه 1357 دومین فرار وی پس از حوادث مرداد 1332 بود. در هر دو حادثه محمدرضا پهلوی را به عنوان چهره دشمن رو در روی ملت میبینیم. اما جبهه ملت در این دو حادثه دو رویکرد متفاوت داشتند. در 1332 قیام مردم با هدف ملی کردن صنعت نفت صورت گرفت و مبارزه با استعمارگران خارجی صرفاً در چهارچوب همین هدف معنا داشت. ولی در 1357 ملت، هدف ساقط کردن رژیم پهلوی را دنبال میکرد. در حالت اول، رهبران نهضت در چهارچوب رژیم سلطنتی عهده دار مناصب مختلف نخست وزیری، ریاست مجلس شورای ملی و ... بودند ولی در حالت دوم، امام خمینی(ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی به هیچ وضعیتی جز برچیده شدن نظام شاهنشاهی و برقراری حاکمیت جمهوری اسلامی رضایت نمیدادند و هر دولتی با وجود رژیم شاه را مردود و غیر قانونی میدانستند.
به عبارت دیگر اگر در 1332 هدف ملی شدن نفت به طور کامل تحقق مییافت، رهبران نهضت برنامه ای برای تغییر رژیم سلطنتی نداشتند و با بقای آن مخالفتی نداشتند. البته در آن زمان در میان اقشار وسیعی از مردم کشور، مخالفتها و انتقادها از عملکرد شاه بسیار جدی و گسترده شده بود و چه بسا برای سرنگون ساختن کلیت نظامِ هم آمادگیهای نسبی بهوجود آمده بود، اما در اینباره هیچ برنامه و استراتژی مشخص و از پیش تعیین شدهای وجود نداشت. علاوه بر این، شکاف میان رهبران نهضت ملی، نیروهای اجتماعی را در مخالفت با شاه دچار تردید و تفرقه کرده بود. ولی در سال 1357 عواملی چون رهبری امام خمینی(ره) و مخالفت ایشان در برابر هر نوع معامله یا مسامحه در برابر شاه، حضور گستردهتر مردم و پیوند مستحکم آنان با رهبری، و... امید به بازگشت شاه را در داخل و خارج کاهش داده بود تا جایی که حتی آمریکاییها و انگلیسیها هم با وجود تمام تلاشهای خود برای حفظ شاه از امکان بقای سلطنت او ناامید شدند.
به عبارتی برخلاف فرار اول شاه از کشور، در فرار دوم، نیروهای داخلی طرفدار او نتوانستند کاری از پیش ببرند. این بار برخلاف مرداد 1332 که شاه با حمایت قدرتهای خارجی و ارتش و برخی اوباش داخلی به تخت سلطنت خود بازگشته بود، ارتش در نهایت با وجود صرف میلیاردها دلار از طرف شاه نتوانست حمایت قاطعی از او به عمل آورد و در نهایت تصمیم به بیطرفی گرفت. شاه بعد از بازگشت به کشور در کودتای 28 مرداد این جمله تاریخی را گفته بود که «حکومتم را مدیون خدا، آمریکاییها و ارتشم هستم» اما این بار برخلاف سال 1332 ارتش به عنوان آخرین دژ دفاعی شاه چندان مستحکم و قابل اعتماد نشان نمیداد.
در ماههای سرنوشتساز انقلاب هر روز شاهد فرار سربازان بودیم و آنهایی هم که باقی میماندند از دستورات فرماندهانشان سرپیچی میکردند. در فرماندهی عالی ارتش هم دودستگی پدید آمده بود. عدهای معتقد بودند باید با تمام توان به مقابله با راهپیمایان پرداخت و عدهای هم میگفتند این کار بیحاصل است و ارتش را با خطر روبرو میسازد.
در ابعاد خارجی نیز اینبار برخلاف سال 1332 تفاوتهای زیادی وجود داشت. هرچند قدرتهای خارجی به ویژه آمریکا و انگلیس خواهان حفظ شاه بودند و در این راه تا آخرین روزهای انقلاب نیز از او حمایت کردند، اما این حمایتها در برابر قدرت بالای مخالفان داخلی و یکدستی و انسجامی که در میان آنان و رهبری انقلاب قرار داشت تعیین کننده نبود و نتوانست نتیجهای را که در سال 1332 به دست آمده بود یک بار دیگر تکرار کند و شاه را برای بار دوم به قدرت بازگرداند. تصور شاه از پشتیبانی جدی و همهجانبه آمریکا که در دوره روسای جمهور پیشین این کشور باعث اعتماد به نفس او میشد با روی کار آمدن جیمی کارتر و سیاست حقوق بشری وی دستخوش تزلزل شد.
|