ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 57   مردادماه 1389
 

 
 

 
 
   شماره 57   مردادماه 1389


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
تقي‌زاده در لباس انگليسي‌ها!‏

سيدحسن تقي‌زاده از رجال عصر پهلوي اول و دوم و از بانيان توسعه نفوذ سياسي انگليس در ايران از ‏صدر مشروطه به بعد بوده است. او در حوادث مشروطيت به سفارت انگليس پناهنده شد، سفارت او را ‏براي نجات از گزند حوادث مشروطه به اروپا برد. در دوران پهلوي نيز داراي سمتهاي فراواني چون ‏نماينده مجلس، سفير، استاندار، وزير و رئيس سنا بود. او از اعضاي فعال فراماسونري و از مؤسسان لژ ‏بيداري بود.‏
در بهمن 1348 به مناسبت مرگ تقي‌زاده، مجله خواندنيها، طي مقاله‌اي ماجراي پناهنده شدن وي به ‏سفارت انگليس در حوادث مشروعيت – دوم تير 1287 – را تشريح كرد. اين مقاله را عيناً تقديم ‏خوانندگان گرامي مي‌داريم:‏
خانه سيدحسن تقي‌زاده در كوچه ديوان‌بيگي منزل آقا گل بقال و غالباً تحت‌نظر بود و مدتي بود در صدد ‏تغيير منزل بودند. اتفاقاً شب 23 جمادي‌الاول 1326 ميرزامحمود صراف تبريزي كه از فدائيان تقي‌زاده بود ‏به او اطلاع مي‌دهد كه خانه در پهلوي خانه خودم پشت مسجد سپهسالار پيدا كرده‌ام و اجازه مي‌گيرد ‏اسباب او را به آنجا حمل نمايد و همين كار را مي‌كند. با اينكه تقي‌زاده غالب شبها در مجلس مي‌خوابيد و ‏حاج‌ميرزاابراهيم آقا و ديگران كشيك آنها را مي‌دادند دو ساعت از شب گذشته تقي‌زاده به ميرزا ‏علي‌اكبرخان دهخدا مي‌گويد من با تو كاري لازم دارم و شب بايد به منزل من بيائي. به اتفاق امير حشمت ‏قراچه‌داغي كه از موزربندهاي تقي‌زاده بود و يحيي دهخدا به هدايت ميرزامحمود صراف از در زنانه ‏مدرسه سپهسالار به منزل تازه تقي‌زاده مي‌روند، اثاثيه منزل خيلي مختصر بوده است و چند نفر ديگر هم از ‏جمله ميرزاعلي‌محمدخان برادر تربيت و حسين آقا (پرويز) هم به آنجا مي‌روند – تقي‌زاده به دهخدا ‏مي‌گويد ما مردم را متفرق كرديم و تا فردا هيچ واقعه پيش نخواهد آمد و بايد فردا مجلس را تشكيل دهيم ‏و رأي به عزل محمدعليشاه بدهيم آن وقت ديگر كاري از دست او برنمي‌آيد و ما به مقصود مي‌رسيم و تو ‏بايد امشب لايحه تهيه كني كه ما فردا در مجلس بخوانيم و محمدعلي‌شاه را عزل كنيم. قلم و كاغذ ‏مي‌آورند و دهخدا روي بام خانه رفته و مشغول نوشتن لايحه مي‌شود و چون خواب بر او غلبه كرده ‏همانجا به خواب مي‌رود. وقتي از خواب بيدار مي‌شود كه آفتاب روي او تابيده و صداي تفنگ و توپ ‏بلند بوده است.‏
تمام اهل خانه در زير زمين به حال تحير جمع بوده و خانه شاگرد ميرزامحمود صراف گاهي بيرون رفته و ‏مراجعت كرده مي‌گفته است قزاق و سرباز در اين نزديكي است چون آذوقه هم كم داشته‌اند با كمال ‏عسرت با نان خشك و آب كوزه گذرانده‌اند.‏
پس از خاتمه كار مجلس و مسجد سپهسالار تا يك ساعت بعد از ظهر هم گاهي صداي تفنگي را از ‏گلدسته مسجد سپهسالار شنيده‌اند كه يكي از آزادي‌خواهان كُرد آن گلدسته را سنگر كرده و چون فشنگ ‏هم كم داشته امساك در تيراندازي مي‌نمود و عاقبت هم كشته شده است.‏
هيچ‌كس جرأت بيرون آمدن از زيرزمين را نداشت و از در خانه ميرزامحمود صراف رفت و آمد مي‌شد و ‏همه مأيوس و متحير بوده‌اند. بالاخره شب مي‌شود. ضمن مشورت‌ها تقي‌زاده مي‌گويد اگر ممكن بود به ‏اردشير جي اطلاع مي‌دادند كه ما اينجا هستيم حتماً او فكري براي نجات ما مي‌كرد – ميرزاعلي محمدخان ‏تربيت مي‌گويد من خانه اردشيرجي را بلد هستم و مي‌روم به او اطلاع مي‌دهم چون صلاح نبوده است با ‏لباس معمولي خودش از خانه بيرون برود ميرزامحمود يك كپنك و گيوه پاره گشادي پيدا مي‌كند و آن را ‏به ميرزاعلي‌محمد‌خان تربيت مي‌پوشاند و روانه‌اش مي‌كنند – ميرزاعلي‌محمدخان به خانه اردشير جي ‏مي‌رود و او را در منزل نمي‌يابد و به فكر خودش يكسره به سفارت انگليس مي‌رود.‏
علاوه بر فصل تابستان و رفتن به ييلاق انگليس‌ها روي قول و قرار قبلي با شاه و روسها سفارت را به كلي ‏تخليه كرده فقط يك نفر از اعضا انگليسي سفارت را با دو نفر غلام هندي و ده نفر سرباز ايراني در شهر ‏گذاشته بودند – ميرزاعلي‌محمدخان با عضو انگليسي سفارت داخل مذاكره شده تفصيل را به او مي‌گويد ‏عضو انگليسي مي‌گويد هيچ‌كس در سفارت نيست و من فقط دو نفر غلام هندي دارم و مي‌توانم آن دو ‏نفر را با دو دست لباس انگليسي كه دارم به اختيار شما بگذارم اگر مي‌توانيد به اين وسيله آنها را به ‏سفارت بياوريد. آورده‌ايد واِلا هيچ.‏
ميرزاعلي‌محمدخان يك دست لباس انگليسي را مي‌پوشد و با دو نفر غلام هندي به زحمت درشكه پيدا ‏كرده به در خانه مي‌آيند و در را مي‌زنند. ميرزا يحيي خان پشت در رفته و پس از اطمينان با كمال احتياط ‏در را باز مي‌كنند و از پيش آمد اطلاع حاصل مي‌كنند – تقي‌زاده يك دست لباس انگليسي را پوشيده پشت ‏به درشكه‌چي نشسته و ميرزاعلي‌محمدخان پهلوي درشكه‌چي نشسته و دهخدا و يحيي و حسين‌آقا هم در ‏توي درشكه قرار مي‌گيرند و قرار مي‌شود تقي‌زاده گاهي انگليسي صحبت كند و دو نفر غلام هندي هم با ‏نيزه در عقب درشكه به حركت مي‌آيند و امير حشمت متعهد مي‌شود بقيه افراد را سالماً به سفارت برساند. ‏همين كه درشكه جلو پارك امين‌الدوله مي‌رسد عده‌اي سرباز در آنجا بوده كه صاحب‌منصب آنها جلو ‏مي‌آيد به محض اينكه مي‌خواهد كبريت بزند و توي درشكه را ببيند شلاق غلام هندي به پشت گردن او ‏آشنا شده با لهجه هندي مي‌گويد به كالسكه سفير بي‌احترامي مي‌كني به محض اينكه اسم كالسكه سفير ‏برده مي‌شود صاحب‌منصب و سربازها سلام مي‌دهند و درشكه رد مي‌شود. ديگر بدون هيچ مانعي وارد ‏سفارت مي‌شوند و شخص انگليسي با كمال مهرباني از آنها پذيرايي و خودش در ماهي‌تابه مرغانه نيمرو ‏كرده با كمال عذرخواهي كه ما تهيه نداريم به واردين شامي مي‌دهد – براي خوابيدن هم چون در سفارت ‏رختخواب نداشته‌اند مي‌گويد شما ميهمان سربازهاي خودتان هستيد و معلوم مي‌شود ده نفر سرباز مأمور ‏خدمت سفارت انگليس هم براي اينكه بي‌نصيب نمانده باشند به غارت مجلس رفته و چند دست ‏رختخواب آورده‌اند، از قراري كه مي‌گفتند يكي از رختخواب‌ها متعلق به آقا سيد عبدالله بوده است در هر ‏حال پس از دو شب بي‌خوابي ميهمان‌هاي سفارت انگليس آن شب را خواب راحتي كرده‌اند.‏
يكي از رفقا مي‌گفت فرداي آن شب كه خبر قتل حاج ميرزاابراهيم آقا رسيد كه همه حضار متأثر شدند ‏ولي تقي‌زاده بدون هيچ تأثري گفت اهميتي ندارد او كه چيزي نبود. اسم رفيق انگليسي ما مستر استكس از ‏اهالي ايرلند مي‌باشد. مسلماً‌ قزاق و سرباز براي پيدا كردن تقي‌زاده به منزل آقا گل رفته‌اند كه بر حسب ‏اتفاق همان شب تغيير منزل داده و هيچ‌كس منزل جديد او را نمي‌دانسته است.‏
تدريجاً بر عده متحصنين سفارت افزوده شد. و حداكثر آن به 66 نفر رسيده است كه متعينين آنها عبارت ‏بوده‌اند از تقي‌زاده – دهخدا – مرتضي قلي‌خان نائيني – يحيي حريري – سيدحبل‌المتين- سيدجليل ‏اردبيلي – آقا كوچك نجم‌آبادي – اميرحشمت – حسين‌آقا پرويز – سيدجواد – سيدعبدالرحيم خلخالي – ‏ميرزاعلي‌محمد تربيت يحيي دهخدا و غيره.‏
مردم به وسايل مختلف وارد باغ سفارت شده‌اند مثلاً‌مرتضي قلي‌خان نائيني با لباس مبدل دو شب بعد ‏وارد باغ سفارت گرديد چند نفر از ديوار سفارت بالا آمده‌اند يك نفر با لباس يخ فروشي در حالي كه تخته ‏يخ بزرگي بر سر داشته وارد باغ سفارت شده با اينكه قراول دور سفارت گذاشته بودند معهذا مردم در ‏خارج سفارت يكديگر را به تحصن در سفارت تشويق مي‌كردند و قزاق‌ها هم براي ايجاد رعب در ‏سفارت هر روز چند عراده توپ با چرخ‌هاي آهني و صداهاي مهيب در خيابان‌هاي اطراف سفارت ‏مي‌گرداندند واقعه ديگري هم پيش مي‌آيد و آن اين بود كه سربازي شخصي را در نزديكي سفارت گرفته ‏مي‌گويد تو براي سفارت كاغذ مي‌بري بين سرباز و آن شخص كشمكش شده قزاقي مي‌رسد و مي‌گويد ‏كاغذ را بده واِلا مي‌كشمت و تفنگ را پر كرده به آن شخص مي‌زند قضا را گلوله به دست آن شخص ‏خورده گذر كرده به سينه سرباز اصابت كرده فوراً مي‌ميرد.‏
در هر حال راجع به متحصنين و محاصره سفارت بين شاه و پالكونيك (لياخوف) با سفارت انگليس ‏مباحثات زياد و سخت شده و بالاخره دنباله مذاكرات به لندن و پطرزبورغ كشيده و پالكونيك مجبور ‏مي‌شود به سفارت انگليس رفته معذرت بخواهد و مأمورين را از اطراف سفارت بردارد تا آنها هم به ‏مذاكرات قبلي خود ترتيب اثر بدهند.‏
تا هفده روز بعد از ورود متحصنين به سفارت مذاكرات عادي بوده گاهي اعضاي سفارت از شميران به ‏شهر آمده به متحصنين مي‌گفتند آيا شما مي‌خواهيد از اينجا برويد؟ جواب مي‌شنيدند كه چون ما تأمين ‏جاني نداريم از اينجا خارج نمي‌شويم. بالاخره از روز هفدهم به بعد مذاكرات جدي شد و زودتر از همه ‏مرتضي‌قلي‌خان نائيني با اقداماتي كه در خارج و دربار كرده بود به او تأمين دادند و از سفارت خارج شد. ‏رفيقي مي‌گفت يك روز كه غوره فروش پشت سفارت فرياد مي‌كرد (آي غوره آبي) مرتضي‌قلي‌خان ‏سخت روي زانوي خودش زده و گفته است (نمي‌دانم اين بي‌انصاف‌ها فكر خريدن غوره هستند كه ‏زمستان بي‌غوره نمانيم) و غليان ني پيچ او هميشه راه بود.‏
پس از اينكه مذاكرات جدي شد و متحصنين مي‌گفتند ما تأمين جاني نداريم و از اينجا خارج نمي‌شويم ‏چرچيل با خونسردي تمام در جواب آنها گفته است شما برويد اگر شما را كشتند ما اقدامات خواهيم كرد ‏و كم كم بالصراحه گفتند چون ما به شاه و روسها قول داده‌ايم كه در اين كار مداخله نكنيم حتماً بايد از ‏سفارت برويد تقي‌زاده سخت مقاومت كرده و گفته است اگر ما بايد از سفارت برويم اولاً چون تأمين ‏جاني نداريم بايد ما را از ايران تحت حمايت خودتان به خارج بفرستيد ثانياً چون ما پول نداريم بايد به ما ‏خرجي داده شود. بالاخره پس از چند روز مذاكره قرار مي‌شود تحت حمايت سفارت به خارج بروند و با ‏اقدام سفارت دولت پنجهزار تومان مي‌دهد و سفارت آن پول را به شرح ذيل تقسيم مي‌كند. سيدحسن ‏تقي‌زاده هزار تومان، دهخدا سيصد تومان، حبل‌المتين سيصد تومان،‌ سيدعبدالرحيم خلخالي يكصد و ‏بيست و پنج تومان،‌سيدجليل اردبيلي و حسين آقا پرويز و ديگران هم سهمي گرفته‌اند.‏
در خلال توقف در سفارت شايد براي بعضي اشخاص پولي رسيده باشد از جمله يك پاكت گمنام محتوي ‏دويست تومان براي دهخدا كه حدس زده مي‌شده صنيع‌الدوله آن را فرستاده باشد و همچنين دكتر مورل ‏عضو مقدم فراماسونري چهارده تومان براي او فرستاد. گاهي كه يحيي دهخدا از تاريكي شب استفاده كرده ‏به دكان جمشيد گبر كه جلو سفارت واقع بود مي‌رفته جمشيد پاكتي سربسته كه محتوي اسكناس بود براي ‏مخارج متحصنين سفارت به او مي‌داده با اينكه قيد نمي‌شده اين پاكت را به كي بدهد يحيي دهخدا ‏پاكت‌ها را به تقي‌زاده مي‌داده است بعدها مي‌گفت حالا من به بلاهت و صداقت خودم خنده‌ام مي‌گيرد كه ‏چرا پاكتها را به برادرم نمي‌دادم. ديگران هم بعضي پول اضافي داشته‌اند كه خرج مي‌شده است.‏
خلاصه بعد از 27 روز توقف در سفارت با دو كالسكه و يك نفر غلام سفارت انگليس و يك نفر قزاق ‏روسي و يك نفر مأمور دولت ايران از سفارت انگليس عازم قزوين رشت انزلي شده‌اند و بقيه متحصنين با ‏گرفتن تأمين نامه سفارت را ترك كرده‌اند.‏
شب اول در قهوه‌خانه قريه شاه‌آباد شام آنها عبارت از نان و چاي و ماست بوده و نفري نه شاهي خرج ‏آنها شده و بعضي‌ها نمي‌خواستند خرج مأمورين را بدهند. در اين باب گفتگو شده و بالاخره قرار شده ‏است حسين‌آقا پرويز ناظر خرج بوده و خرج همه را بدهد و مخارج را تقسيم نمايد.‏
واقعه اين مسافرت در ايران حمام رفتن مسافرين در قزوين و رشت و انزلي بوده كه در قزوين و رشت ‏مردم بر در حمام‌ها اجتماع و تظاهراتي بر له مسافرين نموده و در بندر انزلي تظاهرات بر عليه مسافرين ‏بوده است.‏
ايرانيان مقيم بادكوبه در موقع ورود تبعيدشدگان استقبال شاياني از آنها نموده و براي اينكه واقعه‌اي روي ‏ندهد عده سالدات در كنار بندر و شهر حاضر بوده‌اند و با تشريفات زياد مسافرين را به ميهمانخانه محله ‏مسلمانها برده‌اند ولي تقي‌زاده از رفقاي خود جداگانه زندگاني مي‌كرده و از واردين هم منفرداً پذيرايي ‏مي‌نموده. نظر به وقايع دوماي روسيه (مجلس شورا) پس از چند روز پليس به آنها اخطار مي‌كند كه بايد ‏زودتر از بادكوبه برويد. تقي‌زاده حركت خود را به تأخير انداخت و ديگران زودتر بادكوبه را ترك مي‌كنند ‏و به تفليس مي‌روند و تقي‌زاده بعداً به آنها ملحق مي‌شود. در اين موقع ميرزامحمدعلي‌خان تربيت هم از ‏تبريز به تفليس مي‌آيد.‏
در تفليس پس از چند روز اداره پليس چند نفر از آنها را احضار و علت توقف را توضيح مي‌خواهد و به ‏آنها اخطار مي‌كند كه زودتر بايد از اينجا برويد. در اينجا هم بدواً همه عازم اروپا مي‌شوند و تقي‌زاده با ‏چند روز فاصله عازم مي‌گردد.‏

منبع:خواندنيها، شماره 45، سال 30‏

این مطلب تاکنون 3126 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir