ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 205   دي ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 205   دي ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
بازنگري ريشه‌هاي قيام 15 خرداد

هر چند با روي كار آمدن اميني و رحلت آيت‌الله بروجردي شاه تصور مي‌كرد مانع اصلاحات برداشته شده است اما نبايد فراموش كرد كه سال 40 سال مبارزه قدرت بين اميني كه از سوي برخي از محافل آمريكايي حمايت مي‌شد،‌ و دربار بود كه در نتيجه اين اختلافات شاه كه حكومت خود را لرزان مي‌ديد تلاش مي‌كرد تا به وسيله‌ي محافل طرفدار خود در آمريكا آنان را راضي كند كه اگر قرار است اصلاحاتي در ايران انجام شود به دست او انجام شود نه به وسيله‌‌ي اميني. پس از سفر 45 روزه شاه و فرح در فروردين 1341 به آمريكا و رايزني‌هاي فراوان با مقامات آمريكايي عاقبت شاه مقامات آمريكايي را قانع كرد و با قدرتي تضمين شده به ايران بازگشت و مقدمات بركناري اميني را فراهم نمود.
به هر حال در تيرماه 1341 اختلاف بر سر بودجه نظامي بهانه‌اي شد تا شاه اميني را كنار بزند و «اسدالله علم» (كه يكي از فئودالهاي بيرجند و قائنات بود و سمت وزارت دربار را بر عهده داشت) را به عنوان نخست‌وزير معرفي نمايد.
انتخاب علم به عنوان نخست‌وزير و مجري طرح اصلاحات در واقع دادن اطمينان خاطر به خوانين و ملاكان كشور بودكه از اجراي طرح اصلاحات ارضي، به وحشت افتاده بودند. اكنون تنها مخالفت روحانيت سد خلل‌ناپذيري بود كه در برابر دولت كشيده شده بود.
«اسدالله علم» كه از تخصص و سواد و معلومات كافي ـ بهره‌ي چنداني نداشت و مجري چشم و گوش بسته‌اي بيش نبود در يك اقدام شتابزده با توجه به تعطيل بودن مجلس، لايحه‌ي انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي را به عنوان پيش‌زمينه‌ي يك رفرم در هيأت دولت به تصويب رساند.
روز 16 مهر 1341 روزنامه‌ها اعلام كردند كه لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در هيأت دولت تصويب شد. تصويب اين لايحه در واقع گام اول براي اجراي مقاصد بعدي آمريكا در ايران بود كه به دليل محتواي ضد‌اسلامي آن موجي از اعتراضات خشمگينانه روحانيت، حوزه‌‌هاي علميه و مردم مسلمان سراسر كشور را برانگيخت.
«لايحه انتخابات انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي هم به طور غير‌قانوني بدون وجود مجلس در هيأت دولت به تصويب رسيد. مهم‌ترين اصول واكنش برانگيز آن عبارت بودند از:
الغاي شرط اسلاميت و شرط ذكوريت براي كانديداها و رأي‌دهندگان و نيز الغاي سوگند به كلام‌الله مجيد و تبديل آن به تحليف به كتاب آسماني بود كه در اين صورت همه‌ي فرقه‌ها اعم از بابي يا يهودي و .... كه بر اساس بند اول مي‌توانستند در انتخابات شركت كنند مي‌بايستي به كتاب آسماني خود سوگند مي‌خوردند.» (3)
در پاسخ به چنين اقدامي كه زمينه‌ساز تهاجمات بعدي رژيم و آمريكا در مواجهه با فرهنگ اسلامي و گسترش بي‌بند و باري در ايران بود، به دعوت حضرت امام خميني (س) جلسه‌اي از علماي طراز اول قم مانند حضرت آيت‌الله گلپايگاني در منزل آيت‌الله حائري تشكيل شد و پس از گفتگوهاي طولاني تصميم گرفته شد با ارسال تلگرافي به شاه در مخالفت با اين تصويب‌‌نامه و نيز ارسال پيام براي علماي مراكز و شهرستانها خشم و اعتراض روحانيت را ابراز نمايند.
با اصرار امام مقرر شد متن تلگرافها به منظور اطلاع مردم منتشر شود. يك روز پس از اعلام خبر تصويب‌نامه (17 مهر 1341) تلگرافها مخابره شد و در پي آن موجي از اعلام حمايت مردم و هيأت‌هاي مذهبي و علما به وسيله تلگراف و يا سخنراني‌هاي مهيج و افشاگرانه گويندگان مذهبي در مجالس و محافل براه افتاد.
«تلگراف‌هاي علماي قم به شاه در مخالفت با تصويب‌نامه در روز 17 مهر ماه 1341 ـ كه فقط يك شب از اعلام آن در جرايد عصر تهران مي‌گذشت ـ مخابره گرديد و پس از گذشت نزديك به يك هفته، پاسخ مبهم و زننده‌اي از شاه رسيد كه با حيله و نيرنگ زيركانه‌اي همراه بود. او در اين تلگراف علماي قم را با عنوان «حجت‌الاسلام» مورد خطاب قرار داده بود! تا بدينوسيله شخصيت و مقام آنان را پائين بياورد. حضرت امام روز پانزدهم آبان 1341 تلگرافي به عنوان شاه فرستادند كه در آن شديداً به سياستهاي ضد‌اسلامي وي اعتراض شده بود. همزمان با آن در همين روز تلگرافي خطاب به اسدالله علم نخست‌وزير فرستاده شد كه در آن نيز نخست‌وزير را از اعمال حركات ضد‌اسلامي برحذر داشته بودند. اين دو تلگراف درتهران و شهرستانها به نام آيت‌الله خميني چاپ و پخش شد و دست به دست گرديد. نام آيت‌الله خميني به عنوان يكي از سازش‌ناپذيرترين رهبران قيام عليه طرحهاي آمريكا در ايران بر زبانها جاري گرديد.(4)
«علم براي فرونشاندن سرو صداها و تشنجاتي كه بر سر تصوير نامه‌ي مربوط به انتخابات انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي برپا شده بود با ارسال تگرافي به عنوان سه نفر از علماي قم (آقايان شريعتمداري و گلپايگاني و مرعشي‌نجفي) و ناديده گرفتن آيت‌‌الله خميني كه سردمدار اصلي اين مبارزه بود سعي كرد نقش آيت‌الله خميني را در اين جريان كمرنگ‌تر نمايد. مضمون تلگراف، كه علم در يك مصاحبه مطبوعاتي در تاريخ 21 آبان 1341 مفاد آن را تكرار نمود اين بودكه نظر دولت درباره شرط اسلاميت انتخاب‌كنندگان و انتخاب شوندگان انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي همان نظريه آقايان علماست و منظور از سوگند به كتاب آسماني هم همان سوگند به قرآن مجيد است و اقليت‌هاي مذهبي به كتاب مقدس خودشان سوگند ياد مي‌كنند، و بالاخره اينكه موضوع شركت بانوان در انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي به مجلس ارجاع خواهد شد. بعضي از آقايان علما تلگراف نخست‌وزير و توضيحات او را در مصاحبه مطبوعاتي كافي و قانع كننده مي‌دانستند ولي آيت‌الله خميني دست از مبارزه برنداشته و اعلام داشتند كه اين مسئله با تلگراف و مصاحبه حل نمي‌شود و تا وقتي كه دولت رسماً لغو تصويب‌نامه را از طريق جرايد اعلان نكند به مبارزه ادامه خواهند داد. جمعي از علماي تهران به پيروي از آيت‌الله خميني مردم را به اجتماع در مسجد سيد‌عزيزالله دعوت كردند و عده‌اي نيز از تهران عازم قم شدند. سرانجام دولت چاره‌اي جز لغو تصويبنامه‌ي انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي و اعلام آن در جرايد روز دهم آذرماه 1341 نديد و بدين سان آيت‌الله‌ خميني در اولين مبارزه جدي خود با شاه و دولت به پيروزي رسيد.» (5)
پذيرش عقب‌نشيني شاه در برابر اعتراض روحانيت و بويژه افشاگري‌هاي امام خميني و عقب‌افتادن برنامه‌‌ريزي‌هاي آمريكا، سياستمداران امپرياليسم را به فكر چاره‌اي ديگر انداخت. دولتيان آمريكا مطبوعات اين كشور را به انتقاد كردن از شاه وادار كردند و شاه كه انتقادات تبليغاتي را انعكاسي از نظريات مقامات رسمي ‌آمريكا به شمار مي‌آورد از امكان تغيير رويه آمريكا نسبت به رژيم خودش بيمناك شد و براي پذيرش دستورات جديد از آمريكا آمادگي يافت. يكماه بعد از ختم غائله انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي، طرح شش ماده‌اي معروف به «انقلاب سفيد» از جانب آمريكا تهيه مي‌شد و شاه آن را در يك اجتماع غير‌عادي در تهران،كه از به اصطلاح نمايندگان طبقات مختلف مردم از جمله كشاورزان و كارگران براي شركت در آن دعوت شده است اعلام نمود. در اين اجتماع كه در يك استاديوم ورزشي در تهران روز 19 ديماه سال 1341 تشكيل شد، شاه به توجيه اصول ششگانه‌ي انقلاب سفيد خود ودر واقع رفرم آمريكا در ايران پرداخت.
به دنبال اعلام اصول ششگانه‌ي كه در واقع عليرغم ظاهر آراسته‌ي آن شكل ديگري از لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي براي فريب مردم و اجراي به اصطلاح «انقلاب سفيد» بود، تبليغات وسيعي براي شركت مردم در رفراندوم آغاز شد و يورشي ديگر به حريم مقدس روحانيت تدارك گرديد. در برابر چنين هجوم گسترده‌‌اي امام خميني‌(س) با تشكيل جلساتي از علماي قم، پرچم مخالفت با اصول پيشنهادي شاه را برافراشت. امام خميني به خوبي دريافته بود كه اصلاحات ادعايي نتيجه‌اي جز تحكيم سلطه‌ي سياسي و اقتصادي آمريكا در ايران و گسترش نفوذ فرهنگ ضد‌اسلامي به بار نخواهد آورد. شاه شخصي بنام «بهبودي»، را براي مذاكره با علماي مذهبي به قم فرستاد ولي توضيحات فرستاده شاه نتوانست روحانيون را به تأييد رفراندوم متقاعد كند. در عوض آيت‌الله كمالوند به نمايندگي علماي قم به دربار رفت تا مستقيماً درباره رفراندوم با شاه مذاكره داشته باشد.
آيت‌الله كمالوند در برابر يكدنگي شاه براي اجراي رفراندوم به جنبه‌هاي غيرقانوني آن اشاره كرد و به شاه يادآور شد كه رفراندوم در قانون اساسي ايران پيش‌بيني نشده و شما دولت مصدق را به جرم انجام رفراندوم تحت تعقيب قرار داديد، حال چگونه است كه خود به آن اقدام مي‌كنيد؟ شاه در پاسخ گفته بود كه ما رفراندوم نمي‌كنيم بلكه مي‌خواهيم اين اصول پيشنهادي را «تصويب ملي»! نماييم. با اين توجيه راديو و مطبوعات نيز از آن روي بجاي بكار بردن لفظ «رفراندوم» از اصطلاح تصويب ملي استفاده كردند.
شاه به نصايح آيت‌ الله كمالوند گوش نداد و به لجاجت خود اصرار ورزيد. بعد از بازگشت آيت‌الله كمالوند به قم و گزارش منفي ملاقاتش با شاه، امام خميني(س) اعلاميه‌اي در تحريم رفراندوم در روز دوم بهمن ماه صادر فرمودند. با انتشار اين علاميه بازار تهران به حال تعطيل درآمد و جمعيت معترض مسير خيابان تا منزل آيت‌الله خوانساري را كه در نزديك بازار بود پيمودند.
روز سوم بهمن 1341 نيز تظاهراتي در مخالفت با رفراندوم در تهران برپا شد. شاه روز چهارم بهمن طبق برنامه‌اي تنظيم شده به قم رفت و در برابر جمعيتي كه بيشتر از طرف دستگاه و دولت از تهران به قم فرستاده شده بودند در نهايت عصبانيت از بي‌‌اعتنايي جامعه روحانيت يكي از شديد‌اللحن‌ترين نطق‌هاي خود را عليه روحانيت ايراد كرد. شاه در بخشي از گفته‌هايش روحانيت را مورد اهانتهاي بي‌سابقه قرار داده و از آنان به عنوان عناصري كه «هميشه سنگ در راه او انداخته‌اند» ياد كرد. وي بي‌شرمانه فعاليتهاي افشاگرانه حوزه‌هاي علميه را با حزب توده مقايسه كرد و به آنان نسبت خيانت داد.
پيش زمينه اجراي رفراندوم ششم بهمن 1341 ايجاد جو رعب و وحشت بود كه اين وظيفه را اسدالله علم بر دوش داشت. او براي جلوگيري از هرگونه حركت اعتراض‌آميزي به قواي انتظامي دستور داد كه با كمال شدت با معترضين برخورد شود. علم روز ششم بهمن خطاب به استانداران و فرمانداران كشور مي‌نويسد:
«هشيار باشيد به محض اينكه آثار كوچكترين ناراحتي پيدا شد فوري مسببين را دستگير و به تهران بفرستيد. به وعاظ تذكر بدهيد فقط بايد به امور ديني بپردازيد. به محض انحراف اين دستور با كمال شدت اقدام و متخلف را دستگير نمائيد. ايام رمضان بطور قطع عناصري خواهند خواست كه از منابر سوءاستفاده بكنند كوچكترين غفلت ممكن است باعث به هم‌خوردگي انتظامات شود. مخصوصاً در ايام قتل اين پيش‌آمد ممكن است خيلي گران تمام شود. بنابراين آقايان استانداران و فرمانداران كل بايدبيدار باشند كه در ايام قتل ديگر ناراحتي وجود نداشته باشد به قواي انتظامي نيز در اين مورد دستور كافي داده شده است 4/558 ـ 6/11/41 ـ ‌نخست‌وزير اسدالله علم»
علي فروغي فرماندار قم نيز كه يكي از دريافت‌كنندگان دستورات علم به حساب مي‌آيد همان روز مراتب دستورات نخست‌وزير را به رياست شهرباني قم ارسال كرد و رئيس شهرباني قم نيز مراتب را به سرهنگ رضايي معاون شهرباني قم رساند. تا مردم معترض را سركوب كنند. رفراندوم ششم بهمن سرانجام در جوي از بدبيني مردم و تشنج حاصل از خشم آنان برگزار شد عليرغم بي‌اعتنايي ملت، رسانه‌هاي خبري رژيم نتيجه‌‌ي انتخابات فرمايشي را حدود پنج ميليون و پانصد نفر به رأي موافق و چهارهزار نفر رأي مخالف اعلام كردند!!
بلافاصله بعد از اعلام رسمي نتايج رفراندوم «كندي»، رئيس جمهور آمريكا تلگراف تبريكي براي شاه فرستاد و يادآور شد:
«اكنون كه اكثريت عظيم ملت ايران رهبري آن اعليحضرت را در راهي كه كاملاً منعكس كننده خواسته‌هاي ايشان است مورد تأييد قاطع قرار داده‌اندمسلم است كه اين پشتيباني ملي اعتماد آن اعليحضرت را به درستي راهي كه برگزيده‌اند تقويت كرده و عزم شما را در رهبري كشور خويش به جانب پيروزي در مبارزه‌اي كه براي بهبود زندگاني ملت خود در پيش گرفته‌ايد راسخ‌تر خواهد ساخت.» پس از دريافت اين تلگراف كه شاه آن را تائيد نامه‌اي قرص و محكم براي خود مي‌دانست به ساواك دستور داد در برابر مردم وروحانيون شدت عمل بيشتري اعمال نمايند. ماه رمضان با اعتصاب روحانيون به پايان رسيد. در اين ماه مساجد تهران، قم، اصفهان، شيراز و بسياري از شهرهاي ديگر، تعطيل شد. با فرارسيدن عيد سعيد فطر جمع كثيري از مردم سراسر كشور چون هر سال به قم آمدند. امام خميني (س) در ديدار با مردم در اولين نطق خود پس از رفراندوم مردم را به پايداري و ايستادگي در برابر ظلم و جور فراخوانده و فرمودند: «... شما آقايان محترم در هر مقامي كه هستيد با كمال متانت و استقامت در مقابل كارهاي خلاف شرع و قانون اين دستگاه بايستيد. از اين سرنيزه‌هاي زنگ‌زده و پوسيده نترسيد. اين سرنيزه‌ها به زودي خواهد شكست. دستگاه حاكم با سرنيزه نمي‌تواند در مقابل خواست يك ملت بزرگ مقاومت كند و دير يا زود شكست مي‌خورد. اكنون هم درمانده و شكست خورده است و روي درماندگي به اين بي‌فرهنگي‌هائي كه ملاحظه مي‌كنيد، دست مي‌زند. ما ميل نداشتيم كه كار به اين رسوايي بكشد! چرا بايد شاه مملكت اينقدر از ملت جدا باشد كه وقتي پيشنهادي مي‌دهد با بي‌‌اعتنايي و عكس‌العمل منفي مردم مواجه گردد؟ شاه مملكت بايد جوري باشد كه وقتي پيشنهاد مي‌دهد، درخواستي مي‌كند، ملت با جان ود ل در انجام آن بكوشند نه آنكه با آن به مقابله برخيزند و رفراندوم شاه در سراسر مملكت بيش از دو هزار نفر به همراه نداشته باشد. ما ميل نداشتيم براي سران اين مملكت چنين شكست و فضاحتي ببار آيد. خوبست كه قدري عبرت بگيرند، ‌بيدار شوند و در سياست خود تجديد‌‌نظر كنند. به جاي قانون‌شكني و به زندان كشيدن علما و محترمين، به ‌جاي سرنيزه و قلدري، در مقابل خواست ملت تسليم شوند، با زور و قلدري نمي‌توان روحانيت را از وظايفي كه اسلام به عهده‌ي آنان گذاشته است بازداشت».(6)
شاه كه از اجراي رفرم آمريكايي «انقلاب سفيد» به هيچ وجه دست بر نمي‌داشت هرگاه فرصتي بدست مي‌آورد به توجيه خلافكاريهاي خود مي‌پرداخت. پس از سخنان كوبنده حضرت امام، به پيشنهاد ايشان نظريه مراجع تقليد و آيات عظام حوزه علميه قم راجع به تصويبنامه مخالف شرع و قانون دولت طي اعلاميه‌اي رسمي كه به اعلاميه 9 امضايي معروف شد منتشر شد. در اين اعلاميه بطور مستدل و مستند موارد خلاف قانون و شرع تذكر داده شده بود.
شاه در پاسخ ابتدا سياست و مذهب را جدا از هم اعلام كرد و پس از آن در نطقي كه در 23 اسفند ماه 1341 در پايگاه وحدتي دزفول ايراد كرد به شديدترين وجهي روحانيت معظم را مورد اهانت قرار داد. حضرت امام با فرستاد نامه‌هاي سري و خصوصي براي مقامات روحاني در شهرها و شهرستانها قصد خود را براي اعلام عزا در عيد نوروز 1342 جهت آگاهي مردم از جنايات شاه اعلام نمودند و سرانجام نيز اعلاميه تاريخي و حماسه‌ساز خود را مبني بر اعلام عزاي عمومي در عيد نوروز صادر فرمودند. در ابتداي اين نامه به صراحت آمده است: «روحانيت اسلام، امسال عيد ندارد.» رژيم شاه با استفاده از همه امكانات موجود از جمله كارشكني‌هاي شبانه‌روزي «ساواك» نتوانست در بي‌اثر ساختن اعلاميه حماسي امام موفق شود. چرا كه ملت ايران و بسياري از علما و روحانيون در استقبال از آن اعلاميه‌ها تراكت‌هايي مبني بر اعلام عزا منتشر كردند.
در شهر قم پرچمهاي سياه كه بر روي آن نوشته شده بود «امسال مسلمين عيد ندارند» بالاي درب مدارس ديني افراشته شد و هنگام تحويل سال نو در ميان انبوه جمعيتي كه در صحن مطهر، داخل حرم، مسجد بالاسر و مسجد اعظم گردآمده بودند همزمان با اعلام تحويل سال نو و روشن و خاموش شدن چراغهاي حرم مطهر هزاران اعلاميه و تراكت كه بيانگر جنايتهاي رژيم شاه بود ميان زوار پخش شد. صبح روز دوم فروردين سالگرد شهادت حضرت امام صادق (ع) رژيم شاه با روانه كردن تعداد زيادي از مأموران ساواك و كوماندوهاي لشگر يك گارد و ديگر لشگرها به وسيله اتوبوسهاي شركت واحد و كاميونهاي نظام، صحنه يك درگيري تمام عيار را با مردم و روحانيت فراهم كرد.
هنوز سپيده ندميده بود كه مردم عزادار در بيت حضرت امام خميني (س) جمع شدند تا مراسم عزاداري را بجا آوردند. منزل حضرت امام از جمعيت پرشده بود. آنان دقيقه شماري مي‌كردند تا سخنان قائد خود را بشوند. آيت‌الله توسلي يار نزديك امام درباره‌ي آن روز چنين مي‌گويد:
«ماشينهاي شركت واحد كوماندوها را به قم ‌آورده بودند، ساواكي‌ها رسيده بودند و برنامه داشتند روز دوم فروردين كه مصادف با شهادت امام صادق (ع) بود، دقيقاً در خاطرم هست، امام گوشه خانه‌ نشسته بودند، ‌مرحوم مهدي عراقي آمد و در گوش امام سخني گفت، امام پيغامي توسط جناب آقاي خلخالي دادند و ايشان پيام امام را به همه ابلاغ فرمودند. در وسط مجلس سخنراني، ايادي ساواك شروع كردند به صلوات فرستادن، مرحوم حاج مهدي به امام فرمودند: «آقا گمان مي‌كنم توطئه‌اي است. افراد ناشناسي در مجلس و محفل حاضرند و اينها ناآشنايند. امام گفت به اينها اعلام بكنيد اگر كسي شعاري داد در اين مجلس، حركت مي‌كنم به طرف صحن مطهر، حرفهايم را از بلندگوي صحن مي‌زنم.»
ابتداي صبح اينگونه گذشت، بعد از ظهر در موقع غائله مدرسه فيضيه من در بيت امام بودم خبر آوردند كه الان كوماندوها مي‌ريزند در خانه، بعضي از دوستان به عنوان دلسوزي درب خانه امام را بستند. يكي آمد به امام گفت كه در خانه بسته شده است. در اين هنگام در فيضيه غائله به پا شده بود. امام فهميد كه در خانه را بسته‌اند بلند شد و فرمودآيا بچه‌ها و طلابي كه بچه‌هاي من هستند آنها كتك بخورند و من اينجا ساكت بنشينم؟ ايشان در خانه را باز كردند مرحوم آقاي لواساني آمد امام را گرفت، بغل كرد كه امام حركت نكنند. امام آقاي لواساني را كنار زد و گفت بايد در خانه باز باشد و هر دو درب هم باز شد. آنگاه امام آرام گرفت.» (7) ساواك نيز در يكي از گزارشهاي خود به سخنان امام اشاره مي‌كند. پس از ضرب و شتم و كشتار طلاب و روحانيون در روز دوم فروردين 1342 حضرت امام با صدور اعلاميه‌هاي افشاگرانه و در مجالس درس خود سياست سركوبگرانه و فاشيستي شاه را مورد هجوم قرار دادند و به مناسبت چهلم فاجعه بزرگ قم نيز در روز دوم ارديبهشت 1342 پيام مهمي صادر كردند و در آن جنايات شاه و وابستگي او به اسرائيل را افشاء و محكوم كردند.
اين سخنان و پيامهاي افشاگرانه بود كه در روزهاي بعدي هزاران تظاهر‌كننده را در خيابانها به اعتراض عليه رژيم شاه واداشت.
با آغاز ماه محرم، ماه خون و قيام حركات اعتراض مردم مسلمان عليه رژيم شاه بالا گرفت و «شاه» در روز ششم خرداد 1342 كه مصادف با دهه اول محرم بود، طي يك سخنراني اهانت‌آميز در كرمان بار ديگر با كلمات تند و توهين‌آميزي به ‌مخالفان خود حمله كرد و ركيك‌ترين اهانتها را به مراجع تقليد و روحانيت به پاخاسته بر زبان راند(8) امام خميني (س) در پاسخ به اراجيف شاه در يكي از شديد‌ترين حملات خود به شخص شاه و رژيم طاغوت، كه روز عاشوراي حسيني (سيزدهم خرداد 1342) در مدرسه بخون نشسته فيضيه قم داشتند فرمودند:
«الان عصر عاشورا است .... گاهي كه وقايع روز عاشورا را از نظر مي‌گذرانيم اين سوال برايم پيش مي‌آيد كه اگر بني‌اميه و دستگاه يزيد‌بن معاويه با حسين سر جنگ داشتند آن رفتار وحشيانه، و خلاف انسانيت چه بود كه در روز عاشورا نسبت به زنهاي بي‌پناه، ‌و اطفالي بي‌‌گناه مرتكب شدند؟! زنان و كودكان چه تقصيري داشتند؟ طفل شش‌ماهه حسين چه كره بود؟ (گريه حضار) به نظرمن آنها با اساس كار داشتند، بني‌ اميه و خاندان يزيد با خاندان پيغمبر مخالف بودند. بني‌هاشم را نمي‌خواستند و غرض آنها از بين بردن اين شجره طيبه بود. همين سؤال اينجا مطرح مي‌شود كه دستگاه جبار ايران با مراجع سر جنگ داشت، با علماء اسلام سر جنگ داشت، به قرآن چه كار داشتند؟ به مدرسه فيضيه چكار داشتند؟ به طلاب علوم دينيه چكار داشتند؟ به سيد هجده ساله ما چكار داشتند (اشاره به يكي از شهداي فاجعه‌ي فيضيه سيد‌يونس رودباري) سيد هجده ساله ما به شاه چه كرده بودۀ (گريه حضار) به اين نتيجه مي‌رسيم كه آنها با اساس كار دارند با اساس اسلام و روحانيت مخالفند.»
حضرت امام علاوه بر افشاگري جنايات شاه در سخنانشان عليه اسرائيل به بازگو كردن نقش اسرائيل در ايران پرداختند وجالب توجه آنكه در زمان سخنراني امام نماينده‌ي شخصي «داويد ـ بن گورين» نخست‌وزير وقت رژيم صهيونيستي با پيام مهمي از طرف او وارد تهران شده بود.
«پيام خصوصي نخست‌وزير اسرائيل به شاه و سفر نماينده‌ي او به تهران در خرداد 1342، براي نخستين بار در سال 1988 از طرف يك مقام امنيتي پيشين اسرائيل فاش شد و در خرداد ماه سال 1342 كه آيت‌الله خميني در سخنراني معروف خود در مدرسه‌ي فيضيه قم به روابط ايران و اسرائيل حمله كرد، اين رابطه كاملاً سري و محرمانه بود. ولي تأكيد حضرت آيت‌الله خميني به روابط اسرائيل با ايران در آن تاريخ، نشان مي‌دهد كه ايشان اطلاعات دقيقي دربارة جريان رابطه داشته‌اند و چه بسا كه از موضوع پيام نخست‌وزير اسرائيل به شاه و مسافرت نماينده‌ي او به تهران هم آگاه بوده‌اند.» (9)
سخنراني مهم و كوبنده حضرت امام در روز عاشورا، روز چهاردهم خرداد به اطلاع شاه رسيد. شاه كه از متن سخنراني حضرت امام به شدت عصباني شده بود، ضمن مذاكره با «پاكروان» رياست ساواك، همانروز شخصاًٌ دستور بازداشت امام را صادر كرد.
براساس نامه‌اي كه از اداره شهرباني قم در تاريخ 20/3/1342 به اداره اطلاعات شهرباني كل كشور در مورد دستگيري حضرت امام ارسال شده جريان دستگيري امام بدين شرح آمده است:
«ساعت 30/2 صبح روز 15/3/42 سركار سرهنگ بديعي رئيس ساواك قم تلفناً به اينجانب اطلاع داد كه براي مذاكراتي فوراً به ساواك بروم. پس از رفتن به ساواك مشاهده شد سركار سرهنگ مولوي نيز با عده‌اي از مأمورين ساوك تهران در آنجا هستند. موضوع دستگيري (امام) خميني مطرح گرديد تا با تبادل نظر يكديگر انجام گردد ـ سركار سرهنگ مولوي اضافه كرد از طرف تيمسار رياست كل دستور شفاهي دارم كه در اين مورد راهنمايي و همكاري كنيد. چون از چند روز قبل در حدود صد‌نفر از اهالي قريه جمكران گارد محافظ (امام) خميني را تشكيل داده بودند و در وقايع دوم فروردين تا چند روز پس از آن (امام) خميني شب‌ها در منازل مختلف بيتوته مي‌كرد چنين تصميم گرفته شد كه خانه او و دامادش و پسرش دفعتاً تحت مراقبت قرار گرفته تا در صورتيكه در يكي از منازل نبود فرصت مخفي شدن يا فرار نداشته باشد. ضمناً براي اينكه جلب توجه نشود ابتدا منزل (امام) خميني و دو منزل ديگر توسط گارد ساواك تهران و به راهنمايي مأمورين شهرباني و ساواك شناسايي شد و براي اينكه هيچگونه ابهامي وجود نداشته باشد، كروكي منزل (امام) خميني و دو نفر ديگر توسط شهرباني در اختيار مأمورين ساواك تهران گذارده شد. سپس سركار سرهنگ مولوي اظهار داشتند: من شخصاً در شهرباني خواهم ماند تا چنانچه احتياجي به شركت گروهان سرباز باشد به موقع وارد عمل شوند. رئيس ساواك قم و رئيس شهرباني در ميدان جلو بيمارستان اول كوچه منزل (امام) خميني باشند و با اينجانب ارتباط داشته باشند تا در صورت لزوم گروهان هم داخل در عمل شود. ساعت 30/3 صبح عده‌اي مأمور ساواك تهران به طور متفرقه به اتفاق راهنمايان ساواك قم و شهرباني به منزل (امام) خميني و در منزل ديگر مورد نظر اعزام گرديدندو (امام) خميني را كه در منزل دامادش بود دستگير نموده با فولكس به ساواك قم تا جلو بيمارستان و از آنجا با اتومبيل سواري كه از تهران به همين منظور آمده بود حركت دادند. در جريان دستگيري فقط يك نفر در منزل (امام) خميني قدري مجروح و يك نفر كه قصد داد و فرياد داشته دستگير و از داد و فرياد او جلوگيري و پس از دستگيري (امام) خميني آزاد شده پيش‌بيني مي‌شد كه در منزل (امام) خميني عده‌اي مستحفظ وي باشند ليكن در موقع دستگيري غير ‌از دو نفر مزبور در منزل وي كسي نبوده و در منزل دامادش كه خود وي دستگير شد اشخاص متفرقه‌اي ديده نشدند و افراد مورد نظر در مسجد سلماسي كه در نزديكي منزل (امام) خميني است بيتوته نموده بودند كه متوجه دستگيري وي نشدند. ضمناً (امام) خميني در آن موقع بيدار و لباس پوشيده، حاضر و خود را معرفي نمود كه روح‌ الله خميني من هستم به ديگران كاري نداشته باشيد. بعد از اينكه(امام) خميني به ماشين‌سواري ساواك تهران منتقل شد سواري مزبور با عده‌اي گارد ساواك به تهران عزيمت نمودند. شهرباني قم سرهنگ «سيد‌حسين پرتو».
حضرت امام را پس از دستگيري به باشگاه افسران ‌بردند و بعد از آن پس از چند ساعت معظم‌له را به پادگان قصر و در 4 تيرماه 42 به پادگان عشرت‌آباد منتقل نمودند.
ـ امواج خروشان امت بلافاصله پس از دستگيري حضرت امام و انتقال ايشان به تهران در سراسر كشور كاخ شاه را به لرزه درآورد.
مردم به هر وسيله ممكن يكديگر را از خبر دستگيري امام مطلع كردند. و سيل هزاران نفري جمعيت در خيابانها به راه افتاد. هر چند در آن روزها رژيم شاه حركت توفنده مردم را اخلالگري ‌هاي چند نفر بيان ‌كرد ولي برطبق اسناد ساواك فقط در يك لحظه از تظاهرات صبح روز 15 خرداد در شهرستان قسم متجاوز از ده هزار نفر ار دو سمت به طرف شهرباني هجوم آوردند.
گسترش دامنه تظاهرات در بازار تهران وخيابانهاي اصلي شهر در روز 15 خرداد و درماندگي سيستم سركوبگر رژيم شاه در برابر خشم و طغيان مردم چهره ديگري به پايتخت بخشيده بود.
يكي از تاريخ‌نويسان معاصر در مورد پيامدهاي قيام 15 خرداد مي‌نويسد: «15 خرداد نقطه عطفي است در تاريخ معاصر، نموداري است از پيوند معنوي توده‌هاي عظيم مردم كشور ما، عكس‌العملي است از احساس عميق مذهبي خلق ايران، نمايشي است از بپاخاستن مردمي كه مي‌خواهند ظلم و ستم را از بن بركنند، تجسمي است از تاريخ شيعه و درجه‌اي است براي سنجش فداكاري و از خودگذشتگي انسان‌هايي كه به دنبال آرمان الهي حركت مي‌كنند. جنبش و طغيان عمومي در 15 خرداد سازمان يافته نبود، برنامه و خط‌مشي از قبل تعيين شده نداشت و با اين حال چنان پايه‌هاي رژيم سلطنت را لرزاند كه آن را با تمام قوا به مقابله واداشت و اين مقابله تا سقوط رژيم به صور مختلف ادامه يافت.» (10)
برخلاف پندار برخي تحليلگران هر چند 15 خرداد نقطه عطف انقلاب اسلامي و آغاز قيام مردمي در حمايت از نهضت امام خميني بود، اما 15 خرداد نقطه شروع مبارزات امام نبوده است، زيرا حضرت امام خميني (س) در سال 1322 شمسي، يعني تنها دو سال پس از فرار رضاخان با نوشتن كتاب «كشف‌الاسرار» و اعلاميه تاريخي 11 جمادي‌الاولي 1363 هجري قمري نخستين گامها را براي مبارزه با طاغوت حاكم بر ايران برداشتند و تا ‌آخرين لحظه عمر دست از مبارزه نكشيدند. (11)
درباره دستاوردهاي قيام مقدس 15 خرداد مجال بحث و گفتگو نيست و تنها به يك جمله درخشان و تمام كننده‌ي اين مقال از بنيانگذار نهضت 15 خرداد يعني حضرت امام خميني (س) بسنده مي‌كنيم كه ايشان فرمودند: «در حقيقت دستاورد 15 خرداد 42، پيروزي بهمن 57 بود.» [امام خميني 15/3/1360]


پي‌نوشت‌ها:
1 ـ بررسي انقلاب ايران، ع . باقي‌، مركز انتشارات و نشر تبليغات اسلامي قم، 1370، ص 159.
2 ـ جزوه خاطراتي از امام، عقيقي بخشايشي، دفتر نشر نويد اسلام، ص 40.
3 ـ بررسي انقلاب ايران، با اندكي تغيير، ص 163.
4 ـ بررسي و تحليلي از: نهضت امام خميني، سيد‌حميد روحاني، نشر احرار، ص 151.
5 ـ داستان انقلاب، تأليف و ترجمه محمود طلوعي، نشر علم، 1370، ص 196 و 197.
6 ـ بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، 289 و 290.
7 ـ سخنراني آيت‌الله توسلي در محل مجمع روحانيون مبارز تهران، روزنامه سلام، پانزدهم ارديهبشت 1371.
8 ـ بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني (به نقل از كتاب سخنان شاه، ص 434.
9 ـ داستان انقلاب، ص 213.
10 ـ تاريخ سياسي معاصر ايران، دكتر سيد‌جلال‌الدين مدني، دفتر انتشارات اسلامي قم، جلد دوم،‌ص 54.
11 ـ دراين باره ر.ك: صفحه 38، مجله حضور، شماره اول، خرداد 1370.

منبع: حضور، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ويژه سالگرد رحلت امام خميني، خرداد 1371.

 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir