ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 205   دي ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 205   دي ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
دین ستیزی ،
شالوده مدرنیسم رضاخانی

يكي از محورهاي اساسي سياست فرهنگي حكومت رضاشاه، گرايش به ايران باستان به بهاي دوري از ميراث اسلامي بود. از جمله اقداماتي كه در اين راستا انجام شد، تشكيل فرهنگستان زبان فارسي بود. سياستگزاران حكومت پهلوي با هدف به فراموشي سپردن ميراث غني ايران اسلامي قصد داشتند بسياري از واژهايي را كه طي قرون متمادي در زبان فارسي تداوم يافته و مردم عادي يا شاعران و نويسندگان به‎كار مي‌بردند، كنار نهاده و الفاظ جديدي رواج دهند. سياست ايران‌گرايي در حوزة ادبيات مكتوب با بزرگداشت شاعران پارسي زبان به‎ويژه، فردوسي و اثرش شاهنامه توأم بود. تشكيل كنگرة بين‌المللي هزارة فردوسي در سال 1313 در راستاي احياي ارزشهاي ملي و ميهني قابل ذكر مي‌باشد.
همچنين در خصوص نامهاي ماهها، سياست ايران‌گرائي تأثير گذارد و مجلس در 11 فروردين 1304، تصويب كرد كه ماهها به نامهاي باستاني ايراني خوانده شود. تأثير سياست ايران‌گرايي در نظام بين‌المللي، تغيير نام فرنگي كشور از Persia به Iran بود. در سال 1313 كه جشن و كنگرة فردوسي در تهران برپا شد، در آلمان حزب نازي به قدرت رسيد كه علمدار تفوق نژاد آريايي بود. چون ايران مهد نژاد آريايي بود ظاهراً از برلين به وزارت امورخارجه پيشنهاد شد كه نام مملكت ما در مغرب زمين كه تا آن وقت «پارس» بوده، مبدل به ايران شود.
با به قدرت رسيدن رضاخان، چالش حكومت با روحانيون وارد مرحله حساس و بحراني خود شد. زيرا وي باني رژيمي شد كه سياست اصلي‌اش مبتني بر سكولاريزم، ناسيوناليسم، باستان‌گرايي و نوسازي بود. اجراي اين سياست مستلزم محدود ساختن نقش اجتماعي علما و در انزوا قرار دادن روحانيت شيعي و در نهايت دولتي كردن آن بود. اقدامات رضاشاه، اعم از تحبيب و جذب عده‌اي معدود، تهديد و ضرب و شتم و قتل و تبعيد برخي از علما، استهزا و تحقير آنان در مجامع عمومي، اجراي شديد سياست تغيير لباس و تلاش براي قطع ارتباط عاطفي آنان با مردم و نيز كوشش در جهت پرورش روحانيت درباري در اجراي سياست فوق بوده است.
اهداف رضاشاه در قبال مذهب، دوگانه بود. از يك سو مذهب را عامل و تجلي عقب‌ماندگي ايراني مي‌دانست و در صدد بود آن را براندازد و از سوي ديگر، در جامعة مذهبي يك دستگاه مستقل اجتماعي مي‌ديد و براي تحكيم حكومت مطلقه خود، تلاشهاي فراواني به منظور اضمحلال اين نهاد به كار مي‎بست. با به قدرت رسيدن رضاخان، روحانيون خود را در برابر معارضه‎هاي تازه‌تري يافتند. اگر تا آن روز رقيب دين و روحانيت مظاهر جديد تمدن غربي بود، پادشاهان قاجار، نوعا طرفدار دين بوده و در اين معارضه، تمايل خود را به دين و روحانيت بروز مي‌دادند. ولي اينك و با به قدرت رسيدن پهلوي اول، حكومتي قدرت را به دست آورده بود كه توامان مظاهر جديد غرب و نيز مليت ايراني و تاريخ و فرهنگ ايران پيش از اسلام را ارج مي‌نهاد و نقش اجتماعي دين و روحانيت را منكر مي‌شد.جريان اصلي مخالفت با مذهب را نويسندگان و روشنفكران، هدايت نموده و تلاش مي‌كردند فرهنگ و نهادهاي سنتي، مذهب و روحانيت را از ميان بردارند. القاي اين ديدگاه به رضاخان كه روحانيت، رقيب قدرت او مي‌باشد و بايد ابتدا از صحنه‌هاي سياسي و اجتماعي و سپس از هرگونه ابراز وجود محروم شود. در اين راستا صورت مي‌گرفت.
از سال 1306، سياستگزاري در مورد روحانيت آغاز شد. اولين قدم براي هرگونه اقدام، شناخت لازم از تعداد، ميزان نفوذ اجتماعي، فعاليت سياسي و تواناييهاي مالي روحانيت در سراسر كشور بود. به همين منظور، متحدالمآل 3190 در خرداد 1306 صادر شد. به موجب اين متحدالمآل، كليه ايالتها موظف شدند در سه مورد اطلاعات مشروحي را به مركز ارسال دارند.
1. تعيين تقريبي عدة ارباب عمائم و تشخيص علماي متنفذ با ذكر استطاعت مالي و تمايلات سياسي و اجتماعي آنان؛
2. تعيين تجار متنفذ و تشخيص اعتبارات و تمايلات سياسي و اجتماعي آنان؛
3. تعيين احزاب سياسي.
با كسب اين اطلاعات مفصل، اقدامات دولت در برخورد با مجموعة روحانيت شكل گرفت. اين اقدامات سه جهت كلي را تعقيب مي‌كرد:
1. انهدام قدرت اجتماعي ـ سياسي مجموعة متشكل روحانيت و حذف آن از صحنة سياسي كشور؛
2. جذب و هضم بخشي از روحانيت براي انجام نيازهاي قضائي، آموزشي و مذهبي كشور؛
3. افزايش روزافزون فشار بركليه روحانيان و كاستن از تعدادشان.
تا اواخر دورة قاجار، ديوان سالاران، روحانيون و اربابان و رؤساي قبائل سه پايگاه اصلي قدرت مالكيت را تشكيل مي‌دادند. با روي كار آمدن رضاخان، روحانيت به كلي كنار گذاشته شد و قدرت اربابان به ميزان قابل ملاحظه‌اي كاهش پيدا كرد. رؤساي قبايل سركوب شدند و در مقابل بوروكراتها و نظاميان كه شمار و اقتدارشان روبه فزوني داشت، جاي آنها را پر كردند. اين تغيير در پايگاه طبقاتي حاكميت را به روشني مي‌توان در تغييراتي كه در تركيب نمايندگان مجلس شوراي ملي به‎وجود آمده بود، مشاهده كرد. در حالي كه در عصر اول مشروطيت، در دورة قاجار شمار روحانيون عضو مجلس شوراي ملي به 24 نفر مي‌رسيد و در حدود 18% نمايندگان مجلس 137 نفري را تشكيل مي‌داد، اين نسبت در مجالس دوره رضاشاه به كمتر از 8% كاهش يافت. بنابراين بخش مهمي از اقدامات رضاشاه عليه مذهب در چارچوب تلاشهاي وي براي كاهش نفوذ سياسي روحانيون صورت مي‌گرفت. به‎طوري كه در اواسط دهة 1310، با اينكه در قوانين مملكتي هنوز نفوذ عنصر اسلامي مشهود بود، اما روحانيون عملاً از حيطه قضاوت و دادگستري كنار گذاشته شده و در حوزة تعليم و آموزش نفوذ خود را كاملاً از دست دادند. علاوه براين با تسلط دولت بر موقوفات، قدرت مالي روحانيون نيز رو به كاهش گذاشت.
رضاشاه ترجيح مي‌داد به جاي رويارويي با علما آنها را ناديده بگيرد. در يك قضية كليدي، يعني پذيرش يا عدم پذيرش نظام جمهوري در ايران جديد، وي هر چند تسليم فشار علما شد؛ اما با انجام اين كار به منافع مادي خود و خانواده‌اش نيز خدمت كرد. با اين همه، جهت كلي اقدامات او براي علما كم خطر‌تر از خصومت حكومتي آشكار كشور همسايه، يعني تركيه نبود. در نتيجة اقدامات او، كاركردهاي قضائي، آموزشي و انسان‎دوستانه علما كاهش مي‎يافت و منزلت آنان عميقاً تحت تأثير قرار مي‌گرفت. به‎صورتي كه روحانيت رهبري اجتماعي و فرهنگي و تا حدودي مذهبي خود را خصوصاً در طبقات بالاي اجتماعي از دست مي‌داد. واكنش علما به اين وضع، يكنواخت يا عاري از ابهام نبود. عده‌اي از علما با صراحت بيشتري از حكومت انتقاد مي‌كردند. آنها براي اين بي‌پروائي خود بهاي سنگيني پرداختند. سيد ابوالحسن طالقاني پدر آيت‌الله سيد محمود طالقاني به اقدامات مختلف دولت از قبيل كشف حجاب اجباري زنان، شديداً اعتراض كرد و به اين دليل مكرراً به زندان افتاد، يا به نقاط دوردست كشور تبعيد شد. مهم‎ترين و با نفوذترين مخالف روحاني رضاشاه، مرحوم سيدحسن مدرس بود. وي سخنور توانائي بود كه در صدد تحقق آرمانهاي اسلامي بود و در عين حال، به مليت و شئون آن نيز باور داشت. براي بيان جايگاه ممتاز مدرس به عنوان مثال مي‌توان به تفاوت خط‌مشي مدرس با ساير روحانيون به ويژه علماي تهران اشاره كرد. روحانيون تهران از كساني بودند كه به اصول قديمي حاكم بر روابط دين و دولت اعتقاد داشته و به آن سخت وفادار بودند و ايجاد هرگونه تحول و تغييري در اوضاع سياسي، آن چنان كه مدرس به دنبالش بود، از سوي آنان با مخالفت يا عدم همراهي مواجه مي‌شد. از اينرو، مدرس اطمينان داشت به‎ جز مساعدت علماي عتبات حصول به نتيجه ناممكن مي‌باشد.
نخستين درگيري مستقيم رضاشاه با روحانيون در دومين سال سلطنت او بروز كرد. اين حادثه به علت رعايت نكردن حجاب از سوي عده‌اي از خانمهاي درباري در صحن شاه عبدالعظيم حسني رخ داد. دولت در پي اعتراض شيخ محمد بافقي شديداً با اين روحاني برخورد نمود.
امام خميني در آن زمان كه سنين جواني را مي‌گذراند، هيچگاه نمي‌توانست اين موج حملات كوبنده به علما را در رژيم رضاشاه فراموش كند. وي روز دردآور اول فروردين 1306 را از ياد نبرد. در اين روز همسر و دختران رضاشاه به دليل عدم رعايت حجاب اسلامي در رواق حضرت معصومه(ع) مورد اعتراض شيخ بافقي قرار گرفتند. رضاشاه پس از اطلاع از ماجرا به همراه گروهي از افسران و سربازان مسلح به قم آمد و يكسره وارد حرم شد و شيخ را زير ضربات مشت و لگد و دشنامهاي خود قرار داد. دومين برخورد بين شاه و روحانيون در آذر ماه سال 1306 بر سر قانون نظام وظيفة اجباري رخ داد؛ اما، با اعلام مخالفت روحانيون با اين قانون، رضاشاه نرمش نشان داد.
جدي‎ترين حادثه حكومت رضاشاه كه بيش از هر واقعه‌اي طليعه رويدادهاي همچون 15 خرداد 1342 و بعد از آن بود در سال 1314 در مشهد اتفاق افتاد. يكي از علماي برجسته شهر به نام حاج حسين قمي، شهر را به قصد تهران ترك كرده تا شكايت خود را كه اساسا به الزام استفاده از كلاههاي سبك اروپائي مربوط مي‎شد، شخصا به گوش رضاشاه برساند. وي در شاه عبدالعظيم منزل كرد و به زودي انبوهي از مردم تهران به ديدار او آمدند. بلافاصله منزلي كه او در آن اقامت گزيده بود به وسيلة پليس مهر و موم شد، و خود وي نيز زنداني گرديد. هنگامي كه اخبار مربوط به وضع ناگوار او به مشهد رسيد، در تاريخ بيست و يكم تير ماه، مردم به عنوان اعتراض در حرم امام رضا(ع) تجمع كردند. نظاميان وارد حرم شده جمعيت را به گلوله بستند و تظاهركنندگان را متفرق كردند. تصادفاً اين روز سالگرد واقعه‎اي بود كه طي آن نظاميان روسي در حرم به مردم تيراندازي كرده بودند. دو روز بعد، واعظ معروف، بهلول، دومين گروههايي اعتراض‌آميز را در مسجد گوهرشاد سازماندهي كرد. هنگامي كه مردم در مسجد گرد هم آمدند، ارتش كليه دروازه‌هاي مسجد را بسته و با مسلسهايي كه روي ديوارها نصب شده بود جمعيت را به گلوله بست. نتيجة آن واقعه، بزرگترين قتل عامي بود كه رژيم پهلوي قبل از رويدادهاي خرداد 1342 مرتكب شد.
پس از سركوبي قيام گوهرشاد عدة زيادي از روحانيون كه چهره‎هاي سرشناسي چون آيت‌االله سيد يونس اردبيلي در ميان آنان بودند، دستگير، تبعيد يا زنداني شدند. از جمله چهره‎هاي سرشناس روحانيت كه پس از واقعه گوهرشاد تحت آزار و اذيت قرار گرفتند، آيت‌الله ميرزا محمد آقازاده بود كه با پرونده‌سازي به محاكمه سپرده شد و فقط زماني از اعدام رهايي يافت كه علماي نجف، از جمله ميرزا مهدي، برادرش، وساطت كردند. گفته شده كه رضاشاه از آيت‌الله آقازاده خواسته بود كه كشف حجاب را جايز بداند تا آزاد شود و به موقعيت سابق در خراسان بازگردد، ليكن او نپذيرفت و سرانجام در دي ماه 1316 به وسيله پزشك احمدي به شهادت رسيد. به هرحال، تبعيد آيت‌الله قمي به عتبات، هتك حرمت زعيم حوزه عليمه قم و محبوس و تبعيد كردن بسياري از علما تاواني بود كه روحانيون حتي پيش از رسميت يافتن كشف حجاب پرداختند.
موضوع كشف حجاب زنان در ميان تمام جريانات فرهنگي حكومت پهلوي اول، بيشتر مورد توجه واقع شده است. چرا كه كشف حجاب در ايران از يكسو نقطة اوج دخالت دولت در فرهنگ عمومي است و از سوي ديگر نمايانگر سطحي‌ترين نگرش به غرب به عنوان الگوي پيشرفت مي‎باشد. علي‎رغم آنكه كشف حجاب رسماً در 17 دي ماه 1314 اعلام گرديد و اجبار به ترك آن از اول فروردين آغاز شده بود، اما به نظر مي‌رسد سالها پيش از آن فكر رفع حجاب در ميان خاندان سلطنتي وجود داشت.
سفر رضاخان به كشور تركيه (12/4/1313 تا 8/5/1313) نقطة عطفي در تثبيت باورهاي قبلي او مبني بر لزوم كشف حجاب بود. مشاهدة وضع بانوان ترك بر روحية رضاخان اثر عميقي گذاشت. از همان زمان، شاه با جديت مسئله را پيگيري كرد و در وهلة اول علي‌اصغر حكمت وزير معارف در جريان دقيق تصميم شاه قرار گرفته و مسئوليت تهيه برنامه‎اي مدون جهت آماده‌سازي مقدمات كشف حجاب را به عهده‌ گرفت. اين برنامه در چهار محور تنظيم شده بود.
1. ايجاد كانون بانوان؛
2. تشكيل تدريجي مجالس جشن و خطابه به گونه‌اي كه دختران در آنجا با روي باز در صف دانشجويان قرار گرفته و با ايراد خطابه‌هاي اخلاقي و سرودهاي مخصوص مدارس هم‌آواز شوند؛
3. انتشار يك سلسله مقالات به نظم و نثر در جرايد كه همه به زبان پند و اندرز بود، و با انتقاد از عادات معمولي نقاب و حجاب، سخن مي گفت؛
4. ادارة مدارس ابتدائي تا سال چهارم به صورت مختلط توسط زنان.
اين اقدامات در ميان روحانيون و مردم به ويژه در تهران مذهبي با مقاومت جدي روبرو شد. مخالفت روحانيون با كشف حجاب، كه از مهم‎ترين خواسته‌هاي غربگرايان در كشورهاي اسلامي به شمار مي‌آمد، امري بديهي به نظر مي‎رسد. علما به عنوان سنگربانان شريعت همواره خود را موظف مي‎ديدند كه با طرح و تبليغ اين امر، در سطح جامعه برخورد شديد كنند. كشف حجاب، با وجود تمامي توجيهاتي كه دربارة آن صورت مي‌گرفت، از چنان حساسيتي برخوردار بود كه طيفهاي مختلف روحانيون، با انديشه‌ها و عملكردهاي متفاوت سياسي در اين قضيه موضع‌گيري نسبتاً مشابهي داشتند. به‎دنبال تشديد تبليغات ضد حجاب، علما به نگارش رسائلي در توضيح حكمت اين حكم اسلامي برآمدند و وجوب حجاب از ديدگاه قرآن و روايات را استدلال كردند. در زير به چند عنوان از اينگونه كتابها و رساله‎ها اشاره مي شود:
1. رساله در حجاب، تأليف: شيخ محمدكاظم‌ بن محمدسعيد، 1345 ق در تهران؛
2. رسالت‌الحجاب، تأليف: سيد فاضل هاشمي بروجردي همداني، 1346 ق در كرمانشاه؛
3. حكمت‌الحجاب و ادله وجوب النقاب، مؤلف نامعلوم، 1349 ق در تهران؛
4. رد كشف حجاب و وجوب حجاب به حكم عقل و تصريحات كتاب و سنت اسدالله خرقاني، 1351 ق در تهران؛
5. رساله حجابيه، تأليف: سيد علي امامي تفرشي، 1353 ق در تهران؛
6. ترجمه كتاب فلسفه ‌الحجاب في ‌وجوب‌ النقاب، تأليف: شيخ غلامحسين تهراني.
واكنش ديگر در مخالفت با سياستهاي دولت در مورد كشف حجاب كه از اهميت تاريخي خاصي برخوردار است، تلگراف آيت‌الله شيخ عبدالكريم حائري، زعيم و مؤسس حوزة علميه قم بود. ايشان اين تلگراف را در 11 تيرماه 1314 به رضاشاه ارسال داشت و در آن با صراحت اعلام نمود:
.... احقر هميشه تعالي و ترقي دولت عليّه را منظور داشته و اهم مقاصد مي‎دانسته، فعلاً هم به همين منظور عرضه مي‎دارد: اوضاع حاضره كه برخلاف قوانين شرع مقدس و مذهب جعفري(ع) است، موجب نگراني داعي و عموم مسلمين است. البته بر ذات ملوكانه كه امروزه حامي و عهده‌دار نواميس اسلاميه هستيد حكم و لازم است كه جلوگيري فرمائيد ....
به اين ترتيب، شاه و رئيس الوزرا از اظهارنظر صريح در مورد كشف حجاب خودداري كردند؛ امّا رضاشاه با حضور در منزل آيت‌الله حائري با ارعاب و تهديد صراحتاً اعلام كرد كه چون در كشور تركيه كشف حجاب شده و به اروپا ملحق گرديده؛ در ايران نيز بايد كشف حجاب صورت گيرد. به دنبال آن عده‎اي از روحانيون به جرم تحريك آيت‌الله حائري تبعيد شدند.
اقدامات و واكنشهاي روحانيون در مخالفت با كشف حجاب را به شرح ذيل مي‌توان خلاصه نمود:
1. به طور كلي علما، به‎رغم سليقه‌هاي گوناگون و دوري و نزديكي به امور سياسي به طور نسبتاً يكپارچه با كشف حجاب مخالفت كردند.
2. روحانيون با انتشار كتابها در مسائلي به توضيح و تبيين حكم شرعي حجاب پرداختند.
3. مراجع تقليد در مبارزه با كشف حجاب تكاپوي جدي كردند. حاج آقاحسين قمي با مهاجرت به تهران و شيخ عبدالكريم حائري با ارسال تلگراف خواستار جلوگيري از كشف حجاب شدند.
4. مدت كوتاهي پس از واكنش مراجع بزرگ قم و مشهد، قيام گوهرشاد در 20 و 21 تير 1314 به وقوع پيوست كه يكي از انگيزه‌هاي اصلي آن مخالفت با كشف حجاب بود. در پي اين واقعه كه منجر به كشته و زخمي شدن عدة زيادي از مردم شد، بسياري از علما و روحانيون تبعيد و زنداني شدند.
5. روحانيون و وعاظ در نقاط مختلف ايران مانع پيشرفت بي‌حجابي بودند. آنان نه تنها خانواده‌هاي خود را از اين امر برحذر مي‌داشتند، بلكه با امر به معروف و نهي از منكر سايرين را نيز به حفظ حجاب تشويق كردند.
6. به‎جز روحانيون دستگير شده در قيام گوهرشاد، عدة ديگري از آنان در نقاط مختلف ايران به جرم مخالفت با كشف حجاب زنداني يا تبعيد شدند.
از : دكتر سيدمصطفي ابطحي رييس دانشكده علوم سياسي واحد دانشگاه آزاد اسلامي، و مدير مسؤول فصلنامه علوم سياسي

منبع : سقــــوط ، مجموعه مقالات همايش بررسي علل فروپاشي سلطنت پهلوي ـ 1382 ،
مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، چاپ بهار 1384

 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir