ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 205   دي ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 205   دي ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
اعتراف به بيداري اسلامي

حكومت‌هاي راديكال نظير الجزاير و سوريه و رژيم‌هاي سلطنتي نظير مراكش و عربستان سعودي و اردن، شاهد رشد فعاليتهاي سياسي ـ اسلامي‌اند. رويدادهاي پراكنده در آسياي مركزي شوروي، بعلاوه جنگ چريكي مسلمانان بر ضد حكومت مورد حمايت شوروي در افغانستان، گوياي آن است كه نظام‌هاي كمونيستي كمتر از حكومتهاي محافظه‌كار طرفدار غرب در منطقه از خطر حملة «اسلام مردمي» (پوپوليستي) مصون نيستند.
حتي جنبش فلسطين، كه تا حدي زيادي غيرمذهبي است و به لحاظ سياست‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي، از هم پاشيده و عميقاً دچار چند دستگي شده است، آشكارا نشانه‌هايي از علائق اسلامي را در خود دارد. در ساحل غربي رود اردن، در هفدهمين سال اشغال اسرائيل [فلسطين]، نسل جوان «فلسطيني‌هاي بي‌وطن» در كنار مجامع و انجمن‌هاي ملي، سازمان‌هاي مختلف اسلامي را نيز تشكيل مي‌دهند و اين جريان بويژه در شكل‌بندي مساجد جديد و مهد‌كودك‌ها و تأسيسات دانشگاهي بوضوح ديده مي‌شود. الياس فريح، شهردار بيت‌اللحم، و رشاد شاوه، شهردار سابق غزه، اخيراً تأكيد كرده‌اند كه به نحو فزاينده‌اي جوانان فلسطيني در سرزمين‌هاي اشغالي به سوي اسلام آمده و با خواست اصلاح آن، آن را به مثابه راه نجات از فقر و بدبختي خود مي‌دانند. نفوذ فزايندة اسلام در مراحل جنبش فلسطين موجب نگراني فلسطيني‌هاي غيرمذهبي (لائيك) و متجدد شده است، كه احساسات درهمي از اسلام دارند. به گفته يك فلسطيني در كويت: اين اسلام بنيادگرا مردم ما را تحت‌تأثير خود قرار داده است و نسبت به هر ايدئولوژي ديگر، كه در گذشته درباره‌اش تلاش شده است، موفق‌تر است. از اين جهت، اسلام شانس بهتري براي برآوردن نيازهاي متفاوت مردم ما دارد...»
دكتر ميشل جانسون در مقاله‌اي در نشرية «ژئوپوليتيكال استراتژيست» نوشت:
«بنيادگرايي اسلامي در سراسر جهان اسلام رشد قابل توجهي كرده است. از مراكش تا فيليپين، اسلام در حال گسترش است و بموازات رشد اسلام، نفوذ و منافع غرب شديداً تحت تأثير آن قرار مي‌گيرد... بنيادگرائي اسلامي نيرويي پويا و متنفذ و پرجنب و جوش است، كه قادر به مبارزه عليه منافع غرب در سراسر جهان اسلام است. جامعه مسلمين جهان از آن حالت ضعف و ناتواني خود خارج شده و به يك قدرت بدل گرديده است.»
تئوريسين‌هاي شوروي نيز، كه جزم‌انديشانه تا مدتها پديده انقلاب جهاني اسلام را گونه‌اي از «انقلاب دموكراتيك ملي»، با مضمون بورژوائي و خرده بورژوائي، ارزيابي مي‌كردند، با تأخيري طولاني بالاخره مجبور به اعترافي دشوار شدند. در اين اعتراف، آنها ويژگيهاي استثنائي و غيرمتعارف اين نهضت جهانشمول و يكتائي آن و سرشت عميق اعتقادي ـ فرهنگي آن را، كم و بيش و البته با رمز و ايهام فراوان، تصديق كردند!
در سال 1361، روستيسلاو اوليانفسكي، عضو كميته مركزي و معاون شعبه بين‌المللي حزب كمونيست اتحاد شوروي، در مقاله‌اي با عنوان «انقلاب ايران و چهره‌هاي عجيب آن» در مجله «كمونيست» ـ ارگان تئوريك حزب كمونيست اتحاد شوروي ـ نوشت :
«انفجار اسلامي»، «رستاخيز اسلامي»، «انقلاب نوين اسلامي»... عناويني از اين قبيل، كه در سالهاي اخير هر چندگاه يكبار در مطبوعات غربي مشاهده مي‌شود، بيانگر متفاوت‌ترين پديده اجتماعي در جهان اسلام است... رويدادهاي چهار يا پنج سال گذشته ايران، نشانة گويائي است از آنچه كه اصطلاحاً جنبش «تجديد حيات اسلامي» نام گرفته است.»
و ولاديمير كرسيوف، پژوهشگر شوروي، در ماهنامه «آسيا و آفريقاي امروز» نوشت:
«مي‌توان گفت كه گسترش نهضت اسلامي در دهة‌هاي 1970ـ 1980 عمدتاً از سوئي در نتيجه نوميدي توده‌هاي مردم در كشورهاي مسلمان از سياستهاي اجتماعي و اقتصادي محافل حاكم بود و از طرف ديگر حاصل اعتراض آنها عليه نفوذ قدرتهاي غربي... اقدامات ضددولتي توده‌هاي زحمتكش در پاكستان و عربستان سعودي در اواخر سال 1979، و در مصر در اكتبر 1984، و در سودان در سالهاي 1984 ـ 1985... اين اعمال تا حدي به خاطر انقلاب ضدسلطنتي در ايران و در همان زمان نشانه‌اي از واكنش نارضايتي جمعيت مسلمان در آن كشورها بود، كه نسبت به ظلم و تعدي و استبداد قشر «نخبگان» حاكم احساس مي‌كردند...»
در اين دو تحليل اخير، توانمندي رستاخيز جهاني اسلام، از وراي لعاب جزم‌انديشي ماركسيستي نمايان است و نيز دشواري اعتراف كاملاً محسوس است. به هر روي، گذشت زمان تا حدودي اين «لعاب جزم‌انديشي» را فرو ريخت، تا بدانجا كه س. آقايف (تئوريسين‌ شوروي) در سال 1984 در مقاله‌اي بنام «دربارة مفهوم و ماهيت انقلاب اسلامي» به سنجش و نقد تلاشهاي پيشين، كه مي‌كوشيد مفهوم «انقلاب اسلامي» را در چارچوب يك حركت «ضدامپرياليستي» محدود كند و ابعاد «اسلامي» را ناديده انگارد، پرداخت. او به صراحت نوشت :
«ايران يگانه كشور اسلامي است كه اصطلاح «انقلاب اسلامي» در آن بيان مي‌شود و تا اندازه‌اي خصائل يك واقعيت عيني را كسب كرده است. انكار اهميت اين مفهوم، ظاهراً، نشانه برخورد جامعه‌شناسي عاميانه است. اين جامعه‌شناسي مي‌پندارد كه هر شكل جنبش‌هاي سياسي مي‌تواند منطبق با بيان مستقيم و قاطع يك طبقه معين انجام شود. چنين برخوردي، علاوه بر اين، با نظريه (عموماً پذيرفته شده) دربارة نوآوري تاريخي و منحصر بفردي تجربة انقلابي معاصر ايران (اگر چه مهمترين ويژگي‌هاي آن، فعلاً مورد ارزيابي به اندازه كافي دقيق قرار نگرفته است) مغايرت دارد.»
آقايف مي‌افزايد :
«انقلاب اسلامي شعار اصلي جنبش‌هاي سياسي اسلامي مختلف در بسياري از كشورهاي اسلامي مشرق زمين است. بعلاوه، هر سازمان و گروه در اين مفهوم، محتواي خود را مي‌گنجاند. مسئله مشترك براي تمام آنها عبارتست از هدف اسلامي كردن تمام جوانب زندگي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و خانوادگي تمام شهروندان كشورهاي خود و اعلام «سومين راه» رشد كه با سرمايه‌داري و سوسياليسم متفاوت است. ايران يگانه كشور اسلامي است كه اين شعار در آن تجسم عملي يافته است.»
به هر روي، «انقلابي كه جهان را مبهوت خود ساخت» و «از لحاظ سمبوليك در سطح و مقام انقلاب‌هاي فرانسه و روسيه قرار دارد» ، مرزهاي ايران را درنورديده و پژواك آن «در تمامي جهان اسلام، از آفريقا تا فيليپين و هر جا كه آيت‌الله، روح‌الله خميني مورد احترام است» احساس مي‌شود.
با شناخت اين واقعيت بود كه ريچارد نيكسون، رئيس جمهور پيشين آمريكا، در ترسيم خطوط استراتژي جهاني آمريكا در قرن آينده ميلادي، نوشت :
«تغيير در جهان سوم آغاز شده است و بادهاي آن به مرحلة طوفان رسيده است. ما قادر نيستيم آن را متوقف كنيم.»
او اضافه كرد : «در جهان اسلام، از مغرب تا اندونزي، بنيادگرايي اسلامي جاي كمونيسم را بعنوان وسيلة اصلي دگرگون‌سازي قهرآميز گرفته است.»
در همان زمان، نشريه «سياست خارجي» وزارت خارجه آمريكا نوشت :
«بنيادگرايي اسلامي به يك نيروي جاري بين‌المللي در مقايسه با دو بلوك بدل شده است.»
بدليل احساس خطر از همين «بادهاي طوفان‌زا» و «نيروي جاري بين‌المللي» بود، كه استكبار جهاني خود را با وظيفه تازه‌اي در خليج فارس روبرو ديد. استراتژيست‌هاي واشنگتن، كه در تحليلهاي «سنتي» خود، اولويت‌هاي استراتژيك را در مسئله انقلاب ايران بر محور ژئوپولتيك » ـ نفت ارزيابي مي‌كردند، اكنون اولويت جديدي را نيز به تحليل خود افزودند : جلوگيري از موج «راديكاليسم اسلامي».
ريچارد مورفي، معاون وزارت خارجه آمريكا، در كنگره ايالات متحده گفت : «ارجحيت‌هاي ما مبني بر حفظ جريان آزادانة نفت از خليج فارس، مهار كردن نفوذ شوروي و جلوگيري از راديكاليسم اسلامي است.»
بنابراين، «پديدة انقلاب ايران» ديگر تنها يك مسئله استراتژيك متعارف نيست؛ مسئله امواجي است كه اين انقلاب پديد آورده و بنيادهاي تمدن معاصر كاپيتاليستي و سوسياليستي غرب را به لرزه انداخته است.
اسحق رابين، وزير دفاع اسرائيل، با وحشت به هشدار دربارة اين خطر براي صهيونيسم جهاني پرداخت و گفت : «ايران بزرگترين و خطرناك‌ترين دشمن اسرائيل محسوب مي‌شود. دشمني ايران پس از انقلاب اسلامي برهبري » [امام] خميني، بصورت يك دشمني ايدئولوژيك و دشمني واقعي درآمده و خطر افكار تندرو مذهبي در ايران از هر خطري براي اسرائيل بيشتر است.»
و آباابان، انديشه‌پرداز صهيونيسم، در روزنامه «تايمز» لندن نوشت :
«انقلاب اسلامي، كوته‌انديشي نيست، بلكه فصل جديدي در تاريخ ايده‌ها است. من احساس مي‌كنم كه اين ايده‌ها بويژه در خاورميانه شيوع يافته است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران بيانگر پيروزي اين ايدة شايع و رايج است.»
از آنجا كه «رژيم ايران با دومين انقلاب بزرگ قرن حاضر به نقشي دست‌نيافتني نائل آمده و با اتكاء به اين نقش براي مسلمانان تحقير شده و تحت ستم به صورت يك الگو درآمده است» لذا پيروزي اين «ايده» سبب مي‌شود كه «ايران با نيروي پرتوافكن خود به يك كشور كليدي در منطقه بدل شود.»
موقعيت ژئوپوليتيك ايران و قرار داشتن آن در قلب جهان اسلام و حضور قريب به 60 ميليون مسلمان در اتحاد شوروي نشان مي‌دهد كه پژواك انقلاب اسلامي تنها به «حوزه نفوذ غرب» محدود نيست. ريچارد نيكسون در اين باره نوشت :
«انقلاب اسلامي ايران همانقدر كه از سرمايه‌داري نفرت داشت، از كمونيسم نيز متنفر بود و هر دو را مانند دو روي سكة واحد ماده‌گرائي مي‌ديد. انقلابيون اسلامي، الحاد شرق كمونيست و لامذهبي ماترياليستي غرب سرمايه‌داري را رد مي‌كنند. تظاهركنندگان ايراني در اوت 1987 شعار مي‌دادند «مرگ بر شوروي» و همچنين «مرگ بر آمريكا». آنها منافع غرب را در خليج فارس و ديگر نقاط و هم‌چنين ثبات اتحاد شوروي را، كه 55 ميليون نفر جمعيت آن مسلمان سرسخت و متعصب هستند، تهديد مي‌كند.»
بدينسان، باعتراف «هرالد تريبون»، آمريكا سخت نگران اين است كه ايران پيروزمند بتواند به يك قدرت بزرگ خاورميانه‌اي، مستقل از دو بلوك موجود شرق و غرب، بدل شود.
ابعاد و ژرفاي توطئه عليه انقلاب و نظام نوپاي جمهوري اسلامي در ايران دقيقاً به ميزان خطري كه غرب و شرق از آن احساس كرده و مي‌كنند بستگي دارد. آنچه گفته شد، عمق اين «احساس خطر» و ابعاد بي‌نظير تاريخي ـ جهاني آن را بروشني نشان مي‌دهد.

منبع : كودتاي نوژه ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، بهار 1387 ، ص 29 تا 38

 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir