ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 23   آذرماه 1386
 

 
 

 
 
   شماره 23   آذرماه 1386


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
مسجد مسلمانان پاريس

دكتر علي شريعتي
كم مانده بود جلوي مسجد به عوض الجزايري‌ها هدف گلوله پليس قرار بگيريم. تنها ملت مسلماني كه در اين مسجد خبري از او نيست ايران است.
در جنوب شرقي پاريس بر سر در پرجلالي آياتي از قرآن مجيد به سبك مساجد و مدارس قديمه شهر خودمان نوشته شده است. در اين ساختمان بزرگ كافه‌اي است به سبك كافه‌هاي شمال آفريقا مملو از آثار صنعتي شرق و مردم بر روي نيمكت‌هاي درازي كه از مخمل پوشيده شده است مي‌نشينند و جلوشان سه‌پايه‌اي است كه بر روي آن سيني‌هاي يكنواخت برنجي كه نقوش زيبايي بر آن حك شده است گذاشته‌اند. با اين ترتيب مي‌توانند قهوه، چاي، قليان‌هاي ني‌پيچ بلند و غذايي كه بخواهند بر روي آن قرار دهند. در كنار اين كافه و رستوران انستيتو اسلامي و هتل اسلامي به چشم مي‌خورد. از در ديگر اين ساختمان مي‌توان به باغ و صحن و رواق‌هاي مسجد رفت.
سبك معماري مسجد،‌مساجد آفريقايي قرون هفتم و هشتم را به ياد مي‌آورد كه آثارش از سبك معماري كليسا در آن به طور خفيفي احساس مي‌شود. تشريح اين مسائل گرچه شايد براي ما ايراني‌ها كه در دور دست هستيم جالب باشد. اما جالب‌تر و در عين حال دردناكتر از آن، مسائلي هست كه يك ايراني دور از وطن ناچار است ‌آن را با هم وطنانش بخصوص آن دسته‌اي كه با او هم افق‌اند در ميان بگذارد.
غروب روز شنبه بود كه من هوس كردم از محيط شهوت‌آلود و تحريك‌آميز و آلوده پاريس شلوغ و از ميان زنان و مرداني كه در هر رهگذر يكديگر را در آغوش گرفته‌اند و از ميان منجلاب تمدن پليد فرنگي لحظه‌اي در هواي آرام و پاك روحانيت و معنويت خانه زنگ زده و آلوده خويش را تطهير كنم.
من در جستجوي مسجد همراه با يكي از دوستان مصريم كه او هم براي اولين بار به مسجد پاريس مي‌آمد در و ديوار را ورانداز مي‌كرديم كه پليس فرانسه ايست داد. چهارتن مسلح بودند و ما دو تن يكي قرآني همراه داشت و ديگري ديكشنري دست‌ها را بالا كرديم.
اما عوض ما پليس در همان حال دست مسلح‌اش مي‌لرزيد گذرنامه‌هامان را نشان داديم وقتي مطمئن شد الجزايري نيستيم و به خصوص وقتي فهميد من ايراني از همان ايراني‌هاي صلح‌جويي هستم كه شكر خدا زور مردم آزاري ندارم رهامان كرد.
هنگام غروب در مسجد را مي‌بندند و براي گذاردن نماز مي‌بايست زنگ زد تا در را باز كنند. شب فرا رسيده بود صحن مسجد و رواق‌هاي بزرگ در سكوت پرمعنا و پرجلالي غرق بود. همان هنگام كه به قول دكتر كارل خدا فضا را پر مي‌كند و هم به قول او من خدا را مي‌بينم و خدا مرا.
در گوشه‌اي نماز را خوانديم و رفيق مصري من رفت اما من دوست داشتم مدتي در آن سكوت با خود باشم مدتي گذشت مردي وارد شد كه از چهره‌اش پيدا بود از آن مردان كميابي است كه در اندرون خودش زندگي مي‌كند. كنار ميزي كه هديه ملك فؤاد اول پادشاه مصر بود نشست‌، بي‌آنكه نمازي بگذارد يا قرآني بخواند بخود فرورفته بود.
مدتها همچنان گذشت و اين مسأله براي من هر لحظه جالب‌تر مي‌شد، به هر شكلي بود خودم را به او آوردم و او را متوجه كس ديگري جز خودش كردم.
به من نگاه كرد و سلام كردم به تصور اين كه عرب است با عربي شكسته‌اي از او پرسيدم اول غروب چرا اين‌جا خلوت است و در را مي‌بندند؟
به فرانسه جواب داد من زبان شما را نمي‌فهمم
گفتم شما اهل كجائيد؟
گفت پدرم از اهالي ويتنام است اما تقريباً خودم و تحقيقاً مادرم فرانسوي هستيم گفت شما عربيد؟
گفتم نه ايرانيم. گفت ايران همگي مسلمانند؟
گفتم آري؛ گفت پس چرا نه ملت و نه دولت ايران كمك مالي به ارتش الجزاير نمي‌كنند؟ گفتم من از سياست چيزي سرم نمي‌شود. گفت ايران به اين مسجد چرا هديه‌‌‌اي نكرده است.
گفتم اعليحضرت پادشاه ايران يك قالي ايراني نفيسي هديه كرده است.
گفت نه در كتابخانه و نه در انستيتو از ايران خبري نيست. چرا علماي ايران آثار خودشان را نفرستاده‌اند در حالي كه تعجب كردم چرا خزينۀ‌الجواهر و شجرۀ‌الانسان و كتاب در مضار ريش تراشي كه به تازگي در ايران انتشار يافته، در دسترس ايشان قرار نگرفته است، گفتم من اطلاعي ندارم شايد باشد من كتابخانه را نديده‌ام.
گفت مردم ديندار ايران چرا به انستيتو اسلامي پاريس كمكي نكرده‌اند؟ شكسته نفسي ايراني مرا واداشت كه از موقوفات وسيع ايران و از كمك‌هاي مالي متمكنين متدين ايران در برگزاري مراسم سينه‌زني و قمه‌زني و زنجير‌زني و قفل‌بندي مطلبي به زبان نياورم.
در جواب گفتم من مايلم در اين‌باره اينجا تحقيقاتي بكنم و نتيجه را به يك مؤسسه مذهبي كه در ايران داريم و من عضو آن هستم اطلاع بدهم بي‌شك مردم ايران نسبت به سهم خود دريغ نخواهند كرد.
گفت بسياري از دانشجويان ايراني در پاريس چرا مشهور به فساد اخلاقي هستند؟
گفتم اينها نماينده‌ي اجتماع ايراني نيستند اين‌ها بيشتر بچه‌هايي كه در ايران از ادامه تحصيل عاجز مانده‌اند و چون اهل درس و مطالعه نبوده‌اند در كلاس‌ها و پشت كنكورها مي‌مانده‌اند و پدرانشان با تمكن فراواني كه داشته‌‌اند آنها را ناشيانه به اين محيط روانه كرده‌اند و اينها كه به جاي قيد مذهبي يا تربيتي و يا درسي فقط پول دارند و آزادي ناچار چنين مي‌شوند وگرنه دانشجويان واقعي ايراني همواره موجب افتخار ميهن خود در اروپا بوده‌اند.
گفتم شما مسلمانيد يا براي ديدن مسجد به اينجا آمده‌ايد.
گفت من مسيحي ارتدكس بودم پدرم ابتدا بودايي بود اما به فرانسه كه آمد مذهب را رها كرد اما من بيش از دو سال است مسلمان شده‌ام. دشنام‌هاي فراوان كشيشان به محمد(ص) مرا به اسلام نزديك كرد و ترجمه‌هايي از ابن فارض ابن‌العربي موجب شد كه از راه عرفان به اسلام وارد شوم.
گفتم از شخصيت‌هاي اسلامي به كداميك بيشتر دل بسته‌ايد.
گفت ابوبكر، عمر، علي و عثمان چهار لامپي هستند كه هميشه اطاق مرا روشن دارند و نور عمر خيره‌كننده‌تر است.
گفتم اما نور علي لطيف‌تر است. چنين به نظرم مي‌رسد كه اين نور جز اطاق اندرون روح را هم روشن مي‌سازد اينطور نيست؟
گفت شما براي آن كه همين حرف را ثابت كنيد پايتان را از جمع مسلمانان كنار كشيده‌ايد اينطور نيست؟
گفتم سخن از اين درازتر است و من بسيار مشتاقم كه درباره اين گونه مسايل اگر بخواهيد با شما وقت ديگري ملاقات كنم.
اولين ملاقات من با او كه ما را به مسلماني قبول نداشت با يك دنيا سرافكندگي و شرم از ضعف و سستي و اهمال هموطنان خودم تمام شد. اكنون كه اين نامه را مي‌نويسم آرزو مي‌‌كنم علماي اسلامي ايران، مقدسين متفكرين ايراني از خود در اين مسجد يادگاري بگذارند تا هم آبروي شيعه در برابر ديگر ملل و هم حيثيت اسلام در قبال كليساهاي معظم پرشكوه اينجا حفظ يا بهتر بگويم تأمين گردد.
اين جا پاريس است شهري كه در آن كلمه اسلام ياد الجزاير و تونس و مراكش خونين و دلير را در نظر مردم فرانسه بيدار مي‌كند، همواره اين نام اينجا همراه با وحشت و عظمت و گستاخي و بي‌باكي مسلمان توأم است. نگهداري اين موقعيت را اگر مفتي بودم بر وجوب عيني فتوي مي‌دادم انتظار دارم مردم پاك دامن ايران و بخصوص پاك مردان شهرما كه خود از مراكز بزرگ اسلامي است در اين مسجد بزرگ كه بيشتر به اهميت مسلمانان آفريقا به پاي داشته شده است خودي بنمايند و لااقل با هدايايي جامعه شيعه و و ملت ايران را در اينجا جزيي از پيكره اسلام معرفي كنند آستانه مقدس و مسجد گوهرشاد شايسته است هر يك يادگاري در مسجد پاريس داشته باشند.
به ياران بزرگوار و روش فكر كانون نشر حقايق اسلامي كه در اين گونه كارها پيش قدمند پيشنهاد مي‌كنم كه با فرستادن هديه‌اي خود را با بانيان بلند همت اين مؤسسه بزرگ در قلب اروپا سهيم كنند.

منبع:مجله خواندنيها سال19، شماره 82، ص 22

این مطلب تاکنون 3290 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir