ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 4   تيرماه 1385
 

 
 

 
 
   شماره 4   تيرماه 1385


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
گفت و گو با دكتر عبدالرحيم گواهي
انقلاب اسلامي، ديپلماسي و تاريخ‌نگاري جهان غرب

تاريخ‌نگاري با موضوع «انقلاب اسلامي در خارج از كشور» از عناوين مهمي است كه مي‌تواند مبناي يك پژوهش مستقل قرار گيرد. براي آشنائي بيشتر با اين موضوع و آگاهي خوانندگان خود نسبت به اين مقوله، با آقاي عبدالرحيم گواهي كه از ديپلماتهاي با سابقه ايران است گفت و گوئي صورت داده‌ايم. اينمصاحبه در محل دفتر مطالعات سياسي و بين‌‌المللي وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران صورت گرفته است. سير گفت و گو در بخش اول روي موضوع تاريخ‌نگاري و منافع ملي متمركز است سپس به انواع طبقه‌بندي كتابهاي تاريخي مرتبط با انقلاب اسلامي پرداخته‌ايم و در نهايت برخي از اين منابع با ذكر جزئيات آن بررسي شده‌اند. به واسطه طرح نكات تازه‌اي كه متكي بر مشاهدات اين ديپلمات در عرصه بين‌المللي بوده، متن گفت و گو تقديم خوانندگان گرامي مي‌شود.
 در آغاز اين نشست موضوع منافعي ملي را مطرح مي‌كنم و اين پرسش كه آيا در تاريخ‌نگاري مي‌توان مسئله منافع ملي را طرح كرد؟ اگر پاسخ اين پرسش مثبت باشد، حد و حدود آن چقدر است؟ تجربه‌هاي شما در كشورهاي ديگر چه مي‌گويد؟ آيا آنها به اين موضوع توجه مي‌كنند؟ شما چه آگاهي‌هايي مي‌توانيد در اختيار بگذاريد؟
 فكر مي‌كنم تاريخ‌نگاري مثل هر رشته علمي ديگر يك وجه انتزاعي دارد و يك بخش كاربردي. فرض كنيد در مورد علم فيزيك، علم كلام و يا حتي علم فلسفه، كسي مي‌تواند به آنها بپردازد كه بتواند نظامي فلسفي برايشان بسازد. اين نظام مي‌تواند سازنده و يا تخريبي باشد. به عنوان نمونه، خود فلسفه بما هُوَ فلسفه، در ذات خود نظام و منطق و زبان و روشي دارد. ممكن است شخصي از فلسفه براي اثبات وجود خدا بهره ببرد كه نتيجه آن، كلام فلسفي و فلسفه الهي خواهد بود، و ممكن هم هست كسي از فلسفه براي الحاد و اثبات عدم وجود خداوند استفاده كند، كه حاصل آن نيهليسم و آته‌ايسم خواهد بود. تاريخ هم به عنوان يك رشته علمي، نمي‌تواند و نبايد دستكاري شود، اگر بشود، مي‌‌گويند اين مورخ كارش توأم با غرض و مرض و جانب‌دارانه است. مي‌گويند اين مورخ آثارش قابل اعتماد نيست، براي اينكه بي‌طرفانه ننوشته است. تاريخ هم مثل هر رشته علمي ديگري مي‌تواند با ديدگاههاي گوناگون بررسي شود، يعني با نگاه ديني، با نگاه جامعه‌شناسانه، و يا با نگاه ملي به آن نگريسته شود. ممكن است نگاه يك اروپايي به ماده خام تاريخ به نحوي باشد كه با نگاه يك ايراني يكسان نباشد؛ او اهداف و غايات خودش را دارد و اين هم مقاصد خود را. ممكن است بگوييم هر يك از اينها براساس منافع ملي خود به تاريخ ‌مي‌نگرند، اما بايد دقت كنيم كه اين دو مقوله را با هم خلط نكنيم تا نيگويند تاريخ‌نگاري اينها مورد قبول نيست و بي‌طرفانه ننوشته‌اند. اكنون دنيا دارد به سمتي مي‌رود كه مي‌گويد اين ماده خام اين رشته، حالا شما خودتان تحليل و استنتاج و برداشت كنيد.
منظورم از طرح موضوع، رابطه تاريخ‌نگاري با منافع ملي، اين نتيجه‌گيري نيست كه الزاماً با ملاحظة اين امر، دچار محدوديت در تاريخ‌نگاري خواهيم شد، با اينكه بخواهيم به نفع خود يا عليه ديگري از اين علم بهره‌برداري كنيم. ما با واكنشها و كنشهايي رو به رو هستيم كه چنين موضوعي را به ذهن متبادر مي‌كند. براي مثال؛ امريكا بعد از چند سال كه از كودتاي 28 مرداد مي‌گذرد، سندهايي را به عنوان آگاهيهاي بيشتر از اين واقعه، منتشر مي‌كند، اما خودش هم مي‌گويد كه اين، همه سندها نيست، بلكه بخشي از آن است. يا بايگاني انگستان. دوستاني كه براي پژوهشهاي تاريخي به مراكز اسناد آن كشور رجوع مي‌كنند، همه چيز در اختيارشان قرار نمي‌گيرد، هر چند كه سي سال از عمر سندها گذشته است. چنين رفتارهايي در عرصه تاريخ‌نگاري، آدم را به اين فكر نزديك مي‌كند كه منافع ملي بايد ربطي با تاريخ‌نگاري داشته باشد. اين براي همه كشورهاست. به عنوان انتقاد از آمريكا و انگلستان مثال نزدم، اين امر، همه گير است. هيچ كشوري نمي‌تواند بگويد من چون دارم كار تاريخ بما هو تاريخ مي‌كنم، پس هر چه را كه دارم ارائه مي‌دهم.
اكنون براي نزديك شدن به اصل موضوع، يعني تاريخ‌نگاري غرب درباره انقلاب اسلامي، از دكتر گواهي تقاضا دارم، اگر از منابع منتشر شده در اين موضوع دسته‌بندي خاصي در نظر دارند، يادآوري كنند؟
 براي رسيدن به يك دسته‌بندي، فهرستي از كتابهاي موجود در كتابخانه‌ام تهيه كردم. اين كتابها به طور طبيعي در سه جاي مختلف چيده شده بودند. دسته اول كتابهاي خارجي كه راجع به انقلاب نگاشته شده بودند. من كتاب «پاسخ به تاريخ» محمد‌رضا پهلوي را هم جزو آنها گذاشته بودم و يا فرض كنيد كتاب «چهره‌هايي در يك آيينه» نوشته اشرف پهلوي را. اصل اينها به زبان بيگانه نوشته شده است. كتابهاي دسته دوم براي ايرانيان مقيم آن كشورها، كتابهاي فارسي‌اي است كه در خارج از كشور براي ايرانيان مقيم آن كشورها نوشته شده‌اند. از شجاع‌ الدين شفا بگيريد تا خاطرات عباس قره‌باغي و عَلَم و ... بخش سوم هم كه حجمش بيشتر از آن دو دسته اول است، كتابهاي مربوط به انقلاب است كه در ايران نوشته شده؛ فارغ از اينكه در حمايت و يا عدم حمايت از انقلاب اسلامي نوشته شده باشند.
غير از اين تقسيم‌بندي طبيعي، تقسيم بندي ديگري كردم كه مي‌گويم. البته امروز منابع و مآخذ بسيار بيشتر شده و چه بسا نتوان با توجه به كتب معدودي كه من دارم، تقسيم‌بندي درستي انجام داد. من در سال 1365 از رساله دكتري خودم دفاع كردم. آن موقع اينترنت نبود. مثل امروز اطلاعات دسته‌بندي نشده بود. در آن زمان شايد مجموع كتب و ملاقات علمي مرتبط با انقلاب ايران به هزار عنوان مي‌رسيد، اما در حال حاضر 533 هزار عنوان كتاب و مقاله درباره انقلاب اسلامي وجود دارد. اينترنت اين را مي‌گويد. به هر حال اگر از نگاه انقلاب خودمان بخواهيم به اين منابع نگاه كنيم، مي‌توانيم دسته‌بندي ديگري ارائه دهيم. البته اين مدخل بحث است و مي‌توانيد اظهارات مرا تصحيح كنيد. يك دسته از كتابها موافق با پديده انقلاب اسلامي نوشته شده‌اند، مثل كار خانم يكي كِدي در كتاب ريشه‌هاي انقلاب؛ البته منظورم چاپ نخست آن است. دسته دوم كتابهايي هستند كه عليه انقلاب تدوين شده‌اند،‌حال چه به زبان فارسي و چه به زبان بيگانه. دسته سوم را مي‌توانيم كتابهاي دانشگاهي و آكادميك بدانيم كه نويسنده آن فارغ از منظر انقلابي يا ضد انقلابي تحقيق واثر خود را ارائه كرده است. حالا ممكن است يك جايش به نفع ما باشد و جاي ديگرش مورد پسند ما واقع نشود. تقسيم‌بندي ديگري هم مي‌توان براساس نگاه منابع به اسلام ارائه داد.گروهي از اين كتابها كه درباره انقلاب اسلامي نگاشته شده‌اند ـ چه در داخل و چه در خارج از كشور ـ نسبت به اسلام نگاه مثبت دارند. براي نمونه كتاب حامد الگار از اين دست است؛ وجهة اسلامي آن مثبت است،‌هر چند كه يك نفر امريكايي (مسلمان) آن را نوشته است. گروه ديگري از كتابهاي با اين موضوع آثاري هستند كه نسبت به اسلام سر ناسازگاري نشان داده‌اند و با ‌آن مخالف هستند، هر چند نويسنده آن يك ايراني به ظاهر مسلمان باشد، مانند كارهاي شجاع‌الدين شفا كه از ايرانيان مقيم خارج از كشور است. ما مي‌توانيم كتابهاي مرتبط با انقلاب را ذيل هر يك از اين گروه‌بنديها دسته‌بندي كنيم.
 احتمال اينكه براي طبقه‌بندي كتابها بتوان ملاكهاي ديگري هم در نظر گرفت، وجود دارد. آنچه مهم به نظر مي‌رسد اين است كه توجهات داخلي و خارجي نسبت به اين پديده، يعني انقلاب اسلامي همچنان ادامه دارد و تا اين توجه باقي است ما شاهد تولد كتابها، مقاله‌‌ها و آثار فراوان ديگري خواهيم بود. براي ادامه بحث، كمي دروني‌تر به موضوع نگاه كنيم. از دكتر گواهي مي‌پرسم،‌ با اين مقدمه. وقتي انقلاب پيروز شد، همه اهرمهاي قدرت جا به جا شد. انقلاب با هر تعريفي كه براي آن صورت گيرد،‌شامل حادثه‌اي مي‌شود كه در بهمن 1357 در ايران روي داد، يك جا به جايي كامل و تمام عيار؛ فروپاشي و برافتادن يك نظام و برپايي و تأسيس يك نظام جديد. بهمن 1357 با اينكه نقطه رهايي ملت بود، اما از جهت حكمراني براي رهبران انقلاب نقطه صفر به شمار مي‌رفت. بهتر است بگوييم نقطه ‌آغاز. همه چيز رو به رو قرار داشت. در پشت سر، تجربه‌اي به نام حكومت‌گري نبود. مبارزه بود و زندان و تبعيد و ... تجربه،‌اينها بود. غير از امر حكومت‌گري، نبود تجربه شامل بخشهاي ديگر هم مي‌شد. اگر ريز شويم، در عرصه فرهنگ هم همين نقطه‌هاي آغاز را مي‌توانيم ببينيم؛ و از جمله آنها تاريخ‌نگاري بود. اما ديگران در نقطه صفر نبودند. آنها راههاي كوبيده‌اي پشت سر داشتند. از جايگاهي كه بر بنياد تجربه ايجاد شده بود به انقلاب مي‌نگريستند. در اينجا نيز ما با دو نگاه متفاوت مواجه هستيم. كساني كه از درون مي‌نگريستند از كوران حوادثي ـ حداقل ـ پانزده ساله عبور كرده بودند و حقانيت انقلاب را با تمام وجود خود لمس مي‌‌كردند، اما افرادي كه از بيرون مي‌نگريستند در حقانيت اين حادثه مردد بودند و هميشه سئوالهايي در اين بين برايشان وجود داشت. آيا تفاوت در مقدماتي كه چه بسا مربوط به جهان‌بيني اين دو نگاه هست،‌باعث مي‌شد كه به اين نتيجه (انقلاب اسلامي) نگاه واحدي نداشته بشند؟ يا دلايل ديگري مي‌توان بر شمرد؟ انقلاب حادثه‌ واحدي است. چه امري باعث مي‌شود كه نگاهها به يك پديده با يكديگر متفاوت باشد؟ از نظر تاريخ‌نگاري بنگريم، مگر مستندات اين حادثه، چقدر با يكديگر تفاوت دارد كه منجر به نتيجه‌گيريهاي مختلف مي‌گردد؟
 در اين برهه‌اي كه ايستاده‌ايم، روشن‌تر از گذشته مي‌توان در اين باره بحث كرد. موضوعي كه گفتيد با تعبير «هرمنوتيك» از آن ياد مي‌شود. براي نمونه، اگر يك متن را ما كه دور اين ميز نشسته‌ايم بخوانيم، ممكن است از آن چند جور برداشت بكنيم. هرمنوتيك علم جديدي است، تازه مطرح شده و دارند روي آن كار مي‌كنند. اما اگر بخواهيم از زاويه ديگري به اين سئوال پاسخ بگوييم،‌اين توضيح را مي‌دهم كه انقلاب اسلامي ايران، تِم‌ها و دست‌مايه‌هاي گوناگوني دارد و از وجوه مختلفي برخوردار است. يكي وجه ايراني بودن آن است؛ ديگري وجه شيعي بودن آن؛ و سوم ويژگي جهاني بودن آن است. كما اينكه انقلاب فرانسه هم ويژگي‌‌هاي خودش را داشته است. حالا اگر در بررسي انقلاب اسلامي و نگارش تاريخ آن به بُعد اسلامي و شيعي بودن آن توجه نشود و صرفاً از زاويه جامعه‌شناسانه به آن نگريسته شود، يك جور معرفي مي‌شود و اگر به هر دو تاي اينها توجه شود، نوع ديگري معرفي خواهدشد. اگر ويژگي اسلامي اين پديده، كه يك فنومن و پديده‌اي شگرف در جهان اسلام بود، از چشم بيفتد، بررسي و نگارش تاريخ آن به صورت ديگري خواهد بود. امروزه مسائل ايران و حتي كشورهايي چون عراق، پاكستان، تركيه و كشورهاي خاورميانه (كه ممالك در حال توسعه محسوب مي‌شوند) وقتي با عينك محققان اروپايي نگاه شوند،‌ به گونه‌اي تفسير مي‌شوند كه با ذات حقيقي آنها فاصله دارد، و اگر با عينك يك پژوهشگر ژاپني نگاه شوند معناي ديگري به دست مي‌دهند. حتي اگر اين پژوهشگران فارسي هم بدانند، باز از آنجا كه مفاهيم را نمي‌دانند وعمق آنها را درك نمي‌كنند به آن مفهوم حقيقي نمي‌توانند نزديك شوند. مراسم عاشورا بهترين مثال است. عاشورا در مناسك و شعائر ديني ما جايگاه ويژه‌اي دارد. اين يك مثال از جهان شيعي ماست. حال اگر چنين شعائري، با مفهوم و صورت ديگري در آيين مسيحيت باشد، از همين خصلت برخوردار خواهد بود. دوري ما از آن مفاهيم در شناخت ما از آن مذهب مؤثر خواهد بود. اين در يك چارچوب قرار دارد و آن در چارچوب ديگري. هر دو مقدس هستند. اين براي ما و آن هم براي آنها. به هر حال با هم فرق دارند. ما عمق آيين «دست‌گذاري» را در مسيحيت درك نمي‌كنيم. وقتي پاپ اين مراسم را انجام مي‌‌دهد، يعني به آن تقدس مي‌بخشد. ما نمي‌توانيم مفهوم آن را درك كنيم. حداكثر آن است كه بگوييم مراسمي است شبيه عمامه‌گذاري خودمان. در فرهنگ شينتويي ژاپن مراسمي وجود دارد شبيه حركت دادن عَلَم و كُتَل خودمان. يك تخت روان چوبي را ـ من در ژاپن اين مراسم را ديدم ـ دور شهر مي‌گردانند، يك تخت بسيار سنگين،‌شايد به سنگيني دو تن! در يك روز معين اين تخت روان را كه خدا در آن نشسته (!) دور شهر مي‌گردانند. حدود دويست مرد ژاپني دامن پوشيده ( يا با شلوار كوتاه) در آن هواي گرم عرق‌ريزان، عَلَم‌هاي سنگين‌تر از عَلَم‌هاي خودمان را مي‌كشند. مي‌گويند اين روز، روز گردش خدا در شهر است! اهالي ژاپن مفهوم اين مراسم را درك مي‌كنند، اما ممكن است براي ما خنده‌دار باشد. گرداندن مجسمه غول‌پيگر چوبي به اسم خدا براي ما قابل فهم نيست. مي‌خواهم بگويم كه يك حادثه واحد، با توجه به ذهنيتهاي متفاوت، سوابق متعدد و ايدئولوژيهاي گوناگون، با برداشتهاي متفاوت رو به رو خواهد شد.
اگر خانم نيكي كدي در ويرايش جديد كتابش آن طور مي‌نويسد كه مي‌دانيم، وي در بستر فرهنگ اروپايي ـ امريكايي رشد كرده و با عينك همان دنيا به انقلاب ما نگاه مي‌كند. براي وي كشته‌هاي انقلاب مفهوم درستي ندارد. نزد وي شهيداني كه براي پيروزي انقلاب جان باخته‌اند همان چيزي نيست كه ما برداشت مي‌كنيم. خانم كدي به عنوان يك نفر استاد دانشگاه آمريكايي، در بستر و فرهنگ مسيحي، آنچه در ويراست اول كتاب خود (ريشه‌هاي انقلاب) راجع به انقلاب ايران نوشته منصفانه و عادلانه است. من در مقدمه ترجمه آن كتاب، ‌اين اوصاف را براي ايشان نوشته‌ام. اگر اين كتاب را يك ايراني مي‌نوشت، طور ديگري مي‌نوشتم. بله، براي يك استاد دانشگاه امريكايي،‌در سال 1980 سختاست كه بردارد اين طور از انقلاب ايران دفاع كند، چرا كه آنها برداشت ما را از اين حادثه نداشتند؛ آن درك را نسبت به مفاهيم انقلاب نداشتند. در پاسخ شما مي‌گويم: درست است كه حادثه واحد است، ‌اما نگاهها به آن متفاوت است. نگاه ايراني، اروپايي، امريكايي، نگاه يك نفر مسلمان يا مسيحي، نگاه يك جهان سومي با نگاه كسي از جهان اول، نگاه يك استاد دانشگاه، يك ماركسيست و ... تفاوت دارد. تمام اينها در ارزيابي و در نتيجه و مرحله بعد، تاريخ‌نگاري انقلاب مؤثر است، روي برداشتها تأثر مي‌گذارد.
 آقاي دكتر گواهي! در ابتداي مصاحبه، تقسيم‌بندي‌اي را ارائه كرديد در مورد كتابهايي كه موضوعشان انقلاب اسلامي ايران است. من تقسيم‌بندي ديگري را عنوان مي‌كنم كه شايد تجربي باشد. شما هم نظرتان را بگوييد. يك دسته از منابعي كه غربيها درباره انقلاب نوشته‌اند مربوط است به سياسيون، ديپلماتها، نمايندگان رسانه‌ها و ناظراني كه در زمان پيروزي انقلاب در ايران بودند و از نزديك آن حوادث را دنبال مي‌كردند. مانند استمپل ديپلمات بلندپايه امريكايي، آنتوني پارسونز سفير انگلستان در تهران يا ويليام سوليوان سفير امريكا يا دزدموندهارني و ... اينها. مشاهدات و خاطرات است كه با گذشت زمان كاملاً جنبه تاريخي پيدا كرده و به عنوان منبع به آنها استناد مي‌شود. دسته ديگر كتابهاي دانشگاهي هستند. منظور كتابهايي است كه با روشهاي علمي مرسوم توسط نويسنده‌اي اين كاره، منتها به دور از مشاهده درباره انقلاب، تاريخ‌نگاري كرده است. به نظر مي‌رسد محتواي اين دو دسته از كتابها هم با يكديگر فرق دارد. هر چند هر دو دسته توسط نويسندگاني از يك خواستگاه و از يك دنيا واحد نوشته شده،‌ اما در محتوا تفاوتهايي بين آنها هست. به نظرم اين تفاوت ناشي از مشاهده مستقيم و تاريخ‌نگاري در اتاقهاي دربسته است. اين كتابها دو نوع تفسير نسبت به انقلاب دارند؛ در اين مورد اگر نظري داريد بفرماييد.
 تقسيم‌بندي‌هايي كه ارائه كردم كلي بود و اين چيزي هم كه شما مطرح مي‌كنيد، درست است. گروهي كه درشمار سياسيون بودند. كتابهايي نوشتند. آقاي آنتوني پارسونز سفير انگلستان خاطراتش را نوشت. سوليوان هم همين طور. بعد هاميلتون جردن براي قضيه گروگان‌گيري كتابش را منتشر كرد. كتاب استمپل هم كه خود شاهد مستقيم بود، انتشار يافت. بعد كرميت روزولت كه نماينده دولت آمريكا در كودتاي 28 مرداد 1332 بود خاطراتش را تجديد چاپ كرد. اينها سياسيون در صحنه بودند، روزآمدتر بودند، دست به نقدتر بودند. تجربه آنها در قالب كتاب خاطرات منتشر شده است. اما اينها خاطرات است تا يك تجزيه و تحليل علمي. با اين حال نمي‌توان آنها را نديده گرفت. پارسونز سفير انگلستان در دربار شاهنشاهي بود. او نه دلسوخته انقلاب بود و نه سينه چاك آن، اما اين رجل سياسي، ناگزير حقايقي را هم بيان كرده است. وي در كتاب غرور و سفوط خود مي‌نويسد كه من رژيمهاي احمق بسيار ديده‌ام، اما رژيمي تا اين حد احمق نديده‌ام كه تاريخ مذهبي كشورش را عوض كند! خوب اين حرف، آن هم از زبان پارسونز، قابل استناد است. با اين حال، اگر قرار باشد كتاب (غرور و سقوط) وي را تجزيه و تحليل كنيم، به نظرم يك جلسه كامل وقت مي‌خواهد. در هر حال حرفهاي درست در اين كتاب كم نيست. او كه نه مسلمان است و نه طرفدار انقلاب، از فساد اقتصادي زمان پهلوي صحبت مي‌كند؛ از استبداد آن دوره حرف مي‌زند؛ از خريدهاي بي‌ربط نظامي چيزهايي مي‌گويد كه مستند هم هست. سوليوان هم همين‌طور. او در كتاب مأموريت در ايران مطالب قابل استفاده‌اي را نقل كرده است. من از اين منبع هم در رساله‌ دكتري خود بهره برده‌ام. تمام منابع، بله تقريباً همه منافع رسالة من غربي است، چرا كه مي‌خواستم در آن كشورها كاربرد داشته باشد. البته ارجاعات من به سخنان امام خميني كم نيست. شايد بيش از پنجاه مورد به سخنان امام (ره) استناد كرده باشم كه اين هم طبيعي است. امام به عنوان پايه‌گذار اين انقلاب حرفهايي دارد كه فقط بايد از زبان او عنوان شود. كسي كه راجع به ماركسيسم مي‌نويسد بايد به سخنان ماركس و لنين استناد بدهد. كسي هم كه راجع به انقلاب اسلامي مي‌نويسد، نمي‌تواند از آراء و عقايد كسي كه آن را پديد آورده بگذرد. اما اين تكيه كردنها همه جا و همه وقت نيست. مثلاًَ وقتي امام به طور كلي مي‌گويد و بارها هم تأكيد مي‌كند كه مثلاً اقتصاد نظام شاهنشاهي فاسد بوده، ‌من اين فساد را از زبان ايشان نمي‌آورم، اين را از زبان فرض كنيد پارسونز مي‌آورم كه «حديث ديگران» است و چه بسا «خوش‌تر» هم باشد! آن را از زبان نيكي كدي مي‌اورم كه يك استاد دانشگاه آمريكايي است. اما نكته‌‌اي را مي‌خواستم بگويم اين است كه به هر حال، پارسونز و امثال او آدم‌هايي سياسي هستند. اين طور در ذهنمان متبادر نشود كه اين نوشته‌ها قربه‌الي الله است. آنها كه خاطرات خود را براي ميل من و شما نمي‌نويسند، مقاصدي دارند. با اين حال نمي‌شود از آنها گذشت. اينها منابع قابل استفاده‌اي هستند.
 شايد مناسب باشد به برخي از مصاديق مطرح شده در اين منابع اشاره كنيد. متن اصلي اين كتابها را پيش رو داريد
 بله. نمونه‌هايي مي‌گويم و ارجاعاتي كه مي‌دهم به صفحات اصلي كتاب است، نه ترجمه آنها در كتاب The Pride and the Fall (غرور و سقوط) كه توسط آنتوني پارسونز (سفير انگليس در ايران در فاصله سالهاي 1357 ـ 1352) نوشته و در سال 1984 در انگلستان چاپ شده، ارزيابيهاي مستند فراواني درباره رژيم شاه به عمل آمده كه به چند مورد از آنها اشاره مي‌كنم: در صفحه 2 تشريفات بي‌حد و حصر و زائد دربار پهلوي و افتخار شاه به نژاد آريايي و دوري از عربها؛ در صفحه 3 وضعيت بد حقوق بشر،‌دستگيري‌هاي بي‌دليل، شكنجه، سركوب ناراضيان و اعدامهاي سريع رژيم پهلوي، و در همانجا، ديكتاتوري مطلق حكومت شاه؛ در صفحه 6 كنترل شديد مطبوعات و راديو ـ تلويزوين توسط رژيم؛ در صفحه 9 شوكه شدن مؤلف از ميزان فساد اقتصادي رژيم پهلوي؛ در صفحه 11 اينكه پارلمان زمان شاه به صورت يك مهر تأييد بي‌خاصيت درآمده بود؛ در صفحه 13 فساد، سروب، ديكتاتوري و اختناق رژيم كه در نتيجه آن چاره‌اي جز توسل به كارهاي چريكي براي دانشجويان باقي نگذاشته بود؛ در صفحه 16 ايجاد حزب فرمايشي «رستاخيز» كه «حزب شاه» بود؛ در صفحه 22 صحنه‌سازي دروغين جمعيت دور و بر شاه در مراسم مختلف؛ در صفحه 24 ديپلماتهاي خارجي مقيم تهران به اين صحنه‌سازيهاي دروغين ساواك در اطراف شاه مي‌خنديدند و آن را مسخره مي‌كردند؛ و در همانجا به شامپاين پارتي شهبانو فرح در مراسم اختتامه كنگره زرتشت در دربار در وسط ماه رمضان اشاره شده است.
كتاب Mission to Iran (مأموريت به ايران) به قلم ويليام سوليوان (William H.Sullivan) آخرين سفير امريكا در ايران نوشته شد و در 1981 در امريكا چاپ شد. اين كتاب هر چند از ديد يك ديپلمات امريكايي نوشته شده،‌حاوي مطالب بسيار مهمي درباره سالهاي آخر حكومت شاه و تكييه بيش از حد رژيم پهلوي و به ويژه شخص محمد‌رضا شاه به امريكائيهاست و در كنار كتاب غرور و سقوط The Pride and the Fall)) آنتوني پارسونيز سفير وقت انگليس در ايران، دو منبع بسيار با ارزش درباره ماهيت حكومت شاه و علل و نحوه سقوط آن را تشكيل مي‌دهند. در كتاب آقاي سوليوان مطالب مستند فراواني نقل شده كه چند نمونه از آنها را مي‌گويم: در صفحه 13 شهرت منفي ايران زمان پهلوي در امريكا؛ در صفحه 17 اذعان به اينكه در سال 1332 شاه به كمك كودتاي سيا سركار برگشت؛ در صفحه 21 همكاري طولاني ساواك با سازمان سيا؛ در صفحه 50 نقش و اهميت تشيع در ايران؛ در صفحه 56 اشتهار شاه به اينكه در جواني يك Playboy بوده است؛ در صفحه 67 فساد مالي خانواده سلطنتي و دربار پهلوي كه از نقاط ضعف عمده رژيم بود؛ در صفحه 71 مشورت دائمي شاه با سفير آمريكا؛ و در صفحه 90 نظر بسيار منفي شاه راجع به علما، را مي‌توان از زبان اين ديپلمات خواند.
از كتاب ديگري كه نام مي‌برم Criis (بحران) است كه هاميلتون جردن Hamilton Jordan)) رئيس كاركنان كارخ سفيد در زمان كارتر وگروگانگيري آن را نوشته و در سال 1982در امريكا چاپ شده است. كتاب به قطع جيبي و خواندني است و به صورت وقايع‌نگاري روزانه نوشته شده و از يكشنبه 4 نوامبر 1979 (14 آبان 1358) تا چهارشنبه 21 ژانويه 1981( 2 بهمن 1360) را در بر مي‌گيرد و حاوي نكات تاريخي فراواني از فعاليت‌هاي پشت صحنه آزادي گروگانهاي امريكايي است.
در اين كتاب نكات ريز و درشت فراواني مثل اكراه كارتر از پذيرش شاه به امريكا (صفحات 24 ـ 20)؛ وعده شاه به كارتر در مورد رعايت حقوق بشر و دموكراسي در قبل از انقلاب (صفحه 78)؛ تلاشهاي بني‌صدر در رابطه با آزادي گروگانها (صفحه 127)؛ تهديد امريكا به جنگ با ايران در صورت صدمه ديدن گروگانها (صفحه 259) به چشم مي‌‌خورد.
 با اينكه چندان نتوانستيم وارد بحث اصلي شويم و در مدخل آن مانديم،‌خوب است سئوال ديگري مطرح كنم. چون اطلاع شما در اين زمينه بيشتر است؛ و آن فعاليت مراكز ايران‌شناسي است. قدمت برخي از اين مراكز به بيش از يكصد سال مي‌رسد. ما پس از انقلاب آگاهي كافي از كم و كيف فعاليت آنها نداريم. آيا هنوز هم فعال هستند و در مورد تاريخ ايران تحقيق مي‌كنند؟ آيا بر همان سبك و سياق سابق هستند يا كارهايشان تفاوتهايي كرده است؟
 ببينيد دهها مركز در دنيا مشغول كارند،‌ در اروپا و امريكا و جاهاي ديگر. فرض هم كنيد كه اين مراكز دست مخالفان ما هستند، دست همين ضد انقلابهاي پر مدعا و متفرعن. اما بدانيد كه ص دها ـ و بلكه هزاران ـ ايراني در نقاط مختلف دنيا به سر مي‌برند كه هر كدام از اينها يك مركز ايران‌شناسي كوچك هستند؛ ايرانيهاي دلسوز و مسلماني كه به كشورشان علاقه‌«ند هستند؛ افراد بي‌طرفي كه دوست‌دارند براي ايران قدمي بردارند. تعداد كثيري از اينها را من در امريكا مي‌شناسم. اما ما نه تماس درستي با اينها داريم و نه خوراك به آنها مي‌دهيم. مثلاً اين فصل‌نامه شما بايد از نشرياتي باشد كه براي اينها فرستاد شود؛ به ايران شناسها، اسلام‌شناسها، به علاقه‌مندان. نمي‌دانم از فعاليت بهاييها در امريكا خبر داريد يا نه. خوب كار مي‌كنند. مثلاً شجاع‌الدين شفا كتاب چاپ مي‌كند؛ مشابه آن 40 دلار قيمت دارد اما اينها اين كتاب را فرض كنيد با 50 سنت مي‌رسانند دم در خانه ايرانيها! بودجه‌اش را چه كسي مي‌دهد؟ خوب معلوم است. سالها قبل در دانشگاه كاليفرنيا، يك ايراني ديدم كه داشت در موضوع فلسفة اسلامي دكتر مي‌گرفت. وقتي با او اشنا شدم احساس كردم عجب آدم دلسوزي است نسبت به دانش و علوم اسلامي. اتفاقاً از لحاظ ظاهري هم غلط‌انداز بود! ريش خوبي داشت! بعد متوجه شدم دارد در مورد سيد‌علي محمد‌باب مطلب مي‌نويسد. كار اصلي او همين بود و فلسفه اسلامي را مقدمة‌كارش كرده بود و مي‌خواست نشان بدهد كه محمد‌ علي باب، فلسفه ايران را به اوج خود رسانده است!
حالا دارند اينها را در مجامع بين‌المللي تحويل مي‌گيرند. بهاييها را مي‌گويم. به هر اجلاسي كه مي‌روي، اينها نشسته‌اند. براي ما دردسر شده‌اند. مدعي ما شده‌اند. من در اين مورد حرفهاي بيشتري دارم كه اميدوارم آنها را مكتوب كنم و بدهم.
حدود دو ساعت است كه مي‌گوييم و مي‌شنويم. ظاهراً وقت شما براي اين گفت و گو تمام شده. از شما سپاسگزارم.

منبع:به نقل از «فصلنامه مطالعات تاريخي»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، شماره 11ـ زمستان 84

این مطلب تاکنون 3210 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir