ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 203   آبان ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 203   آبان ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
بازخوانی یکی از اعترافات شاه

روز 5 آبان 1355 کنگره بزرگ حزب رستاخیز با حضور 12 هزار نفر از اعضای این حزب کار خود را در تهران آغاز کرد. حزب رستاخیز که در اسفند 1353 با اعلام انحلال دو حزب «مردم» و «ایران نوین» موجودیت خود را توسط شاه اعلام کرد، در فاصله سه سال و اندی فعالیت خود منشاء هیچ خدمتی به جامعه ایران نبود و محمد رضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» ، تاسیس حزب رستاخیز را از اشتباهات بزرگ دوران 37 ساله حکومتش خواند. وی در این کتاب نوشت: «حزب رستاخیز به اهدافی که برایش درنظر گرفته شده بود، دست نیافت» در این نوشته همچنین می‌خوانیم: «بدبختانه غلط بودن فکر ایجاد این حزب در عمل به اثبات رسید.»
رژیم پهلوی حدود چهار ماهی بیش از حزب رستاخیز دوام آورد. شاه در آبان ۱۳۵۷، صراحتا به خاطر سوء عملکردش طی سالیان دراز سلطنت از مردم عذرخواهی کرد و اعتراف نمود که صدای انقلاب آنان را شنیده است و قول داد در آینده اشتباهات گذشته‌اش را جبران کند. اما مخالفان پرشمار و مصمم او این وعده را نادیده گرفته و اعتراف شاه برای آنان بسیار دیرهنگام بود. گویی این بار سرنوشت محتومی برای شاه و مجموعه حاکمیتش رقم خورده بود.
شاه در تمام دوران فعالیت حزب رستاخیز بارها به روند فعالیت حزب ایراداتی وارد ساخته و خواستار افزایش فعالیتهای آن شده بود. آخرین بار در اردیبهشت ۱۳۵۷ بود که صراحتا از عملکرد این حزب اظهار نارضایتی کرد و تأکید نمود حزب رستاخیز به اهدافی که او برایش در نظر گرفته بود، نرسیده است و به عبارت بهتر آن حزب، آن چیزی نشده بود که او میخواست. پس از آن شاه هیچگاه به طور علنی از حزب رستاخیز حمایت و یا انتقاد نکرد و گویا نسبت به فعالیت آن دیگر اعتنایی نداشت و شاید تصور می‌کرد با انحلال هر چه سریع تر آن خواهد توانست با مخالفان پرشمارش مصالحه کند. او هر روز، شاهد سیل اعتراضاتی بود که به خاطر تأسیس و فعالیت حزب رستاخیز از سوی مخالفین به سوی او و رژیمش سرازیر می‌شد. در شرایطی که این حزب در برابر اراده خلل ناپذیر مخالفان هیچ نقش مثبتی ایفا نمی‌کرد. بنابراین، تصور این بود که شاید انحلال آن (که البته فقط شکلی ظاهری از آن باقی مانده بود) بتواند نتایج بهتری به بار آورد.
هنگامی که حزب رستاخیز به پایان راهش رسید و منحل شد، شاه واکنش خاصی در برابر آن نشان نداد. زیرا بحران شدید سیاسی - اجتماعی حاکم بر کشور و اعمال فشار توقف ناپذیر مخالفان و علل و عوامل پر شمار دیگری که در آن برهه از زمان شاه و حاکمیتش را به چالش مرگباری طلبیده بود، دیگر امکانی برای او باقی نمی‌گذاشت تا درباره موضوع انحلال یا تداوم حیات سیاسی حزب رستاخیز اقدامی صورت دهد و یا حتی قادر به اتخاذ تصمیمی باشد. فقط پس از خروج از کشور و برچیده شدن قطعی حاکمیت پهلوی بود که فرصتی یافت تا با نظری به گذشته برخی از اقدامات دوره سلطنتش را مورد سنجش قرار دهد. او در دفاعی نقدگونه از دوران حکومت ۳۷ ساله‌اش، کتاب «پاسخ به تاریخ» را نوشت که صفحاتی از آن به دیدگاههایش درباره حزب رستاخیز و عملکرد آن اختصاص یافته است. در این کتاب، شاه تأسیس حزب رستاخیز را یکی از اشتباهات بزرگ تمام دوران سلطنت ۳۷ ساله اش ارزیابی کرد و اهدافی را که از تأسیس این حزب در نظر داشت در بوته نقد و بررسی قرار داد و در نهایت نتیجه گرفت که حزب رستاخیز به اهدافی که برای آن تعیین شده بود دست نیافت. در بخشهایی از این نوشته، که تحت عنوان «تشکیل حزب رستاخیز، یک اشتباه» تنظیم شده است، می‌خوانیم:
«در دوران سلطنتم هیچ چیز به حد کمال خود نرسید و به همین جهت اگر به جنبه‌های منفی اشاره نکنم این مبحث ناتمام می‌ماند. وقتی در ۱۳ اسفند ۱۳۵۳ تأسيس حزب رستاخیز را پیشنهاد کردم، دو هدف را در نظر داشتم. در کوتاه مدت این حزب واحد با در بر گرفتن اعضاء همه طبقات اجتماعی و مردمانی از هر نوع عقیده و با ماهیت لیبرالیسم سازنده‌اش، می‌توانست در وقت و نیروی انسانی صرفه‌جویی کند. از آنجا که جبهه مخالفی در کار نبود، هیچ یک از شخصیتهای مهم به خاطر کنار رفتن حزبشان بر اثر شکست در انتخابات از مشارکت در دولت محروم نمی‌شدند و به خدمات همه مردان توانا می‌توانستم اتکا کنم. در آینده، این حزب می توانست یک مدرسه سیاسی و ایدئولوژیک باشد و به ایجاد روح وحدت کمک کند. در واقع تأسيس حزب واحد با سیاست عدم تمرکز، که اجرای آن آغاز شده بود، پیوند داشت و می‌بایست مانند یک میانجی، با استفاده از روح میهن پرستی، آنچه را از لحاظ اداری جدا از هم بود وحدت ببخشد. امیدوار بودم که پویایی مردان و زنانی که به خصوص درگیر مشکلات مملکت و امور سیاسی و در واقع چگونگی حل این مسائل بودند، بتواند مشارکت وسیعی را پی‌بریزد و روحیه اجتماعی لازم برای اصلاحات اداری را به وجود بیاورد. به دیگر سخن، امیدوار بودم حزب رستاخیز برای حصول به بسیاری از مقاصدی که مجاری دولتی به سویشان هدف‌گیری شده بود، ما را یاری دهد. بدبختانه، غلط بودن فکر ایجاد این حزب در عمل به اثبات رسید. چون پرزیدنت سادات نیز نظام تک‌حزبی مصر را از میان برداشت و راه را برای پیدایش احزاب باز کرد و به نظرم عمل او درست بود. یقینا وقتی اوضاع و احوال خاصی که به پیدایش واقعه‌ای منجر می‌شود از یادها برود، به داوری نشستن آسان می‌گردد. به هر حال، حزب رستاخیز نتوانست به هدفهایی که به خاطرش ایجاد شده بود نائل شود. نتوانست نقش میانجی میان دولت و ملت را برای رسیدن به ایده‌ها و تأمين احتياجات بازی کند. ولی مردان و زنان و برتر از آنها جوانانی که بخش اعظم وقت خود را مصروف این حزب کردند و نهایت کوشش خود را ابراز داشتند، شایسته تحسین هستند. چنانکه گفته‌ام، یکی دیگر از ضعفهای ما از کمبود کلی مدیران اجرائی ناشی می‌شد. به رغم تلاشهایمان، نتوانستیم مدیران کافی تربیت کنیم تا با توجه به رشد ساختارهای پیچیده اجتماعی و تقاضای ناشی از برنامه عدم تمرکز، جوابگوی احتیاجات کشور باشند. هر چند این کمبود موقتی بود، ولی این ضعف همانند کمبود مسکن در شهرها، در تخریب حال و هوای سیاسی و اجتماعی نقش داشت. این نارساییها در سراسر مملکت تنگنایی را به وجود آورد.»
مظفر شاهدی، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، زمستان 1382، ج 2،
ص 363 و 364

این مطلب تاکنون 576 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir