ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 189   شهريور ماه 1400
 

 
 

 
 
   شماره 189   شهريور ماه 1400


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
قحطی تاریخی ایران از زاویه‌ای دیگر

دكتر حسين آباديان
در آستانه جنگ جهانی اول، یکی از مهم‌ترین عوامل بروز قحطی در کشور محتکران بودند. تجار و محتکرین ايراني، دست روس و انگلیس را در این قضیه از پشت بسته بودند. هر جايی که دست روس و انگلیس به مردم نمی‌رسید، سر و کله محتکرین پیدا می‌شد. اینان غلات و مایحتاج مردم را می‌خریدند و انبار می‌نمودند. کالاهای مورد نیاز و ضروری خارجی هم روز به روز کمیاب تر می‌شد:
«همه‌چیز در ترقی است. با این گرفتاری مردم برای شکم و ملبوس، اشرار و مفسدین مملکت هم دست از کارهای خویش برنداشته متصل مشغول چپاول و غارت دهات و مزارع و شهرها هستند. سارقین ایل قشقائي تا ورامین و شهریار طهران آمده[اند] و سرقت می‌کنند. از همین یک مسئله گرفتاری مردم این مملکت خوب معلوم می‌شود.»(1)
در ربیع‌الاوّل سال 1336 عماد‌السلطنه از تهران به برادرش عین‌السلطنه که در الموت اقامت داشت، نوشت:
«از بابت قحطی و نیامدن باران و هنگامه‎ای که برپاست دیگر نوشتن ندارد. در طهران نمی‌شود نوشت که به مردم چه می‌گذرد و چه وحشتی حکمفرماست. اما کسانی که غله دارند دیگر یقیناً گله نباید داشته باشند زیرا قیمت از این بالاتر نمی‌شود و آنچه نوشته بودید یقین است اصلاح می‌شود، یعنی به قیمت اعلی خواهند خرید و برای سرکار بد نیست.» (2)
همین عین‌السلطنه‌ای که این همه از قحط و غلا می‌نالید، بر اساس خاطرات خودش از محتکران سرشناس بود، برادرش از تهران به او می‌نوشت درست است که قحطی و گرسنگی بیداد می‌کند، اما برای او که غلات فراوان انبار کرده است، موقعیتی است بسیار مناسب برای گرانتر فروختن غلات! این نمونه‌ای از بيرحمی ملاکین و متمولین در برابر مردم عادی بود.
درست زمانی که مردم ایران از گرسنگی می‎مردند، تعدادی از سوداگران و تجار، برای پر کردن کیسة خود به قیمت افلاس هر چه بیشتر مردم، غلات را به روسیه حمل می‌کردند، متن یک خبر به خوبی گویاست:
«به واسطة اینکه چند نفر از تجار بنی‌اسرائیل اخیراً در انزلی شروع به خرید برنج نموده و محرمانه به روسیه حمل می‎نمایند، از طرف وزارت داخله ثانیاً تعلیمات لازمه برای جلوگیری از حمل آذوقه به خارجه داده شده و به وزارت مالیه هم نوشته شد که به رؤسای گمرک دستورالعمل اکید بدهند که از حمل آذوقه و خشکه بار جداً جلوگیری کنند.» (3) این هم از سهم یهودیان در قحطی ایران.
علاوه بر همه اینها، در بحبوحة جنگ اول جهانی فقر، فلاکت، قحطی و مرگ و میر ناشی از بیماری‌های واگیر بیداد می‌کرد. فلاکت‌های سیاسی و اقتصادی ایران ریشه در چند عامل ظاهراً منفک از هم داشت که به طور کاملاً مرتبط با هم در تحولات این زمان منشأ اثر بود. نخستین و مهم‌ترین عامل تأثیرگذار در این فلاکت‌ها، نقض بی‌طرفی ایران در خلال جنگ اوّل جهانی و قشون‌کشی بیگانه به درون کشور بود. عامل دوّم سمت و سوی تحولات مشروطة ایران بود که ملک‌الشعرای بهار از آن به «نهضت‌های ناقص» یاد می‌کرد. این نهضت‌های ناقص عمدتاً تحولات اجتماعی و سیاسی در درون کشور بود که از اهداف از پیش تعیین شده خود خارج می‎شد و به عبارتی به ضد خویش تبدیل می‌گردید و عامل دیگر سلسله اقدامات اصلاحی بود که نیمه تمام به حال خود رها می‌شد. بهترین مصداق برای مورد نخست، تأسیس احزاب سیاسی بود که به جای اینکه باعث تنظیم و تنسیق روابط اجتماعی و سیاسی و تعریف مشخصی از حقوق ایرانی در پرتو مشروطه باشد، به سرعت باعث ناهنجاری‌های اجتماعی و نابسامانی سیاسی در کشور گردید. برای مثالی از مورد دوم، یعنی نیمه کاره نهادن اقدامات مهم اجتماعی باید از رها ساختن تصمیمات مثبت دوره مشروطه دوّم در مورد نظم دادن به امور خبازخانه‌ها و تأمین گندم و آرد مورد نیاز شهروندان تهرانی یاد کرد. پيش‌تر گفتیم در دورة مجلس دوم، حتی پیش از حملة روس‌ به ایران به دنبال اولتيماتوم؛ قحطی به کریه‌ترین وجه ممکن سیمای خود را نشان داده بود. زمانی که قوام‌السلطنه معاون وزیر داخله بود، تلاش‌های زیادی مصروف سامان دادن به وضعیت انبارهای گندم و خبازخانه‌ها شد، اما همه بی‌نتیجه ماند. به عبارتی اوضاع و احوال سیاسی و تنشهای اجتماعی آن‌قدر شدت یافته بود که کمتر مسئولی در اندیشه تأمین مایحتاج مردم بود، جالب اینکه درست در همین زمان احزاب و دسته‌های سیاسی به عنوان مردم و به نام مشروطه؛ کاری‌ترین ضربات را بر پیکر حقوق انسان‌ها و مشروطیت وارد می‌ساختند.
از سوی دیگر رمق مردم به کلی زدوده شد، آنها از این همه قیل و قال بیهوده خسته شدند، بر این وضعیت باید مسدود شدن باب تجارت و فقر و بی‌پولی و خسارت‌های پیاپی ناشی از کسادی بازار داخلی را افزود. در دورة مشروطه و به ویژه بعد از اولتیماتوم روسیه، مزارع پامال و غارت شد، قصبات فراوانی متحمل صدمات جبران‌ناپذیر گردیدند، شهرهای زیادی سوخت و از بین رفت، خانمان‌های مردم به تاراج رفت، از آن بالاتر چپاولگران، دزدان و راهزنان عرصه را بر مردم تنگ کردند. حکمرانان مطلق‌العنان و مأموران مالیه و یاغیان دولتی؛ از دیگر گروه‌هايی بودند که مردم را به ستوده آوردند. بسیاری از مأموران دولتی خود بانی و باعث بحران‌های فراوانی شدند که هیچ‌کس از عهدة رفع آنها برنمی‌آمد. بر این معضلات باید احتکار ملاکین و به قول بهار «سرمایه‌داران» را افزود، این انسان‌های «بی‌وجدان» دست در دست سهل‌انگاری‌های اولیای امور و عدم بصیرت کارکنان دولتی به قیمت خون مردم بی‌گناه، روز به روز بر ثروت و مکنت خود می‎افزودند. مهم‌ترین و فاجعه‌بارترین پدیده در این دوره تاریخی، خشکسالی و کمیابی ارزاق عمومی بود که غیر از مسئله احتکار ریشه عمدة گرفتاری‌های مردم بود. مردم گرسنه بودند، بر این بلیه عظمی روز به روز بیشتر افزوده می‌شد، هیچ‌کس راه‌حلی ارائه نمی‌داد که چگونه می‌توان این دیو مهیب را سرکوب کرد، بالاتر اینکه گروهی آشوب‌طلب خود بر این فقر و فاقه دامن می‌زدند تا از آب گل‌آلوده ماهی گیرند، شرایط را کودتايی کنند و به نیت دیرینه خود نايل آیند. این اوضاع و احوال دست به دست هم داده و به قول بهار:
«ما را به یک قضایای حتمی اندوهناک بیم داده و در بالای تمام وسايل و بهانه‌های تیره و تار، دست تحریک اجانب و اولاد ناخلف جاهل ایران است که مشغول دامن زدن آتش‌ها و فراهم ساختن زمینه‌های بدفرجام اختلال و بدبختی است.»(4)
شیوة عمل این اولاد ناخلف ایران به این شکل بود که حتی در سر خرمن به دلیل احتکار مایحتاج مردم، باعث به آسمان رفتن فریاد مردم می‌شد. نه تنها در تهران؛ بلکه در تمام نواحی ایران «فریاد الجوع الجوع» مردم بلند بود، هیچ‌کس نبود سئوال کند علت این بی‌انتظامی از کجاست، و «آن دست‎هايی که در سر خرمن ارزاق را پنهان کرده و مایه قحطی را فراهم ساخته‌اند، از کیست و سکوت دولت در قبال این همه بدبختی برای چیست؟»(5) عجب این بود که سر خرمن‌هايی که محصول خالصجات دولتی بود هم این وضع کاملاً مشاهده می‌شد. دیگر این‌که در کار اداره‌های انبار و خبازخانه اهمال می‌شد، وضع به طوری بود که «از چند ماه تا موقع سر خرمن امور آن اداره متعمداً در زیر دست‎های خائنانه این و آن متلاشی و عایدات آن خرج کمیتة مجازات می‌شد.»(6)
پی نوشت:
1 - عین‌السلطنه، ج6، ص4904
2 - همان، ج7، ص4971.
3 - زبان آزاد، سه‌شنبه 23 ذی‌قعده 1335، 11 سپتامبر 1917، «قدغن حمل آذوقه.»
4 - همان، یکشنبه 5 ذی‌حجه 1335، 23 سپتامبر 1917، «قحطی، گرسنگی!»
5 - همان.
6 - همان.

منبع: تاريخ سياسي ايران معاصر، جنگ جهاني اول تا كودتا (1299-1293ش) ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، زمستان 1390، ص 227 تا 230

این مطلب تاکنون 1011 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir