ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 189   شهريور ماه 1400
 

 
 

 
 
   شماره 189   شهريور ماه 1400


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
آشنایی با آدمکش حرفه‌ای رضاشاه

احمد احمدی متولد ۱۲۶۶، و اعدام شده در اسفند ۱۳۲۳. او به «پزشک احمدی» معروف بود. اما درواقع شغل اصلی او پرستاری بود. در حدود سال ۱۳۰۷ در بیمارستان احمدی تهران، که بعدها بیمارستان سپه نامیده شد، از بیماران پرستاری می‌کرد. او با مشاهده اعمال پزشکان تلاش کرد به‌طور تجربی امور پزشکی را فراگیرد. پس از فراگیری تجربی، در بسیاری از سخت‌ترین عمل‌ها حاضر شد.
احمدی همچنین در مشهد داروخانه‌ای دایر کرده بود. او در داروسازی نیز به‌شکل تجربی مهارت داشت. پس از آن، به تهران نقل مکان کرد و در یکی از بیمارستان‌های مرکز، مشغول به کار شد.
احمد احمدی در سال ۱۳۱۰ وارد یکی از مهم‌ترین ادارات مرکز شد. البته معلوم نیست به چه علت و معرفی چه کسی. به ظاهر می‌گفتند طبیب مخصوص شهربانی است و تنها رئیس کل آن اداره و شاید چند نفر مأمور عالی‌رتبه بودند که از کارهای او خبر داشتند و اشخاص دیگری سر از کار او درنمی‌آوردند. شایع بود که وی در دل شب سر کار حاضر می‌شد و با آمپول‌های مخصوص خود (آمپول آب داغ و آمپول هوا) بیماران را می‌کشت.
در شهریور ۱۳۲۰ که اوضاع دگرگون شد وی به کشور عراق گریخت ولی به وسیله مأمورین عراقی و با پیگیری‌ها و ممارست‌های «ایران تیمورتاش» که به خون‌خواهی پدرش، عبدالحسین تیمورتاش؛ وزیر دربار رضاشاه، به دنبال او به عراق رفته بود، دستگیر و به مقامات ایران تحویل گردید.
پس از چندی در حالی که آمرین اصلی به نوعی تبرئه شدند، وی به حکم دادگاه اعدام شد. احمد کسروی؛ وکیل پزشک احمدی و سرپاس مختاری بود و در دادگاه از آنها دفاع کرد. کسروی با استناد به مدارک و ارائه آن‌ها به دادگاه، خواستار تبرئه احمدی شد. متن دفاعیات احمد کسروی از سرپاس مختاری و پزشک احمدی نخست در نشریه پرچم (۱۳۲۱–۱۳۲۲) و در دوره معاصر، در کتابی مستقل منتشر شد. درباره مرگ فرخی یزدی، کسروی در همین کتاب مشخصاً ذکر می‌کند:
سرانجام دادگاه دیوان عالی جنایی، در ۳۰ بهمن ۱۳۲۲ احمدی را قاتل عمدی محمد فرخی یزدی و جعفرقلی‌خان بختیاری (سردار اسعد) شناخت و در نهایت او را به اعدام محکوم نمود. این حکم در مورد احمدی اجرا گردید و پیکر وی در میدان توپخانه، بر بالای دار رفت.
پزشک احمدی، که اساسا درس پزشکی هم نخوانده بود، قبل از آنکه به خدمت شهربانی وارد شود در مشهد داروفروشی می‌کرد و از اوایل دوران آیرم وارد خدمت پزشکی شهربانی شده بود. او ماموریتش را هم از همان دوران آغاز کرد و در دوران مختاری نام آورتر از گذشته شد. ابوالحسن عمیدی نوری درباره پزشک احمدی چنین نوشته است:
داستان تزریق آمپول هوای پزشک احمدی در زندان شهربانی تهران را تصور نکنید که خیالبافی است. بلکه حقیقتی است که پس از رفتن رضاشاه از ایران در زمان سلطنت محمدرضاشاه یعنی در سالهای 1321 و ۱۳۲۲ پرونده امر تشکیل گردیده و این پزشک آدمکش به امر مختاری که البته امر رضاشاه بود، اعتراف به جرم خود نموده، محکوم به اعدام گردید که به دار کشیده شد و مختاری رئیس شهربانی و بعضی از مامورین محکومیتهای حبس یافتند!
طی سالهای ریاست مختاری بر شهربانی پزشک احمدی از مشهورترین چهره‌های دهشتناک و مرگبار زندان شهربانی شد و نام او بیش از سایر جنایتکاران بر سر زبانها افتاد. نام آورترین رجال مغضوب آن روزگار به دست پزشک احمدی شربت مرگ نوشیدند. عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، محمد فرخی یزدی و دهها تن دیگر که اسامی آنان در صفحات تاریخ ضبط نشده در زمره مقتولان این عنصر تبهکار هستند. هنگامی که کار قتل یک زندانی و یا مغضوب سیاسی به پزشک احمدی سپرده می شد مسئولان امر دیگر تردیدی در موفقیت ماموریت محول شده نداشتند.
پزشک احمدی یکی از چهره‌های شوم و خوف‌انگیز زندان سیاسی قصر بود که آوردن نامش بی اختیار چهره قربانیان نگون‌بخت او، از جمله تیمورتاش، را تداعی می‌کند.
پزشک احمدی را می‌توان همانند هیملر یا لاورنتی بریا، رؤسای پلیس مخفی سیاسی و امنیتی کشورهای آلمان و روسیه شوروی، قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، یک قاتل حرفه‌ای انگاشت. با این تفاوت که هیملر معروف به قصاب و بریای معروف به آدمکش، هیچ کدام پزشک نبودند.
قدرت، در عین شیرینی و لذت، سرگیجه‌آور می‌شود و حتی افراد ضعیف و زبونی را هم که در مسیر حوادث عجیب و بازیهای سرنوشت برای چند گاهی قدرتمدار می‌شوند به گرگهای درنده و خونخواری بدل می‌کند. پزشک احمدی نیز یکی از اینان بود.
پلیس سیاسی برای نابود کردن زندانیان بلندآوازه و خطرناک که نابود کردنشان به صورت عادی و قانونی امکان پذیر نبود، چند نفری را در اختیار داشت که با استفاده از محیط ساکت و قبرستانی زندان موقت تهران، یا بخشی از زندان قصر، می‌توانستند قربانیان را که قرعه مرگ به نامشان خورده بود به آسانی و بدون زحمت و سر و صدا از بین ببرند.
شیوه پزشک احمدی در کشتن قربانیان، تزریق هوا در رگ بود که البته این کار را بعدها آموخته بود و در مورد تیمورتاش از خوراندن زهر و گذاردن بالش بر چهره و خفه کردنش نیز استفاده کرده بود.
پزشک احمدی به قدری در این کار ورزیده بود که آیرم و مختاری(روسای شهربانی رضاشاه) کاملا به او اطمینان داشتند و می دانستند مریضی را که به دست او بسپارند، یکسره بدون تردید روانه گورستان خواهد کرد. پزشک احمدی با اینکه پزشک بود و باید درمان کننده بیماران و تسکین دهنده آلام و دردهای جسمانی و روحی مردم باشد با نهایت بی شرمی و سنگدلی برای دریافت چند تومان بیشتر حقوق و مزایا و مواجب و لبخند رضایت بخش حضرت اجل ریاست کل تشکیلات شهربانی کل کشور، حاضر به سر بریدن پسر و دختر و عروس و داماد خود نیز بود و برایش خودی و بیگانه فرق نمی‌کرد. حتی اگر روزی بخت از خود آیرم و مختاری برمی‌گشت و فرمان سر به نیست کردن محرمانه آنان صادر می‌شد پزشک احمدی آن دو حضرت اجل را یکی پس از دیگری با آمپول هوا به قبرستان می‌فرستاد و به شیون و ضجه و التماس آنان توجهی نمی‌کرد.
پزشک احمدی گرگی در پوست گوسفند و شیطانی در لباس انسان بود. این مرد کوتاه قد و گوژپشت که چهره‌ای شبیه موش داشت تکیه کلامش «به مرگ عزیزت» و «به مرگ عزیزم» و «قسم به قرآن مجید» و «قسم به ایزد منان» بود. ظاهرا بسیار نمازخوان و اهل دعا و عبادت بود و همه این کارها را برای فریب مردم و در عین حال گول زدن خود و تسکین و آرامش وجدان پلیدش انجام می‌داد و در باطن به چیزی اعتقاد نداشت و فقط برای کسب زر و زور خدمت می‌کرد. احمدی مردی پرحرف و زبانباز و به اصطلاح شلوغ بود. او، با اینکه مردی عامی و بی‌سواد و نادان بود، سعی می‌کرد کلمات زیبا در سخنان خود به کار ببرد و چند اصطلاح را که از رؤسای خود آموخته بود مرتبا مثل ورد روی زبان داشت. چند کلمه فرانسوی را هم آموخته بود و در هر محاوره‌ای و به هر مناسبتی به کار می‌برد.
پزشک احمدی، پس از سقوط رضاشاه از سلطنت، به سرعت از کشور متواری شد و به عراق رفت تا از محاکمه و مجازاتی که احتمال می‌داد درباره‌اش اعمال شود، در امان بماند. اما مقامات عراقی در هماهنگی با مسئولان امر در ایران، او را دستگیر کرده به ایران بازگردانیدند تا همراه با سایر زندانیان و آدمکشان شهربانی محاکمه شود. او که وانمود می‌کرد صرفا برای زیارت بارگاه امام حسین(ع) راه عراق را در پیش گرفته است و مسلمانی متدین و خداترس است به جنایات پرشمارش اعتراف کرد، و در نهایت، به اعدام محکوم شده در میدان توپخانه به دار آویخته شد. ارسلان خلعتبری، که امر وکالت ورثه مرحوم سردار اسعد بختیاری را در دادگاه جنایتکاران شهربانی بر عهده داشت، در معرفی پزشک احمدی که سردار اسعد را به قتل رسانیده بود، سخنان مبسوط و در عین حال جالب توجهی ایراد کرد که در شناخت شخصیت پلید و سنگدل پزشک احمدی و نقش او در قتلهای بی رحمانه دوران سلطنت رضاشاه کبیر! بسی سودمند است. بخشهایی از بیانات خلعتبری را در این باره مرور می‌کنیم:
اگر کوه آتشفشان «وزو» با آن عظمت و بزرگی جثه، شهر تاریخی پمپی را زیر آتش و خاکستر خود منهدم و ویران کرده، سوزن کوچک و باریک این شخص، یک مملکتی را متزلزل ساخته بود، و آوازه شهرت سوزن انژکسیون او از آوازه شهرت کوه آتشفشان «وزو» کمتر نبوده است.
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار - چنین نماید شمشیر خسروان آثار

منبع:روزنامه کیهان ، شماره ۱۹۰۸۴ ، سه‌شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۷، صفحه 8، مقاله «سقوط رضا شاه و پایان کار پزشک قاتل!»

این مطلب تاکنون 1002 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir