ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 188   مرداد ماه 1400
 

 
 

 
 
   شماره 188   مرداد ماه 1400


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
دفن فرقه رجوی در آوردگاه مرصاد

یک سال پس از حضور رسمی گروهک مجاهدین خلق در عراق، روز 29 خرداد 1366، رجوی خبر تأسیس «ارتش آزادیبخش ملی» را اعلام کرد. او در نخستین واکنش درباره‌ تأسیس این ارتش اعلام کرد: «ارتش آزادیبخش ملی ایران برای درهم شکستن ماشین جنگی رژیم، پایه‌گذاری شده و هدف آن سرنگونی رژیم می‌باشد که در این راستا، نیروهای جنگ و سرکوب رژیم را هدف قرار خواهد داد تا تدریجاً به جلو برود.»
رجوی که از بدو ورود به عراق به دفعات به حضور صدام می‌رسید، پس از تشکیل «ارتش آزادیبخش» بی‌درنگ نزد وی رفت تا ضمن اعلام این خبر مسرت‌بخش، از رهنمودهای رهبر بعث عراق بهره ببرد. رئیس‌جمهوری عراق در این دیدار با ابراز خشنودی از تأسیس ارتش، این اقدام را به «رهبر مقاومت» تبریک گفت و آرزو کرد «ستیزه‌جویان مسلح سازمان، سرنوشت آتی را با رشادت خود رقم زنند.»
یک ماه پس از اعلام تأسیس «ارتش آزادیبخش» تهاجم واحدهای کوچک آن به رزمندگان سپاه پاسداران و ارتش در مناطق سرحدی آغاز شد. ارتشی که شهروندان عراقی آن را «جیش‌التحریر الصدامی» می‌خواندند و آنان را «مرتزقه» (مزدور) و پیاده‌نظام صدام و خط‌شکن قوای عراقی به شمار می‌آوردند.
سازمان مجاهدین خلق در اوایل مرداد 1367 با اتکا به ارتش آزادی‌بخش و کمک‌های صدام، عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» را پی‌ریزی کرد؛ عملیاتی که نتیجه‌ای جز رسوایی و شکست مفتضحانه برای این سازمان در پی نداشت.
عصر آخرین روز از نخستین ماه تابستان، روز جمعه 31 تیر 1367، به تمامی افراد مستقر در پایگاه‌های سازمان اطلاع داده شد برای گوش دادن به سخنرانی مهم رجوی، ساعت 8 شب در سالن اجتماعات قرارگاه مرکزی اشرف حضور یابند. همه جمع شدند تا سرانجام ساعت 30/11 «آقا و خانم رجوی» آمدند.
تأمل در فرازهایی از سخنان رئیس فرقه، ما را بیش از پیش با توهمات و خیال‌پردازی‌های صدر هیأت رئیسه این تشکل آشنا می‌سازد: «طرح عملیات بزرگی را کشیده‌ایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم می‌شود. این عملیات باید در عرض 2 یا 3 روز انجام شود. رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد کرد چون اصلاً به فکرش هم نمی‌رسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالاً نمی‌تواند هیچ عکس‌العمل مؤثری انجام بدهد. شما دیگر بچه نیستید که بروید یک شهر را بگیرید. اگر بخواهید وسیع‌تر از عملیات‌های قبلی عمل کنید هیچ راهی غیر از فتح تهران ندارید. نزدیک‌ترین نقطه‌ مرزی برای رسیدن به تهران کرمانشاه است. از آن به بعد براساس تقسیمات انجام‌شده 48 ساعته به تهران خواهیم رسید. حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یک راست می‌رویم و تهران را می‌گیریم. پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرده است. اگر الآن اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از این‌که بین ایران و عراق صلح شود ما در این‌جا قفل می‌شویم و دیگر نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می‌شویم. بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم و یک‌بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم. از هم‌اکنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک می‌گویم...»
به گمان برخی پژوهندگان و اعضای جدا شده سازمان، این صدام بود که رجوی را به بغداد احضار کرد و به او گفت که نیروهای سازمان یک هفته مهلت دارند که از مرز قصرشیرین وارد ایران شوند و به سمت کرمانشاه پیشروی نمایند. به نوشته ژنرال سامرائی: «با پایان یافتن جنگ، سرلشکر فاضل البراک التکریتی، رئیس مخابرات العامه (سرویس اطلاعات)، سپهبد صابر الدوری، و مسعود رجوی، در کاخ صدام حاضر شدند. موضوع جلسه، بررسی طرح سازمان برای انجام عملیات ورود به ایران و اشغال شهرهای آن بود. دکتر فاضل البراک به نتیجه عملیات خوشبین نبود. مسعود رجوی به صدام گفت: مطمئن باشید که نیروهای ارتش سازمان ظرف چند ساعت وارد همدان، در فاصله 250 کیلومتری تا مرز، خواهند شد. صابر الدوری اظهار داشت: نیروهای سازمان قادرند تا تهران نیز پیشروی کنند و رژیم را سرنگون نمایند.»
اتاق فکر عملیات مشترک در مقر سپاه دوم در «منصوریـﺔ الجبل» در راه بغداد - خانقین ایجاد شد. به ارتش عراق برای پشتیبانی آماده‌باش داده شد. سرلشکر فاضل البراک، سپهبد صابر الدوری، سرلشکر ستاد وفیق السامرائی، سیداحسان محمد جاسم الدیری (مسئول شعبه ترکیه و ایران در سرویس اطلاعات)، همگی به مقر منصوریـﺔ الجبل، همراه با رجوی، منتقل شدند.»
سازمان روی جانبداری سیاسی قدرت‌های استکباری (آمریکا و برخی دولت‌های اروپایی) حساب کرده بود. آن‌ها در این مقطع زمانی حمایت نمایندگان کنگره و سنای آمریکا را همراه داشتند. کمتر از یک ماه قبل از عملیات، مروین دایملی، نماینده‌ کنگره‌ آمریکا، روز 6 تیر 1367ش در تظاهراتی که سازمان در واشنگتن به‌پا کرد، شرکت کرد و طی سخنانی مداخله‌جویانه و فتنه‌گرانه، که از یکی از شبکه‌های تلویزیون آمریکا پخش شد، اظهار داشت: «نباید دست از تلاش کشید، مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر به زودی در تهران رژه خواهید رفت.»
ساعت 6 بامداد دوشنبه 3 مرداد 1367 یگان‌های «ارتش آزادیبخش» پس از اجرای مراسم صبحگاهی در قرارگاه مرکزی اشرف به طرف مرز خسروی حرکت کردند. نام عملیات «فروغ جاویدان» نهاده شد. به نوشته رئیس «استخبارات عسکری» (اطلاعات نظامی) ، جنگنده‌های میگ23 و میراژ F1، پوشش هوایی منطقه را در حمایت از عملیات مجاهدین و مواجهه با نیروی هوایی ایران را برعهده گرفتند. نیروی هوایی بعث عراق چند روز قبل از شروع عملیات به دفعات محل تجمع نیروهای ارتش و سپاه در اطراف کرند و اسلام‌آباد را بمباران کرد.
فرماندهان عالی‌رتبه ارتش عراق، سپهبد سعدی طعمـه، سپهبد حسین رشید التکریتی، سپهبد سلطان هاشم احمد الطائی، سرلشکر حسین کامل حسن المجید، سرلشکر صباح اسماعیل التکریتی، سرلشکر کمال مصطفی التکریتی، سپهبد ایاد فتیح الراوی، سپهبد طالع الدوری و... طی نشستی تصمیم گرفتند برای رد گم کردن و درگیر کردن قوای ارتش و سپاه پاسداران، یورش گسترده‌ای در منطقه جنوب با تظاهر به این‌که قصد تصرف مجدد خرمشهر را دارند، طرح‌ریزی نمایند. نظامیان عراقی حتی خود را به جاده خرمشهر- اهواز هم رساندند. ارتشیان صدام در غرب نیز برنامه‌هایی را تدارک دیدند. آنان از محور ازگله، قصرشیرین، سرپل ذهاب، گیلان‌غرب، سومار، نفت‌شهر و میمک، تا عمق 30 کیلومتری وارد خاک میهنمان شدند. در منطقه خلیج‌فارس نیز تحرکاتی مشاهده می‌شد، به ویژه در برخی پایگاه‌های آمریکا در حاشیه جنوبی این گستره، جابه‌جایی نیرو غیرعادی می‌نمود.
برمبنای برآورد به عمل آمده «کل نیروهایی که سازمان توانست جمع کند در حدود 30 تیپ با حدود 5 تا 7 هزار نفر می‌شد.» واحدهای «ارتش آزادیبخش» ساعت 16 روز عملیات از مرز خسروی عبور کرده وارد خاک ایران شدند. پیش از رسیدن ستیزه‌جویان سازمان، نظامیان عراقی اقدام به پاکسازی منطقه کرده بودند. آنان تا شهرهای قصرشیرین و سرپل ذهاب جلو کشیده بودند. توپخانه صدامیان تا بعد از سرپل ذهاب هم از پیشروی قوای متجاسر سازمان پشتیبانی می‌کرد و آن‌ها را تحت پوشش حمایتی خود قرار داده بود.
فرمان «آتش، به پیش» را مریم رجوی نعره‌کشان از مکان امنی در عراق صادر کرد. یگان‌های ارتش سازمان پس از گذر از کرند حوالی 30/21 دقیقه به اسلام‌آباد رسیدند. بعثی‌ها هم فعال بودند و توپخانه‌شان پیوسته مناطق از پیش تعیین‌شده را هدف گرفته بود. هواپیماهای آنان نیز پشتیبانی هوایی را با بمباران پایگاه‌های ارتش و سپاه تأمین کرد. جنگجویان مریم و مسعود در اسلام‌آباد دست به جنایت هولناکی زدند و شمار قابل توجهی از پاسداران، بسیجیان و جهادگران که برخی از آن‌ها در بیمارستان بستری بودند را تیرباران و حتی سر بریدند.
ارتش سازمان که حرکت خود را به طرف کرمانشاه آغاز کرده بود، در 30 کیلومتری کرمانشاه در گردنه چهارزبر که بعدها به تنگه مرصاد نامبردار شد زمین‌گیر گردید. غروب چهارشنبه 5 مرداد 67 درگیری‌ها در تنگه چهارزبر با عقب‌نشینی ارتش سازمان کاهش یافت. نفرات متجاوز متحمل خسارت‌های سنگینی شده بودند. بسیاری از آن‌ها به دلیل ناشی‌گری و ناآشنایی با ابتدایی‌ترین فنون جنگ قربانی انتقام‌جویی و کینه‌های بچگانه رجوی و شرکایش در سازمان شدند. شدت حملات نیروهای سپاه و ارتش، به ویژه هوانیروز که فرماندهی آن را سپهبد شهید علی صیاد شیرازی عهده‌دار بود، حتی فرصت عقب‌نشینی و فرار به طرف مرز عراق را به نیروهای درمانده سازمان نداد. دیری نپایید اطراف جاده، حد فاصل تنگه چهارزبر تا اسلام‌آباد، مملو از خودروها، جنگ‌افزارها و اجساد سوخته متجاوزان سازمانی شد.
براساس طرح زمان‌بندی عملیات، بنا بود از لحظه حرکت یگان‌های سازمان تا رسیدن آن‌ها به تهران، مسیر با سرعت حدود 70 کیلومتر در ساعت طی شود تا آنان 48 ساعت بعد همراه صدامیان در میدان آزادی تهران جشن و پایکوبی به راه بیندازند، اما آن‌ها در تله‌ای سخت گرفتار آمدند.
در عملیات «فروغ جاویدان» حتی اعضا و هواداران ساده‌اندیش تشکیلات مجاهدین، دریافتند که فتح تهران و سرنگونی نظام تنها خواب و خیالی است که پریشان‌احوالی چون رجوی آن را به کل مجموعه تحمیل کرد. فردی که با آن همه اعوجاج، درون تشکیلات فرقه مانند بت پرستیده می‌شد و احدی در تصمیم‌گیری‌هایش تردید نمی‌کرد. نیروهای ارتش به اصطلاح آزادیبخش هر یک در شیار و سوراخی خزیده بودند.
نه‌تنها از حمایت‌های مردمی خبری نبود که از روز دوم، حمایت هوایی عراق نیز قطع شد. پس از توقف ستون سازمان در تنگه چهارزبر، «سرفرماندهی نیروهای جلودار که آن موقع محبوبه جمشیدی (آذر) بود از نیروی هوایی عراق تقاضا کرد بمباران شیمیایی صورت گیرد.»
دستور «حفظ خود» و عقب‌نشینی در عملیات پس از سه روز درگیری (72 ساعت)، روز پنج‌شنبه 6 مرداد 1367، صادر شد. خودروها با حداکثر ظرفیت و در حالی که عده‌ای به آن آویزان بودند پا به فرار نهادند. هنگام عبور از مرز هیچ‌کس در انتظارشان نبود. همین سه روز پیش بود که «آقای خاص و خانمش» هنگام گسیل‌شان به قربانگاه با شادمانی برایشان دست خداحافظی تکان می‌دادند و از آن‌ها می‌خواستند شهاب‌وار بر سر «مزدوران رژیم» فرود آیند، اما اکنون از ترس افرادش از پناهگاه خارج نمی‌شد. گفته شده است بالگرد ارتش عراق «آقا و خانم رجوی» را همراه عده‌ای از اعضای «شورای مقاومت» به کرند آورد و ساعاتی بعد با وخامت اوضاع، آنان را شتابان به داخل مرز عراق بازگرداند.
عملیات حساب‌نشده «فروغ جاویدان» یک شکست خفت‌بار تمام‌عیار برای سازمان در ابعاد گوناگون بود. تقصیر کار اصلی در این عملیات مسعود رجوی به عنوان تنها فرد تصمیم‌گیرنده برای این عملیات انتحاری بود. اگرچه مجاهدین و مسعود رجوی اسم این عملیات انتحاری را «فروغ جاویدان» گذاشتند اما جالب است که خود اعضای سازمان از آن همیشه به عنوان یک «پیک‌نیک جمعی» یاد می‌کنند. پیک‌نیکی که بیش از یکهزار کشته، و مفقود و تعدادی زخمی برای آنان به جای گذاشت.
آخرین ماجراجویی گسترده رجوی هزینه گزافی بر جای نهاد. سازمان 1304 نفر کشته خود در جریان عملیات را رسماً تأیید و در کتابچه‌ای مشخصات آنان را با عکس و زندگینامه چاپ و منتشر کرد. هر چند شمار کشته‌ها بیش از این برآورد شد. تعداد مجروحان و مفقودان نیز بالا بود. بیش از 30 نفر از حدود 50 نفر اعضای مرکزیت سازمان که در صحنه عملیات حضور یافتند، در درگیری‌ها به هلاکت رسیدند. از این رو حجم ضربه وارده بر بدنه تشکیلات بین 50 تا 60 درصد و به کادر مرکزی حدود 30 درصد تخمین زده شد.
از منظری، «ارتش آزادیبخش ملی» سازمان در عملیات «فروغ جاویدان» مرد. عملیات «فروغ جاویدان» که شایسته است از آن با نام «افول ابدی» نام ببریم، رهبری تشکیلات، خط‌مشی و برنامه‌های راهبردی آن را زیر سؤال برد. رجوی با وقاحت هرچه تمام‌تر ناکامی عملیات را به ضعف ایدئولوژیک و مسائل خصلتی نیروها و تک‌تک اعضا و فرماندهان ارتش سازمان نسبت داد و شکست را به گردن بی‌ایمانی و ضعف نفسانی آنان افکند. اما شخصیت رئیس فرقه در ذهن شمار قابل ملاحظه‌ای از عناصر تشکیلات شکست که این امر به مسئله‌دار شدن و ریزش نیروها منجر شد.
برمبنای برخی پژوهش‌های به عمل آمده حدود 2000 نفر از سازمانیان مقیم خارج از کشور که پیش از عملیات به عراق فراخوانده شدند و برای ساعات محدودی تعلیم نظامی دیده مهیای «نبرد سرنوشت‌ساز» شدند، پس از شکست عملیات بریده و از سازمان منفصل و دوری جسته به مکان‌های سکونت‌شان در اروپا بازگشتند.
تلفات سنگین حدود دو هزار نفری سازمان در عملیات فروغ، مردان و زنان بیوه زیادی روی دست سازمان گذاشت. عناصری افسرده، اندوهگین و منزوی که رجوی بارها در نشست‌ها از آنان می‌خواست «این ننه من غریبم و این شهیدبازی‌ها را کنار بگذارید». تا این‌که برای پیشگیری و ممانعت از بریدن افراد تصمیم گرفت بیوه‌های فروغ را به ازدواج با یکدیگر درآورد. رجوی که پیشتر از همگان خواسته بود همسران خود را طلاق داده و تنها به مبارزه بیاندیشند، با وخامت اوضاع تشکیلات این‌بار مبلّغ «تجانس توحیدی» شد. این برهه، سال‌های منگی و گیجی و قفل شدن و زمین‌گیری واقعی مجاهدین خلق است.

منبع:پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی

این مطلب تاکنون 992 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir