ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 186   تیر ماه 1400
 

 
 

 
 
   شماره 186   تیر ماه 1400


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
معیشت مردم در عصر پهلوی

چند سالی است که تلاشی خزنده و برنامه‌ریزی شده در قالب «جنگ نرم» برای تطهیر حکومت پهلوی در جریان است. در این جنگ که به مدد تحلیل‌های بی اساس، گزارش‌های بدون منبع و ماخذ و فیلم‌های تقطیع شده راجع به تحولات عصر پهلوی در فضای مجازی صورت می‌گیرد، تلاش شده تا زشتی‌های آن حکومت و آنچه که دلایل اصلی انقلاب مردم ایران علیه آن حکومت در سال 1357 بوده به فراموشی سپرده شود. یکی از دروغ هایی که در این تبلیغات بیان می‌شود، تامین بودن معیشت مردم در سال‌های رژیم پهلوی است. مقاله حاضر به وضعیت معیشت مردم در سال‌های عصر پهلوی اول و دوم پرداخته است.
معیشت مردم در عضر رضاشاه
مناسب بودن وضع معيشت و رفاه مردم ايران در عصر حاکمیت رضاخان، توصيفي است كه از سوي خاندان پهلوي و طرفدران آن رژيم، در طول سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامی بسيار تكرار شده و در ذهن برخي به صورت واقعيت تاريخي درآمده است. اما واقعیت‌های انکارناپذیر تاریخی، سیمایی دیگر از ایران آن روزها ترسیم می‌کند.
بررسی کارنامه رضاخان، نشان از عملکرد فاجعه‌آمیز او در تأمین ابتدایی‌ترین لوازم رفاهی دارد. به طوری که در این دوران زندگی اقشار کم‌در آمد جامعه به شدت در حال فروپاشی بود. در طول دوران حکومت رضاخان، مسئله کمبود و گرانی نان یکی از مهم‌ترین مشکلات مردم محسوب می‌شد. عدم پرداخت به موقع حقوق کارگران، کمبود درآمد، گرانی و... از دیگر مسائل و مشکلات مردم در این دوران بود.
در تاریخ 27 مهر 1304، یعنی زمانی که رضاخان در عرصه سیاست یکه‌تازی می‌کرد، روزنامه‌ها از کمبود و گران‌شدن نان در اصفهان خبر دادند و به انتقاد از شیوه حکمرانی حاکمان پرداختند. روزنامه «اخترمسعود» در مقاله‌ای انتقادی، درباره وضعیت نابسامان نان شهر با اشاره به مسئله کمبود و گرانی نان نوشت: «... نه در بلدیه قانونی داریم که با قدرت و اختیارات تامه بتواند جلوگیری از این هرج‌ومرج کرده و نه حکمران محترم، خود به شخصه مسئولیت قبول می‌کند و مشغول فراهم ‌کردن موجبات آسایش عمومی می‌شود.»[1]
این وضعیت در سال‌های بعد نه تنها بهتر نشد که بدتر نیز شد؛ نه تنها نان گران بود بلکه اغلب نامرغوب و بی‌کیفیت به دست مردم گرسنه‌ای می‌رسید که گاه به جز نان قوت دیگری نداشتند. روزنامه «اخگر» در آبان 1307 در گزارشی درباره وضعیت نان شهر اصفهان نوشت: «در حالی که اصفهان یکی از مهم‌ترین ولایات زراعتی و در اطراف آن بهترین گندم‌ها کاشت می‌شود، با این ‌وجود نان اصفهان قابل خوردن نیست. نان این شهر به جای آرد گندم یا جو، ترکیبی از مقدار کمی آرد و تخم علف و شن و خاک می‌باشد و برای مردمی که اغلب باید نان خالی بخورند، یا با نان لبو و کشک امرار معاش کنند نیروئی باقی نخواهد ماند.»[2]
بی‌اعتنایی به مسئله نان تا جایی پیش رفت که در اواخر دوران رضاخان، یعنی در بهمن 1319دریفوس، وزیر مختار ایالات متحده امریکا در ایران، در گزارش‌های خود به واشنگتن، درباره قحطی قریب‌الوقوع در ایران هشدار داد. او در تلگرام اول بهمن 1319 به وزارت خارجه امریکا نوشت: «اوضاع ناشی از کمبود گندم وخیم است ولی دولت ایران تا بدان حد متوجه این وخامت نشده که به واردات گندم از هند اقدام کند و لذا این امر می‌تواند به بحرانی با ابعاد بزرگ‌تر بدل شود.»
اوضاع نامناسبِ رفاهی در دوران حاکمیت پهلوی اول، قشر کارگر را به شدت آسیب‌پذیر کرده بود. بر اساس نوشته‌های تاریخی با وجود اینکه دستمزد کارگران در این دوران ناچیز بود اما همین دستمزد ناچیز، به موقع، به کارگر پرداخت نمی‌شد و کارگران مجبور می‌شدند از کسبه و اهل محل برای گذران روزانه زندگی قرض نمایند و چون به صورت نسیه مصرف روزانه را خرید می‌کردند گران‌تر به کارگر فروخته می‌شد و کارگران مقروض باقی می‌ماندند.
در سال 1308 همزمان با چهارمین سال پادشاهی رضاخان، کارگران مناطق نفت خیز جنوب به علت اوضاع بد معیشتی دست به اعتصاب گسترده‌ای زدند. تاریخ‌نگاران فقدان مسکن و دست‌مزد کم و نیز هجوم مهاجرین برای تحصیل کار در نوروز 1308 را دلیل اصلی این اعتصاب می‌دانند.
روزنامه «حبل‌المتین» در گزارشی به تاریخ 31 اردیبهشت 1308، علت اعتصاب کارگران نفت جنوب را این‌گونه بیان می‌کند: «کمپانی حقوق کارگران ایرانی را ملاحظه نمی‌کند و آنها را غیر از کارگر فرض می‌کند و بین آنها و خارجی‌ها فرق می‌گذارد و هر روز هندی‌ها و عرب‌ها را وارد کارخانه کرده و ایرانی‌های کهنه کار را از کار برکنار می‌کند. کارگران ایرانی وقتی می‌بینند منازل چوبی و حصیری آنها فاقد هرگونه اسباب زندگی است، آتش می‌گیرند و دست به اعتصاب می‌زنند.»[3]
علاوه بر این در تاریخ 17 آبان 1309 گروهی از کارگران راه شیراز در نامه‌ای به مجلس شورای ملی خواستار گرفتن دستمزد هشت ماه قبل خود شدند و نوشتند که بر اثر این دیرکرد دچار مشکلات فراوانی در زندگی روزمره خود هستند.
یک نمونه دیگر از این موارد مربوط به کارگران راه‌سازی است که در اداره راه یزد کار می‌کردند و یا گروهی که در ساختمان راه شهر بابک کرمان مشغول کار بودند. آنها نیز با وجود عیال‌وار بودن، پس از مدت زیادی کار بی‌وقفه، موفق به اخذ دستمزد نشده بودند. از این رو در تاریخ 19 مهر 1314 به مجلس شورای ملی عرض حال نوشته و تقاضای مساعدت کردند.[4]
کارگران به عنوان قشر ضعیف و کم‌درآمد جامعه رضاخانی حتی از کمترین امکانات زندگی نیز بی‌بهره بودند و اغلب به هیچ گرفته می‌شدند. اعتراضات آنها معمولا به گوش مسئولین وقت نمی‌رسید و هر روز وضع زندگیشان بدتر از قبل می‌شد. آنها با دست‌های پینه‌بسته و بی‌رمق، برای به دست آوردن نان «بخور و نمیر» عرق می‌ریختند.
اوضاع بد معیشتی دوران پهلوی اول، زندگی کشاورزان را هم تحت تأثیر قرار داده بود. به طوری که تاریخ‌نگاران معتقدند این قشر مولد در این دوره غالبا گرسنه بودند. جان فوران، استاد دانشگاه کالیفرنیای امریکا، در مورد سطح زندگی و معیشت این گروه که اکثریت ایرانیان را شامل شده و 69/5 درصد از کل جمعیت ایران بوده است، می‌نویسد: «سطح زندگی دهقانان ایرانی رضایتبخش نبود. به اعتقاد بسیاری از ناظران در اواخر سلطنت رضاشاه این وضع بدتر شد... رژیم غذایی در یک خانواده معمولی دهقانی به این شرح بود:
«صبحانه: نان و چای
ناهار: نان و ماست
شام: نان و ماست و چای».
بر همین اساس «نیکی‌کدی» تاریخدان آمریکایی و متخصص حوزه خاورمیانه، نتیجه می‌گیرد: «دهقان غالباً گرسنگی می‌کشید.»[5]
روستائیان در فقر به سر می‌بردند و اغلب به دلیل کمبود بهداشت، گرفتار بیماری‌های متعدد می‌شدند و چون اغلب از پرداخت هزینه درمان نیز ناتوان بودند، کودکانشان را در برابر چشمشان از دست می‌دادند.
آرتور میلسپو مستشار مالی امریکا در ایران در مورد اوضاع تأسف‌آور معیشتی مردم در دوران رضاخان می‌گوید: «سیاست مالیات بندی شاه به شدت واپس‌گرایانه بود. به طوری که موجب افزایش هزینه زندگی و فشار آن بر طبقات فقیر شد... به طور کلی او کشور را دوشید، دهقانان، ایلات و عشایر و کارگران را از پای درآورد و از زمین‌داران مالیات و عوارض سنگین دریافت کرد. در شرایطی که فعالیت‌هایش طبقه جدیدی از سرمایه‌داران - تجار، صاحبان انحصار، پیمانکاران و نورچشمی‌های سیاست‌مداران- را به ثروت رسانده بود، تورم، مالیات و مسائلی از این دست، سطح زندگی توده‌ها را پایین آورد».[6]
برای اشاره به اوضاع تأسف بار معیشتی در دوران رضاخان می‌توان به گزارشات بلدیه شیراز در مورد اوضاع معیشتی مستخدمان شهرداری اشاره کرد. در اسناد به جامانده از این قشر آمده است: «فقر و تنگدستی این طبقه از خدمتگزاران به‌حدی بود که هنگامی‌که می‌خواستند در شهرداری استخدام شوند، برای تهیه عکس و رونوشت شناسنامه و غیره، اثاﺛﻴﮥ ضروری منزلشان را به‌ناچار می‌فروختند».[7]
هرچند برخي، شروع سلطنت رضاخان را آغاز دوران طلايي زندگي ايرانيان قلمداد مي‌كنند، اما دختر رضاخان و خواهر با‌نفوذ محمدرضا پهلوي، در اين باره ديدگاه ديگري دارد. او می‌گوید: «در تهران عصر رضاشاه، بسياري از خانه‌ها، كلبه‌هايي گلي يا آجري بودند. خيابان‌ها كه سنگفرش نشده بود و حتي به هنگام روز نيز جاذبه‌اي نداشت؛ وقتي هوا تاريك مي‌شد به دست گروه‌هاي ولگرد، دزدان مسلح و آدمكش‌ها مي‌افتاد. مشكل مي‌شد تصور كرد كه مردمي كه در تهران پرسه مي‌زنند، به واقع خوش مي‌گذرانند. بيشتر محتمل بود كه آنها را در قهوه‌خانه‌ها يا شيره‌كش‌خانه‌ها پيدا كرد، كه در آنجا مي‌كوشيدند براي مدتي كوتاه، شرايط نكبت‌بار زندگيشان را به دست فراموشي بسپارند».[8]
معیشت مردم در دهه 1320
بررسی کارنامه رژیم پهلوی در دهه 20 در حوزه معیشتی مردم از نقاط سیاه عملکرد این رژیم محسوب می‌شود. به طوری که در آغاز این دهه بلوای نان، فقر و گرسنگی عمومی مردم را در پی داشت، سیاست‌های رژیم در طول این دهه نه تنها اوضاع معیشتی مردم را بهبود نبخشید بلکه زندگی مردم را سخت‌تر کرده بود. به طوری که درباریان در مورد اوضاع مردم در این دهه می‌گویند: در این دهه فقر و بدبختي و مرض بيداد مي‌كرد.
مورخین و پژوهشگران اذعان دارند، نتیجه دو دهه سیاست‌های رضاخان در کشور چیزی جز فقر عمومی برای مردم در پی نداشت، به عنوان نمونه محمدعلی همایون کاتوزیان درباره وضعیت اسف‌بار معیشتی مردم در اوایل این دهه می‌نویسد: «اشغال کشور و بی‌ثباتی داخلی به کمبود کالاها و در نتیجه نرخ‌های تورم بسیار بالا انجامیده بود. احتکار و فساد کارکنان دولت بر وخامت اوضاع می‌افزود. بی‌تردید می‌توان گفت که فعالیت‌های اقتصادی در شهرها کاهش بسزایی یافته و سرمایه‌گذاری‌های دولت به حد ناچیزی تقلیل یافته بود. سرمایه‌گذاری خصوصی مخاطره‌آمیز و نامطمئن بود. تقاضا کاهش و بیکاری افزایش یافته و فقر شایع شده بود و اسکناس اعتبارش را از دست داده بود...»[9] ادامه این سیاست‌ها توسط محمدرضا پهلوی در طول این دهه نه تنها اوضاع معیشتی مردم را بهبود نبخشید که خود شرایط زندگی را سخت‌تر کرده بود.
یکی از مهم‌ترین و کم‌یاب‌ترین حوادث تاریخی که در دهه 20 در کشور رخ داد، قحطی نان و گرسنگی عمومی بود که مردم را به شدت علیه سیاست‌های وقت شورانیده بود. به نوشته آبراهامیان در نخستین سال‌های سلطنت محمدرضا پهلوی نمایندگان آمریکا و انگلیس همواره از «نارضایتی طبقات پایین از کمبود شدید مواد غذایی، لباس، دارو و درمان و آموزش» هشدار می‌دادند.[10] اما بی‌توجهی رژیم به این موضوع باعث شد در 17 آذرماه سال 1321 این وضع به صورت قحطی خواربار و قحطی نان زندگی را بر مردم سخت کند. قحطی نان به حدی شایع شد که در روزهای 17 و 18 آذر ماه همین سال مردم با شعار «ما نان می‌خواهیم» اقدام به راهپیمایی گسترده‌ای کردند. رژیم که توانی مقابله با قحطی را نداشت به روی مردم آتش گشود تا با این کار صدای آنان را خاموش کند.
بنابر خاطرات درباریان، در همین زمان که فقر و تنگدستی به مردم فشار آورده بود، سربازان آمریکایی در ایران در ناز و نعمت به سر می‌بردند. حسین فردوست، دوست صمیمی محمدرضا پهلوی در مورد رفاه سربازان امریکایی در دوران قحطی می‌گوید: «... وضع آمریکایی‌ها به کلی متفاوت بود. آن‌ها در خیابان امیرآباد یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجه‌دارانشان بود. روزانه به هر کدام یک بسته به عنوان جیره غذایی می‌دادند که هر بسته برای مصرف 5 – 6 نفر کافی بود. در هر یک از این بسته‌ها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان، ویتامینی که باید روزانه مصرف می‌کردند، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار خوب بود.»[11]
فقر عمومی و سرتاسری کشور در دهه 20 موضوعی است که علاوه بر تاریخنگاران، درباریان و نزدیکان شاه نیز به آن اعتراف کرده‌اند. فريدون هويدا، برادر امیرعباس هویدا نخست‌وزیر رژیم پهلوی که در پائیز 1323 سفری به خرمشهر داشت در مورد وضع مردم ایران در این سال‌ها می‌گوید:
«در سپيده دم صبح، آذر 1323، موقعي كه قطار به انديمشك رسيد، متوجه حضور صدها مرد و زن و كودك پابرهنه در ايستگاه شدم كه با لباس‌هاي مندرسي از شدت سرما مي‌لرزيدند و چشم به ما دوخته بودند. در گوشه‌اي از محوطه‌ ايستگاه، نمايندگان مركز تداركات ارتش آمريكا، صبحانه‌ سربازان آمريكايي قطار را به صورت ساندويچ‌هايي كه در كاغذ پيچيده بود، همراه با ميوه و فنجاني قهوه بين آن‌ها تقسيم كردند. اين سربازان همان‌جا، في‌المجلس صبحانه خود را خوردند و قبل از سوار شدن به قطار، باقيمانده‌ آن را به داخل بشكه‌هايي كه در كنار محوطه قرار داشت پرتاب كردند. در اين موقع، ناگهان سيل ايراني‌هاي پابرهنه‌اي كه در ايستگاه انتظار مي‌كشيدند به سوي بشكه‌ها هجوم آوردند و با جستجو در ميان باقيمانده‌ غذاي آمريكايي‌ها، هر كدام تكه‌اي نان يا پرتقال و يا پوست موزي به دست مي‌آورد و به سرعت در دهان مي‌گذاشت و فرو مي‌داد».
فریدون هویدا که سال بعد در سفری به ساری رفته بود، اوضاع عمومی مردم را بدتر از سال قبل روایت کرده است و می‌گوید: «در بهار سال 1324، همراه چند تن از دوستان به املاكشان كه نزديك ساري، در كنار درياي خزر قرار داشت رفتيم، تا تعطيلات سال نوي ايراني را در آنجا بگذرانيم. مردمان روستايي كه در آن نواحي زندگي مي‌كردند در كلبه‌هاي گلي به‌سر مي‌بردند و بيش از دو وعده در روز، غذا نمي‌خوردند كه تازه آن هم از مقداري نان خشك و ماست فراتر نمي‌رفت... به طوركلي وضع ايران به گونه‌اي بود كه بدبختي و نكبت از هر گوشه‌اش مي‌باريد و هرگز هم تصور نمي‌رفت كه بتوان روزي شاهد بهبود اوضاع كشور بود.»[12]
اردشير زاهدي وزير امور خارجه و داماد محمدرضا پهلوي، نیز با اشاره به فقر عمومی مردم در شهرهای مختلف کشور در دهه 20 می‌گوید: «در سال 1329 وضع اقتصادي و كشاورزي ايران خراب بود. در آذربايجان مردم از بي‌ناني و قحطي در عذاب بودند. هر روز هم كه ما از خواب بلند مي‌شديم، مي‌ديديم كه چند نفر از گرسنگي مرده‌اند. در شمال ايران اغلب بچه‌ها شكم‌هاي بزرگ و رنگ پريده داشتند، چون به مالاريا مبتلا بودند. در كرمان و بندرعباس كيفيت آب آن قدر بد بود كه مردم به يك بيماري به نام پيوك مبتلا بودند.»[13]
اوضاع عمومی مردم در تهران دهه 20 نیز نشان از فقر و فلاکت عمومی مردم داشت. ثريا اسفندياري همسر محمدرضا پهلوی در خاطرات خود با اشاره به فقر عمومی مردم در دهه 20 می‌گوید: «در سال 1328، فقر عمومي ملت ايران روزافزون بود. يك سوم از سكنه‌ مملكت بيكار بودند و در محلات تهران، مردها و زن‌ها و بچه‌هاي فلج و ناقص‌العضو نيمه‌عريان در جست‌وجوي يك تكه نان خشك، سرگردان بودند».[14]
همچنین فریدون هویدا با اشاره به فقر و تنگدستی مردم تهران در این دهه می‌گوید: «در سراسر تهران فقر و بدبختي و مرض بيداد مي‌كرد. خيابان‌ها چنان مملو از گدا بود كه هر موقع پياده راه مي‌رفتيم، حداقل ده نفر از آن‌ها به دنبالمان روانه مي‌شدند و مرتب التماس مي‌كردند تا پولي بگيرند».[15]
اوضاع تأسف برانگیز زندگی مردم در جنوب شهر تهران در دهه 20 از دیگر موضوعاتی است که درباریان به آن اعتراف کرده‌اند. به عنوان نمونه؛ ثریا اسفندیاری که در اواخر دهه 20 از جنوب شهر تهران بازدید می‌کند، گزارش این بازدید را این‌گونه روایت می‌کند: «در سال 1329، در هنگام بازديد از بيمارستان‌ها و پرورشگاه‌هاي تهران، متوجه شدم كه محلات جنوب شهر با جوي‌ها‌ي سرباز كه آب كثيف آن پس از عبور از رختشوي‌خانه‌ها و آلوده شدن به كثافات ولگردان و سگ‌ها به مصرف خوراك مردم مي‌رسد. بچه‌هاي مفلوج، زنان و پيرمردان گرسنه، گل‌ولاي كوچه‌ها كه خانه‌هايشان شباهتي به خانه ندارد. محلاتي كه فقر كامل بر آن‌ها حكمفرماست و توان شكايت نيز ندارند».[16]
اوضاع تأسف بار معیشتی در دهه 20 کار را به جایی رساند که نمایندگان مجلس شورای ملی نیز به آن واکنش نشان دادند. به طوری که در مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، مورخ 4 اردیبهشت 1327 با اشاره به اوضاع غیرقابل تحمل مردم می‌خوانیم: «آقاى سزاوار... با قرائت قسمتى از مقدمه برنامه دولت [ابراهیم حکیمی] گفتند نه تنها از سنگینى بار زحمتکشان و ضعفا کاسته نشده بلکه از تشکیل کابینه فعلى تاکنون صدى سى بر آن مزید گردیده است و معلوم نیست با وجود ذخیره و تشکیلات سیلو که با هزینه سنگینى به بودجه کشور تحمیل است چرا وضع نان به صورت نامطلوبى درآمده و همچنین موضوع کم و گران‌فروشى و اختلاف فاحش قیمت مایحتاج زندگى مورد توجه دولت نیست و بعد در اختلال امنیت فردى و عمومى فعلى با اشاره به بلوای نان و قتل نفس در قم توضیحاتى دادند...»[17]
معیشت مردم در دهه 1330
یکی از موضوعاتی که اوضاع معیشتی مردم در دهه 30 را سخت کرده بود، اوضاع نابسامان اقتصادی بود که تا معرض فروپاشیدگی پیش رفت. فریدون هویدا در مورد اوضاع آشفته اقتصادی در این دهه می‌نویسد: «علي‌رغم بركناری زاهدي، اوضاع اقتصادي كشور روز‌به‌روز بدتر مي‌شد. گرچه بعد از سقوط مصدق، بهره‌برداري از نفت ايران را كنسرسيومي متشكل از كمپاني‌هاي غربي به‌عهده گرفت و درآمد ايران هم از بابت فروش نفت (به صورت دريافت 50% سود) به مراتب بيشتر از گذشته شد؛ ولي به‌خاطر فساد گسترده و عدم كارآيي در امور كشور، تمام درآمد نفتي به هدر مي‌رفت و يك بار ديگر، ايران در معرض تهديد ورشكستگي قرار گرفته بود».
بر اساس مستندات تاریخی اوضاع نابسامان اقتصادی در این دهه نارضایتی عمومی را افزایش داد. به عنوان نمونه فریدون هویدا در ادامه گزارش‌های خود از اوضاع اقتصادی دهه 30 می‌نویسد: «بورس بازي مستغلات و زمين، اقتصاد ناسالمي به‌وجود آورده بود و طبقه‌ جديدي كه از اين راه به ثروت رسيده بود، در برابر قدرت فئودال‌ها عرض اندام مي‌كرد. بودجه‌ دولت، متكي به كمک‌هاي مالي آمريكا بود و صاحبان مشاغل آزاد، كمبود نقدينگي خود را با وام گرفتن از تجار بازار، با بهره‌هاي گزاف، جبران مي‌كردند. بيكاري هردم فزوني مي‌گرفت و به‌دنبال آن موج ناآرامي‌هاي سياسي و اجتماعي نيز افزايش مي‌يافت».[18]
آبراهامیان نیز اوضاع نابسامان اقتصادی در این دهه را منجر به نارضایتی عمومی و افزایش اعتصابات می‌داند که در نتیجه به درگیری خونین مأموران رژیم با مردم معترض انجامید. آبراهامیان می‌نویسد: «این مشکلات اقتصادی و فشارهای خارجی موجب بی‌ثباتی رژیم شد. شمار اعتصابات بزرگ که در سال های 1334 تا 1336 بیش از سه مورد نبود در سال‌های 1336 تا 1340 به بیش از 20 مورد رسید که برخی با درگیری‌های خونین میان اعتصابیون و نیروهای مسلح پایان یافت». [19]
مجله «تهران مصور» در تاریخ 8 دی 1339 در گزارش «زنگ‌های خطر به صدا درآمده است» با اشاره به اوضاع آشفته اقتصادی نوشت: «نامه‌های متعددی که به دفتر مجله رسیده، ضمن تآیید وضع نابسامان اقتصادی حکایت از ورشکستگی چند صدنفر تاجر و کاسب درجه دو و سه می‌کرد. این نامه‌ها مشکلات موجود را به یک طبقه منحصر نساخته بلکه سقوط تمام طبقات را در صورت ادامه بحران و وضع فعلی پیش‌بینی نموده‌اند».
از دیگر موضوعاتی که زندگی در دهه 30 را بر مردم دشوار کرده بود، بیکاری و تورم بالا بود. کاتوزیان در تحلیل‌های خود از آخرین سال‌های دهه 30 به بیکاری افراد و تورم بالا در این دهه اشاره می‌کند و می‌نویسد: «بیکاری در میان نیروی کار غیر ماهر شهری به سرعت در حال افزایش بود. در سال 1339 کسری انباشته تراز پرداخت‌ها، بیکاری و میزان بالای تورم، حباب سیاست درهای باز، رشد اقتصادی روستویی، مصرف‌زدگی اقساطی و ناسیونالیسم مثبت، همه را به یکباره ترکاند. دو سال بعدی را جامعه ایران در رکود اقتصادی و بی‌ثباتی سیاسی به سر برد و جنگ قدرت سختی را نظاره کرد که از میان آن استبداد شبه مدرنیستی شاه، زاده شد و صدمات و ویرانی‌های بی‌سابقه‌ای را برای کشور به ارمغان آورد.»[20]
عبدالمجيد مجيدي وزير مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه در خلال سال‌هاي 1351 تا 1356 درباره‌ اوضاع اقتصادي ايران در سال‌هاي پاياني دهه‌ 30 مي‌نويسد: «اقتصاد مملكت در حالت ركودي افتاده بود كه خيلي نگران‌كننده بود. هم بيكاري بود، هم قيمت‌ها خيلي سقوط كرده بود. حالت واقعاً بحراني سختي بود».
گرانی ارزاق عمومی از دیگر مواردی بود که زندگی مردم ایران را در دهه 30 سخت می‌کرد. مجله «تهران مصور» در گزارشی در مورد گرانی قیمت‌ها در اوخر دهه 30 می‌نویسد: «طی سال 1338، چهل درصد بر نرخ اجناس افزوده شده است، در حالی که هیچگونه درآمد اضافی به جیب مصرف کنندگان واقعی این اجناس، یعنی افراد طبقه 3 نرفته است که جای خالی گرانی اجناس را پر کند».
این گزارش در ادامه با استناد به آمار و ارقام گرانی می‌نویسد: «بنا بر آمار دقیق، میزان ترقی اجناس در اردیبهشت ماه 1339 نسبت به اردیبهشت ماه 1338 این ارقام بوده است: بر قیمت روغن نباتی 30 درصد، پنیر 45 درصد، گوشت 25 درصد، ماست 20 درصد، کره 25 درصد، برنج 10 درصد، شیر 20 درصد، ذغال 50 درصد، پارچه 40 درصد، صابون رختشویی 60 درصد و آرد 25 درصد افزوده شده است».[21]
عدم وجود امکانات اولیه زندگی در دهه 30 از دیگر موضوعاتی است که زندگی مردم را در این دهه بسیار آسیب‌پذیر کرده بود. ثريا اسفندياري، همسر دوم شاه درباره وضعیت مردم در این دهه می‌گوید: «در سال 1333، از يك پرورشگاه، بدون اطلاع قبلي بازديد مي‌كنم و بچه‌هايي را مي‌بينم كه تمام بدنشان پوشيده از چرك و دمل است. زمستان است و بخاري ندارند. دفتر پرورشگاه را مطالبه مي‌كنم و با وحشت، متوجه مي‌شوم كه بسياري از دختر بچه‌ها و پسر بچه‌هايي كه نام‌نويسي شده‌اند، ديگر زنده نيستند. ميزان مرگ و مير اين خانه‌ مرگ به‌مراتب بيشتر از خانه‌ سالمندان است. سعي فراواني براي دريافت اعتبارات لازم از وزارت بهداري، به‌عمل مي‌آورم، ولي نه تنها با كمبود پول، بلكه با كمبود پرسنل نيز رو به رو مي‌شوم».[22]
اردشير زاهدي به گوشه‌ای دیگر از مشکلات رفاهی مردم در این دهه اشاره می‌کند و می‌گوید: «افزايش قيمت بليت اتوبوس‌هاي شركت واحد به چندين برابر در اواخر سال‌هاي دهه 30، باعث شد عده‌اي از دانشجويان و ساير مردم از آن ناراحت شوند؛ براي اينكه تهيه‌ بليت اتوبوس به قيمت چند برابر براي خيلي از خانواده‌ها ايجاد اشكال مي‌كرد. فرض كنيد كه اگر كسي در تهران‌پارس زندگي مي‌كرد و قرار بود به دانشگاه بيايد يا از تهران‌پارس به مركز شهر بيايد و در تهران اتوبوس بگيرد كه براي انجام كاري به شميران برود؛ بيشتر حقوقش صرف رفت‌و‌آمد روزانه با اتوبوس مي‌شد».
اینها تنها گوشه‌ای از اوضاع نابسامان معیشتی مردم در سال‌های 30 تا 40 بود که سیاست‌های نامناسب رژیم پهلوی بر مردم تحمیل کرده بود و مردم ایران هر روز نسبت به روزهای قبل فقیرتر می‌شدند و تنها گروهی خاص که غرق در فساد بودند، فرصت را غنیمت شمرده و بر ثروت خود می‌افزودند.
معیشت مردم در دهه1340
بررسی اوضاع رفاهی مردم در دهه چهل در زمینه‌های مختلف نشان از اوضاع اسفناک زندگی مردم دارد. جالب اینکه در همین زمان که مردم جامعه در برآوردن نیازهای اساسی زندگی دچار مشکل بودند، محمدرضا پهلوی جشن تاجگذاری را با هزینه‌های سرسام‌آوری برگزار می‌کند، درباریان به چپاول دارایی‌های مردم و دولتمردان در بی‌تفاوتی به سر می‌برند.
از جمله مسائلی که در دهه چهل زندگی مردم را آسیب‌پذیر کرده بود، مشکل مسکن بود. به طوری که در تهران به علت درآمد کم و گرانی مسکن اکثر خانه‌ها خالی بود. به عنوان نمونه روزنامه کیهان در شماره 23 فروردین 1340 در باره گرانی مسکن می‌نویسد : «امروز در تهران نزدیک 60 هزار خانه خالی وجود دارد که بدون مشتری مانده است با این همه، کمی درآمد و گرانی کرایه‌ها مانع از این است که کسانی که از لحاظ مسکن در مضیقه هستند بتوانند در این ساختمان‌ها سکنی گزینند».
«تهران مصور» نیز در 6 مرداد 1340 خبر از 39 برابر شدن کرایه‌ خانه‌ها داد. این مجله در 31 شهریور همان سال در مورد وضعیت اسفناک مسکن در خوزستان نوشت: «آمار حاکیست که 42 درصد از واحدهای مسکونی اهواز در خانه گلی و بقیه در خانه‌های آجری و تعداد زیادی در خانه‌های بوریایی سکنی دارند، آمار رسمی اداره کل آمار می‌گوید: در اهواز نسبت مالکین خانه‌های حصیری بیش از نسبت مالکین در انواع دیگر واحدهای مسکونی بود (76 درصد ) و در بقیه نقاط بزرگترین نسبت مالکین (96 درصد ) در خانه‌های چوبی اقامت داشتند. بنابر این گزارش: ساکنان اطراف خط آهن از راه عرضه کالای کثیف و متعفن خود به مسافرین راه آهن زندگی شاهانه‌ای نسبت به ساکنان کنار رودخانه دارند. ساکنان خانه‌های حصیری و چوبی و کپرنشینان ساحل کارون علاوه بر بیکاری و گرسنگی همه ساله گرفتار طغیان آب کارون شده و کلیه دارایی و چند متر حصیر و چوب خانه آن‌ها و حتی افراد خانواده شان با آب کارون به «اروندرود» سرازیر شده از بین می‌رود».
گرانی آب آشامیدنی در کنار نبود لوله‌کشی آب در اکثر مناطق کشور در دهه 40 از دیگر مشکلاتی بود که وضعیت رفاهی مردم را به شدت تحت تاثیر قرار می‌داد. به طوری که هرچه به سال‌های پایانی این دهه نزدیک‌تر می‌شویم مشکل آب بحرانی‌تر می‌شود. به عنوان نمونه اسدالله علم در روزنوشت 17 اسفند ماه 1347 می نویسد: « شرفیابی شاه را در جریان تحولات اخیر قرار دادم و چند نکته را مطرح ساختم که او را ناراحت ساخت. گفتم دو برابر شدن آب‌بها مملکت را آشفته کرده است... شاه ناگهان از جا در رفت و مرا مورد حمله قرار داد و گفت: وقتی پولی به دستمان نمی‌رسد چه می‌توانیم بکنیم؟ پاسخ دادم هر بار که توجه اعلیحضرت را به کمبود پول جلب کرده‌ام پاسخ این بوده که این طور نیست. دولت به اندازه کافی پول در اختیار دارد... اما همین دیروز بود که اعلیحضرت درباره ولخرجی‌های شرکت نفت در زمینه پتروشیمی صحبت کردند».
بی‌توجهی شاه به زندگی مردم، داد شخصی همچون اسدالله علم را نیز درآورده بود. چند روز بعد اسدالله علم در 27 اسفند تذکر خود را تجدید می‌کند و در شرح این تذکر در روزنوشت خود می‌‍نویسد: «یک بار دیگر موضوع افزایش آب بها را مطرح کردم، شاه گفت: تا کی مردم می‌توانند از چیزهای مجانی استفاده کنند؟ پیشرفت، پول می‌خواهد. پاسخ دادم افزایش هفتاد درصدی قیمت‌ها پیشرفت نیست، بلکه فقط بی‌عدالتی است... گاهی بی‌اعتنایی او مرا آزار می‌دهد و ناچار می‌شوم روز بعد مطلب را مجددا مطرح کنم. تا کی می توانیم به مردم و نیازهایشان بی توجهی کنیم؟»
«تهران مصور» در تاریخ 6 مرداد 1340 در گزارشی به گرانی افسارگسیخته در کشور پرداخت و نوشت: «قیمت گوشت در ربع قرن گذشته بیش از 50 برابر ترقی کرده ، حال آن که درآمد عمومی مردم تنها 6 برابر بالا رفته است».
«تهران مصور» در ادامه گزارش خودافزود: مسئله گرانی بزرگترین مشکل زندگی مردم است و بالا رفتن بی حساب و دلبخواه قیمت‌ها طبقات متوسط و پایین را واقعا در فشاری طاقت‌فرسا گذاشته است. در این گزارش آمده است: «اگر فکر کنیم که در سال 1315 مصرف خوراک یک خانواده ایرانی در ماه 100 تومان می‌شد، بنا بر آمار بانک ملی ایران در سال 1330 همین خانواده ناگزیر بودند ماهانه 812 تومان پول خوراک بدهند و در اردیبهشت ماه 1340 همین عده 1697 تومان پول غذا داده‌اند».
این گزارش با مقایسه درآمد کارمندان و گرانی اقلام خوراکی می‌نویسد: «همین کارمند که در حال حاضر 500 تومان حقوق می‌گیرد، اگر بخواهد یک خانه دو اطاقه اجاره کند، باید لااقل 300 تومان پول بدهد، اگر روزی یک وعده غذا بخورد، باید ماهی 200 تومان بپردازد، اگر سالی یک دست کت و شلوار بپوشد، باید 500 تومان خرج کند، اگر روزی یک سیر کره بخورد، باید ماهی 50 تومان پول بپردازد و نتیجه این می‌شود که چنین شخصی باید هر سه سال یک دست لباس نیمدار اقساطی بخرد، روزی یک وعده آن هم ساندویچ نان و پنیر بخورد».
تعطیلی کارخانه‌ها، بیکار شدن قشر وسیعی از کارگران، عدم پرداخت حقوق ماهیانه در این دهه در کنار سایر مشکلات رفاهی از جمله مسائلی بود که زندگی این قشر را دچار آسیب کرده بود. «تهران مصور» در گزارشی به تاریخ 12 آبان 1340 در مورد تعطیلی کارخانه‌ها نوشت: اصفهان که به «منچستر ایران» معروف شده بود هم اکنون با بحران بی سابقه‌ای مواجه شده است، در این شهر صنعتی 899 کارخانه با 24 هزار و 6 کارگر وجود دارد که در سال‌های اخیر تعداد زیادی از کارگران و کارکنان آن‌ها به شهرها و دهاتی که از آنجا آمده بودند برگشته اند. از بین کارخانجات موجود فقط 67 کارخانه بزرگ و کوچک بیمه شده و 832 کارخانه دیگر بیمه نشده‌اند.
علینقی عالیخانی وزیر اقتصادی چند دوره رژیم پهلوی نیز درباره عدم پرداخت حقوق کارگران در این دهه می‌گوید: «درسال‌های دهه چهل در شرکت معادن و ذوب فلزات وابسته به وزارت صنایع، ماه‌ها بود که پول کارگران زغال سنگ عقب افتاده بود و کارگران 6-5 ماه بدون حقوق مانده بودند.»
در اردیبهشت 1341 سرپرست اندرزگاه جنوب شهر تهران ضمن اشاره به مشکلات معیشتی مردم در جنوب شهر تهران عنوان کرد: به طور کلی افراد جنوب شهر را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد، دسته اول در کوچه‌ها و خیابان‌ها زندگی می‌کنند، دسته دیگر در گودال‌ها زندگی می‌کنند و دسته سوم در کاروانسراها زندگی می‌کنند. براساس گزارش روزنامه اطلاعات در تاریخ 5 اردیبهشت 1341: دسته اول تقريبا ثروتمندتر از دیگر طبقات این نواحی هستند که کارگرند یا مغازه دارند که کرایه خانه‌ای معادل چهل تا 60 تومان در ماه می‌پردازند.
این گزارش به آب آشامیدنی این طبقه نیز می‌پردازد و می‌نویسد: «آب آشامیدنی این دسته به وسیله گاری‌های آب فروش تامین می‌شود و آن‌ها برای تامین آب مورد احتیاج و شست و شوی خود از مایع غلیظ سیاه رنگی که در کوچه‌ها جریان دارد، استفاده می‌کنند و ضمنا بچه‌ها برای تفریح تابستان در این آب استحمام می‌کنند».
روزنامه اطلاعات در مورد مشکلات طبقات دیگر مردم طی گزارشی نوشت: «دسته دیگر در گودال‌هایی زندگی می‌کنند که ۲۰ تا ۳۰ پله از سطح زمین پائین‌تر قرار دارد...» بنا بر این گزارش، اجاره همین دخمه‌ها، مبلغی حدود ۳۰ تا 4۰ تومان بود.
مشکلات آب شرب از دیگر مسائل معیشتی این طبقه به حساب می‌آید به طوری در ادامه این گزارش آمده است: «در خانه‌های مردم این منطقه چاه‌هایی هست که با دلو از آن آب می‌کشند و با دست حوض منزل خود را پر می‌کنند. در هر گودال چند مغازه دیده می‌شود و در تابستان مقداری خیار و کدو و سبزی گندیده در بساطشان دیده می‌شود».
دسته سوم در کاروانسراها زندگی می‌کنند که با خشت و گل ساخته شده است. روزنامه اطلاعات در مورد این طبقه می‌نویسد:«در میان این دسته چه بسا دیدیم که دو خانوار در يك اتاق زندگی می کنند و طبق گفته اجاره‌دار در يك کاروانسرا بنام حاجی بلوری قریب هفتاد خانوار زندگی می‌کنند ، وهر 70 نفر يك مستراح دارند که اکثرا نوبت به بچه‌ها نمی‌رسد از آن استفاده کنند. ضمنا در دخمه‌هایی که در همین کاروانسرا وجود دارد در گوشه‌ای از کاروانسرا روی فضولات سیرابی به قدری مگس جمع شده بود که زمین سیاه به نظر می‌رسد و در گوشه‌ای دیگر از این کاروانسرا در کنار همین كثافات نشاسته درست می‌کنند».
در دهه چهل دولت در پی اجرای برنامه‌ اصلاحات ارضی علاوه بر کشاورزی خسارات جبران ناپذیری به بافت روستایی وارد کرد. یکی از پیامد‌های اصلاحات ارضی مهاجرت بخش عمده‌ای از روستاییان بیکار به شهر‌های بزرگ و گسترش حاشیه نشینی در اطراف این شهرها شد.
مینو صمیمی در این باره می‌گوید: «با آغاز برنامه‌های اصلاحات ارضی، ابتدا هزاران هزار کارگر روستایی که برخلاف کشاورزان، امکان خرید یا دستیابی به سهام اراضی مزروعی را نداشتند، سیل‌آسا در جست‌وجوی شغل، روانه شهر‌ها شدند و پس از چندی به دنبال آن‌ها کشاورزان نیز که می‌دیدند شرایط زندگی‌شان بعد از زمین‌دار شدن بهبود نیافته است رو به شهر‌ها آوردند تا حداقل بتوانند ضمن فراهم کردن وضعیت مطلوب‌تری برای تحصیل کودکانشان خود نیز از امکانات رفاهی شهری مثل سینما، تلویزیون، رستوران، پارک و فروشگاه‌های بزرگ بهره‌مند شوند. هجوم روستاییان، باعث گسترش حلبی‌آباد‌های متعدد در حاشیه شهر‌ها شد و انبوه کارگرانی که در این مناطق فاقد تمامی امکانات، سکنی گزیدند به قدری ناراحت و بی‌تاب بودند که وقتی جرقه انقلاب درخشید، همه با هم به امواج انقلاب پیوستند».
در همین دهه که مردم با انواع مشکلات رفاهی دست و پنجه نرم می‌کرند شاه تصمیم گرفت جشن تاجگذاری را با تجملات هرچه بیشتر برگزار کند. تضاد واضح فقر مردم در کنار جشن شاهانه در رسانه‌های جهان به طور وسیع منعکس شد.
مینو صمیمی منشی امور بین‌الملل فرح پهلوی درباره انعکاس فقر مردم در رسانه‌های سوییس می‌گوید: «در زمانی که تبلیغات گوناگون پیرامون واقعه تاجگذاری شاه از همه سو جریان داشت بسیاری از منابع مطلع در سوییس به وجود فقر گسترده در ایران اشاره می‌کردند و بویژه فیلم‌هایی از تلویزیون سوییس پخش می‌شد که وضع اسفناک زندگی هموطنانم را به معرض تماشا می‌گذاشت. این فیلم‌ها که مسلما به صورت محرمانه دور از چشم ساواک و بدون گذر از صافی سانسور رژیم توسط خبرنگاران خارجی از مناظر تاثرانگیز کشورم تهیه شده بود، واقعیت‌های موجود در ایران را مجسم می‌کرد و پرده خوش آب و رنگی را کنار می‌زد که رژیم شاه آن را برای پوشاندن حقایق تلخ و ناگوار بر سراسر ایران گسترده بود. من در فیلم‌هایی که زندگی مردم ایران را در خانه‌های گلی بدون برق و آب و بهداشت نشان می‌داد با مشاهده کودکانی که با پای برهنه در کوچه‌های تنگ انباشته از زباله بازی می‌کردند واقعا متاثر می‌شدم و از خود می‌پرسیدم با وجود چنین شرایط اسفناکی در ایران، شاه چگونه توانسته تصمیم به تاجگذاری بگیرد و خود را شاه شاهان بنامد؟»
معیشت مردم در دهه 1350
در دهه 50 شمسی قیمت نفت به یکباره افزایش قابل توجهی پیدا کرد؛ به طوری که سهم درآمدهای نفتی ایران نسبت به کل درآمدهای دولتی از 11 درصد در سال 1333 به حدود 86 درصد در سال 1353 افزایش یافت. براساس آمارهای موجود، درآمد نفتی شاه از ابتدای دهه 50 سیر افزایش نجومی خود را آغاز کرده بود. میزان درآمد نفت که در سال 1342، بالغ بر 555 میلیون دلار و در سال 1347، حدود 985 میلیون دلار بود، در آغاز دهه 50 به 1/8 میلیارد دلار رسید و طی سال‌های بعد روند رو به رشد خود را ادامه داد؛ به طوری که عایدات نفت ایران از 1 میلیارد و 870 میلیون دلار در سال 1350 به بیش از 20 میلیارد دلار در سال 1356 رسید.[23]
افزایش چند برابری قیمت نفت ایران در دهه 50 هیچ تاثیر مثبتی بر سطح رفاه مردم نگذاشت. روستائیان که با فقر دست و پنجه نرم می‌کردند با رویای دستیابی به زندگی بهتر به سمت شهرها روان شده بودند، بعد از رسیدن به تهران با مشکل مسکن مواجه شده و گرفتار بلایی دیگر یعنی زاغه‌نشینی شدند. کارگران وضع مناسبی نداشتند و در بدبختی به سر می‌بردند.
اوضاع مسکن در ایران دهه 50 بسیار وخیم بود. براساس بررسی‌های یرواند آبراهامیان: «از سال 1345 تا 1355 درصد خانواده‌های شهری که در یک اتاق زندگی می‌کردند از ۳۶ به ۴۳ درصد رسید. در آستانه انقلاب، ۴۲ درصد از خانواده‌های تهرانی مسکن مناسبی نداشتند.»
به اذعان «نیکی کدی» پژوهشگر و خاورشناس آمریکایی، در دهه 50: «هزینه دائما رو به افزایش واردات، کشاندن اقتصاد به سمت تکیه بیش از حد به خارجی‌ها، مهاجرت انبوه جمعیت‌های روستایی به سمت شهرهایی که خود دچار جمعیت‌زدگی بودند و فقدان وجود خانه‌های ارزان قیمت در مناطق شهری و در نتیجه رشد سرسام‌آور قیمت مسکن در شهرها که به خاطر حضور روزافزون خارجی‌ها و دستمزدهای بالای آنها بود، به افزایش قیمت‌ها و کمبودها به خصوص در زمینه مسکن کمک می‌کرد.»[24]
آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران هم در همین رابطه اذعان دارد: «براي يك كارمند عالي‌رتبه‌ دولت يا يك مدير بخش خصوصي، عادي بود که بيش از هفتاد درصد درآمدش را فقط به اجاره‌خانه اختصاص دهد...»
اوضاع حمل و نقل نیز در تهران تعریفی نداشت. گرانی بلیط اتوبوس‌ها به حدی بود که مردم را درمانده می‌کرد. رشد جمعیت تهران نیز باعث شد توازن مناسبی میان وسایل حمل و نقل عمومی و متقاضیان وجود نداشته باشد. به نوشته آبراهامیان، در دهه 50 تهران با بیش از ۴ میلیون جمعیت، علی‌رغم درآمدهای زیاد نفتی هنوز سیستم فاضلاب، مترو و حمل و نقل عمومی درستی نداشت. برادر کوچکتر شاه که اتفاقا صاحب کارخانه هلیکوپترسازی بود در سخنرانی مراسم یادبود ماری آنتوانت می‌پرسد که «اگر مردم از فشار و دردسر ترافیک خوششان نمی‌آید چرا هلیکوپتر نمی‌خرند؟!»[25]
کارگران هم زندگی مناسبی نداشتند. آبراهامیان می‌نویسد: «قشر پائین‌تر طبقه کارگر - به ویژه کارگران ساختمانی، دستفروش‌ها، کارکنان کارخانه‌های کوچک و کارگران موقت - که مشمول طرح‌های بیمه و برنامه‌های مشارکت در سود نبودند، از مزایای برنامه‌های رفاه اجتماعی بهره‌مند نمی‌شدند. به بیان دیگر، درآمدهای بیش از حد نفت به فقر این توده‌های میلیونی که بیشترشان از روستاها به شهرها رانده شده بودند پایان نداد بلکه شکل آن را مدرن کرد.»[26]
مينو صميمي که ارتباط نزدیکی با فرح و دربار پهلوی داشت نیز درباره وضع کارگران در سال 54 می‌گوید: «در سال 1354، شاه دستور داد دستمزد كارگران در 21 واحد بزرگ صنعتي كشور، تا 30 درصد اضافه شود، و در سال بعد نيز، اكثر كارگران، مبلغي به اندازه‌ حقوق يك ماه خود به عنوان عيدي، در نوروز 1355 دريافت داشتند. ليكن علي‌رغم افزايش درآمد طبقات مزدبگير، هيچ بهبودي در معيشت آنها پديد نيامد؛ و اكثراً در شرايط سخت، به زندگي ادامه مي‌دادند. يكي به اين دليل كه تعداد افراد خانوارشان زياد بود و مشكل مي‌توانستند مخارج همه‌ اعضاي تحت تكفل خود را تأمين كنند؛ ديگر اينكه قيد و بندهاي مذهبي اجازه نمي‌داد مثل ديگران، به هركاري دست بزنند و بالاخره ترقي روزافزون هزينه‌ مسكن، مقادير عمده‌اي از درآمدشان را مي‌بلعيد.»[27]
در سال‌های دهه 50 با وجود افزایش قیمت نفت اما در مقاطعی مردم از دسترسی به کالاهای اساسی زندگی ناتوان می‌شدند. در سال منتهی به سقوط رژیم شاه، بسیاری از کشتی‌های حامل مواد غذایی در بندرها لنگر انداخته و همانجا مانده بودند و اغلب کالاهای آن در حال گندیدن بود.[28] به دلیل همین کمبودها بود که شاه عقیده داشت مردم باید سبک زندگی خود را تغییر دهند؛ چنانکه اسدالله علم ذیل خاطرات 24 شهریور 1352 می‌نویسد: «...سر شام موضوع صحبت کمبود بعضی از کالاهای اساسی بود، که شاه عقیده دارد مردم باید یاد بگیرند بدون آنها زندگی کنند!»[29]
از همین رو بود که «فرانسیس فیتزجرالد»، نویسنده سرشناس آمریکایی و برادرزاده سفیر امریکا نیز وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» دانسته و عنوان می‌کند: «وضعیت ایران به طور کلی به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه ‌اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه ‌آموزگاران، سرازیر شده است.»
در چنین شرایطی مردم حتی از ابتدایی ترین امکانات نیز محروم بودند. یک نمونه از این موضوع، قطع پرتکرار برق بود. در اين زمينه خاطره‌اي از پرويز راجي خواندني است. آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن به یاد می‌آورد: «موقعي كه به تهران رسيدم در هتل هيلتون، براي اولين بار به خاموشي برق برخوردم كه در ساعت شش و نيم بعد از ظهر آغاز شد و به مدت چهار ساعت تمام ادامه يافت. در طول اين مدت هيچ نقطه‌اي از شهر برق نداشت، به علت از كار افتادن تهويه‌ي هتل، چنان گرماي آزار دهنده‌اي به وجود آمد كه واقعاً نمي‌شد در اتاق هتل دوام آورد و طبيعي است كه در اين زمان، استفاده از راديو، تلويزيون هم مقدور نبود. در نگاهي كه از بالكن هتل به شهر تهران انداختم، صف دراز اتومبيل‌ها را ديدم كه به علت خاموشي چراغ‌هاي راهنمايي، در خيابا‌ن‌ها از حركت بازمانده‌اند و با به صدا‌درآوردن بوق‌هاي خود، نسبت به خاموشي برق، اعتراض مي‌كردند. من هم در این موقع برای اینکه از شدت ناراحتی خود بکاهم رو به مشروب آوردم ولی چون بر اثر گرما تمام یخ‌ها آب شده بود ناچار گیلاسی را از ودکای گرم پر کردم و لاجرعه سر کشیدم.»[30]
وی ادامه می‌دهد: «(31 تير 56) خاموشي‌هاي برق در ايران، رژيم را به سرگيجه دچار ساخته و سبب نارضايتي فراواني در بين مردم شده است. تا جايي‌كه ديگر هيچ‌كس، وعده‌هاي پشت سرهم رژيم را در مورد اينكه «افزايش مخارج تسليحاتي، اثري در كاستن از فعاليت در بهبود زندگي مردم ندارد» باور نمي‌كند. هم‌اكنون، مردم در ايران، به شدت از كمبود روشنايي برق و عدم توانايي در استفاده از تهويه و يخچال در بحبوحه‌ گرما، عذاب مي‌كشند و احساس مي‌كنند؛ بودجه‌اي كه مي‌بايست صرف تأمين رفاه آنها شده باشد، به خريد جنگ افزار اختصاص يافته است.»[31]
آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در ایران وضعیت روستائیان را که با رویای زندگی بهتر به شهر هجوم آورده بودند اینگونه توصیف می‌کند: «روستاييان كه به شهرها سرازير شده و آن‌طور که گفته مي‌شد، به دنبال خيابان‌هايي مي‌گشتند که سنگفرش‌شان از طلا بود، آنها را نمي‌يافتند، و در عوض به پرولتارياي بي‌ريشه و ساکن حلبي‌آبادهاي حومه تبديل مي‌شدند. تعداد نيروي كار ماهر، به علت ‌آنکه سيستم آموزش عموميِ در حال تکوين، از تقاضاي روزافزون جامعه بسيار عقب‌مانده بود، شديداً كاهش مي‌يافت... افراطي‌گري عجيب و غريب و پرطمطراق برخي از برنامه‌هاي مورد علاقه‌ شاه، زندگي و امرار معاش روستاييان را برهم زده و موجب نارضايتي و مخالفت [آنان] شده بود.»[32]
مينو صميمي، منشی فرح هم در رابطه با وضع زندگی روستائیان خاطره‌ای از سفر خود به یک روستا را روایت می‌کند. او می‌گوید: «در اواسط دهه‌ 50 شمسي، طي بازديدي از يك روستا، متوجه شدم مردم فلك‌زده‌ آن روستا در كلبه‌هاي بسيار محقر ساخته شده از گل و پوشال به سر مي‌بردند و نه تنها از آب آشاميدني سالم، كه حتي از امكانات اوليه‌ بهداشتي نيز محروم بودند. كوچه‌هاي تنگ و پر پيچ و خم روستا، انباشته از گل و لاي بود و تنها مغازه‌ فروش مواد غذايي در آن، محيطي كثيف و پرمگس داشت. لباس‌هاي ژنده و لوازم زندگي روستاييان؛ از قبيل: حصير، متكاي كهنه، لحاف پاره و... نيز كاملاً گواهي مي‌داد كه مردم، در وضع اسفباري زندگي مي‌كنند. جواني كه به عنوان سپاهي دانش در آن روستا خدمت مي‌كرد، در پاسخ سؤال من، راجع به حال و روز مردم روستا، با لحني تمسخرآميز گفت: «اينجا نه حمام دارد، نه بهداشت و نه حتي جايي كه بتواند، كمك‌هاي اوليه‌ پزشكي در اختيار روستاييان بگذارد. ولي درعوض همان‌طور كه مي‌بينيد، شعبه‌اي از كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، برايشان داير كرده‌اند...»
به همين جهت بود كه آن جوان سپاهي دانش، با اشاره به دفتر كانون پرورش فكري در روستاي محل خدمتش، مي‌گفت: «در حالي كه ما، بايد ماه‌ها با رؤسايمان، براي تأمين بعضي نيازهاي اوليه‌ مثل هزينه‌ سوخت مدرسه‌ روستا، چانه بزنيم؛ آنها ميليون‌ها پول مملكت را براي فعاليت سازمان‌هايي مثل اين، هدر مي‌دهند... كودكان اين روستا احتياج به پوشاك و غذاي بهتر دارند. ابتدا بايد فكري به حال بهبود وضع زندگيشان كرد و آنگاه، از نظر پرورش فكري هم روش‌هايي به اجرا درآورد كه با شرايط روحي آنها سازگار باشد. ولي شيوه‌ فعاليت كانون پرورش فكري به گونه‌اي است كه كودكان روستا، بعد از يكي دوبار مراجعه به شعبه‌اش در اين روستا، ديگر هرگز به سراغش نمي‌روند. زيرا تمام كتاب‌ها و وسايل سرگرمي موجود در كانون، برايشان حالت بيگانه دارد و اصولاً هم كودكان روستايي، چون ناچارند بعد از كار مدرسه، براي كمك به والدين خود، عازم مزرعه شوند، لذا، وقت آزاد چنداني، براي حضور در شعبه‌ كانون پرورش فكري ندارند.»[33]
حسین فردوست دوست صمیمی شاه اذعان دارد که محمدرضا در طول سلطنت خود بافت جامعه را به هم ریخت و این امر عواقب وخیمی به بار آورد که چاره آن بسیار دشوار است. او می‌گوید به هم ریختن بافت اجتماعی ایران توسط انقلاب سفید محمدرضا و به ویژه اصلاحات ارضی او صورت گرفت. به گفته فردوست محمدرضا تمام درآمد هنگفت نفت را صرف پروژه‌های بزرگ و کوچک کرد که در واقع بخش عمده آن به جیب شرکت‌های آمریکایی، انگیسی و اروپایی می‌رفت.
حسین فردوست با استناد به تحقیقات دفتر ویژه اطلاعات درباره معضل شهرنشینی در سال 55 می گوید: «ظرف 5 سال 2 میلیون و 700 هزار نفر به جمعیت تهران، 500 هزار نفر به جمعیت مشهد، 500 هزار نفر به جمعیت اصفهان و 300 هزار نفر به جمعیت شیراز افزوده شده است. این افراد در اراضی موات، حومه شهرها در کپر یا خانه‌های گلی که خود می‌ساختند زندگی می‌کردند. در تهران 13 شهرک کپرنشین ایجاد شده بود و شهردار تهران در مواردی این کپرها را شبانه با بولدوزر تخریب می‌کرد که تلفاتی هم وارد می‌آمد ولی دوباره این کپرها برپا می‌شد. بدین ترتیب جمعیت شهرهای بزرگ به ویژه تهران به طور غیرمنتظره افزایش یافت و چون هیچ برنامه‌ای برای گسترش شهرها وجود نداشت نظم شهرها به هم خورد. مسئله ترافیک و آلودگی هوای تهران به یک معضل اساسی مملکتی بدل شد و نیروی کار مفید و مولد جامعه به نیروی انگلی و مصرفی که در تهران و سایر شهرها انباشته شده بود تبدیل شد.»[34]
وضع مردم تهران به خصوص مناطق پایین شهری هم اصلا مناسب نبود. مینو صمیمی، منشی فرح که خود از نزدیک شاهد فقر و بدبختی مردم تهران بود خاطره خود از یکی از مناطق پایین شهر تهران را اینگونه توصیف می‌کند: «در زمان کودکی بارها مادرم مرا با خود به همین نقاط محروم آورده بود تا به مردم محتاج کمک کند ولی اینک پس از گذشت سال‌ها از آن دوران باز می‌دیدم که وضع زندگی مردم کماکان به همان منوال است. و عده کثیری از هموطنانم در شرایط نکبت‌بار عمر خود را در کلبه‌های محقر گلی می‌گذرانند. گرچه این وضع هم فقط به مناطق جنوب شهر تهران محدود نبود و نظایری به مراتب بدتر از آن را می‌شد در اکثر نقاط ایران به چشم دید.» مشاهده این وضع مینو صمیمی را با این سوال روبرو می‌کند که «راستی چرا شاه برای بهبود شرایط زندگی مردمی که در این نقاط محروم به سر می‌برند قدمی برنداشته است؟» مسئله‌ای که با شعار تمدن بزرگ از سوی شاه کاملا در تضاد بود.[35]
در همین رابطه، آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران می‌گوید: «زمان زيادي طول نکشيد که فهميدم سياست‌هاي شاه، هرچه که براي مردم به ارمغان آورده باشد، آسايش و خوشبختي به همراه نداشته است؛ حداقل در رابطه با مردم تهر‌ان که چنين بود. تهران، پايتخت ايران که به طرز شگفت‌انگيزي در پاي رشته کوه‌هاي البرز و قله‌هاي پوشيده از برف آن واقع شده بود، در سال 1974 يادبودي از بدترين مظاهر تمدن جديد به‌شمار‌مي‌رفت. شهري زشت، گسترده و پهن، بدساخت، غيرقابل شناسايي، مملو از جمعيت و اتومبيل که در زير ابري از دود سياه مدفون شده و آن را به صورت يکي از زننده‌ترين و نفرت‌آورترين پايتخت‌هاي جهان درآورده بود. هر نوع فعاليتي در اين شهر جريان داشت: ساخت‌و‌ساز، تخريب، فعاليت‌هاي تجاري، صنعتي و دولتي، که همه نشانه‌ ترقي ناگهاني و انفجارآميز اقتصاد يک مملکت است... يورش به سوي آنچه «تمدن بزرگ» خوانده مي‌شد، جاي آرامش و تأني فرهنگ اسلامي را گرفته بود؛ اما سرزندگي و هيجان و شادابي‌اي که قاعدتاً در يک جامعه‌ در حال پيشرفتِ سريع هم مورد انتظار است نيز در اين شهر ديده نمي‌شد.»
یکی دیگر از مشخصه‌های ایران دهه 50 افزایش تورم است. به گفته عبدالمجید مجیدی که از دی‌ماه 1351 به ریاست سازمان برنامه و بودجه تعیین شده بود: «پس از افزايش قيمت نفت در سال‌هاي 1350 به بعد و به دنبال آن افزايش بودجه‌ دولت، تورم خيلي شديدي به‌وجود آمد و علت، آن بود كه برخورد صحيحي با مسئله‌ افزايش قيمت نفت وجود نداشت. سعي مي‌شد، راه‌حل‌ها از طريقي پيدا شود كه خيلي قابل توجيه نبود.»[36]
براساس آمار ارائه شده توسط بانک مرکزی، نرخ تورم در سال 1356 به بیش از 25 درصد رسید. نمودار زیر، فراز و فرود نرخ تورم را از سال 1350 تا 1356 نشان می‌دهد.
آنچه گفته شد تصویر ایران دوران محمدرضا شاه در آخرین دهه حیات رژیم پهلوی بود که از قضا با رشد سرسام‌آور قیمت نفت نیز همزمان شده بود. اما وضعیت مردم در پایتخت ایران بسیار فاجعه‌بار بود. به گفته اشرف پهلوي: «در فضاي ثروت فاحش برآمده از افزايش قيمت نفت، شكاف ميان فقير و غني عميق‌تر و آشكارتر و براي دوام و بقاي حكومت، خطرناك‌تر مي‌شد. تهران به آسمان خراش‌هاي چندين ميليون دلاري، محله‌ي مسكوني‌اي با كاخ‌ها و ويلاهاي ميليونرهاي جديد و بلوارهاي وسيع پر از اتومبيل‌هاي لوكس آراسته شد. با اين‌همه، علاوه ‌بر تهي‌دستان شهري كه در زاغه‌ها زندگي مي‌كردند و همه‌ اعضاي خانواده توي يك يا دو اتاق چپيده بودند و گاهي هم برق و آب جاري نداشتند، هنوز شمار عظيمي از مردم ما نيز در روستاهاي كوهستاني، در جاهاي پرت و دسترس‌ناپذير، روزگار مي‌گذراندند.»[37]
پی‌نوشت‌ها:
1- روزنامه اخترمسعود، 27مهر 1304: س6، ش6
2- روزنامه اخگر، 23آبان1307: س1، ش13
3- کاوه بیات، خاطرات دوران سپری شده، تهران: فردوس، ۱۲۶-۱۲۹
4- کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ش. بازیابی: 193/1/134/7ج و 76/1/18/83/9
5- جان فوران، مقاومت شکننده، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ترجمه تدین صفحه 349
6- یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، تهران: نشر نی، صص 169-170
7- مهدی خدامی و دیگران ، بررسی عملکرد بلدیه در دورﮤ پهلوی اول، نمونه ‌پژوهی شیراز، پژوهش‌های تاریخی، دوره10، شماره3، پاییز 97
8- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 77
9- محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی در ایران، تهران: نشر مرکز، ص 201
10- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، تهران: نشر نی، ص 211
11- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، تهران: اطلاعات، ص 123 و 124
12- فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران: اطلاعات، صص67 و 68
13- اردشير زاهدي، رازهاي ناگفته، به كوشش پري اباصلتي و هوشنگ ميرهاشم، چاپ اول، انتشارات به آفرين، 1381، ص 34
14- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 91
15- فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران: اطلاعات، صص67 و 68
16- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، ، ص 92
17- مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی؛ 4 اردیبهشت 1327
18- فريدون هويدا، سقوط شاه، تهران: اطلاعات، صص 133 ـ 134
19- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، تهران: نی, ص 518
20- محمد علی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی در ایران، تهران: مرکز، ص 255
21- مجله «تهران مصور» 6 مرداد 1340
22- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 85
23- فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آئین، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، ص 152
24- نیکی آر کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: علم، ص 302
25- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران: نشر نی، صص 551-550
26- همانجا
27- مینو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، تهران: اطلاعات، صص 174 ـ 175
28- حسین فردوست، پیشین، ص 275
29- اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج 2، تهران: طرح نو،‌ ص 501
30- خدمتگزار تخت طاووس (خاطرات پرویز راجی)، تهران: اطلاعات، ص 9 و 95
31- پیشین، ص 82
32- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط (ایران 1357-1352) ترجمه محمدصادق حسینی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (1390)، ص 29
33- مينو صميمي، پيشين، صص 154ـ 155
34- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: اطلاعات، جلد 1، ص 275
35- مینو صمیمی، پیشین، ص 48
36- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 52
37- پیشین، ص 112

منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی

این مطلب تاکنون 1158 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir