ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 175   خرداد ماه 1399
 

 
 

 
 
   شماره 175   خرداد ماه 1399


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
معرفی کتاب به سوی تمدن بزرگ

در طول 37 سال سلطنت پهلوی چهار کتاب به نام او منتشر شد که عبارتند از: 1 – ماموریت برای وطنم؛ 2 – انقلاب سفید؛ 3 – به سوی تمدن بزرگ، 4 – پاسخ به تاریخ.
کتاب «به سوی تمدن بزرگ» در بهمن ماه 1356 انتشار یافت. این کتاب دارای سه بخش است که عناوین آن: نگاهی به جهان امروز؛ ایران در عصر انقلاب؛ و در راه تمدن بزرگ. شاه در بخش اول مسائلی چون جمعیت، تغذیه، بهداشت، مسکن، آموزش و محیط زیست را مورد بررسی قرار داده، با برشمردن کاستی‌هایی که جهان در این موارد با آنها رو به روست. از زبان ویکتورهوگو برای جهان فردا آرزوی تمدن پر فروغ می‌کند. در بخش دوم، شاه دو کودتای سوم اسفند 1299 – که در آن پدرش رضاخان مقدمات به دست‌گیری قدرت را فراهم کرد – و کودتای 28 مرداد 1332 – که با طرح مشترک انگلیس و آمریکا، دولت دکتر محمد مصدق سرنگون شد و بار دیگر شاه به قدرت رسید – را ضرورت‌های تاریخی می‌نامه که بدون وقوع آنها، ایران نمی‌توانست از دوران عقب‌ماندگی به درآید. شاه در بخش سوم کتاب، تصویر یک کشور متمدن را ارائه می‌دهد. او برای رسیدن به این تمدن ارزشهایی را برمی‌شمارد که باید به آنها تکیه کرد: فرهنگ قوم ایرانی که ریشه در نژاد آریایی دارد؛ نظام شاهنشاهی؛ میهن‌پرستی؛ و برخورداری از تمدن غرب. شاه در این کتاب، ایران را صاحب دموکراسی می‌خواند و اینکه همه آزادی‌های فردی و اجتماعی در پناه حزب رستاخیز – تنها حزب قانونی کشور – به دست آمده است.
کتاب «به سوی تمدن بزرگ» درست یک سال پیش از سقوط نظام شاهنشاهی در ایران منتشر شد؛ و آن زمانی بود که استبداد و اختناق حکومت پهلوی، کشور را در آستانه انفجار قرار داده بود. همه گروه‌های مخالف، این کتاب را به باد تمسخر گرفتند و آن را اوهام و خیالات شاه دانستند. واقعیت این است که کتاب «به سوی تمدن بزرگ» بدون اسم محمد رضا پهلوی، ایران و برخی حوادث یاد شده در آن، تصویر یک آرمانشهر است. امام خمینی در باره این کتاب فرمودند: «هر کس این کتاب را بخواند، از کره مشتری آمده باشد و این کتاب را بخواند خیال می‌کند که این یک مطلبی است که همان طرز فکر افلاطون است. معلوم می‌شود که ایران یک عالم دیگری است، یک عالم ماورای این عالم است. اما وقتی که بیاید در ایران وارد شود و ببیند که طرز حکومت ایران چه‌جور است، آن وقت می‌فهمد که همه‌اش لاف و گزاف است.» / صحیفه امام، جلد 3 ص 385
امام در سخنان خود توصیه کردند که ایرانیان کتاب را بخوانند و نویسنده آن را – که شخصی غیر از محمد رضا پهلوی بود – فردی مطلع دانستند. پس از انتشار کتاب گفته شد که محتوای اصلی آن را شجاع‌الدین شفا که از مشاوران فرهنگی دربار شاهنشاهی بود نوشته است.
در آن زمان رسانه‌های دولتی، تبلیغات فراوانی راجع به کتاب صورت دادند و دولتمردان شاه، کتاب را راهگشای آینده ایران دانستند. به مناسبت انتشار این کتاب، امیرعباس هویدا که در آن زمان وزیر دربار بود، میهمانی بزرگی را در تالار تاجگذاری کاخ گلستان ترتیب داد. هویدا در این میهمانی گفت: «کتاب به سوی تمدن بزرگ پر اهمیت‌ترین کتاب تاریخ عصر جدید است»
نظر فریدون هویدا در باره کتاب «به سوی تمدن بزرگ»
فریدون هویدا برادر امیر عباس هویدا سیاستمداری بود که در دوره پهلوی به لطف صدارت برادرش به جاه و مقامی رسید و در چند سال آخر حکومت رژیم شاه سفارت ایران در سازمان ملل را برعهده داشت. او در کتاب خاطراتش موسوم به «سقوط شاه» می‌نویسد :
«....بعد از افزایش قیمت نفت، شاه چون احساس می‌کرد که با داشتن پول فراوان قادر به انجام هر کاری خواهد بود، به مرور حالتی به خود گرفت که گویی تبدیل به یکی از بزرگان دنیا شده است. درپی آن نیز گهگاه مدتی طولانی در خود فرو می‌رفت تا به آینده فکر کند و هر زمان که از آن حالت بیرون می‌آمد برنامه های جدیدی را طراحی می‌کرد. به این ترتیب بود که شاه در سال 1976 طرح "تمدن بزرگ" را ارائه داد و در توضیح آن هم نوشت: ... تمدن بزرگ، یعنی تمدنی که در آن بهترین عناصر دانش و بینش بشری در راه تامین عالی ترین سطح زندگی مادی و معنوی برای همه افراد جامعه به کار گرفته شده باشد...»
به گفته فریدون هویدا کتاب «به سوی تمدن بزرگ» نوعی بازگشائی عقده های درونی شاه و بازگویی مطالبی است که قبلا بارها تکرار شده بود. از جمله آنها وی در سال 1959 طی مصاحبه ای با روزنامه فیگارو چاپ پاریس گفته بود «شما به من ده سال فرصت دهید تا ایران را به یکی از قدرتهای بزرگ جهان تبدیل کنم»(9 ژوئیه 1959- فیگارو)
فریدون هویدا می‌نویسد: توهمات عظمت گرایانه شاه به قدری او را از حقایق دور ساخته بود که حتی سازمان «سیا» در گزارش محرمانه ای در 1976 از او به عنوان مردی که «خطرات ناشی از عقده های خود بزرگ بینی او را تهدید می‌کند» یاد کرده بود. شاه آنچنان اسیر خیالبافی‌های خود بود که تا آخرین سال سلطنتش بازهم از تکرار این مطلب فروگذار نمی‌کرد که ایران را تا قبل از آغازهزاره سوم جزء پنج قدرت صنعتی جهان در می‌آورد و کاری خواهد کرد که تمدن بزرگش برای جهان سوم و کشورهای غربی – که به عقیده وی در حال فروپاشی بودند – مدل قرار گیرد ! ولی گرفتاری بزرگ شاه در راه رسیدن به تمدن بزرگ این بود که در جریان برنامه های صنعتی کردن ایران توازن اقتصادی کشور را به هم ریخت و اشتهای سیری ناپذیرش در خرید تسلیحات آنچنان درآمدهای نفت را بلعید که دیگر جایی برای امور تولیدی باقی نگذاشت.
فریدون هویدا می‌افزاید: شاه به صورتی کورکورانه عاشق افکار خود بود و افکار او هم آنقدر حالت ساده لوحانه داشت که گاه شکلی خطرناک به خود می‌گرفت تا جایی که بی هیچ دلیل قانع کننده‌ای تصور می‌کرد درآمد ایران روز به روز افزونتر خواهد شد و هرکس که استطاعت مالی داشته باشد انجام هر کاری برایش ممکن است. سرعت رشد عقده های خود بزرگ بینی شاه او را به جایی کشانده بود که گاه افکار سخیف را به صورت بسیار جدی بیان می‌کرد. او یک بار برای ضعیف نشان دادن نیروهای مخالف خود طی مصاحبه ای با نشریه «اخبار آمریکا و گزارشهای جهان» در باره آنها گفت «علت عمده ناراحتی و آشوبگری مخالفین من این است که دسترسی به وسایل تبلیغاتی ندارند...» - شماره مورخ 22 مارس 1976
جالب اینجاست که شاه فلسفه سیاسی بخصوصی نیز از خود ابداع کرده بود که آن را یک بار به مردم ارائه داد و گفت «مارکسیستها دیگر ناامید شده‌اند و به لانه های خود خزیده اند» و نیز با وجودی که در مصاحبه با «مایک والاس» صریحاً گفته بود که :«محافل یهودی آمریکا به دلیل قدرت خود تمام مطبوعات و رسانه ها را تحت کنترل دارند» مع هذا خود را مصون و عاری از خطای کنترل رسانه ها در نظر افکار عمومی ایرانیان معرفی کرده بود(برنامه تلویزیونی موسوم به «60 دقیقه» در تاریخ 24 اکتبر 1976)
فریدون هویدا معتقد است: شاه در باره مساله حقوق بشر هم عقاید خاصی داشت که اصلاً منطبق با طرز فکر عمومی جهانیان نبود. او در سال 1976 موقفی که سر و صدای مربوط به تعداد تعداد زندانیان سیاسی مخالف رژیم در همه جا بلند شد طبق روال همیشگی خوداز دریچه محدود رویاهایش به این موضوع نگریست و ضمن نشنیده گرفتن همه گفته ها، مخالفان رژیم را مشتی افراد خرابکار، تروریست، توطئه گر و اوباش لقب داد. دیدگاههای شاه تا چند ماه قبل از سقوطش همواره به صورتی بود که گویی بین خود و حقیقت یک پرده آهنین کشیده باشد. او مسائل مملکت را صرفاً از ورای یک دریچه محدود می‌نگریست و یا از طریق سخنان درباریان متملق و چاپلوس با رویدادهای کشور آشنا می‌شد. به همین دلیل بود که در سال 1976 توانست با رضایت خاطر فراوان اعلام کند که: فساد را در مملکت ریشه کن کرده است!
فریدون هویدا می‌افزاید: نمی‌توان گفت که دوری از واقعیتها فقط منحصر به شخص محمدرضاشاه بوده است. چون اکثر کسانی که دوران زمامداری‌شان طولانی می‌شود در اواخر کار به همین حالت در می‌آیند و به جایی می‌رسند که دیگر قادر به تشخیص ظاهر و باطن قضایا نیستند و آنقدر در جزئیات فرو می‌روند که اصل مطلب را فراموش می‌کنند. به اعتقاد شاه اقتضای مقام سلطنت این بود که همواره از مردم فاصله بگیرد و اطلاعات مورد نیاز خود را صرفاً از طریق سرویسهای امنیتی به دست آورد. به همین جهت بود که او معمولاً اعتراضات علیه خود را دست کم می‌گرفت و با ناچیز شمردن گروههای مخالف رژیم، تصور می‌کرد همه چیز بر وفق مراد پیش می‌رود و مردم هم از اینکه پادشاهی چون او دارند واقعاً از ته دل خوشحالند ! شاه به سرنوشت خود و اندیشه هایش چنان سرسختانه اعتقاد داشت که حتی از فرصتهای مناسب برای کنار آمدن با گروههای مخالف میانه رو نیز غافل ماند و فقط هنگامی به فکر مصالحه با آنها افتاد که دیگر خیلی دیر شده بود.
منابع:
فریدون هویدا، سقوط شاه، انتشارات اطلاعات، ص 155 تا 159
دائره‌المعارف انقلاب اسلامی، انتشارات سوره مهر، ج اول، 1384، ص 181 و 182

این مطلب تاکنون 1364 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir