ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 154   شهريور ماه 1397
 

 
 

 
 
   شماره 154   شهريور ماه 1397


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
کتاب در ایران باستان


ایرانیان باستان نوشته های خود را بر روی سنگ، کنده‌کاری می‌کردند و یا بر روی الواح گلی زرین و سیمین می‌نوشتند. گاه نیز از پوست دباغی شده گاو برای نوشتن استفاده می‌کردند. این سنت، یادگار دوران مهرپرستی ایرانیان بود و در آیین زرتشت نیز ادامه یافت، چنانکه اوستا نیز بر پوست گاو نوشته شده بود.
ابن ندیم در الفهرست به کتاب‌هایی از جنس پوست اشاره دارد که در سال 250 ق از دژ سارویه اصفهان به دست آمد و بسیار گندزا بوده که آنها را برای آفت زدایی و پژوهش به بیت‌الحکمه بغداد فرستادند و او خود در 342 ق آنها را دیده است. حمزه اصفهانی نیز همین مطلب را تایید کرده و تعداد کتاب‌ها را 50 عدل(هر عدل برابر یک لنگه بار) می‌داند. اما چون پوست گاو در مکان‌های مرطوب، متعفن و گندزا می‌شد، لذا ایرانیان از پوست درخت خدنگ که نرم و مقاوم بود و آن را «توز» می‌نامیدند، استفاده می‌کردند. ولی ماده اصلی نوشتاری، الواح گلی یا سنگ نبشته بود. به نوشته الفهرست اسکندر مقدونی پس از فتح تخت جمشید، ساختمان‌های بر سنگ‌ها و تخته‌هایش، انواع علوم، نقش و کنده‌کاری شده بود، با خاک یکسان تنود و از آنچه در دیوان‌ها و خزینه‌ها بود، رونوشتی برداشته و به زبان رومی و قبطی برگردانید و سپس آنچه به خط فارسی بود، به آتش انداخت و کتاب‌ها و سایر چیزهایی که از علوم و اموال و گنجینه‌ها و علما به دست آورده بود، به مصر فرستاد. صورت هزینه بنای تخت جمشید نیز که بر روی 12 هزار لوح گلی به زبان فارسی باستان و عیلامی نوشته شده بود، در 1312 ش هنگام کاوش‌های باستان شناسی کشف شد. چهار سال بعد هم حدود 750 عدد از همان الواح به دست آمد. اخیراً نیز کتابی در چند برگ که ورق‌ها و جلد آن از طلا بوده و متعلق به دوران هخامنشی و پیش از آن است از سارقان آثار باستانی به دست آمده که به گفته باستان شناسان بسیار ارزشمند و بی‌نظیر بوده و هنوز مندرجات آن خوانده و ترجمه نشده است.
در ایران باستان واژه کتاب – در معنای وسیع کلمه – بر «کتاب مقدس» اطلاق می‌شده و صاحبان آیین، «صاحبان کتاب» بودند. خط و سواد که لازمه کتابت و فهم متون دینی بوده است، امری مقدس به شمار می‌رفت و از این رو در انحصار موبدان (روحانیون زرتشتی) قرار داشت.
در زمان انوشیروان ساسانی (531 – 579 م) دانشگاه جندی شاپور تاسیس شد و کتاب‌هایی از زبان‌های هندی، سریانی و یونانی به پهلوی ترجمه گردید. از جمله می‌توان به خدای‌نامه، کلیله و دمنه، هزار افسانه، سندبادنامه، ویس و رامین، آئین‌نامه، تاج‌نامه و ... اشاره کرد. در الفهرست کتاب التاج، کشف الظنون و منابع دیگر به آثار مکتوب بسیاری از ایران باستان اشاره شده است. برخی بزرگان و خردمندان ایرانی، خود اهل تالیف و تصنیف و ترجمه بودند. چنانکه بزرگمهر رساله پهلوی پندنامک را نوشت و برزویه نیز کتاب کلیله و دمنه را از سانسکریت به زبان پهلوی ترجمه کرد. بسیاری از این کتاب‌ها در نخستین قرون اسلامی از پهلوی به عربی ترجمه شدند که از جمله مهمترین آنها می‌توان به کلیله و دمنه، سندبادنامه، ویس و رامین و طوطی‌نامه اشاره کرد. البته اغلب این آثار پیش از اسلام به صورت داستان‌های روایی نقل می‌شده‌اند و پس از اسلام به کتابت در‌آمدند. به نوشته ابن ندیم 70 عنوان کتاب در موضوعات پزشکی، سیاست، فنون جنگی و داستان از پهلوی به عربی ترجمه گردید.
برخی از مورخان و ادیبان برجسته ایرانی با استناد به نوشته ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه مبنی بر کشتار عالمان، دانشمندان و آگاهان خوارزم توسط اعراب مسلمان و نیز گفته ابن خلدون در مقدمه کتاب خود، که حکایت از سوزاندن کتابخانه‌های ایرانیان توسط اعراب مسلمان دارد و نیز با استناد به نوشته های بعضی از مستشرقان و ایران شناسان غربی، سخت بر این باورند که اخبار و اطلاعات بسیار اندک موجود از دوره ساسانیان را به سبب عدم رواج سنت کتابت در آن دوره دانسته و دلایلی برای آن برشمرده‌اند. از جمله: محدودیت استفاده از نوشتار و ممنوعیت آن برای غیر روحانیون زرتشتی، شکل خط پهلوی و عدم امکان تسلط بر آن ، و گرایش عموم به سنت شفاهی. به نوشته عبدالحسین زرین کوب : «روایتی که گفته‌اند کتابخانه مدائن را اعراب (مسلمان) نابود کردند ظاهراً هیچ اساس ندارد و ماخذ آن، تازه است. آنچه هم که ابوریحان بیرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزمی گفته، مشکوک است و به هرحال موید این واقعه نمی‌تواند بود.»
استاد مطهری نیز در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» با دلایل تاریخی و علمی متعدد، داستان کتاب‌سوزی در ایران توسط اعراب مسلمان را به چند دلیل رد می‌کند:
1-گفته ابوریحان مربوط به کتاب‌های زبان خوارزمی بوده نه زبان‌های اوستایی یا پهلوی، و به اعتراف او (ابوریحان بیرونی) زبان خوارزمی به هیچ وجه قابلیت بیان مفاهیم علمی را نداشته و از این رو زبان عربی را بر فارسی و خوارزمی ترجین داده و اگر کتب علمی در آن زمان وجود داشته قاعدتاً می‌بایست به زبان‌های پهلوی می‌بود نه خوارزمی؛ زیرا همه کتاب‌های ایرانی که به عربی ترجمه شد، به زبان پهلوی بود نه زبان خوارزمی و یا زبان‌های دیگر.
2 – زبان خوارزمی زبان محدود و محلی بود و وسعت فرهنگی نداشت و نمی‌توان تصور کرد که کتابخانه‌ای حاوی انواع کتابهای پزشکی، ریاضی، طبیعی، نجوم ، ادبی و مذهبی به این زبان وجود داشته است. زیرا اگر این زبان وسعتی مانند زبان فارسی داشت با یک یورش از میان نمی‌رفت.
3 – اگر اصد داستان واقعیت داشته و خالی از مبالغه باشد، مربوط به یک سلسله آثار ادبی و مذهبی و زرتشتی بوده که از محتوی آنها هیچگونه اطلاعی در دست نیست.
4 – در صورت صحت واقعه آتشسوزی کتابخانه خوارزم، قطعاً این رفتاری ضد اسلامی و ضد انسانی بوده، اما نمی‌توان آن را ملاک نظر اسلام و رفتار مسلمانانی قرار داد که در صدر اسلام ایران را فتح کردند. چنانکه نمی‌توان رفتار عبدالله بن طاهر از سرداران ایرانی و ضد عرب را که دستور داد تا کتابهای ایرانی قبل از اسلام را کشف و نابود کنند، مصداق مخالفت ایرانیان با علم و دانش دانست.
استاد مطهری در رد گفته ابن خلدون نیز می‌نویسد که اولاً وی سخن خود را بر اساس شنیده‌های رایج بیان می‌کند نه منابع موثق تاریخی؛ ثانیاً او خود از تمایلات شعوبی و ضد عربی تهی نیست و ماخذ شیعه او علی القاعده شعوبیان هستند ؛ ثالثاً ابن خلدون در قرن هشتم هجری می‌زیسته و اگر گفته وی واقعیت داشت می‌بایست مورخان سده‌های اول هجری قطعاً به آن اشاره می‌کردند، نه او که حدود 700 سال با واقعه مورد نظر فاصله دارد.
استاد مطهری در تایید و تکمیل سخن خود می‌نویسد که نباید از نظر دور داشت که در آیین زرتشتی سوادآموزی منحصر به درباریان و روحانیون بود و سایر طبقات و اصناف از بهره‌مندی آن ممنوع بودند ولذا تولید دانش و کتاب در آن فرهنگ رشد نمی‌کرد.

منبع:رجبی، محمد حسن، تاریخ کتاب در ایران، انتشارات اطلاعات، 1388، ص 11 تا 16

این مطلب تاکنون 2137 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir