ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 144   آبان ماه 1396
 

 
 

 
 
   شماره 144   آبان ماه 1396


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
کند و کاوی در «پلیس جنوب»

براي واكاوي اوضاعي كه در آن ارتش استعماري پليس جنوب به وجود آمد، ناگزيريم كه اوضاع اجتماعي سياسي ايران، نقش ابرقدرت‌هاي زمانه و نيز اوضاع فارس و سبب مبارزات و جنگ‌هاي مردم فارس پس از تشكيل پليس جنوب را تشريح نماييم:
با امضاي فرمان مشروطيت در 14 جمادي‌الثاني 1324 (1285خ/1906م)، بزرگ‌ترين رخداد اجتماعي ايران شكل گرفت و در حقيقت جامعه سياسي ايران به وجود آمد. هدف و آرمان مشروطه‌خواهي اين بود كه جامعه ايران بر اساس يك حكومت متمركز و بر مبناي نظم و قانون به وجود آيد. چنين آرماني در بين مردم آرمانگرا دست‌كم تا يك دهه پس از انقلاب مشروطه وجود داشت و آنان را از طرفداران استبداد جدا مي‌ساخت.
در انقلاب مشروطه همه مردم ايران با هم متحد بودند و با حكومتي انفرادي مخالفت مي‌كردند كه در آن تصميم‌گيري با حكومتگر بود و او اعمال بي‌قانوني مي‌كرد و همه چيز را در انحصار خود داشت. هدف مردم اين بود كه ساختار كهنه قدرت متمركز استبدادي را تغيير دهند و حكومت جديد هم متمركز و بر پايه و اساس قانون باشد. با اين كه همه مردم از اقوام مختلف ايراني در انقلاب مشروطه شركت كردند اما هدف، تأسيس حكومت‌هاي مستقل بر مبناي قوميت‌هاي جداگانه نبود.
مظفرالدين‌شاه در دوم ذي‌قعده 1324 درگذشت و فرزندش محمدعلي‌ميرزا روز شنبه چهارم ذي‌قعده همان سال به جاي پدر بر تخت نشست. در زمان مظفرالدين‌شاه نخستين دوره نمايندگي مجلس شوراي ملي (از 17 شعبان 1324 تا 23 جمادي‌الاول 1326) در حالي شكل گرفت كه ساختاري متشكل از تمام طبقات و اصناف داشت و از نظر دمكراسي سرآمد تمام دوره‌هاي مجلس شوراي ملي بود. اما پس از پيروزي انقلاب مشروطه، ديري نگذشت كه محمدعلي‌شاه با كودتا، استبداد صغير را به وجود آورد و مرحله جديدي به ميان آمد و حكومت مشروطه را عقب انداخت و اين روند، آثار خشونت‌آميز فراواني بر جاي گذاشت و سبب شد كه تغييرات شگرفي در ساختار حكومت برخاسته از مشروطيت پديد آيد. به هر روي اين جنبش كه به دليل آگاهي مردم و نيز توسعه امكانات رسانه‌اي آن زمان مانند روزنامه و تلگراف جنبه‌اي همگاني يافته بود، علما، روشنفكران، بازرگانان و مردم عادي را براي برپايي مدار قانون و عدالت ياري داد و آنها را پيروز گرداند.
سرانجام محمدعلي‌شاه ناگزيز به سفارت روس پناهنده شد و اگر چه از ايران رفت، اما تلاش مذبوحانه‌اي هم نمود و جنگ‌هايي به دست ايادي وي در ايران به راه افتاد ولي او ديگر از پادشاهي خلع شده بود. پس از وي فرزند 13 ساله‌اش، احمدشاه قاجار به پادشاهي رسيد و عضدالملك، رئيس ايل قاجار به نيابت پادشاهي برگزيده شد و هيأت كوچكي شامل 20 نفر، قوه مجريه را رهبري مي‌كرد.
مجلس دوم شوراي ملي در سال 1288ه‍ ق تشكيل گرديد و چون مشكل سياسي داخلي در ميان نبود، اختلاف و مسئله‌اي هم نداشتند اما به تدريج در ميان نمايندگان مجلس و طبقات مردم اختلاف بروز كرد. اين اختلاف سبب به وجود آمدن دو حزب شد: يكي «دمكرات عاميون» و ديگري «اجتماعيون عاميون» كه در مجلس بيشتر كرسي‌ها را به دست آوردند و فرصتي به ساير احزاب ندادند. دمكرات‌ها مخالفان خود را ارتجاعي و گروه مخالف، دمكرات‌ها را انقلابي و تندرو مي‌خواندند.
شدت اختلاف اين دو كه بعدها به كشتار هم انجاميد و نيز اختلافات بين رهبران مشروطه، به گونه‌اي شد كه هر كسي راه خود گرفت و رفت و همه چيز به انحراف كشيده شد. اين اختلاف به مطبوعات نيز رسيد و دولت مرکزی نیز تضعیف گردید.
در این میان پلیس جنوب توسط بریتانیا بدون اطلاع و موافقت دولت ایران در سال 1295 خورشیدی در جنوب ایران تشکیل و طی دو سال عده آن به 11 هزار نفر از ایرانی، انگلیسی و هندی رسید.
سازمان و تشكيلات پليس جنوب
از حدود 150 سال پيش انگليس مقاصدي نسبت به استان فارس آن روز داشته است. اما كهن‌ترين سندي كه درباره تشكيل نيروي نظامي پليس جنوب در فارس در دست داريم، يادداشتي است كه پيوست تلگرامي بوده كه لرد لانسداون وزير امور خارجه انگليس خطاب به سر آرتور هاردينگ، سفير آنها در ايران فرستاده بود. در اين يادداشت آمده است كه:
در پنجم ماه مه 1903 [1320] لرد لانسدوان در مجلس اعيان اظهار نمود ما كوشش كرده‌ايم كه تجارت و نفوذ بريطانيا را به هر وسيله‌اي كه در دست داريم تأييد و تشويق نماييم و همچنين پروژه‌هاي متعددي روي همين زمينه از قبيل تشكيل يك قوه پليس قومي براي حفظ امنيت راه‌هاي جنوبي تحت مطالعه است.
البته همان‌طور كه مي‌دانيم نيروي قزاق ايران تحت فرماندهي افسران روس‌ بود، ترديدي هم نداريم كه انگليسي‌ها به داشتن چنين نيرويي در ايران بسيار تمايل داشتند اما هنوز موفق به ايجاد آن نشده بودند.
در سال 1905 كه سر پرسي سايكس كنسول انگليس در كرمان بود به هاردينگ نوشت: «ايجاد يك نيروي سوار در جنوب ايران تحت نظارت افسران انگليسي» تنها راه‌حل هميشگي براي ناامني‌هاست.
در سال 1907 (1327ه‍ ق) امپراطوري هند پذيرفت كه هميشه نيرويي براي اعزام به ايران آماده داشته باشد تا در صورت لزوم بتواند به عمل نظامي مؤثري دست زند. نايب‌السلطنه هند با اين طرح موافقت كرد اما بر اين باور هم بود كه فرستادن نيرويي كوچك به ايران خطرناك است و راه ديگري را بايد پيدا كرد.
در بين سال‌هاي 1908 تا 1910 (1328-1326) روند اغتشاشات بوشهر و شيراز زيادتر شد. از اين نظر دولت انگليس به طور جدي به فكر يافتن چاره‌اي براي راه بوشهر به شيراز افتاد و بدين منظور جي. اچ. بيل (G.H.Bill) كنسول انگليس در اهواز در سال 1909 (1327) طرحي پيشنهاد كرد كه راه بوشهر به اصفهان را با چند صد نفر غلام مسلح و سوار كه از اداره تلگراف هند و اروپا مي‌گيرند زير نظر سه بازرس اروپايي اداره كنند. سر جرج باركلي اين طرح را ديد و آن را بدين صورت تغيير داد كه امنيت اين راه بايستي به وسيله يك نيروي 600 نفره محلي با كمك شش افسر و اداره تلگراف هند و اروپ تأمين شود و براي كيفيت بهتر از اين بابت به خان‌هاي محلي پول پرداخت شود.
در همين روند وزارت امور خارجه انگليس پيشنهاد كرد كه «نيرويي 1000 يا 1200 نفره شبيه بريگاد قزاق تشكيل شود» كه زير نظر و فرماندهي چند نفر از افسران انگليسي ارتش هند باشد. هنگامي كه اين طرح به اطلاع روس‌ها رسانده شد، روس‌ها گفتند كه اگر اين موضوع به قلمرو نفوذ روسيه گسترش پيدا نكند، اعتراضي ندارند و موافق هستند.
اما دزدي و غارت در راه‌هاي فارس زياد شد و حتي به بيل در 15 آوريل 1915 (1328ه‍ ق) حمله شد و دو نفر از سواران هندي همراه او كشته شدند. از اين نظر وزارت خارجه انگلستان به دولت ايران اعتراض كرد اما دولت ايران امكان ايجاد امنيت در كوتاه‌مدت را نداشت. پس دولت انگليس در پي توافق با دولت روسيه، به دولت ايران اظهار داشت كه اگر ظرف مدت سه ماه امنيت جاده‌هاي فارس را تأمين نكند، انگليس ناگزير است اقداماتي كند كه به موجب آن «يك نيروي محلي ايراني زير نظر فرماندهي هشت يا ده افسر انگليسي ارتش هند، براي حفاظت از اين راه تشكيل شود.»
اين يادداشت در 14 اكتبر 1910 به دولت ايران تسليم شد و دولت ايران اعلام كرد «هرگز و تحت هيچ شرايطي» نمي‌تواند بر اين طرح صحه بگذارد و به نظر دولت ايران اين عمل مغاير با حق حاكميت ايران است. ضمناً در 26 دسامبر 1910 (23 ذي‌حجه 1328) دولت ايران به وزارت خارجه انگليس خبر داد كه قصد به كار گماردن افسران سوئدي را براي ژاندارمري دارد و در ژانويه 1911 (19 محرم 1329) انگليس يادداشتي به دولت ايران ‌داد كه اقدام ايران را تأييد مي‌كند اما اگر اين اقدام كافي نبود با فرستادن افسران انگليسي ارتش هند به ايران، حق مداخله دارد.
سر ادوارد گري، وزير امور خارجه انگليس به سر جرج بوكانان، سفير انگليس در تهران تلگرامي به تاريخ 13 دسامبر 1911 (20 ذي‌حجه 1329) مخابره مي‌كند كه متن آن چنين است:
چندي قبل ما پيشنهاد نموده بوديم كه دولت ايران بايد براي تشكيل قشون منظمي به جهت تأمين طرق جنوب صاحب‌منصبان انگليسي بگمارند.
ترديدي نيست كه انگليس‌ها مي‌دانستند روس‌ها با آنها موافقت نمي‌كنند. بنابراين به روس‌ها پيشنهاد كردند كه آنها هم نيرويي براي كنترل شمال ايران تأسيس كنند اما ايراني‌ها با آن مخالفت كردند. در همين ضمن در سال 1329 انگليسي‌ها در اوج رقابت با روس‌ها موفق به ايجاد نيروي ژاندارمري سوئدي‌ها شدند. اما به سبب عدم اعتماد انگليسي‌ها به ژاندارمري كه افسران آن حاضر به سر سپردگي و خدمت به انگليسي‌ها نبودند، آنان در سال 1915 (1333ه‍ ق) به فكر از بين بردن ژاندارمري و ايجاد نيرويي متشكل از افسران خود افتادند.
مريل آمريكايي، جاسوس انگليسي‌ها در تاريخ 20 ژانويه 1915 (4 ربيع‌الاول 1333) در نامه‌اي به اوكانر، سركنسول انگليس در شيراز مي‌نويسد:
سر والتر [تونلي Sir Walter Tounley سفير انگليس در تهران] تصور مي‌كند شايد لازم باشد يك قشون مستقل ديگري ايجاد كرد و اشاره كرد كه من رئيس آن قشون باشم.
اما انگليس هنوز ترديد داشت كه ژاندارمري را از بين ببرد. به همين سبب تونلي در نامه‌اي به تاريخ سوم مارس 1915 (16 ربيع‌الثاني 1333) چنين مي‌نويسد:
در اين موقع به نظر من هيچ مناسب نمي‌آيد كه صاحب‌منصبان خارجة قراسواران را تغيير بدهند. صاحب‌منصبان انگليسي شايد در دست نباشند و اگر امروز دولت ايران را مجبور كنيم كه آنها را قبول نمايد ممكن است كه اثر خيلي بدي ببخشد؛ براي يك صاحب‌منصب آمريكايي هم اين شغل بسي دشوار است.

بدين ترتيب ژاندارمري سوئدي تشكيل شد، اما آلمان‌ها در افسران سوئدي رخنه كردند و گروهي را به سوي خود كشاندند و همين عده بر ضد روس و انگليس با يكديگر همبستگي ايجاد كردند و اين موضوع باعث ناراحتي انگليسي‌ها شده بود به نحوي كه حكومت هند به نايب‌السلطنه‌اش چنين گزارش مي‌دهد:
... در صورتي كه از دست سوئدي‌ها خلاص شويم و وزارت خارجه مايل باشد از افسران انگليسي در ژاندارمري جنوب استفاده گردد، در اين حالت آيا در نظر داشته‌ايد كه بتوان از دو افسر عالي‌رتبه مانند سايكس و كنيون... به صورت مأمور خدمت براي سازماندهي و اداري استفاده گردد؟
البته انگلستان كه ديگر اميدي به ژاندارمري نداشت، در مورد حمايت رهبران عشاير مانند سران بختياري هم تجربه ناموفقي داشت زيرا آنان نه تعهدي براي حمايت مي‌سپردند و نه اقدامي به عمل مي‌آوردند و حتي قوام‌الملك، ايلخان ايل خمسه نتوانست از تشكيلات انگليس در فارس نگهداري كند.
منافع استعماري انگليس در زمينه سياسي و اقتصادي و درگيري‌هاي آنها در فارس سبب مي‌شد تا انگليس احساس كند كه حيثيت خود را در فارس بالا ببرد چه عقب‌نشيني نيروي انگليس در بين‌النهرين و ناآرامي‌هاي فزاينده ايران براي آنها و به ويژه حضور قوي روسيه در ايران سبب كاهش حيثيت و نفوذ انگليس در فارس و ايران شده بود. به هر ترتيب از نظر انگليس و حكومت هند هر چه كه سبب از بين رفتن اين شرايط بود و توازن قدرت روسيه و انگليس را در ايران ايجاد مي‌كرد مفيد بود. اما در قرارداد مخفيانه‌اي كه بين متفقين به سبب رخدادهاي جنگ جهاني اول بسته شد، بندي هم آورده بودند كه تقسيم ايران طبق قرارداد 1907 به هم مي‌خورد و منطقه بي‌طرف از بين مي‌رود.
در روز 13 ژانويه 1916 (7 ربيع‌الاول 1334) مارلينگ (Marling) كاردار سفارت انگليس در تهران اظهار داشت روس‌ها تكيه‌گاهي چون نيروي قزاق در ايران دارند در حالي كه ما براي منافع خود نيرويي نداريم و ژاندارمري هم در وظايف خود كوتاهي مي‌كند. وي سپس افزود:
بديهي است كه منافع ما حكم مي‌كند تا براي جنوب ايران مآل‌انديشي كنيم، و در اين مورد پيشنهاد مي‌كنم كه در جريان مذاكره با دولت ايران، به اطلاع آنان برسانيم كه براي برقراري نظم در جنوب ايران كه در آنجا از منافع زيادي برخورداريم، درصدديم كه در صورت مقتضي بودن شرايط، نيرويي زير نظر افسران و مربيان انگليسي تشكيل دهيم.
مارلينگ سپس مي‌افزايد:
درست در زماني كه ما مناسب بدانيم سپاهي تحت نظر افسران انگليسي تشكيل خواهيم داد.
وزارت امور خارجه انگليس با اين طرح مخالفت نكرد. اُليفانت (Oliphant) كارشناس ايران در همان وزارتخانه با مارلينگ موافق بود. در نتيجه وزارت امور خارجه انگليس در روز 13 ژانويه 1916 با ديوان هند و رياست اطلاعات، سر جورج مك دنو تماس گرفت. دومي اظهار داشت اگر حكومت هند افسران لازم را تأمين كند اين نظريه منطقي و قابل قبول است.
حكومت هند طرح را پذيرفت و لرد هاردينگ به چمبرلن، نايب‌السلطنه هند نوشت:
ما به طور كلي به ارزش و ضرورت حفظ نماد آشكار تسلط انگلستان در خارج از قلمرو نفوذ روسيه واقفيم و همواره از تشكيل نيرويي زير نظر افسران انگليسي، پشتيباني كرده‌ايم.
حال موافقت چمبرلن را لازم داشت كه چمبرلن نامه زير را به هاردينگ نوشت، ضمن آن كه سايكس را براي اين كار توصيه كرد:
من مشكلات را درك مي‌كنم، اما هم به خاطر احياي نظم و هم براي جلوگيري از تقليل نفوذ انگليس در خارج از تهران، در صورت امكان ترتيبات مشابهي زير نظر افسران انگليسي، بي‌نهايت مطلوب است.
و سرانجام نايب‌السلطنه هند با اين طرح موافقت كرد و نوشت:
ما هميشه از به وجود آوردن نيرويي زير نظر افسران انگليسي براي اين منظور پشتيباني كرده‌ايم.
سپس ديوان هند در 19 ژانويه 1916 (13 ربيع‌الاول 1334) نوشت كه معتقد است اين طرح نظامي – استحفاظي اهميت زيادي دارد و بر آن پافشاري نمود و سايكس را براي اين كار توصيه كرد. و افزود كه سايكس از سيستان شروع كند و كار را تا كرمان و بندرعباس گسترش دهد و همزمان يكي از افسران زيرنظرش از ميان ايلات دوست در اطراف بوشهر سربازگيري كند اما مارلينگ و فرمانفرما كه بيشتر تقويت قوام‌الملك را در نظر داشتند و اقتدار حكومت كرمان در نظرشان بود مخالفت كردند و خواستار اعزام يك نيروي كوچك مجهز به توپ شدند و در 28 ژانويه 1916 (8 بهمن 1294) حكومت هندوستان اظهارنظر كرد كه امكان اعزام نيروي نظامي به بندرعباس وجود ندارد و پيشنهاد كرد كه سايكس كار خود را شروع كند. وزارت خارجه انگليس هم پيشنهاد مشابهي داد و سربازگيري در بوشهر را صلاح ندانست. اما در قرارداد روس و انگليس با تشكيل دو نيروي 11 هزار نفره در شمال توسط روس‌ها و در جنوب توسط انگليسي‌ها موافقت شده بود. در ضمن چمبرلن مي‌دانست كه ايرانيان با تشكيل چنين نيرويي در ايران مخالفت خواهند كرد زيرا «اين امر به رسميت شناختن منطقه تحت نفوذ ذكر شده در كنوانسيون انگليس – روسيه قلمداد خواهد شد» اما مي‌گفت اين پيشنهاد را بايد بر آنها تحميل كرد.
ديوان هند نيز پيشنهاد كرد كه براي بستن دهان دولت ايران اظهار دارند كه سايكس براي فرماندهي بر نيروي انگليسي مستقر در سيستان مي‌آيد. سپس اين نيرو در اختيار دولت ايران قرار داده خواهد شد و هر اعتراضي كه از طرف ايران بشود جوابگو خواهد بود. اوليفانت بر اين باور بود كه اين مسئله هر چه زودتر حل شود بهتر است و نيكلسون اظهار مي‌داشت: «... بلافاصله دست به كار شويم و اگر هدف اصلي اين مأموريت در لفافه است، اينجانب عرض مي‌كنم مي‌توانيم رضايت ايران را ناديده بگيريم.»
اين موضوع سبب بحث و جدل‌ها بين مارلينگ و نايب‌السلطنه شد. نايب‌السلطنه بر اين باور بود كه اين نيرو كاملاً نظامي است و حقوق افراد آن توسط حكومت هند پرداخت خواهد شد و هدف از برپايي آن صلح و امنيت مناطق شرق ايران در مرز هند است. از سوي ديگر هاردينگ معتقد بود كه نظارت آن بايد در دست وي باشد و دولت ايران هم آن را به رسميت بشناسد.
اما مارلينگ اين نيرو را سياسي مي‌دانست و بر اين باور بود كه براي اعاده نظم و حفظ حيثيت انگليس در جنوب ايران است پس بايد تحت نظر او باشد. مارلينگ در اول فوريه 1916 (12 بهمن 1294) مي‌خواست نيرويي 1600 نفره از مصر به بندرعباس بفرستند تا ساكنان آنجا را بترساند و وادار به احترام و نظم كند.
البته اعزام اين نيرو از مصر بستگي به موافقت وزارت جنگ داشت و هاردينگ با آن مخالفت كرد. هاردينگ همچنين با اعزام نيرو به قلمرو قوام‌الملك مخالف بود زيرا اين كار را مسئله‌اي سياسي مي‌دانست و به علاوه بعيد مي‌دانست كه اين نيرو بتواند زير سلطه قوام‌الملك انجام وظيفه كند چه او گروه بيشماري از عشاير بهارلو و عرب را به دور خود گرد آورده بود و انتظار داشت صولت‌الدوله به ژاندارمري حمله كند.
او سرانجام با رفتن سايكس به عنوان بازرس كل به بندرعباس و تشكيل نيرو موافقت كرد. و چون سايكس دير مي‌رسيد قرار شد قوام‌الملك فراري در بوشهر به كاكس مراجعه كند. با اين آراي ضد و نقيض سرانجام كابينه جنگ بريتانيا در روز 16 فوريه 1916 (11 ربيع‌الآخر 1334) به وزارت امور خارجه انگليس، ديوان هند و وزارت جنگ دستور داد جلسه مشتركي براي برآورد اوضاع ستاد نيروهاي مسلح انجام دهند و نتيجه را در اختيار كميته جنگ بگذارند.
كميته جنگ روز 29 فوريه 1916 (24 ربيع‌الآخر 1334) گزارش رئيس ستاد ارتش انگليس را كه از نظريه‌ هاردينگ حمايت مي‌كرد، بررسي نمود و در روز اول مارس (26 ربيع‌الآخر 1334) به اطلاع مارلينگ رساند كه وزارت جنگ نيرويي به وجود خواهد آورد اما نه در مناطق داخلي. همچنين وزارت جنگ موافقت كرد كه اين نيرو، به استثناي اعزام نيروي منظم، از قوام‌الملك حمايت كند حتي اگر با اعزام چند افسر انگليسي باشد. ضمناً به سايكس دستور داده شد تا با قوام‌الملك تماس بگيرد و نيازش را برآورد كند.
سرانجام مارلينگ و هاردينگ كه با هم اختلاف داشتند به توافق رسيدند. در ششم مارس 1916 (اول جمادي‌الاول 1334) نايب‌السلطنه به ديوان هند اطلاع داد كه قرار است روز 12 مارس، سايكس، كراچي را به مقصد ايران ترك كند و چون اين موضوع، حركت فوري قوام‌الملك را به تعويق مي‌اندازد، شايسته است كه قوام‌الملك با اعطاي پول و جنگ‌افزار، دلگرم شود تا معطل سايكس نماند.
وزارت امور خارجه كه مسئله مطرح شده بالا را از نايب‌السلطنه هند شنيدند تصور كردند سايكس در ايران است. اوليفانت در اين مورد مي‌نويسد:
متجاوز از يك هفته قبل، ديوان هند خاطرنشان ساخت كه سر پرسي سايكس در ايران حضور دارد، اما اكنون مي‌بينيم كه تا يك هفته ديگر هم در آنجا نخواهد بود. با اين كم‌تحركي و مسامحه‌كاري، مقامات رسمي ما در ايران به دشواري خواهند توانست پيشرفتي در كارها داشته باشند...
در اين حال لرد كرو (Lord Crew) كه جانشين گري شد، خشم خود را چنين بيان مي‌كند: «ما در جنوب ايران آن طور كه بايد و شايد قدرت‌نمايي نمي‌كنيم». اما همزماني ديركرد سايكس با حركت قوام‌الملك اين انديشه را به وجود آورد كه حكومت هند چنين وضعي را تعمداً به وجود آورده است.
سرانجام سايكس وارد بندرعباس شد. البته براي تأمين بودجه قرار شد در هيأت وزراي انگلستان مذاكراتي انجام دهند و سرانجام قرار شد حكومت هند و دولت انگلستان بودجه آن نيرو را تأمين كنند. وزارت امور خارجه انگليس نيز به خزانه‌داري آن كشور تأكيد كرد كه تشكيل اين نيرو براي حفظ منافع انگلستان امري بسيار حياتي است و در نتيجه خزانه‌داري روز 30 مارس 1916 (25 جمادي 1334) تصميم گرفت كه نيمي از هزينه را بپردازد.

هدف و انگيزه تأسيس
در مورد تأسيس پليس جنوب نظريه‌هاي گونه‌گوني ارائه شده است كه عبارتند از:
1. براي تأمين امنيت راه‌هاي تجارتي بوشهر – شيراز به اصفهان بوده است (نظر منابع انگليسي)
2. اين نيرو وظايف ژاندارم و پليس راه را براي دفع فتنه اشرار، دور نگاهداشتن آنها از راه‌هاي تجارتي كه معبر كالاهاي انگليسي بود و حفظ آرامش نواحي جنوب، انجام مي‌داد.
وزارت امور خارجه [انگلستان] و مارلينگ ... آنها مايل بودند نيروي سايكس [پليس جنوب] يا هر نيروي قابل دسترس ديگر به عنوان يك نيروي موقتي براي تهاجم عليه آشوبگران و آلمان‌ها مورد استفاده قرار نگيرد.
3. ناامني و شورش در ايالت فارس و بالاخره مسدود شدن جاده بوشهر – شيراز، دولت انگلستان را بر آن داشت... [كه براي تشكيل يك] نيروي نظامي در جنوب... اقدام عملي و يك طرفه به عمل آورد.
4. براي حفظ انتظام جنوب.
5. براي حمايت از منافع خود [انگلستان] در جنوب ايران.
6. امنيت راه‌هاي تجارتي جنوب ايران و حفاظت از چاه‌هاي نفت (به دليل اهميت نظامي، سياسي و اقتصادي، مقابله با عشاير و مقابله با مأموران آلماني).
7. [انگلستان] براي حفظ صنايع نفتي و دفع شورش‌هاي ضدانگليسي [پليس جنوب را به وجود آورد]
8. بر اساس اسناد معتبر و چاپ نشده كابينه زمان جنگ انگلستان، حفظ لوله‌هاي نفتي و دسترسي به منابع نفت جنوب ايران كه سوخت بحريه انگليس را تأمين مي‌نمود، از علل عمده ايجاد تقويت نيروي پليس جنوب بوده است.
9. براي حفظ طرق و امنيت جنوب و براي مقابله با عمليات مأمورين و عمال آلماني...
10. براي نگهداري تأسيسات و منابع نفتي جنوب ايران و جلوگيري از نفوذ آلمان‌ها...
11. براي مقابله با آلمان‌ها
12. در برابر انعكاس نفوذ آلمان در جنوب ايران، نمايندگان آنها در گروه عشاير كه مخالف بريتانيا بودند (نظر آمريكايي‌ها).
13- آلمان‌ها به دامن زدن احساسات ضدانگليسي در ميان مردم و عشاير بدوي جنوب ايران روي آوردند و براي مبارزه با آنها بريتانيايي‌ها به تشكيل ارتشي به نام قشون جنوب يا اس. پي. آر اقدام كردند كه همچنين مي‌توانست در صورت حمله آلماني‌ها به ايران از هندوستان دفاع نمايد.
14. سپاه آشناي تيراندازان جنوب (پليس جنوب) را براي مبارزه با عمليات تخريبي آلمان – تركيه و هم براي سركوب جنبش ضدامپرياليستي ساخته بودند... (نظر روس‌ها)
15. دولت انگليس... براي كمك به دولت ايران در حفظ امنيت داخلي طرق تجارتي و جلوگيري از بي‌نظمي‌هايي كه بيشتر به واسطه آلمان‌ها و نماينده‌هاي ديگران توليد مي‌‌شد [اقدام به] تشكيل [اين نيرو] نمود.
16. مأموريت سايكس تشكيل يكان نظامي از افراد محلي و به فرماندهي افسران انگليسي بود،‌ تا سركشي عشاير ضدانگليسي را سركوب كند، فعاليت شبكه جاسوسي باقيمانده آلمان‌ها را از ميان ببرد و مناطق جنوبي ايران را اشغال كند.
17. سايكس هدف از مأموريت خود را به عنوان فرمانده پليس جنوب بدين صورت نوشته است: «ايجاد نيرويي بود از افراد محلي به منظور احياي نظم و قانون در خدمت منافع دو دولت روسيه و انگلستان»
18. هدف آن بود كه براي جايگزين ساختن ژاندارمري كه ضدانگليسي بود و به واسطه عدم پرداخت حقوق‌ها و مواجب، رشته امورش از هم گسسته بود، قواي ديگري ترتيب يابد.
19. براي جلوگيري از گسترش كمونيزم در جنوب ايران بود (نظر منابع غربي و غيرغربي)
كه اين نظريه بسيار ضعيف است چه هيچ‌گونه رخداد و اثري از تمايل حتي يك نفر به كمونيزم در فارس ثبت نشده است.
20. [انگليس] به بهانه ضعف دولت‌هاي مركزي ايران و ناتواني آنها در برقراري نظم و آرامش و به عنوان حفظ منافع خود در هندوستان و تأمين حريم امنيت آن، تصميم گرفت جنوب ايران را زير مراقبت مستقيم بگيرد. به همين منظور به تشكيل پليس جنوب اقدام كرد.
21. به مارلينگ گفته‌اند به دولت ايران بگويد كه پليس جنوب براي ابقاي استقلال و اقتدار ايران و احياي نظم در جنوب [است].
22. سرگرد گوستاو نيلستروم از سازمان ژاندارمري سوئدي‌ها در خاطرات خود مي‌نويسد:
بيست‌و نهم مه [1915] پيكي از بوشهر آمده بود. خبرهاي شگفت‌انگيزي داشت... متن چند تلگراف سري ميان سرفرماندهي نيروهاي انگليسي در هند و كنسولگري انگليس در بوشهر را به همراه داشت. در يكي از آن تلگراف‌ها كنسول انگليس ضمن ارائه اطلاعاتي پيرامون اوضاع منطقه خواهان دخالت سريع شده بود.
23. پليس جنوب تنها براي تداوم بخشيدن به تسلط انگليس در جنوب ايران تشكيل شده بود اگر چه اين نيرو ظاهراً زير نقاب «برقراري نظم و قانون به سود دولت‌هاي بريتانيا و ايران» بود، اما واقعيت اين بود كه انگليسي‌ها همان‌طور كه در هند عمل كرده بودند، مي‌خواستند با تشكيل نيروهايي متشكل از افراد بومي، به ادامه سلطه‌شان مطمئن باشند. (نظر آلمان‌ها)
24. هم او مي‌افزايد: «تنها هدف سايكس اين بود كه جنوب ناآرام ايران را، كه شايد در حكم مستملك امپراتوري انگليس به شمار مي‌رفت، به سلسله مستعمرات انگليس در خليج‌فارس پيوند دهد و در نتيجه آنجا را به جزيي از حوزة مقدم و سوق‌الجيشي ورود به هند تبديل كند.
25. [پليس جنوب] به عنوان يك ضرورت جنگي، در سال 1916 (1295خ) به وسيله بريتانيايي‌ها ايجاد شد.
جايي ديگر در همين مأخذ [ص 8] مي‌نويسد: «... خارج از پايتخت نيز حضور نظامي بريتانيا همراه تفنگداران جنوب ايران، يادآور تهديدي بود كه در صورت لزوم مي‌توانست با نمايشي از قدرت همراه گردد.»
26. براي جدا كردن استان فارس (آن زمان شامل چهار استان كنوني فارس، كهگيلويه و بويراحمد، بوشهر، هرمزگان)، خوزستان و اصفهان از ايران (نظر منابع آلماني و انگليسي)
كحال‌زاده مي‌نويسد كه يك مستخدم سفارت انگليس در سال 1336 (1918/ 1297) به يكي از كارمندان ايراني سفارت آلمان مراجعه مي‌كند و اظهار مي‌دارد چون روس و انگليس با بستن قراردادها به ايران خيانت مي‌كنند. من مي‌خواهم به ايران و شما خدمت كنم و يادداشت‌هاي افتاده در سطل زباله آنها را بياورم و به شما بدهم. سفارت آلمان با بررسي دقيق موضوع و احتياط حاضر مي‌شود كه وي از طريق كحال‌زاده، يادداشت‌ها را بياورد و اين كار را مي‌كند.
در شب چهارشنبه 9 رمضان 1336 (19 ژوئن 1918/ 29 خرداد 1297) كه مبارزات مردم عليه پليس جنوب به اوج رسيده بود تلگرافي به صورت رمز از سركنسول انگليس در شيراز به سفيركبير انگليس مي‌رسد كه رمزگشايي مي‌شود و فحواي آن چنين بوده است: «وقت آن رسيده است به وعده خود وفا كنيم و به فارس استقلال داخلي داده شود و امارت آن به فرمانفرما و پسران واگذار گردد.»
مسلم است كه اين كار مي‌بايستي با پليس جنوب انجام مي‌شد و متن خبر آن‌گونه است كه از پيش چنين تصميمي گرفته بودند. همان شب سفارت آلمان دولتمردان ايران را از موضوع آگاه و روز بعد در روزنامه ايران اعلاميه سفارت آلمان منتشر شد و بدين وسيله توطئه انگليسي‌ها براي تقسيم ايران فاش گرديد:
ابلاغيه سفارت امپراتوري آلمان
در اين موقع كه دولت امپراتوري آلمان طبق مواد قرارداد (برست‌لي توفسك) استقلال و تماميت ايران را تضمين نموده، ژنرال قنسول انگليس از شيراز پيشنهاد كرده است كه موقع آن رسيده تحت رياست يا نيابت سلطنت فرمانفرما و پسران استقلال داخلي به فارس داده شود.
به تاريخ بيستم ژوئن 1917- كفيل سفارت امپراتوري آلمان زمر.
البته سفارت روسيه اعلاميه‌اي مبني بر حمايت از ايران صادر كرد و سفارت انگليس جوابيه‌اي مبني بر دروغ بودن خبر سفارت آلمان صادر نمود و سفارت آلمان پاسخ دقيقي در اين باره داد .

منبع: پلیس جنوب ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1394، بخش مقدمه و ص 315 تا 328

این مطلب تاکنون 2330 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir