ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 135   بهمن ماه 1395
 

 
 

 
 
   شماره 135   بهمن ماه 1395


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
تاریخچه وزارت امور خارجه در ایران

ويلم فلور مترجم: جواد کريمي
اگر چه همزمان با حکمراني پادشاهان صفوي در ايران، رفت و آمدهاي سياسي و فرهنگي ميان دربار ايران و دربار کشورهاي ديگر، به ويژه کشورهاي اروپايي، افزايش يافت، اما تا زمان پادشاهي فتحعلي شاه قاجار نهاد اداري ويژه اي براي انجام وظايف مربوط به مناسبات خارجي وجود نداشت و ديدارها و تصميم گيري هاي مربوط به مناسبات خارجي توسط شاه و صدر اعظم انجام مي شد. از دهه 1830 به بعد برخي از قدرت هاي خارجي سفارتخانه هاي دائمي با حضور سفرا و فرستادگان ديپلماتيک در ايران تاسيس نمودند و تشکيلات وزارت خارجه تاسيس شد و به تدريج گسترش يافت؛ اگر چه همچنان شاه و صدر اعظم بالاترين تصميم گيرندگان در همه مسائل کشوري و از جمله امور خارجه بودند. اين مسئله در زمان حکومت پهلوي نيز ادامه يافت و شاه همه مسائل خارجي را نيز تحت نظارت مستقيم خويش داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي تحولي بزرگ در کادر وزارت امور خارجه به وجود آمد.
در دوره صفويه نهاد اداري ويژه مناسبات خارجي وجود نداشت. فرايند تصميم گيري در مناسبات خارجي ايران با قدرت هاي بيگانه تنها در دست شاه و صدر اعظم بود. در مواردي که اعزام فرستاده ضرورت داشت، همواره شاه خود سفير ويژه اي منصوب مي کرد. اين سفير حامل رهنمودهاي روشني براي دست يابي به آنچه ضرورت داشت، بود. چنين فرستاده اي تام الاختيار نبود، بلکه تنها يک سخنگو بود. شاه سفراي خارجي را که به دربار صفوي بار مي يافتند، به حضور مي پذيرفت.
در دوره صفويه شاه همواره با سفراي خارجي در تعامل بود. با وجود اين، پس از شاه عباس دوم «شرفيابي سلطنتي» که به سفرا اعطا شده بود، به يک مراسم نمايشي بي روح که تنها جنبه تشريفاتي داشت، بدل شد.
در سراسر دوره صفوي، صدر اعظم شخصيتي کليدي بود که بر همه مناسبات خارجي اشراف داشت. هيچ امري از امور داخلي و خارجي بدون اجازه او انجام نمي پذيرفت. به هر حال صدر اعظم وظيفه سخت مذاکرات با ديگر کشورها را بر عهده داشت. او به تنهايي در مراحل آغازين و پاياني مذاکرات، آنجا که ارائه رهنمود و تصميم او لازم به نظر مي آمد، شرکت داشت. مذاکره کنندگان واقعي و يا کارگزاران ديپلماتيک دولت از ميان بزرگان کشوري و لشکري بودند. بيشتر وقت ها نماينده اصلي ديپلماتيک، مقامي حکومتي و بيشترين دلمشغولي او مذاکره درباره يک موضوع مهم بود. براي نمونه اروپايي ها که مي کوشيدند امتيازهاي تجاري بهتري، به ويژه در تجارت ابريشم، به دست آورند، همواره با مستوفي کسا، کسي که متصدي درآمدهاي ناشي از توليد ابريشم مناطق بود، در ارتباط بودند. با اين همه، مقام هاي حکومتي ديگر نيز پيوسته درگير حوزه مناسبات خارجي مي شدند، زيرا هيچ نهاد رسميِ پاسخگوي امور خارجه وجود نداشت و افزون بر آن، هر کسي که در زمره رجال سياسي بود، مي کوشيد وزن سياسي خود را به ديگران اثبات کند تا بتواند در بازي سياسي امتيازهاي عالي به دست آورد و جايگاه خود را در سياست دربار ارتقاء بخشد.
با اين وصف، دو مقام رسمي، از آن رو که پاسخگوي جنبه هاي معيني از مناسبات خارجي بودند، شاخص و نمايان بودند؛ نخست «مهماندارباشي» (مقام رسمي متصدي امور پذيرش و پذيرايي از فرستاده خارجي) بود. نه پادشاه و نه هيچ قدرت خارجي که با ايران رابطه داشت، نزد ايران نمايندگي ديپلماتيک نداشت. تنها هلند و بريتانيا، آن هم از راه کمپاني هند شرقي هلند و کمپاني هند شرقي بريتانيا به گونه اي نمايندگي دائمي نزد ايران داشتند، اما اين نمايندگي ها تنها به امور جاري تجارت مي پرداختند.
اگر مشکل تجاري، تحول سياسي يا رويداد تغيير سلطنت پيش مي آمد، شاه يا فرمانرواي قدرت خارجي، سفيري حامل پيام مقتضي گسيل مي داشت. هم چنين کمپاني هاي تجاري اروپايي از اين اختيار برخوردار بودند که سفيري براي حل و فصل مناقشات بزرگ پيش آمده گسيل دارند. بنابراين يک سفير يا ميهمان خارجي به هنگام ورود به سرحدات ايران، به خودي خود، ميهمان شاه به شمار مي آمد. سفير يا ميهمان خارجي با اعلام حضور خود نزد فرماندار يا حاکم آن شهر مرزي (بيشتر ايروان، هرات، بندر عباس) از جانب مقام «ميهماندار» به طور رسمي پذيرش مي شد. ميهماندار مسئول پذيرايي، خورد و خوراک و راهنمايي سفير در ادامه مسير تا به دربار شاه بود.
رده «ميهمان دار» به اعتبار آن شخص (ميهمان) و مقدار احترامي که شاه براي او قائل بود، بستگي داشت. ميهماندار در همه روزهاي اقامت سفير در ايران و نيز در روزهاي بازگشت او به سرحدات (هر چند در مسير بازگشت، اغلب ميهماندار ديگري بر اين کار گمارده مي شد) مسئول بود. به هنگام حضور سفير در اقامتگاه سلطنتي، ميهمان دار سفير را براي شرفياب شدن به حضور پادشاه و پيشکش کردن هداياي رسمي او و معرفي به مقام هاي برجسته حکومتي ديگر، با خود به دربار مي برد.
ميهماندار هيئت ميهمان را از اختصاص جايگاه مناسب و موقعيت معتبر براي آن ها در محفل رسمي دربار مطمئن مي ساخت. پس از شاه عباس اول شاه به طور معمول گفتگويي با سفير نداشت و همه اين امور (شرفيايي و پذيرش هدايا) با صدر اعظم بود. هنگامي که سفير هدايا را پيش کش مي کرد، ميهمان دار بر سياهه برداري و قيمت گذاري آن ها نيز نظارت داشت. در انجام اين وظيفه، مقامي به نام «پيش کش نويس» به او کمک مي کرد.
مقام مسئول ديگر در مناسبات خارجي، «مجلس‌نويس» (يا «وقايع‌نگار») نام داشت. او را که متصدي جنبه هاي اداري مناسبات خارجي بود، «وزير چاپ» نيز مي خواندند. مجلس نويس افزون بر اينکه موظف بود شاه و درباريان محرم شاه را از رويدادهاي جاري مملکتي آگاه کند، وظيفه داشت چند و چون مناسبات کشور با قدرت هاي خارجي و معاهدات دوجانبه را زير نظر داشته باشد. بنابراين سفيران دولت هاي خارجي همواره با مجلس نويس ديدار داشتند و اسناد مربوطه را براي بايگاني به او مي سپردند. هم چنين مجلس نويس تاريخ ورود و هدف از ديدار و ماهيت درخواست آنها (سفيران) و تصميماتي که گرفته مي شد و پاسخ هايي که به آنها داده مي شد، را مکتوب مي کرد. همچنين او نامه هاي آنها را در حضور شوراي سلطنتي به صورت علني مي خواند. مجلس نويس به طور معمول در جلسه مذاکرات صدر اعظم با سفير ميهمان حاضر مي شد. وي همچنين نامه هاي ارسال شده به سوي قدرت هاي خارجي را مي نگاشت. براي انجام اين کار، گروهي نسّاخ (نگارنده) از دارالانشاء (دبيرخانه) او را کمک مي کردند که به طور مشخص، «نامه نويس» نامه هاي خطاب به سران خارجي را مي نگاشت، حال آنکه «طُغري نويس» عنوان نامه ها را مي نوشت.
اين وضعيت در سلسله هاي پس از صفويه که ترتيبات اداري آنها در واقع ادامه همان سنت ديواني صفويه بود، تغييري نيافت. در دولت افشاريه (که موسس آن نادرشاه بود) تنها يک مرجع مقتدر وجود داشت؛ برخي از افسران او همچون ميرزا تقي شيرازي، اگر چه قدرت بيشتري نسبت به ديگران داشتند، اما در تجزيه و تحليل نهايي همه تصميمات را شخص شاه مي گرفت. اين وضعيت در دوره زنديه نيز تغيير نيافت. کريم خان به همراه صدر اعظم خود هر ارتباط ديپلماتيک را برقرار و هدايت مي نمود.
در دوره قاجار نيز به رسم گذشته، صدر اعظم متولي امور خارجي بود. تا مدتها مناسبات خارجي زير نظر وزارت داخله بود. مجموعه‌ای که عهده‌دار مسئولیتهای امورخارجی کشور باشد در زمان آقامحمدخان قاجار و به منظور برقراری روابط سیاسی با سایر دولت‌ها، تأسیس شد. در ابتدا، آن را «سازمان امور خارجی» یا دفترخانه غُربا می‌نامیدند و نخستین فردی که برای تصدی این سازمان گماشته شد، رضاقلی‌خان منشی‌الممالک بود که پیشتر، زمامدار وزارت امور داخله بود و به مدت ۱۲ سال، سرپرست سازمان امور خارجی شد . اما جنگ هاي ايران و روس در سال هاي 13-1804 ضرورت ايجاد نهادي مشخص را که خود به صورت مستقل متولي مناسبات خارجي باشد، آشکار کرد. در 1821 وزارت امور خارجه به رياست يک کفيل پا گرفت. تنها در 1824 وزير امور خارجه (به مفهوم امروزي) منصوب شد. نخستين وزيري که عهده دار امور خارجي شد، ميرزا عبدالوهاب نشاط معتمدالدوله اصفهاني بود؛ گرچه او چنين عنواني ( وزير امور خارجه ) نداشت. در 1824 فتحعلي شاه، حاجي ميرزا ابوالحسن شيرازي را به سمت وزير[ميرزا] دول خارجي گماشت. او در اين منصب تا زمان مرگ فتحعلي شاه در 1834 باقي ماند. از آنجا که شيرازي در اختلاف جانشيني ( شاه ) موضع نادرستي در پيش گرفت، محمد شاه تا سال 1835 هيچ وزير خارجه اي منصوب نکرد. تا اينکه در آن سال، ميرزا علي، پسر قائم مقام فراهاني را به شکل صوري به عنوان وزير خارجه منصوب کرد، اما در واقع حاجي ميرزا مسعود انصاري گرمرودي بود که در اين سمت کار مي کرد. انصاري گرمرودي نخست در 1838 و پس از آن دوباره از 1846 تا 1848 وزير خارجه بود. ميرزا ابوالحسن ايلچي شيرازي در سال 1840 دوباره به عنوان وزير خارجه منصوب شد و تا هنگام مرگ در 1846 در اين سمت باقي ماند. در اين دوره نيز «وقايع نگار» وجود داشت که وظايفي در مناسبات خارجي عهده دار بود.
از 1830 به بعد برخي از قدرت هاي خارجي، سفارت خانه هاي دائمي با حضور سفرا و فرستادگان (وزير مختار، ايلچي، کنسول) در ايران تاسيس نمودند و برخي چون بريتانيا، روسيه و ترکيه عثماني افزون بر سفارت، شماري کنسولگري (قنسول، باليوز، شهبندر) تاسيس کردند. در برابر، ايران نيز تا ميانه سده نوزدهم چنين سفارتخانه ها و کنسولگري هايي در اين کشور ها بر پا کرد؛ به اين معنا که اتباع خارجي به طور رسمي براي ارتباط با حکومت ايران، تنها بايد از راه سفارت خانه يا کنسول گري متبوع خود اقدام کنند. براي نمونه، اگر اتباع خارجي درباره اجاره اسب هاي چاپار درخواستي از وزير خارجه ايران داشتند، وي دستور مقتضي را صادر مي کرد. در اين دوره هم چنان «ميهمان دار» سفرا را همراهي مي کرد و در هر شهر سفيران از جانب حاکم آن جا پذيرائي مي شدند و کوتاهي در اين امر نوعي بي احترامي به شمار مي رفت. حتي روسيه تا بدانجا پيش رفت که معاهده اي درباره اتباع خود منعقد کرد که در آن همه احترام ها، ديدار با مقام هاي رسمي (از نخست وزير تا رده هاي پائين) که اتباع روسيه شايسته درخواست آن بودند، تعريف شده بود.
در 1881 وزارت امور خارجه بر پايه الگويي اروپايي و با تشکيلات سازماني مفصل، از نو سازماندهي شد. وزارتخانه جديد شامل چهار بخش بود که به ترتيب به امور مربوط به بريتانيا، روسيه، ترکيه عثماني و کشورهاي غير همسايه مي پرداختند. افزون بر آن، پنج دايره پشتيباني شامل امور بازرگاني، تشريفات، آرشيو، ترجمه و رمز، و حسابداري وجود داشت. ايران در پايتخت هاي کشورهايي که شريک عمده تجاري کشور بودند و نيز در شهرهايي که جوامع اقليت مقيم بزرگ ايراني اقامت داشتند، سفرا و کنسول هايي داشت. وزارت خارجه همچنين در پاره اي از شهرها که در آن کنسولگري هاي خارجي داير بود، يا اقليت هاي بيگانه اقامت داشتند و يا از نظر تردد (ترافيک) مرزي نقشي مهم دارا بود، کارگزاري هايي بر پا کرده بود.
سازمان وزارت خارجه ماهيت مناسبات خارجي ايران را بازتاب مي داد. در سال هاي 1905-1881 تغييري مهم در اين سازمان پديدار نشد. مهم ترين بخش ها، همان بخش هاي مربوط به بريتانيا، روسيه و ترکيه عثماني بود. همچنين بخشي به نام «امتيازات» وجود داشت. بخش ويژه «دادگاه هاي کنسولي»، بازتاب دهنده «حقوق قضاوت کنسولي» - که بسياري از قدرت هاي خارجي در ايران از آن برخوردار بودند- بود. اين مسئله همچنين از شمار کارگزاري هاي وزارت خارجه در 24 شهر ايران و بيش از همه، در آن شهرهايي که قدرت هاي خارجي، کنسولگري در آن داشتند، آشکار مي شد. افزون بر اين، حدود 45 « اُمناي تذکره » در سراسر ايران و البته بيشتر در شهرهاي مرزي، به ويژه شهرهاي آذربايجان، زير نظر اداره کل رويداد ( اداره کل تذکره ) مستقر و فعال بودند. هم چنين اداره‌اي براي کميسيون مرزي ايران و ترکيه عثماني وجود داشت. ايران سفيران و کنسول هايي در ترکيه عثماني، ايالات متحده، اتريش، آلمان، بريتانيا، ايتاليا، بلژيک، روسيه، فرانسه، هلند و سفيري براي بالکان داشت. در برابر، اين کشورها نيز نمايندگي هاي سياسي در ايران داشتند.
نقش و اهميت وزير به آزادي عمل وي بستگي داشت که از صدر اعظم به دست مي آورد؛ صدر اعظمي که در همه امور از جمله مناسبات خارجي فصل الخطاب بود. اين نقش همچنين به ويژگي هاي شخصيتي صدر اعظم و وزير امور خارجه نيز بستگي داشت. براي نمونه، ميرزا حسين خان (سپهسالار) که نقشي بارزتر از پيشينيان و جانشينان خود ايفا کرد.
مقام هاي سفارت و کنسولي مانند ديگر منصب ها به پيشنهاد دهنده قيمت بالاتر، فروخته مي شد. قيمت هايي که گاه پيشنهاد مي شد، بسيار بالا بود. اين مناصب منابع درآمدي مهمي را از راه فروش گذرنامه و ديگر اوراق مسافرتي، توزيع نشان ها و استفاده از نامه هاي ديپلماتيک براي مقاصد تجاري براي صاحب آن در برداشت. مناصب تفليس، بغداد و استانبول بسيار خواهان داشتند، زيرا شمار زيادي ايراني در اين شهرها ماندگار بودند و هم چنين فعاليت هاي قضايي که از جانب سفير يا کنسول انجام مي گرفت، بسيار سودآور بود.
در دوره پهلوي 57-1304ش/ 78-1925 بنيان مديريت مناسبات خارجي تغييري زياد نکرد. فرايند تصميم سازي در تهران، جايي که رضاشاه همه تصميمات را در آنجا مي گرفت، متمرکز بود. از 32-1320ش/ 53- 1941 قدرت شاه محدود بود، زيرا با اشغال کشور از جانب متفقين تا سال 1324ش / 1945 و پس از آن، مناسبات خارجي بيرون از کنترل شاه بود، اما پس از کودتاي 28 مرداد 1332/ اوت 1953 که قدرت سلطنت اعاده شد، شاه بر همه سياست ها چيرگي يافت. شاه از راه ديدارهاي رسمي يا به حضور پذيرفتن رجال مملکتي، مذاکرات مربوط به مسائل کليدي را زير نظر مستقيم خود داشت. بنابراين وزير امور خارجه نسبت به اعضاي ديگر کابينه جايگاه پايين تري داشت.* وزير خارجه بيشتر وقت ها يک ديپلمات يا يک سياستمدار بود
با وجود اين، تغييراتي بنيادين از نظر اداري در وزارت امور خارجه در دوره پهلوي پديد آمد. در 1313 ش / 1934 در نمودار سازماني وزارتخانه بازنگري کاملي شد. همراه اين واقعيت که حق کاپيتولاسيون در 1307 ش/ 1928 ملغي شد و اينکه مهاجرت به روسيه متوقف گرديد، ترکيب سازماني وزارتخانه نيز تغيير کرد. وزارت امور خارجه هم چنان توسط وزيري که معاوني او را ياري مي داد، مديريت مي شد. هم چنين اداره رمز و بخش بازرسي و چهار اداره سياسي به نام اداره هاي اول تا چهارم، بخش «اطلاعات، انتشارات و ترجمه»، بخش «اخبار» و نيز بخش هاي « تشريفات »، «گذرنامه و مهر و موم» و «آرشيو» و «حسابداري» شکل گرفت. شمار سفرا افزايش يافته بود و ژاپن، آمريکاي لاتين، لهستان، سوئد و مصر را در بر مي گرفت. در برابر به شمار نمايندگان خارجي در ايران، نمايندگاني از کشورهاي ليتواني، فنلاند، عراق و روماني افزوده شد.
پس از 1313 ش/ 1934 پاره اي اصلاحات جزئي براي تنظيم وظايف و رويارويي وزارتخانه با چالش هاي تازه انجام شد. حدود سي سال بعد، براي نمونه، شمار اداره هاي کل سياسي افزايش يافته و به شش اداره کل رسيد. در همين مدت دوايري جداگانه در امور خليج فارس و سازمان هاي بين المللي و همکاري هاي بين المللي ايجاد شده بود. هم چنين شمار سفراي ايران باز افزايش يافت که اين خود گوياي حضور کشورهاي مستقل جديد پس از 1324ش/ 1945 بود.
از اين پس وزارت خارجه مسئول همه نمايندگي هاي ديپلماتيک نزد کشورهاي خارجي و سازمان هاي بين المللي بود. نمايندگي هاي خارجي در ايران نيز از راه اين وزارت خانه با حکومت تعامل داشتند. براي تأمين اهداف سازماني، در وزارتخانه چندين بخش سياسي، شامل ادارات کل کشورهاي اسلامي همجوار؛ اتحاد جماهير شوروي و اروپاي شرقي؛ اروپاي غربي؛ ايالات متحده و آمريکاي لاتين؛ کشورهاي عربي و هند؛ پاکستان و جنوب آسيا سازماندهي شد.
گرچه شمار وزارت خانه ها متغير بود، وزارت خارجه عضو ثابت هيئت دولت بود. هر چند وزارت امور خارجه کوچک ترين وزارتخانه بود، پرسنل آن از ورزيدگي و خبرگي بالايي برخوردار بودند و حقوق دريافتي بهتر نسبت به کارمندان ديگر دولت داشتند. بسياري از آنان متعلق به خانواده هاي اشراف کشور و بيشتر از سلسله قاجار بودند. در 1338ش/ 1959 وزارت امور خارجه 345 کارمند رسمي (ثابت) داشت که 294 نفر از آنان ديپلمات و 51 نفر کادر اداري بودند. اين وزارتخانه هم چنين کادر محلي نيز در استخدام داشت. تا سال 1333 ش/ 1954 کادر ديپلماتيک وزارتخانه براي سالها (بدون محدوديت زماني) بدون بازگشت به وطن در ماموريت خارج به سر مي بردند. اين ترتيب (روش کار) تغيير کرد و به دوره چهار ساله ماموريت در خارج از کشور و يک سال الزام به خدمت در مرکز، براي آگاهي از امور کشور، محدود گرديد.
در 1349ش/ 1970 به جز 75 نفر کادر اداري حدود 400 نفر در استخدام اين وزارتخانه بودند. ديگر کارکنان متخصصان مامور از وزارتخانه هاي ديگر را شامل بودند که براي ماموريت هاي اقتصادي استخدام شده بودند. اين ماموران تنها به نخست وزير يا سازمان برنامه و بودجه پاسخگو بودند. ايران نمايندگي هاي ديپلماتيک درحدود چهل کشور جهان، به ويژه در اروپا، خاور ميانه و سازمان ملل داشت و با کشورهاي تايوان، ويتنام جنوبي و کره جنوبي داراي رابطه بود، اما مناسباتي با چين، ويتنام شمالي و کره شمالي نداشت. از 1347ش/ 1968 دايره نمايندگي ها به کشورهاي افريقايي گسترش يافت.
مشاغل وزارت امور خارجه از منزلت بالايي برخوردار بودند و افراد از عالي ترين لايه هاي جامعه جذب آن مي شدند. از 1349ش/ 1970 سازمان وزارتخانه مشتمل بود بر يک وزير که قائم مقام و چهار معاون (هر يک به ترتيب مسئول امور سياسي، امور پارلماني، امور بين المللي و امور اقتصادي بودند) او را ياري مي کردند. در سطح بعدي مدير کل آسيا و افريقا، مدير کل اروپا و آمريکا و پنج مدير کل کارکرد گرا (شامل «اداري»؛ «امور اقتصادي»؛ «امور فرهنگي و اجتماعي»؛ « اطلاعات و مطبوعات »؛ «بازرسي و امور مالي») و رئيس امور کنسولي قرار داشتند. اين مديران کل به نُه زير مجموعه سياسي که هر يک جنبه هاي جغرافيايي کوچک تري را پوشش مي دادند، تقسيم مي شدند. افزون بر آن، بخش هايي براي امور حقوقي و معاهدات؛ سازمان هاي بين المللي؛ همکاري بين المللي؛ امور اقتصادي و اداره بازرسي کل وجود داشت.
ديپلمات هاي حرفه اي پيش از پذيرش، معاينه، مصاحبه و آزمون مي شدند. شرايط ورود شامل حداکثر سن سي سال، درجه کارشناسي در علوم سياسي، حقوق اقتصادي و يا زبان خارجي بود. از 1329 ش/ 1950 بيشتر داوطلبان متعلق به مرکز مطالعات عالي بين المللي دانشگاه تهران بودند. پس از معاينه نخستين از داوطلبان آزمون کتبي پنج روزه و پس از آن آزمون شفاهي پنج روزه در زمينه هاي حقوق، تاريخ، علوم سياسي، زبان، روابط بين الملل و روانشناسي انجام مي گرفت.
بر پايه اين آزمون ها، گزينش نهايي براي تکميل کادر مورد نياز انجام مي شد. پس از پذيرش، کارمند تازه کار به عنوان يک کارآموز، استخدام شده و ميان بخش هاي مختلف وزارتخانه به شکل گردشي مشغول به کار مي شد. کارآموز پس از سپري کردن اين دوره دو ساله، به مقام وابستگي نايل شده و به اداره مشخصي معرفي مي شد. او در آنجا ملزم بود دو سال ديگر خدمت کند. وي پس از اين چهار سال به پستي در خارج از کشور مامور مي شد. در اصل، ارتقا در وزارتخانه بر اساس توانايي، تجربه و سن بود.
در دوره جمهوري اسلامي از سال 1357ش/ 1978 تحولي بزرگ در کار وزارتخانه پيدا شد؛ بسياري از ديپلمات هايي که داوطلبانه از کار خود کناره نگرفته يا به خارج نگريخته بودند، به سبب داشتن پيشينه سياسي نامطلوب يا نگرش نادرست، از کار برکنار شدند. براي بازتاب اين تحول سياسي، دانشکده روابط بين الملل در 1362ش/ 1983 به منظور تربيت ديپلمات ها و کارکنان وزارتخانه تاسيس شد. همچنين دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، کانون فکر وزارتخانه گرديد. بر همين اساس رويکرد پيشين ايران داير بر توسعه روابط با کشورهاي غربي دگرگون شد. حکومت جمهوري اسلامي بر روابط با کشورهاي همسايه، به ويژه خليج فارس، آسياي مرکزي و قفقاز، تأکيد کرد. روابط بهتر با کشورهاي جهان سوم اولويت دوم روابط خارجي شد. افزون بر آن جمهوري اسلامي ايران، با قطع رابطه با ايالات متحده، **[رژيم] اسرائيل و تا سال هاي اخير، افريقاي جنوبي، با همه کشورهايي که موضعي مشابه ايران داشتند، خواستار برقراري رابطه بود. افزون بر وزارت امور خارجه، سازمان هايي ديگر وجود دارند که در صدور انقلاب نقش آفرين هستند. اين فعاليت ها هميشه همسو با سياستي که در عرصه بين المللي تعقيب مي شود، نيست. ايران با بيش از 120 کشور رابطه دارد که از نظر شماره، يک دگرگوني بزرگ نسبت به وضع پيش از 1357ش/ 1978 محسوب نمي شود، هر چند جمهوري اسلامي نمايندگي هاي بيشتر براي تحقق اهداف سياست خارجي خود در افريقا و آمريکاي لاتين داير کرده است.

پی نوشت ها :
*به نظر نمي رسد اين ادعا که «وزير امور خارجه نسبت به اعضاي ديگر کابينه جايگاه پايين تري داشت»؛ درست باشد.(م)
**اين دولت آمريکا بود که نسبت به قطع رابطه با جمهوري اسلامي ايران اقدام کرد.(م)

منابع:
1.آدميت، فريدون، امير کبير و ايران، تهران: امير کبير، ج 3، 1348ش/ 1970.
2.اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، الدرر التيجان في تاريخ بني اشکان، تهران،11-1308ش/ 1894-1890م.
3. اعتماد السلطنه، محمد حسن خان ( به عنوان نويسنده، ويراستار يا ناشر آثار پيوست شده به سالنامه ها ).
4. اعتماد السلطنه، محمدحسن خان، تاريخ سلاطين ساساني، تهران، 15-1314ش/1897.
5.اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، مرآت البلدان، تهران، چ چهارم،
7-1294ش/ 80-1877م.
6.اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، منتظم ناصري، تهران، 1300-1298 ش/ 86-1884م.
7.شعباني، رضا، تاريخ اجتماعي ايران در عصر افشاري، تهران : 1369ش/ 1963.
8.شميم، علي اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران : علمي، 1242ش/ 1963م.
9.قائم مقامي، جهانگير، نامه هاي پراکنده قائم مقام فراهاني، تهران : بنياد فرهنگ ايران، 1357، 80-1978.
10.مجله ميرزا ابوالحسن خان، لندن، 1988.
11.مهدوي، ا. و افشار، ايرج، مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سيد جمال الدين مشهور به افغاني، و تهران و 1342ش/ 1963م.
12.ميرزا ابوالحسن خان ايلچي، حيرت نامه سفرا، ويراسته و ترجمه ام . ام . کلاکه، تحت عنوان يک ايراني در دربار پادشاه جورج 10-1809.
13. ميرزا رفيعا ( محمد رفيع انصاري ) دستور الملوک ميرزا رفيعا و تذکره الملوک ميرزا سميعا، ويراسته محمد تقي دانش پژوه، MDAT 6-5/15، 1347ش/ 1968م، ص 504-475؛ 2-1/ 16، 1347ش/ 1968 م، ص 93-63؛ 3/16، 1347ش/ 1968 م، ص 322-298؛ 4/16، 1348ش/ 1969 م، ص 40-416؛ 5/16، 1348ش/ 1969 م ، ص 64-540.
14. نامه دانشوران، 7 جلد، تهران، 1324-1296ش/ 1906 – 1877م.

منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25

این مطلب تاکنون 23895 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir