ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 110   دي ماه 1393
 

 
 

 
 
   شماره 110   دي ماه 1393


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
نگاهی به گرایشهای مختلف در جنبش مشروطه

دكتر محمد رجبي
موضوع سخن تقابل جمهوري‌خواهي و استبداد مي‌باشد. علت انتخاب اين موضوع اين بود كه متأسفانه ملاحظه مي‌شود در مباحثي كه در بين اهل نظر ما است بسياري از اوقات صورت مسئله يا تصوري كه ارائه مي‌شود در مرحله نقص يا ابهام قرار مي‌گيرد و لذا تصديقاتي كه پيرامون آن ايجاد مي‌شود چه سلبي چه ايجابي خدشه‌دار مي‌شود. ما بسياري از صورت مسائل را عادت كرديم كه بپذيريم و در چارچوبي كه معتاد ذهن همگان است به آن بپردازيم. گاهي اوقات بايد در صورت مسئله تأكيد كنيم كه آيا صورت مسئله درست است يا نقصي دارد يا ندارد و روش پرداختن به آن به همان صورتي كه ارائه شده چقدر است؟
اغلب مشاجرات لفظي و لغوي كه بين روشنفكران است وقتي كه مورد مداقه قرار بگيرد روشن مي‌شود كه تصور روشني از مباحث في مابين ندارند و لذا تصديقات سلبي و ايجابي آنها عملاً راهي به جايي نمي‌برد. نه تنها در كشور ما كه حتي در دنيا هم شاهد چنين وضعي هستيم. شايد نوعي حركت سقراطي ضرورت داشته باشد كه ما را برگرداند به تصورات روشن كه مي‌تواند مورد توافق و اشتراك طرفين بحث قرار بگيرد و در آن صورت اختلاف نظرها هم كم خواهد شد. از جمله اين مسائل كه مطلق انگاشته شده و هيچ كس ترديدي در ‌آن روا نمي‌دارد اين است كه پذيرفتيم كه استبداد در دوره قاجار يك معارض بيشتر نداشت كه مشروطه بود و اغلب نوشته‌ها گفتگو‌ها و ... در طول اين سالهايي كه از پيروزي مشروطه گذشته و حتي بعد از انقلاب اسلامي تا امروز حول همين فرض دور مي‌زند كه استبداد به عنوان حاكم نقطه مقابلي داشت بعنوان مشروطه.
انديشه جمهوري خواهي قبل از مشروطه وجود داشته است. چون مشروطه‌خواهان پيروز شدند. اين نظر را كاملاً رد كردند حتي فريدون آدميت و خيلي هاي ديگر كه شروع كردند به نوشتن تاريخ مشروطيت و دسترسي هم داشتند به اسنادي كه ديگران كمتر داشتند اشاره مي‌كند كه بخشي از اسناد نيست يا وجود ندارد. ولي نكته مهم اين است كه اين جريان ثبت تاريخي داشته است. به نام مشروطه آنچه در اين دقايق محدود مي‌توان بيان كرد اين است كه بر فرض وجود تعدادي سند بازمانده از آن دوره آيا درايت تاريخي اقتضاي اين را مي‌كند كه ما براي چنين اسنادي اعتباري در خور قائل بشويم چون صرف داشتن چند تا سند نشان دهنده وضعيت معيني براي اين دوره نيست مگر اينكه آن اسناد اعتباري داشته باشد. روي اين حساب تحقيقات خودم را در اين وقت به وجه نظري قضيه مي‌گذارم البته ذكر چندين سند كه در مقاله به تفصيل آمده است.
مي‌دانيم جنبشي كه بهتر است جنبش ملي مردمي ايران بناميم نهايتاً ختم شد به نهضت مشروطيت. اين جنبش دو آبشخور اساسي داشت يكي به نام جنبش مردمي ضد بي‌عدالتي و ستم در مملكت كه ريشه در جنبشهاي كهن ايران داشت كه ضد ستم بود و ضد تسلط بيگانه بود. اين وجه جنبش به تصديق همه مورخان چه داخلي چه خارجي رنگ مشخص ديني داست. به خصوص براي شيعه يعني تاريخ مبارزه عليه ظلم، و شيعه سمبلش در شهادت حسين‌ ابن علي (ع) و انتظار ظهور مهدي (عج)كه اين هر دو حكايت از ستيز با وضع موجود و به رسميت نشناختن وضعيت حاكم بود. بنابراين آن وجه از قيام مردم در دوره استبداد قاجاري كه جنبه عدالت‌خواهانه و استقلال طلبانه در برابر عمال خارجي داشت رنگ مشخص مذهبي را داشت و تحت تأثير علماي دين بود و همان طور كه آيت‌الله هاشمي رفسنجاني فرمودند نقش علما غير قابل انكار است وجالب اينكه مردم از مسجد حركت مي‌كردند، كفن مي‌پوشيدند، به قرآن قسم مي‌خوردند و عجيب‌تر آن كه شبيه انقلاب اسلامي در تهران بالاي پشت‌بامها الله اكبر مي‌گفتند. اين وجه مذهبي جنبشي بود كه مردم ايران عليه استبداد قاجار داشتند.
اما وجه ديگري كه مردم داشتند تحت تأثير اتفاقاتي بود كه در جهان رخ داده بود و آشنايي با جهان بيرون مردم ايران را واداشته بود. البته مردم ايران نه در سطح همه شهرهاي ايران و حتي تهران بلكه قشري كه اهل سياست بودند و آ‌گاه‌تر بودند تحت تأثير اتفاقاتي كه در جهان افتاده بود خواهان تغيير در وضع موجود و استبداد بودند. اين جريان مشخصاً از دو آبشخور تغذيه مي‌كرد:
يكي انقلاب فرانسه بود كه تمام جهان را تحت تأثير قرار داده بود و ديگري انقلاب سوسيال دمكراتها در همسايه شمالي ما روسيه تزاري وقت. هيچ كس انكار نمي‌كند كه انقلاب فرانسه تأثير فكري بر ايران نداشت جدا از روزنامه‌هايي كه مرحوم سيد‌جمال‌الدين اسد‌آبادي منتشر مي‌كرد و ملكم خان و ديگران. در دارالفنون، هم اساتيدي از جمله خود ملكم خان قبل از آنكه به اروپا برود ترويج فكر جمهوري مي‌كرد. سيد‌جمال‌الدين اسد‌آبادي كه به حق مي‌توان او را در اين خصوص اولين بيدارگر مردم ايران در ارتباط با حوادث جهاني دانست، جمله معروفي دارد كه همه شنيده‌‌اند در آخرين نامه‌اي كه به دوستانش مي‌نويسد ذكر مي‌كند:
«چه خوش بود تخمهاي بارور مفيد خود را در زمين شوره‌زار سلطنت فاسد نمي‌نمودم آنچه در آن مزرعه كاشتم به نمو رسيد اي كاش من تمام تخمهاي افكارم را در مزرعه مستعد افكار ملت كاشته بودم. چه خوش بود تخم افكار خود را در زمين شوره زار سلطنت فاسد نمي‌نمودم. آنچه در آن مزرعه كاشتم به نمو رسيد. هر چه در اين زمين (سلطنت) غرس نمودم فاسد گرديد.» بعد در آخر اشاره مي‌كند: بنياد حكومت مطلقه منهدم شدني است. شما تا مي‌توانيد در خرابي اساس حكومت مطلقه بكوشيد نه به قلع و قمع اشخاص. شايد برخي تصور كنند مقصود از حكومت مطلقه به مفهوم عام است، نه اصلاً اساس سلطنت است. چون در نامه‌اي كه به ميرزاي شيرازي مرجع تقليد وقت مي‌نويسد ايشان را رهبر مطلق شيعيان و مسلمانان مي‌داند و خطاب به ميرزاي شيرازي اين گونه مي‌نويسد كه: «خدا لياقت نيابت امام زمان را به تو اختصاص داد و از ميان طايفه شيعه تو را برگزيده و زمام رياست ملت را از طريق رياست ديني و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و برطرف ساختن شك و شبهه‌هاي مردم را جزء وظايف تو قرار داده است. چون تو وارث پيغمبراني سررشته كارها را به دستت سپرده است كه سعادت آن جهان بدان وابسته است» و جملاتي مانند اين.
بنابراين سيد جمال‌‌الدين اسدآبادي آخرين نظري را كه مطرح مي‌كند اين است كه «به سراغ مردم برويد اصلاً سلطنت را ناديده انگاريد و اساس سلطنت را مورد تشكيك قرار دهيد». ميرزا ملكم خان كه روزنامه قانون را داشته است در دارالفنون هم تدريس مي‌كرده. مخبرالسلطنه در كتاب خاطرات و خطرات خودش جلد 1 در صفحه 75 اشاره مي‌كند كه ملكم با من در ايران، هم بساط فراموش‌خانه پهن كرد هم فكر جمهوريت را به تقليد از فرانسه رواج داد. شما مي‌دانيد انقلاب فرانسه اساس جمهوريت را تأسيس كرد و سلطنت را برانداخت و كساني كه انقلاب فرانسه و فرهنگش را ترويج مي‌كردند جمهوري‌خواه بودند. بعد ايشان اين گونه اشاره مي‌كند (البته بنده به نقل كتاب تاريخ مؤسسات تمدني جديد در ايران جلد 1 صفحه 310 عرض مي‌كنم:)
«او با تشكيل حلقه‌‌هاي فراماسونري و ترغيب فكر جمهوري به خوبي توانست مأموريت خود را انجام بدهد و چون عليقلي‌خان مخبر‌الدوله را به جاي علي قلي‌ميرزاي اعتضاد‌السلطنه به وزارت علوم گماشت، ناصرالدين شاه به او گفت: بايد وزارت علوم را اداره كني(چون دارالفنون زير نظر وزارت علوم بود) و از آن كتابها نخوانند. مراد از ‌آن كتابها تاريخ انقلاب فرانسه بود. ناصرالدين‌ شاه نهي كرده بود كه در دارالفنون كتابهاي انقلاب فرانسه را نخوانند چون علي‌قلي‌ميرزا با تدريس كتاب انقلاب فرانسه افكار جمهوري‌خواهي را ترويج مي‌كرد.»
اين يك گروه بودند كه جمهوري‌‌خواهان ليبرال بودند. اما گروه دوم كساني بودند كه تحت تأثير جريان قفقاز بودند و حزب اجتماعي عاميون اصلاً ترجمه سوسيال دمكرات است. اين از جمله جرياناتي بود كه به شدت از آنها تبعيت مي‌كردند. انقلابيون هوادار سوسيال دمكراسي چون متأثر از آن جريانات بودند و آن جريانات هم خواهان برانداختن سلطنت تزار در روسيه بودند برمبناي جمهوري آنها هم جمهوري‌خواه بودند نه تنها جمهوري‌خواه بودند بلكه با كائوتسكي از رهبران برجسته سوسيال دمكرات در روسيه در ارتباط بودند با پلخانوف از برجسته‌ترين تئوريسينهاي ماركسيسم در ارتباط بودند و حتي با شخص لنين ملاقاتهايي داشتند. به قدري ارتباط نزديك بود كه لنين در يكي از سخن‌رانيهاي خودش در 1908م به مقاومت مردم تبريز اشاره مي‌كند. در ايران يك گروه انقلابي بوجود آمد كه از تركيب عجيب نخستين دوماي روسيه وشورش پايان سال 1905م نتيجه شده بود. «تزارهاي روسيه كه از شكست خود هنوز در شك و ترديد هستند اكنون با شركت مجدانه در كودتاي انقلابي مي‌خواهند انتقام بگيرند. قزاقها كه در تيراندازيهاي دسته‌جمعي و لشگركشيهاي وحشيانه و دزدي در روسيه شركت مي‌جستند سرگرم انجام يكي از اين اعمال در ايران هستند و مي‌خواهند انقلاب را سركوب كنند». مرحوم ملك‌زاده در تاريخ انقلاب مشروطيت ايران جلد 4 صفحه 166 مي‌نويسد: «لنين حتي با مهاجرين آزاديخواه ايران روابط دوستانه پيدا كرد و علاقمندي بسياري از خود نسبت به ايران نشان داد و دستوراتي چند به پيروانش كه در قفقاز مي‌زيستند فرستاد.» به هر حال اين روشن است كه اينها هوادار نظام مشروطه سلطنتي نمي‌توانستند باشند. اما چيز عجيب‌تر اينكه وقتي مشروطه پيروز شد و جرياني كه از خارج هم حمايت مي‌شد و آمد در قالب جريان غالب به پيروزي برسد، شما شاهد اين هستيد كه جنبشهاي جمهوري‌خواه از گوشه و كنار ايران پيدا مي‌شود. در تبريز سوسيال دمكراتها جمهو‌ري‌خواهي را مطرح مي‌كنند. شيخ محمد‌خياباني در يكي از سخن‌رانيهاي خودش مي‌گويد: «ما كي انوشيروان عادل مي‌خواستيم. ما نمي‌خواستيم ضحاك را برداريم و انوشيروان عادل را برجايش بنشانيم. ما يك حكمت فَعْله را مي‌خواستيم پياده كنيم. مانند انقلاب كارگري به سبكي كه در روسيه اتفاق افتاد.»
ميرزا كوچك‌خان هم در ايران جمهوري‌خواهي تأسيس كرد و حتي رضاخان هم در يك مقطعي بدليل همين زمينه‌‌هايي كه وجود داشت متقاضي شد كه رژيم سلطنت ملغي شود و جمهوري بيايد. در اين حين يك جرياني هم مطرح بود به نام جمهوري اسلامي در اعلاميه‌اي كه در ربيع‌الثاني 1324 علما و اعيان فارس تحت اين عنوان نوشته‌اند اشاره مي‌كنند به اينكه:
«تاكنون عقيده ما اين بود كه دولت عبارت است از هيئت نجات دانشمندان سياسي‌دان نه منحصر به يكي از فرنگي مآبانه تازه و از طبيعي مذاقان پوسيده روزنامه خوانان پاريس به زبان پوشيده. اين اشاره به كساني است كه تظاهر به زبان فرانسه صحبت كردن مي‌كنند. نفي دولت مطلقه مستبده آموخته و حال اينكه ايران جمهوري اسلامي است چه از عهد سلف تا حال خلف علماي ملت هر شهري به حكومت شورش كردند و دولت به مصلحت امور، حاكم را عزل فرمود بلكه رعاياي هر دهكده كه بر كدخداي خود شوريدند مالك قهراً به عزل كدخدا رأي داد و در نتيجه كلانتر خان هيچ طايفه‌اي را نتوانستند عزل كنند و كسي را به جاي او نصب، بلكه مجبوراً همان طوايف و ايل خان و كلانتر را انتخاب نمودند و به اين معني باز جمهوري ما نشر فرانسه و امريك (امريكا) است.»
يك سندي را به صورت خلاصه اشاره كنم مربوط به كشف قيامي است كه قبل از مشروطه در تهران اتفاق افتاد و پيش از آنكه به نتيجه برسد سركوب شد.
«سرآرتور هاردينگ وزير مختار وقت انگليس گزارشي را راجع به اين قيام داده بعد از او مي‌خواهند تحقيقات بيشتر بكند و اين گزارش را كامل‌تر كند و مجدداً بفرستد. ايشان هم گزارش تفصيلي خودش را فرستاده چندين صفحه است و در كتاب حقوق‌بگيران انگليس در ايران آمده. در فراموش‌خانه و فراماسونري در ايران نوشته اسماعيل رائين جلد 2 آمده صفحه 19 تا 30 و چند قسمت ‌آن نيز در صفحه 22 آمده كه خدمتتان عرض مي‌كنم. مي‌گويد: قيام مسلحانه بود. گروههاي مختلفي در آن شركت داشند. اما شخص بسيار مطلعي كه درباره توطئه با او مذاكره كردم چنين استنباط مي‌كند كه بدون شك اين اقدام مشترك مأمورين دولتي طبقه اشراف مخالف صدر اعظم فعلي و همچنين مجامع اسلامي كه از طرف شيخ جمال‌الدين پايه‌گذاري شده در صدد برانداختن دستگاه صدر‌اعظم و در فكر انقراض رژيم قاجاريه و برقراري رژيم جمهوري اسلامي و اتحاد نزديك با كشور عثماني است». اين گزارشي است كه سر آرتور هاردينگ تفصيلاً مي‌گويد و من بخشي از آن را خدمتتان خواندم.
بنابراين تعجب‌آور نيست كه ما در تحليل بسياري از وقايع مشروطه مي‌مانيم و نمي‌دانيم چگونه مي‌شود افرادي را كه خودشان مقدم بودند در اعتراض به رژيم استبداد، ولي به دلايلي با مشروطه ستيز كردند. در حصر تقابل بين استبداد و مشروطه مي‌مانيم كه اينها را مستبدخواه بدانيم كه نيستند مشروطه‌خواه كه نيستند. اين اغلب مشكلي است كه در تحليل مشروطه با افراد مواجه هستيم كه اينها نه مشروطه‌خواه هستند نه استبداد خواه. ما به تقليد از آنچه در اين 100 سال ارائه شده منحصر كرديم به تقابل بين مشروطه و استبداد و جمهوري‌خواهي كه يكي از جريانات مقابل استبداد خواهي بوده و جريانات ديگري هم كه با استبداد تقابل داشته مي‌تواند راهگشا باشد.

منبع:جریانهای فکری مشروطیت ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

این مطلب تاکنون 3055 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir