ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 90   ارديبهشت ماه 1392
 

 
 

 
 
   شماره 90   ارديبهشت ماه 1392


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
دو روايت درباره يك ديكتاتور

بر اساس ديدگاه سنتي نسبت به رضا شاه پهلوي و دوره تاريخي 1921 تا 1941، دوره فوق عصر پرافتخاري بود که در طول آن، به همت و جانفشاني يک سرباز دلاور و وطن‌پرست، به نام رضاخان پهلوي، يک ارتش ملي جديد شکل گرفت که ايران را متحد ساخت و آن را از تجزيه نجات داد. اين ارتش ملي، عشایر و ایلات ياغي و فئودال‌هاي غارتگر را سرکوب و مطیع دولت کرد. پس از جلوس رضاخان بر تخت سلطنت در سال 1925، ايران الگوي غرب را در پيش گرفت و سلطه روحانيت مرتجع ضعيف‌تر شد. زنان با کشف حجاب از قيد و بند رها شدند. کارخانه‌ها، جاده‌ها و خط آهن ساخته شد. دانشگاه تهران بنا شد. بر اساس همين ديدگاه، انگليس و روس در اوت 1941 خيانتکارانه به ايران حمله کردند و رضا شاه پهلوي، فرمانرواي لايق ايران را از تخت به زير کشيدند و از کشور بیرون راندند، و بدين ترتيب تراژدي بزرگي براي ايران رقم زدند.
بررسي اجمالي برخي از حقايق مهم اين دوره تاريخي، در همان ابتداي امر روشن مي‌کند که تعبير فوق چندان قرين واقعيت نيست. حتي نويسندگاني نظير سيروس غني، که از طرفداران رضا شاه هستند نيز به نقش تعيين کننده انگليس در به قدرت رسیدن رضا شاه اذعان دارند. «رهبر کبير» ايران در سال 1921 با يک کودتاي انگليسي به قدرت رسيد و سپس با يک کودتاي انگليسي ديگر به تختي جلوس کرد که روزي شاه عباس بر آن تکيه زده بود. شکي نيست که رضاخان مخلوق انگليسی‌ها بود. علاوه بر اين، در اوت 1941 که نيروهاي متفقين به ايران حمله کردند، همين ارتشِ به اصطلاح ملي مقاومتي در مقابل متجاوزان از خود نشان نداد. فرماندهان ارتش و بسياري از مقامات دولتي ترك خدمت كردند و فرار را بر قرار ترجيح دادند. شرم‌آورتر از همه اينکه، بعدها معلوم شد، خودِ رضاشاه نيز قصد پناهندگي به سفارت انگليس در تهران را داشته، انگليسيها به او جواب رد دادند. در نتيجه، با ذلت استعفاء داد و براي نجات جانش با يک کشتي انگليسي از ايران رفت، و بقيه عمر خود را تحت‌ حمايت انگليس سپري کرد. دفاتر خاطراتي که از آن زمان باقي مانده و همچنين گزارش‌هاي سياسي سفارت آمريکا نشان مي‌دهد که مردم ايران از رفتن رضا شاه بسيار مسرور بودند. بر اساس مدارک موجود، در اواخر دوره حکومت رضا شاه، کمبود شديد مواد غذايي و شرايطي شبيه قحطي بر کشور حکمفرما بود.
در کتاب سيروس غني، و همچنين ساير مورخاني که به شرح وقايع اين دوره تاريخي پرداخته‌اند، غالباً به نام و تصوير اشخاص سرشناسي برمي‌خوريم که به دستور رضا شاه به قتل رسيدند. همچنين مي‌خوانيم که اين اشخاص بداقبال، که غالباً از وزراي کابينه رضا شاه و يا از سياستمداران نامدار کشور بودند، در زندان به قتل رسيدند؛ البته نه به دليل نقض قانون و يا اثبات اتهام در محاکم قانوني؛ که به دليل سوءظنّ رضا شاه به خيانت آنها. کساني نظير تيمورتاش، نصرت‌الدوله، مدرس، و سردار اسعد از جمله اين شخصيت‌ها هستند. در جوامع متمدن و تابع قانون، و در کشوري که مثلاً يک سلطنت مشروطه حاکم است، اشخاص را صرفاً به دليل ظنّ و گمان شاه و دستور او، در زندان به قتل نمي‌رسانند.
چنين قتل‌هاي ددمنشانه‌اي فقط در حکومت‌هاي استبدادي بسيار درنده‌خو و بي‌قانون اتفاق مي‌افتد (حتي در روسيه استاليني نيز حکم مرگ غالباً بعد از محاکمه‌اي نمايشي صادر مي‌شد). ولي در ايران رضا شاهي، قربانيان، بدون محاكمه و به سادگي در زندان به قتل مي‌رسيدند. در خاطرات امير اسدالله علم مي‌خوانيم که چگونه زائران و تظاهرکنندگان ايراني را در ژوئيه 1935 در مرقد امام رضا در مشهد قتل عام کردند، و در جريان آن، به گفته علم، دويست نفر را با تیربار به خاک و خون ‌افکندند. هرچند بر اساس گزارش‌هاي سياسي سفارت آمريکا معلوم مي‌شود که شمار کشتگان با گلوله تیربار‌هاي رژيم بسيار بيشتر از 200 نفري است که علم ادعا کرده است.
علاوه بر ددمنشي رضا شاه، گزارش‌هايي نيز از فساد مالي و اختلاس‌هايش در دست داريم. مثلاً، او به هنگام استعفايش در سال 1941، بيش از 760 ميليون ريال (50 ميليون دلار) در بانک ملي سپرده داشت. مبالغ هنگفتي نيز در بانک‌هاي خارجي ذخيره كرده بود. به كمك اسناد و مدارک وزارت امور خارجه و خزانه‌داري آمريکا، [اكنون] مي‌‌دانيم که رضا شاه مبلغي بالغ بر 20 تا 30 ميليون پوند (100 تا 150 ميليون دلار) در لندن داشت، که اين مبلغ باورنکردني در سال 1941، به پسر و جانشين‌اش، محمدرضا پهلوي، رسيد.
همچنين به كمك اسناد و مدارک وزارت خزانه‌داري و بانک مركزي آمريکا، امروز مي‌دانيم که رضاشاه مبالغ هنگفتي نيز در بانک‌هاي سوييس و نيويورک داشت، که آنها را نيز فرزندانش به ارث بردند. بر اساس آمار دارايي‌هاي خارجي در ايالات متحده (ژوئن 1941)، مي‌توانيم حدس بزنيم که کل دارايي‌هاي رضا شاه در آمريکا در حدود 5/18 ميليون دلار بوده است. اسناد و مدارکي که پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران افشا شد، نشان مي‌دهد که رضا شاه مناطق وسيعي از ايران، شامل بيش از 6000 روستا و آبادي، را به تملک خود درآورده بود. نقشه‌اي که سفارت آمريکا در دهه 1950 تهيه کرده، نشان‌دهندة وسعت زمين‌هاي غصبي رضا شاه است. بنابراين، پيداست که تعابيري چون «عصر طلايي؛ مصلح؛ رهبر کبير» از رضاشاه و اين دوره تاريخي ايرادهايي دارد.
حيرت‌آور اينکه تعابير فوق چگونه توانسته براي اين مدت طولاني بدون چالش باقي بماند. اين تعابير مسلماً افسانه و تبليغات هوشمندانه‌اي بود که انگليسی‌ها ساخته‌اند و تا به امروز نيز آن را تداوم بخشيده‌اند.

منبع:رضاشاه و بريتانيا ، دكتر محمد قلي مجد ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ص 15 تا 18

این مطلب تاکنون 3191 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir