ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 86   دی ماه 1391
 

 
 

 
 
   شماره 86   دی ماه 1391


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
اعتراف راديو لندن به مغرضانه بودن دوستي انگليسي‌ها با مردم ايران

با رفتن رضا شاه به يكباره ايران ميدان جوش و خروش و حركت و بحث و جدال شد. مردم احساس آزادي كردند و توانستند پيرامون مسائل بيست ساله گذشته فكر كنند و سخن بگويند. روز بعد وليعهد در مجلس حاضر و سوگند ياد كرد.
سياست سنتي دولت انگيس تضعيف دولت مركزي و تهديد آن از طريق ايجاد تفرقه و مسلح كردن عشاير و ايلات و سرگرم كردن حكومت مركزي به زد و خوردهاي داخلي بود. اما بعد از اينكه در وضع همسايه شمالي ايران تحول حاصل شد و حكومت شوروي استقرار يافت سياست انگليس عوض شد و از يك حكومت متمركز مستبد و نيرومند حمايت كرد. راديوي لندن سياست استعماري انگليس در ايران را مفصل و توأم با اعترافاتي در چهاردهم آبان ماه 1320 ﻫ. ش تشريح كرد.
شما از سياست دولت انگليس در ايران آگاه نيستيد، اين سياست ساده و روشن است اما كسي به آن پي نمي‌برد. سياست انگليس در ايران مبتني بر دوستي است، دوستي دو قسم است، دوستي بي‌غرض و دوستي با غرض، دوستي بي‌غرض به ملت ايران مخصوص دانشمندان است، اما دوستي دولت انگليس نسبت به ايران و نسبت به هيچ كشور ديگري دوستي بي‌غرض نيست و نمي‌تواند باشد. در سياست، بي‌غرض نمي‌توان بود، نهايت اينكه غرض ممكن است صالح باشد و ممكن است فاسد باشد. سياست دولت انگليس نسبت به ايران مبني بر غرض صالح است به اين معناي كه ما مصلحت خود را چنين تشخيص داده‌ايم كه ايران بايد مستقل و تماميت حاكي آن محفوظ و نظم و امنيت در آن مستقر باشد، چرا كه ايران نه فقط دروازه هندوستان است بلكه دروازه تمام آسيا است و عدم استقلال و بي‌نظمي و اغتشاش در آنجا براي ما مضر بلكه خطرناك است اين است وجه دوستي ما نسبت به ايران كه از روي غرض است...
دولت انگليس از اين سياست اصلي منحرف نمي‌شود مگر به يكي از دو علت: يكي اين كه مأيوس شود از اينكه دولت ايران بر پاي خود بماند و ديگر اينكه منافع حياتي خود را در ايران در مخاطره ببيند در اين صورت چاره ندارد از اينكه هر دست و پايي مي‌تواند بكند و كسي هم حق ندارد كه بر او ملامت كند مثلاً قراردادي كه ما در سال 1907 م با دولت تزاري روس بر سر ايران بستيم و آن را به منطقه‌هاي نفوذ تقسيم كرديم بدين دليل بود كه آن زمان پس از چندين سال مجاهده مأيوس شده بوديم از اينكه دولت ايران بتواند استقلال خود را حفظ كند. و مي‌ديديم كه به سرعت زير دست دولت تزاري مي‌رود و وسيله آن قرارداد خواستيم يك اندازه از تجاوزات روسيه تزاري جلوگيري كنيم. همچنين در زمان جنگ بين‌الملل اول ما در كارهاي مداخله كرديم چون كه به سبب شيطنت‌هاي آلماني‌ها و عثماني‌ها منافع خودمان را در خطر مي‌ديديم. و نيز در سال 1919 م كه قراردادي با ايران بستيم و بسياري مردم گمان بردند ما مي‌خواهيم ايران را تحت حمايت خود درآوريم، به سبب آن بود كه از مشاهده وقايع چندين ساله مأيوس شده بوديم كه ايراني‌ها بتوانند امور خود را اداره كنند.
پس از آنكه ديديم ملت ايران نسبت به آن قرارداد بدبين است و آن را مبتني بر فرض غرض فاسد مي‌داند قرارداد را الغاء كرديم و در عوض از دولت ايران تقويت و مساعدت كرديم كه نظم و اقتدار را در كشور خود برقرار نمايد. تقويت و مساعدت ما از رضاشاه سرش اين بود و بايد انصاف داد كه او در چند سال زمامداري خود به اصلاح امور كشور پرداخت، ليكن متأسفانه آن پادشاه به مرور زمان هر چه قدرتش بيشتر شد از راه صحيح بيشتر منحرف شد و به كارهاي بي‌قاعده دست برد و ملت ناراضي شد. گمان نكنيد ما هم راضي بوديم اما چه مي‌توانستيم بكنيم؟ دشمنان القاء مي‌كردند كه ما رضاشاه را اداره مي‌كنيم و هر چه مي‌كند به دستور ما است ولي چنين نبود تا وقتي كه ديديم شيطنت آلماني‌ها و غفلت شاه منافع ما را دارد به خطر مي‌اندازد. اين بود كه برخلاف ميل خودمان اين اقدام اخيرا را كرديم و اطمينان مي‌دهيم كه به محض اينكه مخاطره فعلي رفع شد خاك شما را تخيله كنيم و شما را در امور كشور خودتان آزاد و مختار گذاريم و دولت شوروي هم كه با ما متحد است همين نيت را دارد؟!
اين‌گونه اعترافات بي‌شرمانه از سوي سخنگويان انگليس به دخالت در امور يك كشور مستقل بايد ملت ما را هميشه بيدار و آگاه نگه مي‌داشت و بايد ملت ما اجازه نمي‌داد در هيچ شرايطي دولت‌هاي ديگر به مداخله بپردازند و براي آن صلاح‌انديشي نمايند و خود را قيم آن بدانند . بايد تاريخ معاصر درس بزرگي براي ما باشد؛ درس از اين جهت كه با وحدت تمام در پي ساختمان بنيادهايي باشيم كه ما را به انديشه وامي‌دارد، به خويشتن بازمي‌گرداند، ارزش‌هاي انساني را در مقابل فريب‌ها و سياست‌هاي دروغين به ما مي‌نماياند، ايمان ما را به اصول اعتقادي اسلامي تقويت مي‌كند و اعتماد به نفس را به گونه‌اي كه شايسته يك ملت زنده و بيدار و تواناست در وجود ما محكم مي‌گرداند.
شهريور 1320 ه. ش، براي ملت ما ايران دو خاطره متضاد را به همراه دارد يكي سقوط ديكتاري رضاخان يعني كاخ ظلم و ستم كه همه واژگوني آن را انتظار داشتند و ديگري اشغال سرزمين ما بوسيله ارتش‌هاي بيگانه كه مصائب بسيار جنگ را به همراه داشت.

منبع:سيد جلال‌الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايراندفتر انتشارات اسلامي، ج اول، ص 264 ـ 266

این مطلب تاکنون 3049 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir