ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 69   مرداد ماه 1390
 

 
 

 
 
   شماره 69   مرداد ماه 1390


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
ساده‌نويسي در خاطره‌نگاري

از زمان‌هاي قديم كه اقوام مختلف به گردآوري و تدوين قواعد زبان و ثبت لفظ و معناي كلمات مي‌پرداختند،‌ همه بحث‌ها مبتني بر يك اصل بود كه آن را مسلم مي‌پنداشتند و هيچكس در درستي آن ترديدي نداشت. آن اصل كه پرويز تاتل خانلري بر آن تأكيد دارد اين بود كه «زبان صورت واحد و ثابتي دارد. وظيفه لغوي و نحوي آن است كه آن صورت را ثبت كنند تا ديگران بياموزند و پيروي كنند و هر گونه انحراف از آن صورت اصلي،‌ چه در لفظ و چه در معني، خطاست و برهان ناداني و مايه خجالت گوينده يا نويسنده است.»
زبان ما امروز به سوي هرچه ساده‌تر شدن پيش مي‌رود و در اين بين روزنامه‌ها، دانشگاه‌ها، كتاب‌ها و ادبيات نقش مهمي ايفا مي‌كنند. زبان كوچه،‌ خود يكي از عوامل تأثيرگذار بر زبان معاصر است و نقش زبان‌هاي بيگانه به ويژه عربي هم در اين بين غير قابل انكار است. مطلب زير درباره ساده‌نويسي و اهميت آن در جامعه است.

زبان كوچه، آري يا نه؟
محمد باقر رضايي (رجبعلي)، داستان‌نويس درباره تأثير و كاربرد زبان كوچه در ادبيات و زبان نوشتاري مردم مي‌گويد: «به نظرم زبان كوچه فقط در ادبيات داستاني مي‌تواند كاربرد موجه و مطلوبي داشته باشد. زبان كوچه در هيچ جاي ديگر نمي‌تواند جاي بروز داشته باشد و در تمام دنيا هم اگر دقت كنيم، زبان كوچه از رمان‌ها و داستان‌ها و زبان ادبي استخراج مي‌شود. نويسنده كتابي مثل «كتاب كوچه» روز و شب در خيابان پرسه نزده و از همين رمان‌ها و داستان‌ها گرد‌آوري‌اش را شروع كرده. در هيچ متني جز ادبيات داستاني نمي‌توانيم زبان كوچه را وارد كنيم چون حالت ابتذال پيدا مي‌كند. در حال حاضر نشريات زرد ما زبان كوچه يا اصطلاحاً «زبان مخفي» را به كار مي‌برند و به همين دليل است كه هميشه در مطالبشان تنش وجود دارد و بي‌حرمتي ديده مي‌شود. زبان كوچه اگر در داستان‌ها بيايد ديگر تنش و بي‌حرمتي در آن منتفي است. در داستان مي‌طلبد وقتي مي‌خواهي فردي با ادبيات جاهلي را مطرح كني، زبانش زبان كوچه باشد. نويسنده بايد زبان كوچه را بداند ولي وقتي يك فوتباليست معروف در يك روزنامه زرد با همين زبان كوچه و بازار به ديگران ناسزا مي‌گويد، نهايت ابتذال رخ مي‌دهد. وقتي دردي در كار نوشتن يك نويسنده نباشد، ‌وقتي تعهدي در كار نباشد، زبان به ابتذال كشيده و به هر طرف سوق داده و فروخته مي‌شود. زبان در اين اوضاع براي هر كسي بي‌محابا به كار مي‌رود. وقتي عشق به زبان و ادبيات و مفاهيم عالي وجود نداشته باشد،‌ زبان به ابتذال كشيده مي‌شود. وقتي منتقدي در مطبوعات درباره سطحي‌ترين مجموعه داستان‌ها به صرف اينكه يك ناشر معروف آنها را چاپ كرده، مثبت مي‌نويسد، همه‌ چيز به ابتذال كشيده مي‌شود.»
پروين علي‌پور،‌ مترجم كودك و نوجوان در همين باره مي‌گويد:‌‌ «اگر زبان‌ كوچه را غلط ننويسيم، ايرادي ندارد ولي قبلاً افراد عوام غلط حرف مي‌زدند، مي‌گفتند ديفال، جوق آب، تاسكي،‌ كربيت و امثالهم. اگر همان حرف‌ها را درست بنويسيم،‌ مثلاً بنويسيم «جنب نخور» اشكالي ندارد. بعضي اصطلاحات هم امروز كليشه‌اي شده، مثلاً به جاي اينكه بگويند: چشم‌هايش گير است مي‌گفتند: «چشم‌هايش سگ دارد. برخي از اين اصطلاحات ديگر كاربردي ندارند.»
زبان كوچه مي‌تواند زبان را ساده كند به شرطي كه درست نوشته شود و نويسنده زيرنويس ندهد كه خوانندگان دنبالش بروند تا بدانند نويسنده منظورش چه بوده و كار سخت‌تر بشود. موضوع چگونه به ابتذال كشيده شدن زبان دو سويه دارد، نخست اينكه دستور زبان بيگانه را براي زبان فارسي به كار نبريم و برعكس. اگر از كلمه «گاه» استفاده مي‌كنيم بدانيم كه تنوين نمي‌گيرد و اين مربوط به عربي است و در فارسي تنوين نداريم. اين حتي درباره كلمات بيگانه هم صدق مي‌كند مثلاً نمي‌توانيم بگوييم «تلفناً». حتي گاهي مجري‌هاي تلويزيون هم مي‌گويند «گاهاً» كه غلط است. نكته دوم اينكه واژه ‌بيگانه را با فارسي تركيب نكنيم، نگوييم «اند معرفت» چرا كه كم‌كم جا مي‌افتد و كسي هم نمي‌گويد «اند» خارجي است. بعضي وقت‌ها فكر مي‌‌كنيم اين تركيبات يكي دوتاست اما وقتي جمعشان كنيم، مي‌بينيم زيادند.

روزنامه‌ها و دانشگاه‌ها
اگر كشور ايران چاپ و چاپخانه را داير نكرده بود، روزنامه و روزنامه‌نويسي هم به معني امروزي آن به وجود نمي‌آمد. با انقلاب مشروطه روزنامه و روزنامه نويسي در ايران به اوج خود رسيد و از آن به بعد بود كه نثر فارسي در ارتباطش با عامه مردم روز به روز ساده‌تر شد.»
محمد باقر رضايي (رجبعلي)، نويسنده مجموعه داستان «داستان‌هاي هميشه» درباره اهميت روزنامه‌ها و دانشگاه‌ها در ساده ‌شدن زبان مي‌گويد: «روزنامه‌ها نقش مهمي در سطحي كردن زبان در جامعه دارند و البته زبان را تخريب مي‌كنند. معمولاً كسي كه خبر تنظيم مي‌كند دغدغه‌ زبان و ادبيات را ندارد و طبيعتاً زبان را هم خراب مي‌كند. وقتي خبرنگاري از يك كشتي‌گير يا فوتباليست گزارش مي‌گيرد، از او قبول مي‌كنند و خواننده اين مطالب هم همان كشتي‌گيران و فوتباليست‌ها هستند. اين گزارشگر براي يك گزارش معمولي خودش را بيهوده خسته نكرده و به كارهاي سطحي بسنده مي‌كند. ما البته دو نوع روزنامه‌نگار داريم، دسته دوم با كتاب، فكر و فرهنگ سر و كار دارند اما اكثريت با آناني است كه با كتاب،‌ فكر و فرهنگ سر و كار ندارند. صد نوع نشريه ورزشي داريم و مجله‌هاي ورزشي و نشريات تخصصي كتاب به مراتب كمترند.»
شايان رحيمي سنگري،‌ استاد دانشگاه، درباره اهميت دانشگاه‌ها در ساده شدن زبان مي‌گويد: «دانشگاه‌ها همان نقشي را دارد كه دبيرستان دارد. در دبيرستان به بچه‌ها ياد مي‌دهيم كه چگونه روزنامه‌اي، اديبانه، شاعرانه و داستاني بنويسند و وقتي به دانشگاه مي‌آيند آن تجربيات را به كار مي‌برند. پس بچه‌ها را مجبور نكنيم كه به يك شكل بنويسند. اگر كسي شاعرانه يا اديبانه مي‌نويسد روي نثر فاخر تسلط بيشتري دارد و به اين معنا نيست كه اگر بخواهد نمي‌تواند علمي يا روزنامه‌اي بنويسد.»
محمد باقر رضايي (رجبعلي) نويسنده مجموعه داستان «گنجشك‌ها» كه با نظر سنگري درباره دانشگاه‌ها مخالف است، تصريح مي‌كند: «فضاي دانشگاه‌ها نه تنها كمكي به ساده شدن زبان نكرده‌اند بلكه جلويش ايستاده‌اند. دانشگاه به هيچ وجه اين مسير را هموار نكرده بلكه به دليل پرداختن بيش از حد به متون كهن و قهر مطلق با ادبيات معاصر، به سخت‌ شدن و سنگلاخي كردن اين مسير كمك كرده. آيا دانشگا‌ه‌ها با تمام امكاناتي كه دارند به ساده‌تر شدن زبان كمك كرده‌اند يا فلان شاعر بزرگ معاصر؟»
علي‌پور، مترجم كتاب «سفر جادويي پنج خواهر» اثر مارگارت ماهي مي‌افزايد: «اگر زباني به كار ببريم كه همه بفهمند علاقه و گرايش به خواندن بيشتر مي‌شود. در حال حاضر روزنامه‌ها اين ايراد را دارند كه در خيلي موارد ساده نمي‌نويسند و نكات دستوري را رعايت نمي‌كنند،‌ علاوه بر اين به علت اينكه روزنامه بايد سريع به چاپخانه برسد، غلط چاپي هم دارند.»

فرا گرفتن زبان عربي
ورود اعراب و اسلام آوردن ايرانيان هيچ يك بر تغيير زبان عامه مردم اين سرزمين تأثير نگذاشت زيرا بسياري از نواحي ايران خاصه در قسمت‌هاي شرقي، به صلح گشوده شد و تا مدتي همان فرمانروايان ايراني مأمور اداره كارها بودند. برخي ادبا مي‌گويند براي ساده‌نويسي لاجرم بايد عربي هم دانست.
پروين علي‌پور، مترجم كتاب پنج جلدي «دفتر خاطرات پسر لاغرو» اثر جفت كين‌ني، در اين باره مي‌افزايد: «خوشبختانه عربي با زبان ما آميخته شده پس بهتر است نويسنده با عربي هم آشنا باشد، چه بخواهد ساده بنويسد و چه پيچيده. البته بايد حواسمان باشد كه وقتي واژه مناسب فارسي وجود دارد، از عربي استفاده نكنيم. كسي كه زيبا مي‌نويسد روي عنصر زبان تسلط دارد، واژگان گوناگوني در جملاتش ديده مي‌شوند و وقتي مي‌خواهد يك جمله را بگويد، پنج جمله به ذهنش مي‌آيد.»
محمدباقر رضايي (رجبعلي) مي‌گويد: «كلمات به آجرهايي مي‌مانند كه يك نفر قرار است با آنها اتاق و ساختماني بسازد؛ شكل قرار دادن كلمات و انتخاب آنها در جمله مهم است. يك نويسنده شايد چند كلمه ساده داشته و بلد باشد چه كار كند. البرتوموراويا، همينگوي و چخوف بلد بودند با كلمات ساده چه كار كنند و با همان كلمات ساده مفاهيم مهمي را بيان مي‌كردند. وجه دوم اين موضوع ساده‌نويسي، خود نويسنده است كه بايد آدم عميق و متفكري باشد تا كلماتي كه انتخاب مي‌كند و كنار هم مي‌چيند حاكي از عمق نگاهش باشد. اگر نويسنده خوب باشد كارش به ويرايش هم نياز ندارد. البته هر كلمه متعلق به يك زبان است اما من نويسنده در جايي مي‌نويسم «آدرس» و جايي مي‌نويسم «نشاني» اگر لازم بود كلمه عربي هم مي‌آورم و در قيد اين نيستم كه «فارسي را پاس بداريم». در داستان‌نويسي اين حرف‌ها محلي از اعراب ندارند. نويسنده نبايد چنين محدوديت‌هايي براي خودش ايجاد كند و بايد هرجور كه راحت است و طبعش مي‌طلبد بنويسد.»

علم زبان خودش را دارد
محمد باقر رضايي مي‌گويد: «نثر سالم روزنامه‌نگاري براي طرح مسايل علمي كه به زبان مردم نزديك است، بسيار مؤثر است. اين زبان مي‌تواند وجهه‌اي داشته‌ باشد اما نثر مطبوعات ورزشي چنين ويژگي‌هايي ندارد. مفاهيم علمي ابزار مخصوص خود را دارند و براي بيان كردن بايد آن ابزارها را بشناسيم و به كار ببريم. اينها مانند مصالح خاصي‌اند كه بايد به كار ببريم و آن وقت با يك نثر روزنامه‌نگارانه سالم آنها را طرح كنيم. زبان مطالب علمي بسته به ظرفيت مخاطبش گونه‌هاي مختلفي دارد، فرضاً براي نوشتن يك مطلب علمي براي كودكان بايد از زبان كودكان استفاده كرد يا روزنامه‌اي كه متعلق به عامه مردم است، ساده مي‌نويسد. يك مطلب براي كساني كه سطح علمي‌شان بالا‌ست با سطح زباني بالاتر نوشته مي‌شود. بايد ظرف را ببينيم و با توجه به امكانات آن ظرف مطلب علمي را ارائه و تنظيم كنيم. زبان معيار زباني است كه هم براي عامه مردم قابل فهم است و هم براي روشنفكران و اهل ادبيات. اگر بخواهيم مطلبي را در سطح بالا بنويسيم، براي همه قابل فهم نيست و اين زبان معيار است كه براي همه قابل فهم است. مسائل علمي را نبايد اديبانه نوشت چون امروز ادبيات هم مهجور مانده و اگر بخواهيم اين كتاب‌هاي علمي را هم به همين زبان بنويسيم، مهجور مي‌مانند. اما بهترين آثار روانشناسي با شمارگان بالا ده‌ها بار تجديد چاپ مي‌شوند، مثلاً كتاب «سه‌شنبه‌ها با موري» كه كتابي روانشناسي است با زبان معيار و ساده نوشته شده و ده‌ها بار هم چاپ شده و اگر اديبانه نوشته مي‌شد كسي آن را نمي‌خواند. سادگي در اين نيست كه فكر كنيم نمي‌شود اديبانه نوشت. مثلاًَ تاريخ بيهقي در ميان كتاب‌هاي تاريخي و متون كهن ساده است و يا مثلاً گلستان سعدي هم همين طور است اما هر دو ساده‌اند،‌ پس بايد نويسنده اهلش باشد تا ساده اما اديبانه بنويسد.»
پروين علي‌پور كه قائل به استفاده از زبان معيار در علوم نيست، مي‌گويد:‌ «هر علمي زبان معيار خودش را دارد. زبان معيار روانشناسي به درد علوم رياضي نمي‌خورد رياضي با علائم و عدد سر و كار دارد و خلاصه است و توضيح ندارد. نويسنده بايد مطلب را درست فهميده باشد تا بتواند آن را با زبان‌هاي گوناگون بيان كند. كتاب علمي متعارف براي نوجوان پانزده ساله با كتاب‌هاي تخصصي علمي متفاوت است. نويسنده و مترجم بايد از جمله‌هاي كوتاه استفاده كنند. چون مسايل علمي را مطرح مي‌كنيم اگر از معني واژه‌اي بهره مي‌گيريم بايد تا آخر مقاله از همان استفاده كنيم. مثلاً اگر كلمه «nervous» را «ناآرام» ترجمه كنيم،‌ تا آخر مقاله بايد «ناآرام» ترجمه شود و ديگر نياوريم «عصبي» و «هيجان‌زده» چون خواننده گيج مي‌شود. راحت‌تر اين است كه از همان اول بنويسيم «ناآرام و بي‌قرار». در ترجمه اين مقاله‌ها تعصب بي‌جا در فارسي كردن كلمات نداشته باشيم. به جاي كلمه «تلفن» كه جا افتاده، واژه ديگري را پيشنهاد نكنيم و بگوييم فارسي سره است. براي فهم راحت‌تر مطالب علمي مثال بزنيم،‌ از زيرنويس‌هاي روشن استفاده كنيم. به ويژه در كارهاي علمي خواننده اول زير نويس‌ها را مي‌خواند چون لذت‌بخش‌تر است.»
وي درباره معيار ساده‌نويسي در ادبيات كودك و نوجوان ادامه مي‌دهد: «كودك و نوجوان بايد با يك بار خواندن مطلب را بفهمد. بايد از كلمات مهجور كمتر استفاده شود. مثلاً كلمه «صبغه» در كتاب دبيرستان هست كه به معني رنگ و لعاب است، وقتي نوجوان ما معني‌اش را نمي‌فهمد، اغلب سوال هم نمي‌كند و آن عبارت و پاراگراف را نمي‌فهمد. شايد از اين كلمه صد سال پيش استفاده مي‌شود اما امروز خصوصاً براي كودكان بايد از جملات كوتاه و كوچك‌تر استفاده كرد. براي كودك و نوجوان تعصبي در به كارگيري فارسي سره (خالص) نداشته باشيم. يك وقت مي‌گوييم «شق‌القمر» كردي و اگر بخواهيم فارسي‌اش را بگوييم بچه متوجه نمي‌شود. كسي كه مي‌خواهد اديبانه بنويسد دست كم بايد شعر خوان باشد. بايد بچه‌ها را عادت داد كه از دوران دبستان شعر بخوانند و البته نه شعرهايي كه ما اجبار مي‌كنيم بلكه هر چه خودشان دوست دارند.»

منبع:كتاب هفته، شماره 286،‌ شنبه 21 خرداد 1390.

این مطلب تاکنون 3555 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir