ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 66   ارديبهشت 1390
 

 
 

 
 
   شماره 66   ارديبهشت 1390


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
سقوط هزار فاميل

مهمترين پيامد انقلاب سال 1357 ، سقوط شاه نبود بلكه فروپاشي خاندان هزار فاميل حكومتگر ايران بود ، خانداني كه دودمان پهلوي تنها در حد پرانتزي در اين جمع مطرح بود .

***

«هزار فاميل» يك مفهوم قراردادي است كه به دودمان‌هاي حكومتگر ايران در دوران قاجار و پهلوي اطلاق مي‌شود. بايد توجه داشت كه در ايران «اشرافيت» به معناي اروپايي آن وجود نداشت. ثبات طولاني دودمان‌هاي سلطنتي و نظام ويژه فئودالي در اروپا سبب شد كه در برخي كشورهاي اروپايي دودمان‌هاي اشرافي چند صد ساله و ريشه‌دار پديدار شود. در ايران چنين ثباتي وجود نداشت و جابه‌جايي سلسله‌هاي پادشاهي به همراه خود زوال و نابودي دودمان‌هاي حكومتگر پيشين را نيز در پي داشت. در دوران پهلوي مجموعه‌اي كه به نام «هزار فاميل» شهرت يافت، به دو گروه تقسيم مي‌شد: گروهي كه در دوران قاجار ـ از قبل وابستگي به دربارـ به نان و نوايي رسيدند و اين ثروت و موقعيت اجتماعي آنان تداوم يافت، و گروهي كه در رژيم پهلوي بركشيده شدند. نكته قابل توجه در هر دو گروه فوق منشاء ثروت و موقعيت اجتماعي آنان است، كه عموماً با پيوند با دربار و دستگاه حكومتي و سوء استفاده از اين وابستگي باز مي‌گردد. در واقع، ديوانسالاري ايران در دوران‌هاي قاجار و پهلوي عمده‌ترين عامل در كسب ثروت‌هاي كلان ـ و به تبع آن پيدايش دودمان‌هاي ممتاز‌ ـ بود و زد و بند با بيگانگان و دريافت رشوه در اين ميان نقش چشمگير داشت.
سقوط رژيم شاه به اين معنا سقوط «هزار فاميل» است.
صبح روز 22 بهمن كه اعلاميه بي‌طرفي ارتش از صدا و سيماي ايران پخش شد و يكي دو ساعت بعد كه شاهپور بختيار ناهار نيم‌خورده‌اش را در كاخ نخست‌وزيري رها كرد و به مخفي‌گاهي نامعلوم گريخت، در حقيقت فصلي طولاني از تاريخ پر فراز و نشيب ايران به پايان آمده بود.
در نظر اهل اطلاع همان روز كه شاه كشور را ترك گفت، ديگر اميدي به بقاي نظام كهن باقي نمانده بود. با اين همه هنوز كوره اميدي باقي بود كه شايد بختيار معجزه‌اي صورت بدهد. ولي اين معجزه صورت نگرفت و طوفاني كه با چاپ نامه «رشيدي مطلق» در اواخر 56 برپا شده بود مسير طبيعي خود را طي كرد و سرانجام به 22 بهمن رسيد و كار تمام شد و اين كاري بود كارستان كه معناي تاريخي آن همواره اهميت درجه اول خود را حفظ خواهد كرد. امروز مي‌توان با نگرش به مجموع حوادث و رويدادها دريافت كه پيامدهاي آن واقعه بسيار فراتر از حدس و گمان اوليه بوده است.
به زباني ديگر بسيار ساده‌انديشي است اگر تصور كنيم كه انقلاب 57 تنها منجر به سقوط خاندان پهلوي شد. اين تنها ظاهر كار است و قطعاً مهمترين پيامد آن انقلاب نيست. بلكه مهم‌ترين پيامد را بايد در حوادثي دانست كه هزار فاميل حكومت‌گر ايران را از بيخ و بن داغان و پراكنده نمود. در حقيقت و روشن‌تر نتيجه انقلاب را نبايد منحصراً در پايان سلطنت پهلوي خلاصه نمود، چرا كه پهلوي‌ها اگر چه بيشتر از نيم‌قرن بر ايران حكومت كردند اما هرگز ريشه‌اي عميق و گسترده در بافت خانواده‌هاي حكومتگر ايران پيدا نكردند. روشن‌تر اينكه حكومت واقعي ايران از دوره قاجار و در مواردي حتي قبل از آن، همواره در دست تعدادي از افراد خانواده‌هاي معين قرار داشت و حتي انقلاب مشروطيت نيز نتوانست بر اين درخت كهن خراشي وارد سازد. فرمانفرماها و بختياري‌ها و قوام‌ها و علم‌ها و اعلم‌ها و دلوها و پيرنياها و اتابكي‌ها و قراگوزلوها و اردلان‌ها و زنگنه‌ها و افشارها و عضدها و فيروزها و اميني‌ها و متين دفتري‌ها و هدايت‌ها و بيات‌ها و غيره و غيره قدرت واقعي را دردست داشتند. نه رضاشاه توانست و نه فرزندش محمد رضا شاه كه آن‌ها را از صحنه قدرت خارج كند. اگر به فهرست وزيران و اميران و نمايندگان پارلمان و سمت‌هاي بالاي مملكتي در تمام دوره پنجاه ساله پهلوي نگاه كنيم به ندرت به اسمي بر خواهيم خورد كه به نوعي با هزار فاميل بستگي و رابطه نداشته باشد. اين درخت سهمگين سايه‌اش همچنان برقرار بود و همه‌چيز را در يد قدرت خود گرفته بود تا اينكه انقلاب فرا رسيد و آن طوفان توانست ريشه اين درخت را از جاي بركند، به همين ملاحظه است كه نبايد حاصل انقلاب را منحصراً در سقوط نظام پهلوي خلاصه كرد كه تصادفاً اين خانواده نه از هزار فاميل بود و نه هرگز توانست در عمق آن نفوذ كند. پهلوي‌ها همواره به عنوان پرانتزي در اين جمع باقي ماندند و پس از پيروزي انقلاب همه و يك جا به دره سقوط در غلطيدند. از همين روست كه 22 بهمن و اساساً انقلاب 57 را بايد پايان فصل طولاني و پرماجرايي دانست كه سقوط شاهنشاهي دو هزار و پانصد ساله، كه بيشتر جنبه سمبليك داشت، تنها يكي از نتايج آن بود و قطعاً از نظر تغيير صحنه عمل مهم‌ترين آن نبود، اگر چه در ظاهر مهم‌ترين آن به شمار مي‌رفت. مهم‌ترين آن به گمان ما همان سقوط خانواده‌هاي حكومتگري بود كه اينك وابستگان به آن يا در خارج پراكنده و غربت زده‌اند و يا در ايران خانه‌نشين و دور از حكومت و قدرت.
ترديدي نيست كه انقلاب اسلامي نخستين تحوّل جدّي در تاريخ معاصر ايران بود كه به حاكميت دودمان‌هاي حكومتگر ايران پايان داد، و علاوه بر آن با به صحنه آوردن پائين‌ترين اقشار اجتماعي‌ـ كه در گذشته در حيات سياسي كوچكترين نقشي نداشتند‌ـ انقلابي واقعي را در نظام ارزشي جامعه ايران رقم زد. بدينسان، اداره امور كشورـ از مهم‌ترين نهادهاي سياسي و اقتصادي تا پائين‌ترين نهادهاي اجتماعي چون شوراهاي محلات و روستاهاـ به معناي واقعي كلمه به دست «مردم» افتاد. اگر بتوان براي واژه «دمكراسي» (حاكميت مردم = دموس) يك مفهوم غير غربي قايل شد، مي‌توان نظام سياسي جوشيده از انقلاب اسلامي را اصيل‌ترين و واقعي‌ترين نظم «مردم سالار» در جهان معاصر خواند.

منبع:پس از سقوط،مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي،خاطرات احمدعلي مسعود انصاري ، بهار 1385، ص 157 تا 159

این مطلب تاکنون 4918 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir