ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 53   فروردين ماه 1389
 

 
 

 
 
   شماره 53   فروردين ماه 1389


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
غربت تاريخ

قل سيروا في‌الارض فانظروا كيف كان...
دوازده ساله بودم كه به مدرسة راهنمايي دكتر حسابي كه يكي از مدارس نمونه شهر شيراز بود وارد شدم. در دوران ابتدايي دانش‌آموز ممتازي بودم و معدل كلاس پنجم من 65/19 بود. روز يكشنبة اول سال بود و روز دوم سال تحصيلي كه پيرمردي كه ريش و سبيل خود را تراشيده بود وارد كلاس شد و خود را به عنوان معلم تاريخ آموزشگاه معرفي كرد.
در جلسة دوم، وي درس را آغاز كرد و به بحث آريائي‌ها و مادها رسيد و اين در حالي بود كه من هنوز نمي‌دانستم خواندن درس تاريخ كه بايد سطر به سطر آن را حفظ كرد چه فايده‌اي دارد؟! بالاخره روزي اين پرسش را در ميان گذاشتم. او توجيهاتي ارائه داد اما فقط نكته آخر به دل من نشست: فايدة تاريخ اين است كه اگر درس بخوانيد و نمرة 20 بگيريد، معدل شما بالاتر مي‌شود و دانش‌آموز ممتاز مي‌شويد و...
در هر حال اين ابهام همين طور باقي ماند و واقعاً نمي‌توانستم دل به تاريخ بسپارم تا اين كه هنگام اعلام نمرات ثلث اول نمره درخشان اين درس شوكي در من ايجاد كرد. 9، نُه تمام. اين اولين نمرة تك و بدترين نمره‌اي بود كه در زندگي كسب كرده بودم. اما پيرمرد معلم به من گفت: اردلان! ناراحت نباش شكست‌ها مقدمه‌اي است براي پيروزي‌هاي بعدي...
اين نمرة افتضاح و آن ابهام دست به دست هم داد و نفرتي ابدي از درس تاريخ براي من ايجاد كرد تا اين كه در دوران دبيرستان كه مقارن سالهاي اوليه ورودم به حوزة علميه نيز بود و من ذهن خود را دائماً معطوف به مشكلات جهان اسلام نموده بودم، جرقه‌اي در ذهنم پديد آمد كه بايد ريشه مشكلات را شناخت و ريشة آنها در دل تاريخ قرار دارد اين بود كه با عزم تمام در دانشگاه وارد رشته تاريخ شدم، اما رويارويي با يك محيط كاملاً واپس خورده از دانشجوياني كه چون در رشته‌هاي دلخواه و پردرآمدي مثل حقوق قبول نشده بودند و از ترس اعزام به خدمت سربازي مجبور به انتخاب رشته تاريخ شده بودند، مثل خوره جانم را مي‌گرفت.
در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه جامعه و نگرش اجتماعي نيز ديد خوشي به تاريخ، علم تاريخ و رشته تاريخ ندارد. هيچ‌وقت يادم نمي‌رود كه روزي به شكل اتفاقي با ناظم دوران راهنمايي برخوردم. (10 سال پس از دورة راهنمايي) همين كه به او گفتم من دانشجوي رشتة تاريخ هستم، با تلخ‌كامي و شگفتي گفت: تو كه درست خوب بود، چرا مثل بقية دانش‌آموزان آن مدرسه به رشته‌هاي پزشكي و مهندسي نرفتي؟ من هم به ناچار در پاسخ به او گفتم: من خود را در رشتة تاريخ، خوشبخت‌تر از هر رشتة ديگري مي‌دانم...
بي‌ترديد بسياري از مشكلات اجتماعي ما ريشه در تاريخ دارند، اما جاي بسي شگفتي است كه چرا با تاريخ چنين بي‌مهري مي‌شود؟!
در جواب بدين پرسش به اين نتيجه رسيدم كه جامعة ما در گام اول يعني تعريف واژة تاريخ، گامي به خطا برداشته است و اين خود زمينه‌اي براي اشتباهات بعدي شده است. براي روشن شدن مطلب تصميم گرفتم سري به دايره‌المعارف‌ها و فرهنگ‌ها بزنم و چون چيزي عايدم نشد، لغت‌نامة دهخدا را تورق نمودم و از قضا اين كتاب از همه دايره‌المعارف‌هاي ديگر پربارتر بوده در نهايت نيز به يك منبع خارجي نگريستم.
به راستي تاريخ چيست؟! اين چه پرسشي است كه در مقام پاسخ به آن، 70 من كاغذ درنورديده شده است و اين در حالي است كه هنوز نه تنها بخش اعظم جامعه، بلكه نخبگان و پژوهشگران و حتي دانشجويان و اساتيد رشته تاريخ نيز با آن روياروي هستند. گذري به گروه‌هاي تاريخ در دانشگاه‌ها و مراكز آموزش عالي كشور اين مشكل را نمايان‌تر مي‌سازد. گروه زيادي از دانشجوياني كه در مقاطع مختلف تحصيلي رشته تاريخ درس مي‌خوانند و حال آنكه در پاسخ به اين پرسش بازمي‌مانند گويي هرگز خود نيز پاسخي براي پرسش‌هاي فكري خويش نجسته‌اند و تنها به دست و پا زدني مذبوحانه براي دفاع از مشروعيت و شأنيت اجتماعي رشتة تحصيلي خويش پرداخته‌اند و به گفتن جملاتي تكراري كه ديگر شنيدن آن ملال‌آور شده است (به خاطر تكراري بودن و كثرت استعمال) بسنده مي‌نمايند و كاملاً روشن است كه در پايان، خود آنها نيز مجاب نشده‌اند تا چه رسد به مخاطبان آنها.
رخوت و بي‌انگيزگي در امر پژوهش تاريخ، تا حدودي مولود همين نگرش است. به ديگر سخن بخش وسيعي از اصحاب تاريخ هرگز خود نيز، تاريخ را نشناخته‌اند تا چه رسد به اين كه بتوانند آن را به ديگران نيز بشناسانند. البته ناشناختگي تاريخ و يا كمي جسورانه‌تر علم تاريخ، خاص دوران ما نيست. اين غربت همواره در سده‌هاي پيشين نيز مطرح بوده است. اما اوج آن در دوران حاكميت ستمگرانة پيروان مسلك پوزيتيويسم بر سرنوشت علم بود. بي‌ترديد خوانندگان گرامي نيك آگاهند كه پوزيتيويست‌ها نوك پيكان دشمني خود را به سوي علوم انساني نشانه رفته بودند و با ددمنشي تمام به نفي علوم انساني پرداختند، آن هم نه ازمنظر اپيستمولوژيك (امكان معرفت‌پذيري) بلكه حتي از منظر آنتولوژيك (وجود شناسي). اگر چه پوزيتيويسم در مهد پيدايش خود يعني غرب شكست قاطعي خورد اما با افسوس فراوان بايد گفت نفوذ ژرفي در جامعه امروز ما پيدا كرده است!
بي‌ترديد بسياري از نارسايي‌هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... جامعه امروز ايران ريشه در علوم انساني دارد كه اين حقيقتي انكارناپذير است، اما انكارناپذيرتر از آن اين كه انبوهي از مشكلات و معضلات ريشه‌هاي جدي تاريخي دارند و تنها راهكار آن دو، دست كم يك شرط اساسي براي يافتن راهكار آن انجام پژوهش‌هاي تاريخي، آن هم به مفهوم شايسته تاريخ مي‌باشد.
جامعه‌اي كه تاريخ را صرفاً بررسي رويدادها و وقايع گذشتگان و نبش گور پدران و نياكان و داستاني براي خواب شب كودكان و يا خوراكي براي پاسخ‌گويي به ميل افتخارطلبي به گذشته مي‌داند، چگونه مي‌تواند آن را راه‌گشاي نارسايي‌ها و پرسش‌هاي پيچيدة سياسي و اجتماعي كنوني بداند؟ افسوس از جامعه‌اي كه نياز آن به تاريخ‌پژوهشي براي دشمنان آن كاملاً روشن است و هزينة مالي چشم‌گيري را سالانه صرف پژوهش‌هاي تاريخي و ايران‌شناسي مي‌نمايند و صدها كانون غربي و آمريكايي و صهيونيستي براي اين كار تأسيس نموده‌اند، اما گويا اين نياز هنوز براي خود اين جامعه روشن نشده است.
بنيادي‌ترين عامل اين نارسايي، نگرش و ديدگاه اين جامعه نسبت به تاريخ و يا به گمان ما علم تاريخ است كه متأسفانه خود موجبات ايجاد يك طلسم آهنين در برابر پژوهشي دانش‌‌مدار براي موضوعات تاريخي فراهم آورده است. بي‌شك نخستين و اساسي‌ترين وجهة آن، وجهه شناختي اين جامعه مي‌باشد كه بر دانش تاريخ اعمال و يا شايد تحميل شده و مي‌گردد. اين شناخت و شناختن اين شناخت خود مي‌تواند آغاز گامي براي دريافتن اين نارسايي باشد، تا بتوان از راه آن به كند و كاوي پيرامون يك راهكار نيز پرداخت. هر چند شايد انجام اين راهكار خارج از توان ما يادآوران باشد.

منبع: نگاهي به وضع موجود تاريخ در ايران
ويژه‌نامه ياد، نشريه بنياد تاريخ انقلاب اسلامي،
سال بيستم، پاييز 1384، شماره 77

این مطلب تاکنون 3370 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir