ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 40   اسفندماه 1387
 

 
 

 
 
   شماره 40   اسفندماه 1387


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
از انقلاب روسيه تا كودتاي رضاخان

محمود طاهراحمدي
انقلاب بلشويكي در روسيه و پس از آن، برافتادن قاجايه و برآمدن رضاخان در ايران، هر يك به نوبة‌ خود سبب دگرگونيهاي اساسي در روابط ميان دو كشور شد. روسية تزاري، دشمن اصلي استقلال و تماميت ارضي ايران، در مارس 1917/اسفند 1295 سقوط كرد و زمام امور به دست حكومت افتاد.
سرنگوني دولت تزاري و تشكيل حكومت موقت، بارقة اميدي بر دل مليون و آزادي‌خواهان ايران تاباند و آنان را دلخوش كرد كه ديگر دوران تركتازيهاي روسيه تزاري به سر آمده است. از اين رو، در 12 فروردين 1296، 88 تن از نمايندگان سه دوره اول تا سوم مجلس شوراي ملي ايران، در تلگرافي به مجلس دوماي روسيه، پس از ابراز خشنودي از پيروزي «ملت بزرگ روس»، انقلاب روسيه را به «فروغ درخشاني» مانند كردند كه سرانجام جهان را فروزان خواهد كرد و واپسين تاريكيها را خواهد زدود.(1) از آن سو نيز پس از سقوط حكومت موقت، نظام بولشويكي روسيه به رهبري ولاديمير ايليچ اوليانف (لنين)، كه انقلاب در ايران را كليد انقلابي سراسري در مشرق زمين تلقي مي‌كرد، براي جلب دوستي همسايه خود ايران به پاخاست و در نخستين گام، شوراي كميسرهاي خلق(2) در 7 دسامبر 1917/15 آذر 1296 در پيامي به همه مسلمانان رنجبر ساكن در روسيه و كشورهاي مشرق زمين، ضمن ابراز نظر سياسي نظام جديد روسيه درباره ملتهاي شرق به ويژه ايرانيان، تركها، عربها و هندوها سياست تزاري را در ايران محكوم و معاهده 1907 را ملغي و اظهار كرد: ما رسماً اعلام مي‌كنيم، عهدنامه‌‌ها و توافقهاي پيشين روسيه و انگلستان كه بر اساس آن ايران را در ميان خود تقسيم كرده بودند، باطل و بي‌اعتبار است. در ادامه همين پيام خطاب به مردم ايران آمده است: اي ايرانيان به شمال قول مي‌دهيم، به محض پايان يافتن عمليات نظامي، سربازان ما از خاك كشور شما خارج خواهند شد تا شما بتوانيد آزادانه درباره سرنوشت آينده خود تصميم بگيريد. رفقا و برادران مسلمان، بگذاريد دست به دست هم بدهيم و با قدمهاي بلند و استوار به سوي هدف مشتركمان، كه همانا ايجاد صلحي عادلانه و پايدار در جهان است، به پيش برويم. پرچمهاي سرخ ما مبشر و منادي آزادي براي ملتهاي ستم‌ديدة جهان هستند و در هر كشوري كه به اهتزاز درآيند، آزادي و صلح و صفا را براي ملتهاي محكوم به ارمغان مي‌آورند.(3)
اندكي پس از اعلام اين پيام، يعني در 14 ژانويه 1918/26 دي 1296، يادداشت بسيار دلگرم‌كننده لئون تروتسكي، كميسر ملي امور خارجة دولت شوروي، به اسدخان، شارژ دافر (كاردار) ايران، در پطروگراد (لنينگراد) تسليم شد. تروتسكي در اين يادداشت به نام دولت مبتوع خود افزون بر الغاي معاهدة 1907، همه قراردادهاي ميان ايران و روسيه تزاري را، كه آزادي و استقلال ايران را به نحوي محدود مي‌كرد، بي‌اعتبار دانست.(4)
اسدخان نيز در پاسخ به يادداشت تروتسكي «در ژانويه 1918 اعلام كرد كه دولت متبوعة او نيز كلية معاهدات و قراردادهايي را كه از طرف دولت سابق روسيه به زور به دولت ايران تحميل شده و مخالف با استقلال و تماميت ارضي آن مملكت مي‌باشد باطل و از درجه اعتبار ساقط» مي‌داند. و در پايان‌‌نامة خود به نام دولت ايران اظهار كرد: «دولت ايران حاضر است با دولت جمهوري روسيه معاهدات و قراردادهاي جديد منعقد نمايد.»(5)
پس از تبادل اين دو نامه ميان تروتسكي و اسدخان، نوشته‌هاي ديگري درباره حقوق ايران ميان سفارت ايران در مسكو و تروتسكي و پس از وي، گئورگي چيچرين مبادله شد كه در نتيجه، مواد شانزده‌گانه زير را «كميسرهاي خارجه دولت شوروي (تروتسكي و چيچرين) راجع به حقوق ايران تصديق» كردند:
1. فسخ و ابطال «جميع قرضهايي كه ايران به حكوت امپراتوري تزاري داشت.»
2. «روسيه از اين به بعد هرگز حق نخواهد داشت در واردات ايران، مانند عايدات گمركات و تلگراف و پست و ماليات و غيره مداخله نمايد.»
3. پس از خالي شدن «درياي خزر از كشتيهاي راهزن انگليس» اين دريا «براي كشتيراني آزاد در زير بيرق ايران» آماده و اعلام خواهد شد.
4. «حدود حكومت شوروي با ايران به موجب رضايت و ميل اهالي كه در خطوط سرحدات نشيمن دارند، معين خواهد شد.»
5. «جميع امتيازاتي كه پيش از اين چه به حكومت روسيه و چه به اشخاص سايره، از تبعه روس از طرف دولت ايران داده شده بود، فسخ شده، از درجه اعتبار ساقط است.»
6. «بانك استقراضي ايران با تمام اراضي و املاك متعلق به آن و تمامي شعبه‌هاي آن در ايران، ملك طلق ملت آزاد ايران» است.
7. «خط سيم تلگراف مشهد ـ سيستان و راه شوسة انزلي و تهران و همة راههاي شوسه كه قشون روس در مدت اقامت خود در ايران در زمان جنگ 1918ـ1914 ساخته است با جميع آلات و متعلقات آنها و ايضاً بناهاي بندرگاه در انزلي با جميع متعلقات آنها و... و همچنين راه‌آهن جلفا و تبريز و شعبه آن تا صوفيان با تمامي اشياء متعلقه به راه‌آهن و آلات و اسباب و ابنيه و عمارات و غيره، همچنين جميع پستخانه‌‌ها و... به تصرف و مالكيت مطلقة ايران و اهالي آزاد و مستقل» آن درمي‌آيد.
8. «اصول محاكمه در قنسول‌خانه‌ها كه سابق معمول بود بالتمام لغو و برطرف مي‌شود.»
9. هيئت ديني و روحاني كه در اروميه تأسيس شده بود محو و برطرف مي‌شود.»
10. «روسهايي كه در ايران ساكن هستند، هرگونه ماليات و رسومي كه از اهالي مملكت ايران گرفته مي‌شود به همان اندازه بايد بپردازند. در صورتي كه اين رسوم و ماليات از روي قانون وضع شده باشد و براي سد احتياجات ملت تحصيل شود.»
11. «حكومت روسيه حاضر است كه به اتفاق حكومت ايران مسئله حق تملك روسها بر اراضي ايران و طريقة اجاره كردن و پرداختن ماليات و غيره را معاينه نمايد و اين مسئله را با حفظ منافع اهالي ايران و روس حل و تسويه نمايد.»
12. «سرحد روس و ايران براي عبور و مرور مردم به آزادي و حمل و نقل مال‌التجاره باز مي‌شود و به ايران اختيار داده مي‌شود هرگونه مال‌التجاره را از هر كجا باشد به عنوان تزانزيت از روسيه عبور بدهد.»
13. «حكومت شوروية روسيه حاضر است كه به اتفاق حكومت ايران، تعرفه‌هاي كرايه مال‌التجاره‌ ايران [را] كه به توسط راه آهن و كشتي بخار و ساير وسايط حمل و نقل از ايران به روسيه آورده مي‌شود،‌ تعديل و اصلاح نمايد.»
14. «روسيه از هرگونه مداخله كردن به تشكيل قواي حربيه در ايران دست مي‌كشد.»
15. «حكومت روسيه در الغاي ادارات كارگزاري در ايران حرفي ندارد.»
16. «به ايران حق داده مي‌شود كه در تمامي شهرهاي روسيه شورويه و همچنين تركستان و ولايات ماوراي بحر خزر و در خاك بخارا و خيوه كه با ما متحد هستند، براي خود قنسول تعيين كند و نسبت به اختلافات سرحدي مذاكره» كند تا بر اساس آن «حقوق حقة‌ دولت ايران مسترد گردد.»(6)
بدين قرار، انقلاب روسيه باعث شد طرح دو دولت استعمارگر روسيه تزاري و انگلستان براي تقسيم ايران، نقش بر آب و خواب شومشان بي‌اثر شود. در واقع، به گفته سيدحسن تقي‌زاده، انقلاب اكتبر روسيه بزرگ‌ترين رويداد تاريخي در 150 سال اخير براي ايران بود و بي‌ترديد اگر در واپسين ايام جنگ جهاني اول، آن انقلاب پيش نيامده بود، از ايران و تركيه به مثابة دو كشور مستقل اثري به جا نمي‌ماند.(7) بيهوده نبود كه مليون ايران، انقلاب بلشويكي را به فال نيك گرفتند و پنداشتند هنگام آن فرارسيده است كه همه نيروهاي بيگانه از خاك ايران رخت بربندند و مردم ايران بتوانند از آن پس آزادانه بنيادهاي سياسي و اجتماعي‌اي را كه آرزوي ايجاد آن در دل مشروطه‌‌خواهان شكفته شده بود، پي ريزند و آن را تكامل بخشند. البته تأثير آني انقلاب روسيه را مي‌توان در اقدامات ارهابي (تروريستي) و ضدانگليسي كميته مجازات مشاهده كرد كه تا حدودي اسباب سقوط دولت وثوق‌الدوله را در 29 مه 1917/8 خرداد 1296، فراهم كرد. همچنين سياست‌‌مداران هوادار انگليس نيز، به سبب خطر موجود، در پذيرفتن مقام و منصب مردد شدند، همچنين دولتهايي كه در ايام ميان اكتبر 1917، تا ظهور مجدد وثوق‌الدوله در صحنة سياسي در تير 1297/ژوئيه 1918، بر سر كار آمدند، سياستي ضدانگليسي را سرلوحة برنامه خود قرار دادند.(8)
در همان اوان، در 8 ژوئيه 1918/17 تير 1297، رئيس كميسرهاي محلي بادكوبه در نامه‌اي به صمصام‌السلطنه، وزير امور خارجه ايران، خبر داد كه «از طرف كميسارياي امور خارجه قفقاز مأمور است كه با كمال احترام به استحضار برساند، براي استقرار مناسبات دوستانه و ايجاد روابط دايمي و صميمانه مابين دولتين جمهوري روسيه و ايران، كميسارياي ملي در ماه دكابر [دسامبر] ماضي نيكلازاخاروويچ براوين(9) را به سمت اگنت [نماينده] سياسي مقيم تهران انتخاب نموده و تعيين مشاراليه به اين مقام به آقاي اسدخان، شارژدافر [كاردار] ايران اطلاع داده شد و ضمناً متذكر نمود كه از تاريخ 22 نايابر [نوامبر] سال گذشته [30 آبان 1296] عموم مأمورين سياسي و قنسولگري كه از طرف دولت سابق معين شده بودند از مشاغل خود منفصل مي‌باشند و فقط براوين از جانب كميسارياي ملي امور خارجه سمت نمايندگي و اختيارات تام در ايران را خواهد داشت.»(10)
از آن سو، اسدخان نيز با نگاهي واقع‌بينانه، در 22 ربيع‌الاول 1336/4 بهمن 1297، ضمن اعلام خبر ورود براوين به ايران، به دولت پيشنهاد كرد نظام بلشويكي روسيه را به رسميت بشناسد. او در نامه خود خاطرنشان كرد: «چون اين سفارت [سفارت ايران] مانند ساير سفارتها روابط با حكوت حاضر [روسيه] ندارد، فدوي در اين باب هيچ اقدامي را صلاح ندانسته [... ولي] به عقيده فدوي چون موقع دولت عليه [ايران] خيلي باريك است و سبك رفتار ساير دول بي‌طرف را نمي‌توان [د] به كلي سرمشق خود قرار بدهد ـ خاصه كه پروگرام حكومت حاضر به اندازه‌اي مفيد به حال ايران است كه نمي‌توان از آن صرف‌نظر نمود، پس صلاح است از پذيرايي نمايندة حكومت شوروي علناً امتناع نشود و مقتضي است، نماينده حكومت حاضر پذيرفته شود و اتر [وزيرمختار روسيه تزاري]‌ نيز به رسم نزاكت و ادب باشد.»(11)
براوين، نخستين نماينده سياسي شوروي، در بهمن 1297 وارد تهران و با استقبال مليون رو به رشد و ارباب جرايد آزادي‌خواه وابسته به حزب دموكرات نيز پذيرايي شاياني از وي كردند.(12) با وجود اين، در آن هنگام، تقريباً هيچ يك از دولتهاي جهان حكومت بلشويكها را به رسميت نشناخته بود و دولت ايران نيز زير فشار انگلستان در وضعي نبود كه بتواند با نمايندة بلشويكها گفت و گو كند، به همين سبب، توصيه‌هاي اسدخان را وقعي ننهاد و براوين را نپذيرفت و به درخواست او هم توجه نكرد. براوين، در نامه‌اي به وزارت خارجه ايران در 7 رمضان 1336/27 خرداد 1297، خواهش كرده بود «كه دولت ايران بذل مساعدت فرموده، اجزا و كاركنان سفارت و قنسولگريهاي سابق روسيه را از خاك ايران تبعيد فرمايند.»(13) اما نه تنها درخواست براوين برآورده نشد، بلكه اتر نيز ساختمان سفارتخانه روسيه در تهران را به وي واگذار نكرد. فقط مستوفي‌الممالك، رئيس‌الوزرا، از مشاورالممالك انصاري، وزير امور خارجه، خواست براوين را در خانه خود بپذيرد و غيررسمي با وي مذاكره كند.(14) با اين همه، چون مأموريت براوين، به سبب كارشكنيهاي پيوسته سفارت انگلستان در تهران، با شكست كامل روبرو شد، حكومت شوروي وي را در آغاز تابستان 1918، از ايران فراخواند و به استپان شائوميان، رئيس حكومت بلشويكي باكو، مأموريت داد نماينده سياسي ديگري را به تهران بفرستد. شائوميان نيز كالوميتسف، افسر سابق ارتش، را برگزيد و به تهران فرستاد.(15)
در اين حين، دولت وثوق‌الدوله، كه به سبب دخالتهاي سلط‌‌جويانه انگليسيها به برقراري رابطه با شوروي تمايلي نداشت، بدين بهانه كه كالوميتسف از باكو به تهران اعزام شده است، اعتبارنامة او را به رسميت نشناخت و از پذيرفتن وي سر باز زد. افسران روسي ارتش ايران نيز به تكاپو افتادند تا وي را دستگير كنند، اما كالوميتسف پس از آگاهي از تصميم افسران روسي از تهران گريخت و در تابستان 1919 با اعتبارنامه‌اي از مسكو به تهران بازگشت؛ ولي هنگام عبور از درياي خزر نيروهاي نظامي روس سفيد با پشتيباني نيروهاي اشغالگر انگليس در ايران او را دستگير و تيرباران كردند.(16)
در 26 ژوئيه 1918/2 شهريور 1297، دولت صمصام‌السلطنه، به استناد اينكه بنياد كاپيتولاسيون، به موجب قرارداد تركمانچاي فقط با دولت تزاري بود و اكنون نيز اين دولت ديگر وجود ندارد، اعلام كرد از اين پس، قضاوت كنسولها پايان يافته است و تمام قراردادها و امتيازاتي كه بر اساس آن قرارداد به روسيه داده شده بود فسخ شد. سپس مضمون تصويب‌نامه دولت را طي بخشنامه‌اي به آگاهي سفارتخانه‌هاي خارجي مقيم تهران رساند و بر اجراي آن تأكيد كرد. اين تصويب‌‌نامه، كه به تصويب نامة برج اسد مشهور است، جنجالي بزرگ به پا كرد.
سفارت انگليس از پذيرفتن آن سر برتافت و از دولت ايران خواست تا پايان جنگ، مرزهاي خود را براي جلوگيري از ورود جاسوسان دشمن حفظ كند و پليس جنوب را نيز به رسميت بشناسند. در مقابل وعده داد پس از اتمام جنگ، استقلال ايران را محترم مي‌شمارد و قرارداد 1907 را ملغي و به ايران كمك مالي مي‌‌كند. دولت ايران پاسخ داد: انگلستان با اعزام نيرو و اشغال خاك ايران مساعي اين دولت را در حفظ بي‌طرفي پايمال كرده است. پليس جنوب نيز نيرويي خارجي است و تهديدي براي استقلال ايران به شمار مي‌‌رود. پس چه بهتر انگلستان، ايران را به حال خود گذارد و خاك اين كشور را تخليه كند تا ايرانيان به اصلاحات داخلي بپردازند.
اين پاسخ صريح و شجاعانه باعث شد صمصام‌السلطنه به ناچار رياست دولت را كنار نهد و در نتيجه، بار ديگر وثوق‌ الدوله كه لرد كرزن، وزير خارجه انگليس، وي را پشتيباني مي‌كرد در 7 اوت 1918/14 شهريور 1297، دولت جديد خود را تشكيل دهد تا نقشه‌هاي تازه انگليسيها براي ايران را به اجرا درآورد.
در آن هنگام، انگلستان فاتح اصلي جنگ جهاني و نيرومندترين امپراتوري دنيا به شمار مي‌رفت و نيروهايش سراسر ايران، خاورميانه، قفقاز و تركستان را به تصرف درآورده بودند. سقوط دولت تزاري، بزرگ‌ترين رقيب انگلستان در مبارزات استعماري، نيز سبب شده بود تا نيرويي كه بتواند در برابر خواسته‌هاي دولت انگليس مقاومت كند، وجود نداشته باشد. در نتيجه، لرد كرزن، كه مظهر سياست استعماري انگليس بود، سوداي چيرگي كامل بر سراسر آسيا را در سر داشت.
بدين منظور، انگليسيها نخست به تقويت جمهوريهاي ضدكمونيست قفقاز كمر همت بستند و با كمك ميسيون نظامي، ژنرال تامپسون، نيروهايي در كشورهاي سه‌گانه قفقاز مستقر كردند تا در مقابل يورش ارتش سرخ بتواند سدي دفاعي ايجاد كنند. همچنين با پادرمياني و راهنمايي انگليسيها، دولت جمهوري مساوات آذربايجان به برقراري روابط سياسي با دولتهاي خارجي اقدام كرد. دولت ايران در اوت 1919/مرداد 1298، دولت مزبور را به رسميت شناخت و در پاييز همان سال هيأتي را به رياست سيدضياءالدين طباطبايي، مدير روزنامه رعد، به باكو فرستاد تا زمينه انعقاد قرارداد مودت و همكاري بين دو كشور را فراهم كند تا پس از آن نوبت به گرجستان و ارمنستان برسد.(17)
در مرحلة دوم، انگليسيها محرمانه با وثوق‌ الدوله گفت‌وگو كردند تا قراردادي، كه شباهت فراواني به قرارداد تحت‌الحمايگي داشت، منعقد كنند. اين قرارداد معروف به قرارداد 1919 در 9 اوت 1919/16 شهريور 1298، وثوق‌الدوله و سرپرسي سايكس، وزيرمختار انگلستان، امضا كردند و كاملاً محرمانه نگه داشته شد و بلافاصله پس از امضاي اين قرارداد، انگليسيها آن را اجرا كردند و پيش از آنكه قرارداد به تصويب مجلس برسد و مراحل قانوني خود را طي كند، مبلغ دو ميليون ليره با بهره صدي هفت در اختيار وثوق‌الدوله گذاشتند و هيأتي نظامي به رياست ژنرال ديكسون و هيأتي مالي به رياست سيدني آرميتاژ اسميت به تهران فرستادند تا ارتش و دارايي ايران را زير نفوذ خود قرار دهند. خبر انعقاد قرارداد 1919، از طريق منابع خارجي پراكنده شد و در پي آن طوفاني از خشم و غضب در ميان مليون ايراني برانگيخت و همه يك دل و يك زبان با آن مخالفت كردند.
در اين حال، دولت شوروي، كه از اكتبر 1917 تا اوت 1919 به سبب درگيريهاي داخلي با همسايه خود ايران، سياست صبر و انتظار را در پيش گرفته بود و تلاش همه سويه‌اي به كار مي‌برد تا با ايران رابطه دوستي برقرار كند و در اين راه نيز از زمامداران ايران پاسخ مساعدي دريافت نمي‌كرد، پس از انتشار متن قرارداد 1919، اين صبر و انتظار را كنار گذاشت و يكباره موضع خويش را در قبال ايران تغيير داد. درست سه هفته پس از امضاي قرارداد 1919، در 30 اوت 1919/7 شهريور 1298، چيچرين، كميسر امور خارجه شوروي، در اعلاميه‌اي خطاب به كارگران و دهقانان ايران، پس از مرور روشهاي دولتهاي شوروي و بريتانيا در قبال استقلال ايران در دو سال گذشته، «پيمان ننگين انگليس و ايران» را كاغذ پاره‌اي خواند و تأكيد كرد كه دولت شوروي آن را به رسميت نمي‌شناسد و هيچ‌گاه براي آن اعتبار قانوني قايل نمي‌شود. سپس اعلاميه خود را با عبارات زير، كه وعده و وعيد را با هم دربر داشت، به پايان رساند: «زمان‌ رهايي شما نزديك است، ساعت حساب پس دادن سرمايه‌داري انگليس نزديك است و جنبش انقلابي وسيعي با قدرتي بيش از پيش در ميان توده‌هاي خود انگلستان گسترش مي‌يابد... مردم زحمتكش روسيه به سوي شما توده‌هاي ستم‌ديده ايران دست برادري دراز مي‌كنند. زود آن ساعتي فرا خواهد رسيد كه ما بتوانيم در عمل وظيفة مبارزه مشترك را به همراهي شما بر ضد راهزنان و ستمگران بزرگ و كوچك كه سرچشمة رنجهاي بي‌شمار شما هستند ادامه دهيم.»(18)
علت مخافت شديد روسها با قرارداد 1919 اين بود كه آنان به درستي دريافته بودند، ايران به زودي پايگاه انگلستان خواهد شد كه انگليس از آن مي‌تواند بر ضد شوروي بهره‌برداري كند. اين بدان معنا نيز بود كه مسكو از آن پس نمي‌توانست از ايران همچون كانوني براي ترويج كمونيسم استفاده كند.(19)
بدين سبب، دولت شوروي، پس از فراغت نسبي از مسائل دروني خود، به ويژه پس از سركوب جنبشهاي استقلال‌طلب يا خيزشهاي ضدانقلابي ماوراي قفقاز و ماوراي خزر و نيز سقوط جمهوري آذربايجان و برقراري حكومت شوروي در آن سامان،(20) در آوريل 1920، تشخيص داد ديگر زمان اقدام مؤثر در ايران فرا رسيده است. از اين رو، بر آن شد بقاياي ضدانقلاب را در بيرون از مرزهاي خود، يعني ايران، سركوب و خطر بالقوة نيروهاي انگليس را در درياي خزر دفع كند.(21)
بدين منظور، در 18 مه 1920/28 ارديبهشت 1299، واحدهاي دريايي ارتش سرخ در بندر انزلي پياده شدند و شمال ايران را تسخير كردند. به دنبال آن، در 6 ژوئن /16 خرداد همان سال رهبران نهضت جنگل، جمهوري سوسياليستي گيلان را برقرار كردند. مسكو، كه با لشكركشي و حمايت از اين جمهوري تا اندازه‌اي موقعيت خود را در شمال ايران تثبيت كرده بود، فراخواني نيروهاي ارتش سرخ را منوط به عقب‌نشيني هم‌زمان نيروهاي انگليسي از سراسر ايران كرد.
بروز چنين رويدادهايي ادامه زمامداري وثوق‌الدوله را ناممكن كرد و وي به ناچار در 3 تير 1299، از مقام خود كناره گرفت و از ايران خارج شد.
دولت جديد را مشيرالدوله پيرنيا تشكيل داد و بي‌درنگ در 13 تير اعلام كرد لغو يا اجراي قرارداد 1919، به نظر مجلس شوراي ملي بستگي دارد. همچنين مشاورالممالك انصاري را «براي انجام مأموريت مخصوص» به مسكو فرستاد و خبر آن را در 12 آذر طي بخشنامه‌اي به مأموريت دولت ايران در خاك روسيه ابلاغ كرد.(22) مشاورالممالك مأموريت داشت طبق دستورالعمل مندرج در تلگراف رمز 4 ذيقعده 1338/30 تير 1299، درباره نُه موضوع با بلشويكها مستقيماً گفت‌وگو كند.(23)
مذاكرات در مسكو همچنان ادامه داشت و نزديك بود به عقد قرارداد مودت ايران و شوروي بينجامد كه در ايران مقدمات كودتاي 3 اسفند 1299، فراهم شد. در همين اثنا، كاراخان، معاون وزارت امور خارجه شوروي، در نوامبر 1920/7 آذر 1299، طي يادداشتي خبر به كارگماري تئودور روتشتين را به رسميت سفير شوروي در تهران به دولت ايران ساند.(24) سپس يادداشتهايي بين ايران و شوروي براي تخليه نيروهاي شوروي از خاك ايران مبادله شد. به خصوص اينكه نيروهاي شوروي از سال 1918 به بعد، «علاوه بر اجحافات و تعدياتي كه در خاك ايران مرتكب شده بودند، در بعضي از نقاط و بلاد هم انبارهايي از غلات تهيه كرده و پيداست كه اين مسئله با وجود قحطي و خشك‌سالي و تنگي امر آذوقه تا چه اندازه به اهالي و مردم ايران صدمه وارد مي‌كرد.»(25)
پس از كودتاي سوم اسفند و روي كار آمدن دولت سيدضياءالدين طباطبايي، روتشتين در مارس 1921/فروردين 1300، هنگام ورود به ايران در مرز توقيف و صدور ويزاي وي به خروج كامل سربازان شوروي از ايران مشروط شد.(26)
افزون بر اين، در 18 ارديبهشت، سيدضياء در بخش‌نامه‌اي «به حكام ايالات و بنادر شمالي» اعلام كرد: «اگرچه دولت كمال ميل را به استقرار روابط دوستي و اقتصادي با دول قفقاز دارد، اما چون تا به حال هيچ نوع قراردادي با دول مزبور منعقد نگرديده و گيلان هنوز تخليه نشده و علايم دوستي از طرف آذربايجان ظاهر نشده، نبايد هيچ قسم مبادلة تجارتي و مراوده با مأمورين آنها به عمل آيد، لهذا لازم است فوراً قدغن كنيد به هيچ‌وجه نمايندگان تجارتي آنها را نپذيرفته و از معامله با مردم جلوگيري و هر قسم مبادلة مال‌التجاره را مانع شويد. بعد از اينكه قرارداد رسمي بين دولت جليله و دول مزبور منعقد و خاك ايران تخليه شد، دستورالعمل ثانوي داده خواهد شد.»(27)
با اين همه، روتشتين در آوريل 1921/ فروردين 1300، بدون هيچ قيد و شرطي وارد ايران شد و مذاكرات خود را با دولت ايران آغاز كرد. با ورود روتشتين به ايران مرحله‌اي جديد و فعال در ديپلماسي شوروي شروع شد و بر اساس آن، دولت شوروي آمادگي خود را براي بيرون بردن نيروهايش از ايران اعلام كرد.
بدين قرار، سرانجام در 17 شهريور 1300 واحدهاي دريايي ارتش سرخ، بندر انزلي را به قصد باكو ترك و گيلان را تخليه كردند.
از آن سو، گفت‌و گوهاي مسكو نيز به نتيجه رسيد و سرانجام در 26 فوريه 1921/7 اسفند 1299، پيمان مودت ايران و شوروي امضا شد. اين پيمان نشان‌دهنده اهميت حياتي ايران در سياست خارجي شوروي بود. البته بيشتر مفاد اين پيمان تكرار اظهارات پيشين در لغو همه پيمانهاي گذشته منافي حقوق ملت ايران بود. در اين پيمان، فقط حقي ويژه به دولت شوروي داده شده بود و آن اين بود كه طبق ماده شش قرارداد اگر قدرت سومي با نيروي مسلح خود وارد خاك ايران مي‌شد، يا كانوني براي حمله به روسيه ايجاد مي‌كرد و دولت ايران نيز براي دفع آن خطر قدرت كافي نداشت، دولت شوروي محق بود براي دفاع از خود به ايران لشكركشي كند. اين ماده و ماده پنج قرارداد، كه محتوايي مشابه داشت، آشكارا بر ضد بريتانياي كبير تنظيم شده بود. با اين حال، به سبب ابهامات موجود در اين دو ماده، در همان هنگام، گفت و گوهايي ميان وزير امور خارجه ايران و روتشتين صورت گرفت و سرانجام با توضيحات روتشتين، نمايندگان مجلس شوراي ملي نيز متقاعد شدند و قرارداد در 23 قوس [آذر] 1300، به تصويب رسيد.(28)
به هر حال، قرارداد 1921 به روابط دو كشور جلوه‌اي تازه بخشيد و به موجب آن دولت شوروي در يكي از نخستين اقداماتش در 1301، از طريق كاردار خود در ايران، در نامه‌اي به وزير امور خارجه ايران، پس از اشاره به اينكه «دولت روس نظر به مناسبات حسنه فيمابين دولتين و نظر به لزوم حفظ منافع تجارتي و دولتي خود، لازم مي‌داند كه سريعاً قنسولگريهاي خود را در اروميه و بندر بوشهر افتتاح نمايد»، درخواست كرد، دولت ايران «هر چه زودتر رضايت و به رسميت شناختن اين دو قنسولگري را صادر و به نمايندگي مختار ارسال» كند. همچنين «به ملاحظه لزوم تسوية دوستانه مسائل و قضاياي سرحدي نيز» تقاضاي اجازه «افتتاح اگنتگري قنسولگريهاي روسيه را در آستارا و دره‌گز» كرد كه البته «اولياي دولت عليه نيز موافقت خود را» با آن درخواستها اظهار كردند.(29)
پس از عقد پيمان مودت، كه سيد حسن تقي‌زاده آن را «فرج عظيمي براي ايران»(30) دانسته است، دولت شوروي بر آن بود با گسترش روابط اقتصادي و تجاري خود، توان اقتصادي ايران را تحكيم كند و از اين راه وابستگيهاي شديد اقتصادي ايران به انگلستان را قطع و همسايه‌اي غيروابسته به انگليس براي خود دست و پا كند. بدين قرار، در پايان سال 1923/1302، دولت شوروي توجه خود را به برقراري روابط گسترده اقتصادي با ايران معطوف كرد. البته پيش از انقلاب روسيه، تجارت شمال ايران فقط در انحصار روسها بود و بازرگانان روسيه محصولات كشاورزي را از ايران خريداري و به روسيه صادر مي‌كردند و در مقابل قند، شكر، پارچه، چوب و... به ايران مي‌فروختند.(31) در 1920، كه تجارت خارجي در شوروي دولتي اعلام شد و روسها نيز مي‌كوشيدند بازرگاني با شمال ايران را مانند گذشته در دست خود نگه دارند، دشواريهايي براي تجار ايراني در رويارويي براي وضع جديد به وجود آمد كه براي مدتي مانع هر نوع داد و ستد شد. در واقع، امور بازرگاني شوروي از طريق سازمان تجاري دولتي، كه به دولت شوروي وابسته بود، صورت مي‌گرفت و اين شيوه محدوديتهاي فراواني براي بازرگانان آزاد كشورهاي شرقي، از جمله ايران، فراهم مي‌كرد.
در اين حال، وقتي قرار شد بر اساس عهدنامه مودت، عهدنامه تجارتي جديدي ميان ايران و شوروي بسته شود، دولت ايران سيدحسن تقي‌زاده را به نمايندگي خود در مذاكرات مسكو برگزيد و او را در رأس هيأتي به مسكو فرستاد.(32) تقي‌زاده در 26 آوريل 1922/6 ارديبهشت 1301، وارد مسكو شد و از 15 ژوئن/25 خرداد، گفت‌و گوهاي خود را درباره عقد قرارداد تجارتي و سه عهدنامه كنسولي، پستي و تلگرافي آغاز كرد.
در ابتدا «روسها مسئله آزادي تجارت را به كلي رد نمودند» و حتي هيأت ايراني را تهديد كردند كه «در صورت اصرار در اين باب» مذاكره را قطع خواهند كرد.(33) اما در ادامه گفت‌وگوها، درباره آزادي تجارت، گامهايي برداشته شد و روسها پذيرفتند «تجارت بعضي امتعه مهم را به كلي آزاد كنند» در 19 مهر 1301، تقي‌زاده در تلگرافي به تهران گزارش داد: «مسئله آزادي تجارت در مركز فرقه اشتراكي، پس از مباحثات زياد به خير ايران قبول شد و براي بعضي امتعه م هم آزادي تجارت داده شد.»(34)
بر اين اساس، در نوامبر 1922/آبان 1301، دولت شوروي تصميم گرفت صورتي از كالاهايي كه از ايران به شوروي و از شوروي به ايران صادر مي‌شد تهيه كند و استثنائاً اجازه دهد تجارت ميان دو كشور از طريق بخش خصوصي صورت گيرد. در 22 فوريه 1923/2 اسفند 1301، دولت شوروي صورت تهيه شده از كالاهاي متبادله بين دو كشور را تأييد و تصويب كرد. سپس، در 27 مارس/6 فروردين، به مأموران گمركي خود در مرزها فرمان داد كه كالاهاي مندرج در اين صورت، بدون دريافت پروانه از مقامات سازمان تجارتي دولتي به شوروي وارد و از ‌آنجا صادر شود. تسهيلات فراهم شده سبب شد بازرگانان ايراني به هدف مطلوب خود برسند و در نتيجه، براي مدتي در تجارت خارجي ايران تعادلي مناسب به وجود آيد.(35)
گفت‌وگو درباره عقد عهدنامة‌ تجارتي يك سال و نيم طول كشيد و سرانجام پس از رفع مشكلات فراوان، در متن عهدنامه موافقت حاصل شد. در اين ميان، چون «كابينه وزرا در تهران تغيير يافت و مشيرالدوله پيرنيا رئيس‌الوزرا شد و با امضاي عهدنامه موافقت نكرد»، تقي‌زاده نيز در اوت/مرداد، بي‌آنكه موفق شود قرارداد اصلي تجارتي را تصويب كند، از مسكو به برلن رفت. او فقط توانست دو موافقتنامه درباره مبادلات پستي و تلگرافي بين دو كشور، با كاراخان در ژوئيه 1923/تير 1302، امضا كند.(36)
علت اصلي مخالفت مشيرالدوله با امضاي قرارداد تجارتي اين بود كه دولت شوروي مي‌خواست علاوه بر آزادي عمل در امور بازرگاني خود، اختيار تعيين بهاي كالاها نيز به نماينده بازرگاني آن كشور در تهران سپرده شود؛‌ اما در مقابل حاضر نبود مانند اين امتياز را براي ايران قائل شود. همچنين دولت شوروي از كالاهاي ايراني، كه از راه ترانزيتي شوروي به اروپا صادر مي‌شد، حق ترانزيت مي‌گرفت، ولي از كالاهاي وارد شده به ايران چيزي مطالبه نمي‌كرد و اين خود باعث زيان بازرگانان ايراني مي‌شد.(37)
با وجود اين و به رغم امضا نشدن قرارداد رسمي تجارتي بين دو كشور، تجارت ايران و شوروي رونق فراوان پيدا كرده بود و شركتهاي مختلط روسي ـ ايراني همراه با بخش خصوصي ايران و بازرگانان آزاد، فعاليت زيادي را به انجام مي‌رساندند. بعضي از اين سازمانها و شركتهاي فعال عبارت بودند از: بانك ايران و شوروي با شعبه‌هاي خود در تبريز و رشت و انزلي، شركت بازرگاني ايران و شوروي، شركت بازرگاني توليد و صادرات ابريشم ايران، شركت بازرگاني پنبه ايران و شوروي، شركت حمل و نقل ايران و شوروي، شركت قند ايران و شوروي، شركت نفت ايران و آذربايجان و شركت نساجي ايران و شوروي.
بدين سان، رونق تجارت ميان ايران و شوروي به آنجا رسيد كه در سال 1925/1304، ايران بزرگ‌ترين صادر‌كننده كالاهاي تجاري به شوروي در ميان كشورهاي آسيايي شد. تا جايي كه از يازده ميليون روبل مبادلات تجاري بين كشورهاي آسيايي و شوروي، 5/7 ميليون روبل آن به ايران اختصاص داشت.
به طور كلي، روابط ايران و شوروي در سالهاي 1925ـ1917/1304ـ1296، سه دوره مشخص و متفاوت را پشت سر گذاشت. مرحله اول، كه از واپسين ماههاي سال 1917 آغاز شد و تا اوت 1919 طول كشيد، دورة آرامش پيش از طوفان ناميده مي‌شود.
در اين دوره، روسها كوشيدند تا با همساية خود،‌ ايران، روابط سياسي برقرار كنند. در اين سالها، نظام جديد روسيه با تخطئه سياست روسيه تزاري درباره ايران و لغو قراردادها و معاهدات و امتيازات رژيم سابق، با حسن نيت در راه برقراري روابط سياسي و اقتصادي با ايران كوشيد، اما به سبب بي‌‌اعتنايي دولتهاي ايران و كارشكني انگليسيها از تلاشهاي خود نتيجه‌اي به دست نياورد. دورة از اوت 1919 تا فورية 1921، دوره‌اي آشفته و طوفاني در روابط دو كشور به شمار مي‌آيد كه با جنگ رواني و تبليغاتي و كوشش براي ترويج عقايد سوسياليستي و انقلابي و تجاوز نظامي به ايران توأم بود در آن ايام، دولتهاي ايران تلاشهاي دولت شوروي براي برقراري روابط مودت‌آميز در دوره اول را ناشي از ناتواني دولت شوروي مي‌‌دانستند و به همين سبب، روي خوشي به آن نشان نمي‌دادند، اما در دوره دوم، كه دولت شوروي از موضع قدرت با دولتهاي ايران روبه‌رو شد، به ناچار تمكين كرد و در نتيجه، دوره سوم همراه با عهدنامه مودت 1921 آغاز شد. در اين دوره، روابط سياسي ايران و شوروي مسير امن و آرام طي كرد و با آرامشي نسبي و بروز بحران‌هاي مهم سياسي ادامه يافت. بيرون رفتن نيروهاي انگليسي از ايران و اعمال قدرت حكومت مركزي ايران در سراسر كشور سبب شد تنشهاي نامطلوب سياسي ـ نظامي از ميان برداشته شود و دوره‌اي جديد در روابط دو كشور پيش آيد.(38)

پي‌نويس‌ها:
1ـ براي آگاهي از متن كامل تلگراف و اسامي امضاكنندگان آن و نيز پاسخ زدزيانكو، رئيس دوما، نك: مورخ‌ الدوله سپهر، ايران در جنگ بزرگ، تهران،‌ انتشارات اديب، چ 2، 1362، صص 412ـ410؛ باقر عاقلي تلگراف رجال ايران به مجلس دوما را ن تيجه تلاش سيدضياءالدين طباطبايي مي‌داند كه به راهنمايي‌ها و همكاري محمد ساعد مراغه‌اي به انجام رسيد، براي آگاهي بيشتر نك: خاطرات سياسي محمدساعد مراغه‌اي، به كوشش باقر عاقلي، تهران، نشر نامك، 1373، ص 8.
2ـ از آغاز حكومت بلشويكي در روسيه تا آخر جنگ جهاني دوم، شورويها از به كار بردن كلمة وزير خودداري مي‌كردند؛ زيرا اين كلمه را عنواني ويژه دولتهاي سرمايه‌داري مي‌دانستند. براي همين به جاي وزير از اصطلاح «كميسر خلق» استفاده مي‌كردند و مثلاً به وزير خارجه مي‌گفتند: كميسر خلق براي امور خارجه» و نيز هيأت وزيران را «شوراي كميسرهاي خلق» مي‌ناميدند. در اواخر جنگ جهاني دوم، استالين براي نشان دادن اين نكته كه سران رژيم انقلابي روسيه ديگر آن تعصب سابق را بر ضد دولتهاي بورژوازي غرب ندارند، استعمال كلمات وزير و نخست‌وزير را آزاد كرد. براي آگاهي بيشتر نك: محمدجواد شيخ‌الاسلامي، سيماي احمدشاه قاجار، تهران، نشر گفتار، چ 2، 1372، ج 1، ص 102.
3ـ محمدجواد شيخ‌‌الاسلامي، پيشين، صص 102ـ100؛ قس: اي. اچ. كار، تاريخ روسيه شوروي (انقلاب بولشويكي)، ترجمه نجف دريابندري، تهران، زنده‌رود، 1371، ج 3، صص 287ـ286.
4ـ اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 33، پرونده 23، سال 1318؛ همچنين كارتن 16، پرونده 11، سال 1313. براي آگاهي از متن كامل يادداشت مزبور نك: مورخ‌الدوله سپهر، پيشين، صص 457ـ456.
5ـ اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 33، پرونده 23، سال 1318.
6ـ‌ همان، كارتن 15، پرونده 49، دستورالعمل وزارت امور خارجه ايران به مشاورالممالك انصاري در 17 ذيقعدة 1338/12 مرداد 1299.
7ـ محمدجواد شيخ‌الاسلامي، پيشين، ص 104.
8ـ در اين باره نك: علي‌اصغر زرگر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه: ترجمه كاوه بيات، تهران، انتشارات پروين، انتشارت معين، 1372، صص 48ـ47.
9ـ درباره تمهيدات ورود براوين به ايران نك: اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 2، پرونده 8، سال 1336ق.
10ـ همان.
11ـ همان، پرونده 2.
12ـ ملك‌الشعراي بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، تهران، انتشارات اميركبير، چ 2، 1371، ج 1، ص 29.
13ـ اسناد و زارت امور خارجه، كارتن 2، پرونده 2، سال 1336ق.
14ـ براي آگاهي از مذاكرات براوين و انصاري نك: عبدالحسين انصاري، خاطرات عبدالحسين انصاري، ج 1، صص 230ـ229.
15ـ اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 2، پرونده 8، سال 1336ق.
16ـ اي. اچ. كار، پيشين، ص 295.
17ـ در اين باره نك: هيأت فوق‌العاده قفقازيه، به كوشش رضا آذري شهرضايي، تهران،‌ انتشارات وزارت امور خارجه، 1379؛ همچنين اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 15، پرونده 7، سال 1301ش، حاوي شش پرونده.
18ـ اي. اچ. كار، پيشين، صص 298ـ297.
19ـ در اين باره نك: محمدعلي (همايون) كاتوزيان، تضاد دولت و ملت، نظريه تاريخ و سياست در ايران، ترجمه عليرضا طيب، تهران، نشر ني، 1380، ص 344.
20ـ دولت ايران در 4 مه 1920 دولت آذربايجان شوروي را به رسميت شناخت و به اطلاع ساند دو ميسيون يكي به باكو و يكي به مسكو اعزام خواهد كرد، اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 16، پرونده 9.
21ـ ايرج ذوقي، تاريخ روابط سياسي ايران و قدرتهاي بزرگ، تهران، پاژنگ، 1368، صص 365ـ364.
22ـ اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 12، پرونده 15، سال 1336.
23ـ اسناد روابط ايران و روسيه از دوره ناصرالدين شاه تا سقوط قاجاريه، به كوشش فاطمه قاضيها، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، صص 346ـ344.
24ـ درباره آغاز و انجام مأموريت روتشتين در ايران نك: محمدجواد شيخ‌الاسلامي، افزايش نفوذ روس و انگليس در ايران عصر قاجار، تهران، انتشارات كيهان، 1369، صص 125ـ93.
25ـ اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 37، پرونده 4، سال 1336ق.
26ـ ژرژ لنچافسكي، غرب و شوروي در ايران سي سال رقابت (1948ـ1918)، ترجمه حورا ياوري، تهران، انتشارات ابن سينا، 1351، ص 87.
27ـ اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 2، پرونده 33، سال 1340ق.
28ـ همان، كارتن 33، پرونده 23؛ همچنين درباره تهديد مستتر در ماده 6 قرارداد و بيم دولت ايران در دورة پهلوي و درخواست وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران درباره تجديد نظر در اين قرارداد نك: فريدون زند فرد، ايان و جهاني پرتلاطم ـ خاطراتي از دوران خدمت در وزارت امور خارجه، تهران، شيرازه، 1379، صص 220ـ216.
29ـ همان، كارتن 2، پرونده 1.
30ـ سيدحسن تقي‌زاده، زندگي طوفاني (خاطرات سيدحسن تقي‌زاده)، به كوشش ايرج افشار، تهران، انتشارات علمي، چ 2، 1372، ص 189.
31ـ محمدعلي مجد (فطن‌السلطنه)، گذشت زمان، خاطرات محمدعلي مجد، بي‌جا، بي‌تا، ص 124.
32ـ سيدحسن تقي‌زاده، پيشين، صص 191ـ189.
33ـ اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 15، پرونده 7، سال 1301ش، «تلگراف رمز تقي‌زاده به تهران» (23 ذيحجة 1340/24 شهريور 1301).
34ـ همان.
35ـ ايرج ذوقي، پيشين، صص 389ـ388.
36ـ اسناد وزارت امور خارجه، كارتن 44، پرونده 13، سال 1306ش.
37ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوره پهلوي، تهران، اميركبير، 1373، ص 17.
38ـ ايرج ذوقي، پيشين، صص 392ـ390.


به نقل از:
روابط ايران و شوروي در دوران رضاشاه
مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي

این مطلب تاکنون 4244 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir