ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 40   اسفندماه 1387
 

 
 

 
 
   شماره 40   اسفندماه 1387


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
خاطرات مطبوعاتي

اطلاعات
نقل مي‌كنند محمد ساعد از نخست‌وزيران عصر پهلوي زماني در اروپا با عباس مسعودي مدير روزنامه اطلاعات ملاقات كرد و با خوشحالي به او گفت «شنيده‌ام كه روزنامه اطلاعات خيلي ترقي كرده و شعبات زيادي را دائر كرده است.» عباس مسعودي با خوشحالي پاسخ داد «شما از كجا به اين امر پي برديد؟» ساعد جواب داد: «من به هر اداره و وزارتخانه و مؤسسه و هتل كه مي‌روم، مي‌بينم يك تابلوي «اطلاعات» جلوي در ورودي نصب كرده‌اند...!»
* * *

آزادي
در سال‌هاي 1322 و 23 كه حرارت آزاديخواهي و ارتجاع در غليان بود و هركس به نوعي تظاهر مي‌كرد و تازه زنده‌باد و مرده‌باد گفتن مد شده بود روزي عده‌اي از اعضاي حزب توده در جلوي مجلس اجتماع كرده و به حال دسته‌جمعي فرياد مي‌زدند زنده‌باد آزادي. آقاي كريم آزادي كه اولين مؤسس كارخانه حروف‌ريزي در ايران است و مدتي مدير چاپخانه مجلس بود بي‌خبر از همه جا به تصور اين كه خدماتش در چاپخانه آن قدر مؤثر و مفيد بوده كه به خارج منعكس شده و اكنون عده‌اي براي حق‌شناسي آمده‌اند، از بالكن چاپخانه رو به جمعيت ايستاد و كلاه خود را به حال احترام برداشت و با آن كه پي در پي تعظيم مي‌‌كرد و از مردم قدرشناسي مي‌نمود،‌ متعجب بود كه چرا، مردم بدون اعتنا به او، رد مي‌شوند و باز فرياد مي زنند: زنده باد آزادي!
چندي بعد نيز «آزادي» هنگامي كه از خانه به چاپخانه مي‌آمد بين راه چشمش غفلتاً به روزنامه رهبر ارگان حزب توده افتاد كه با خط درشت در سرمقاله نوشته بودند مي‌خواهند با حيله‌اي مزورانه آزادي را خفه كنند!
«آزادي» رنگ از رويش پريد و از همانجا به خانه رفت و به رئيس مجلس كه گويا طباطبايي بود تلفن كرد و گفت «بنا به نوشته روزنامه رهبر چون من تأمين جاني ندارم نمي‌توانم سر كار خود حاضر شوم... شما را به خدا به داد من برسيد!»

دخالت سفارتخانه‌ها
... روزي نبود كه نمايندگان سفارتخانه مراجعه نكنند كه چرا فلان خبر منتشر نشده يا خبر مربوط به يك طرف (كشورهاي متخاصم در جنگ بين‌الملل دوم) يك سطر زيادتر از خبر طرف ديگر انتشار يافته و من مجبور بودم با ملايمت نشان دهم كه حداكثر دقت در حفظ بي‌طرفي رعايت شده است.
بعضي از روزنامه‌‌فروشهاي دوره‌گرد با آب و تاب بعضي از اخبار پيروزي يك طرف را به آواي بلند اعلام مي‌كردند و در اثر شكايات سفارتخانه‌ها و رسيدگي بدين امر معلوم شد بعضي از عمال بيگانه در اين كار دست دارند لذا آيين‌نامه‌اي براي روزنامه‌فروشان به تصويب شوراي عالي انتشارات رساندم كه بر طبق آن همگي لباس متحدالشكل بر تن كردند و پروانه گرفتند و پلاك نمره‌دار به سينه زدند و تعهد كردند كه در خيابانها و كوچه‌ها فرياد نكنند و در صورت تخلف از كار آنها جلوگيري شود.
* * *

فرات
شبي در جلسه انجمن فكاهي توفيق، بروبچه‌هاي نويسنده، سر به سر عباس فرات (از شعراي عصر پهلوي) مي‌گذاشتند تا اينكه بحث كشيده شد به رودخانه فرات و «نوري» نويسنده قديمي گفت «اطراف فرات هميشه پر از آشغال و كثافت است» و فرات بلافاصله در حالي كه به افرادي كه دور و برش جمع شده بودند، اشاره كرد و گفت «بله حالا هم همينطور است»
همين آقاي عباس فرات روزي در تحريريه مجله توفيق، شعر مي‌خواند. يكي از دوستان وي به نام «اتفاق» چون از شعر خوشش نيامد، پرسيد «اين گند كار خودتان است» و فرات بلافاصله جواب داد «بله بر سبيل اتفاق!»

سرمقاله
مردي كه قيافه نامه‌رسان يا مستخدم را داشت، روزي به دفتر مجله خواندنيها مراجعه كرد و با يك اسكناس 20 توماني به ميز سردبير وقت مجله نزديك شد. 20 تومان را به سردبير كه ظاهراً در جريان امر بود داد و گفت «آقا گفتند سرمقاله تا ظهر حاضر شود كه بيايم و ببرم.» ظهر همين شخص آمد و پاكت محتوي مقاله را گرفت و برد... اما در حدود ساعت 4 بعد از ظهر، مجدداً با يك اسكناس 5 توماني وارد شد و در حالي كه اسكناس را تقديم سردبير مي‌‌كرد گفت «آقا فرمودند به اندازه 5 تومان ديگر بنويسيد چون در صفحه آرائي، كم آمده است»
برگرفته از:
خاطرات مطبوعاتي
سيدفريد قاسمي
نشر آبي

این مطلب تاکنون 3023 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir