ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 38   دي‌ماه 1387
 

 
 

 
 
   شماره 38   دي‌ماه 1387


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
ريشه‌يابي تاريخي شعار مرگ بر انگليس

شيدا صابري، دانشجوي كارشناسي ارشد تاريخ
چكيده
جنگ‌ها نتيجه تمايزات و اختلافات‌اند. اختلافاتي كه اگر چه در يك مفهوم باني خرابي‌اند و ويراني، اما در يك وجه ديگر بار مهم‌تري از سنگيني ارزشي كه دارد را بر دوش مي‌كشند. اين بار، آگاهي است. جنگ جهاني اول پيامد سلسله درگيري‌هايي بر سر حفظ منافع حياتي برخي از كشورهايي بود كه در فاصله سالهاي 1918ـ1914م. به وقوع پيوست. اين جنگ ضمن اينكه روابط كشورها را تحت‌تأثير جناح‌هاي موجود (محور ـ متفقين) دچار شكاف كرد، در نقاط متأثر از اين برخوردها وقايعي را سبب شد كه قابل توجه‌اند.
ايران به عنوان نقطه و مكاني كه با وجود اعلام بي‌طرفي در طي قرارداد 1907م. از سوي روس و انگليس درگير جنگي شد كه تا مدتها در مقابل پيامدهاي خانمان سوزش كمر خم كرد، علاوه بر ويرانيهاي بسيار و وضعيت نامساعد اجتماعي مردمش به نوعي آگاهي سياسي دست يافت. اين آگاهي سياسي در طي قرارداد 1919م. كه انگلستان جابرانه قصد تحت‌الحمايگي ايران را داشت مشهودتر شد. اين قرارداد باني شكل‌گيري جرياني شد كه در طي انعقاد قراردادهاي پيشين به چشم نخورده بود. جرياني كه با نام ضدانگليسي در شعارهايي چون «مرگ بر انگليس» آغاز شد و كم كم به عنوان يك برگ برنده در دست كساني كه خواهان در دست گفتن قدرت در دوره‌هاي بعد از آن بودند قرار گرفت.
اين مقاله درصدد است با پرسش و فرضيات زير به ارائه ديدگاهي كلي در ارتباط با چگونگي شكل‌گيري شعار «مرگ بر انگليس» و تداوم آن در دوره معاصر بپردازد.

فرضيات و پرسش‌ها
ـ چه تمايزي ميان وضعيت سياسي ـ اجتماعي دوره انعقاد قرارداد 1919م. و پيش از آن است كه منجر به شكل‌گيري جنبش‌هاي گوناگون ضدانگليسي در سراسر كشور مي‌شود؟
ـ آيا فرياد چنين شعاري تحت‌تأثير جريانات حزبي ـ جناحي بوده يا اينكه وسعت آگاهي سياسي منجر به ارائة مخالفت با اهداف انگلستان در قالب چنين شعاري است؟
ـ چگونه است كه در ميان اهداف سودجويانه كشورهاي استعمارگر ديگر تنها انگلستان در مسير كاهش وجهه سياسي با شعار «مرده باد» از سوي مردم ايران قرار مي‌گيرد؟

اهداف
ـ شكل‌گيري شعارهاي ضدانگليسي و «مرگ بر انگليس» ناشي از عملكرد سياسي و پرنوسان انگلستان و تغيير وضعيت سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي مردم در تاريخ معاصر ايران است.
ـ روزنامه‌ها، احزاب، جناح‌هاي مخالف منعقدين قرارداد 1919م. و افزايش آگاهي سياسي در شكل‌گيري اين شعار نقش داشته است.
ـ تداوم شعار «مرگ بر انگليس» وابسته به ديدگاه مردم ايران نسبت به عملكرد انگليس است چرا كه استراتژي انگليس همواره ثابت و تاكتيك‌هاي دست‌يابي به چنين استراتژي در تاريخ معاصر ايران متفاوت بوده است.

مقدمه
شعارها يكي از راههاي تهييج و تحريك مردم در ارائة خواسته‌ها يا ابراز احساسات‌اند و تنها مربوط و مختص به ملت و كشوري خاص نيستند. شعارها خود به خودي شكل نمي‌گيرند ـ اگر چه برخي في‌البداهه و عاميانه‌اند ـ چرا كه پيامد يك واقعه يا جريان‌اند كه بر وضعيت سياسي اجتماعي فرهنگي و اقتصادي تأثيرگذار بوده است. از اين رو شناخت محتواي هر شعار به شناخت و درك شرايطي كه منجر به شكل‌گيري آن شده است ياري مي‌رساند.
قرارداد 1919م. با اهميت است نه فقط از اين جهت كه شرايط مذكور در آن ايران را سرسپرده‌ كامل انگليس قرار مي‌داد، بلكه از اين جهت كه در شرايطي اين قرارداد منعقد شد كه ايران دوران سخت و دشوار جنگي ناخواسته و ناخوانده را پشت سر گذاشته و چند سالي بود كه وارد دوران مهمي از تاريخ خود يعني دوران مشروطه شده بود. دوراني كه پيامد ورود ايران به عرصه آشنايي با مظاهر نو و تازه‌اي در تمامي حيطه‌ها بود، دوران پذيرش حكومتي قانون‌مدار كه در آن حفظ تماميت ارضي و لغو امتيازاتي كه اين موجوديت را خدشه‌دار كند، مورد توجه بود. بازتاب قرارداد 1919. در جامعه‌اي كه به سختي در پي خروج از سنگيني ويرانه‌هاي چند جانبه جنگ جهاني اول بود بسيار گسترده است. به گونه‌اي كه مي‌توان در حركت و جنبش‌هايي كه در گوشه و كنار ايران در پي مخالفت با آن آغاز شد به خوبي خشم آميخته با پا گرفتن آگاهي سياسي مردمي كه از مشروطه آنچه طلبيدند، نيافتند را ديد.
روزنامه‌هاي جناحي در كنار جنبش‌ها با شعارهاي خود در قالب مرام‌نامه يكي از اهداف خود را مبارزه با استعمار خارجي (انگليس) بيان كردند. با چنين آگاهيهاي همه جانبه‌اي مردم را با خود همراه ساخته و اهداف آميخته با شعار را از دهان آنان فرياد مي‌زدند.
نكته قابل توجه در قرارداد 1919م. علاوه بر شكل‌گيري شعار بر ضد كشوري كه حضورش در ايران به سالهاي قبل از مشروطه بازمي‌گشت، نقش مهم در تداوم يك جريان است كه به جايي مي‌رسد كه حتي در دوره رضاخان با وجود مدارك و اسناد در رابطه با وابستگي‌اش، به منظور بالا بردن وجهه اجتماعي و به دست آوردن مقبوليت مردمي، شعار ضدانگليسي مورد استفاده او و ديگران قرار مي‌گيرد.
پرسشي كه در اينجا مطرح مي‌شود اين است كه چگونه كشوري كه در ابتداي مشروطيت به همراهي مشروطه‌خواهان ـ البته براي حفظ منافع خود در مقابل روسها ـ پرداخت، كشوري كه نفوذش تا جايي پيش رفت كه دوستدارانش در تاريخ ايران به «انگلوفيل» معروف و شناخته شده‌اند، به مرحله‌اي در تاريخ ايران رسيده كه هر طالب قدرتي از برچسب ضدانگليسي براي كسب وجهه مردمي استفاده كرد؟ آيا اين شعار تنها دربردارنده بحران بعد ازجنگ بود؟ چگونه بود كه اين شعار حتي به كم‌رنگ‌شدن نقش انگليس در دوره‌هاي بعد و حضور قدرتي ديگر كه بعد از جنگ جهاني دوم دست نخورده از نابساماني‌هاي جنگ مانده بود (آمريكا) منجر مي‌شود؟
بررسي و تحليل قرارداد 1919م. در كنار شناخت سير ورود انگليس در ايران به خوبي مي‌تواند در ارائه تحليلي درست از شكل‌گيري شعار ضدانگليسي ياري رساند.

پيشينة حضور انگليس در ايران قرن نوزدهم
در قرن نوزدهم، ايران به واقع كمربند امنيتي منافع بريتانيا در هند به شمار مي‌رفت. ايران براي زمامداران سياسي بريتانيا نقش مهره‌ي شطرنجي داشت كه بايد به هر نحو ممكن از هندوستان حفاظت مي‌كرد. قائل شدن به نقش مزبور، ستون فقرات سياست‌گذاري بريتانيا را در ايران تشكيل مي‌داد. به واقع انگلستان از اوايل قرن نوزدهم به دنبال يافتن جاي پايي براي اعمال نفوذ در ايران مي‌گشت. سالهاي 1214 و 1215ق. سالهاي آشنايي ايران ـ كه بعد از مرگ آقا محمدخان به برادرزاده‌اش فتحعلي‌شاه ميراث رسيده بود ـ با كشوري است كه در طي سالهاي آينده سهم بسياري در صحنه سياسي ايران بر عهده داشت. در اين دوره شخصي به نام مهدي علي خان ملقب به بهادر جنگ از طرف فرمانرواي هندوستان به نزد فتحعلي شاه فرستاده شد تا به جلوگيري از تجاوز و تعدي حكام محلي افغانستان به خاك هند بپردازد. سرزميني كه دربردارنده منافع انگلستان بود و هر عاملي كه اين منافع را به خطر مي‌انداخت مي‌بايست برداشته مي‌شد.
اولين نماينده و سفير انگليسي كه به ايران رهسپار شد سرجان ملكم است كه پيامد حضورش در ايران انعقاد قراردادي است كه در آن فتحعلي شاه مي‌بايست با نيروي نظامي، زمانشاه فرمانرواي كابل و جانشينانش را از حمله به هندوستان بازدارد و در صورتي كه زمانشاه به هند حمله ببرد دربار ايران از اتحاد با او بر ضد انگلستان خودداري كند. علاوه بر آن امتيازات تجاري در خليج فارس به انگليسي‌ها داده شد؛ از جمله امتيازات تجاري اين بود كه بازرگانان انگليسي و هندي از آن پس حق داشتند بدون پرداخت ماليات در بنادر ايران به كسب و تجارت بپردازند و كالاي انگليسي مانند قماش و فولاد و آهن و سرب و امثال آنها را بدون پرداخت عوارض گمركي وارد ايران كنند.(1)
اما اين روابط به صورتي پيوسته و مداوم نبود چرا كه در پي هر اتفاقي كه حسن نيت يكي از دو طرف نسبت به هم خدشه‌دار مي‌شد به قطع روابط مي‌انجاميد همانگونه كه پس از قتل سفير ايران(2) در هند در فاصله سالهاي 1221 ـ 1219ق. صورت گرفت. به دنبال آن در طي سال 1221ق. همزمان با پيمان‌شكني فرانسه در طي قرارداد تيليسيت(3) احساسات عمومي مردم تا حدي با مقاصد انگليس همراه شد و وقتي در سال‌هاي 1224 ـ 1223ق. همزمان با ترك گاردان از ايران، سرهارفورد جونز وارد ايران شد، داشتن كنسولخانه در شهرهاي شيراز، تبريز، اصفهان، يزد و قزوين و در اختيار گرفتن جزيره خارك براي حفظ منافع انگليس در هند با همان شرايطي كه در مورد فرانسويان وجود داشته از جمله تقاضاهاي مطرح شده انگليس از زبان او بود.(4)
در دوره محمدشاه هرات مسئلة بحران‌ساز ميان دو كشور شد و حتي به قطع روابط دو كشور انجاميد. براي انگلستان كه منافع حياتي در هندوستان داشت هر گونه اتفاقي در همسايگي هند خطرساز قلمداد مي‌شد و به اين ترتيب بود كه تصرف هرات در اين دوره مقدمه قطع روابط سياسي بين دو كشور شد. مسئله هرات نقطه شروع حركت‌هاي مجادله‌آميز با نيروهاي انگليسي است چرا كه كساني كه در مقابل انگليسي‌ها مقاومت نمودند همان تنگستاني‌ها بودند كه تفنگ‌هاي فتيله‌اي داشتند و باقرخان تنگستاني و شيخ حسين چاه كوتاهي مخصوصاً پسر باقرخان يعني احمدخان، در اين جنگ رشادت فوق‌العاده‌اي ابراز نموده و 74 تن از سپاه انگليس را هلاك ساختند... در اين جنگ احمدخان منشي قنسول خانه انگليس در بوشهر نامه‌اي به احمدخان تنگستاني نوشته و او را در مجادله با نيروهاي پرزور انگليس سرزنش و تهديد مي‌كند. احمدخان تنگستاني در جواب مي‌نويسد:
احمد اي آنكه شاه خوباني بي بي بخت باد دمسازت
چار آسـيم، ما نمـي‌ترسـيم از سه لكاته و دو سربازت
ولي بالاخره احمدخان فرزند جوان وي [باقرخان] در ميدان جنگ هلاك مي‌شود و زن و مرد و دشتي و تنگستاني به اين اشعار مترنم مي‌شوند:
خبر آمد كه دشتستان بهار است زمين از خــون احــمد لاله‌زار است
الا اي مادر پيــرش كــجــايي كه احمد يك تن و دشمن هزار است(5)
در دوره ناصرالدين شاه در سال 1273ق معاهده‌اي معروف به معاهده پاريس در پانزده فصل نوشته شد و به موجب فصول 5 و 6 و 7 دولت ايران تعهد كرد كه هرات و تمام خاك افغانستان را از قشون خود خالي كند و از هر نوع ادعايي نسبت به سلطنت خود در هرات و تمامي خاك افغانستان بگذرد و از رؤساي هرات و افغانستان هيچ‌گونه علامت اطاعت از قبيل سكه و خطبه يا باج مطالبه ننمايد و من بعد از هرگونه مداخله در امور داخلي افغانستان احتراز كند و هرات و تمام افغانستان را مستقل شناخته درصدد تصاحب اين ولايت برنيايد و در صورت بروز اختلاف مابين ايران و هرات و ساير ولايات افغانستان اين دولت تعهد كند كه دولت انگليس را واسطه قرار دهد. اگر هم دولت ايران مجبور به سركوبي يكي از مهاجمين افغاني گرديد، ملزم باشد كه پس از رفع غائله قشون خود را عقب بكشد و حق نداشته باشد كه شهر يا قطعه‌اي از خاك افغانستان را به طور دائم به ممالك خود ضميمه سازد.(6)
در اين دوره اعطاي امتيازات صورت گرفت. يكي از اين امتيازات در واقعه رژي (انحصار دخانيات ايران) رخ داد كه به دليل نيروي عظيم روحانيان در برابر شاه اين قرارداد لغو شد و حضور مردمي، آگاهي سياسي و حتي حضور زنان براي نخستين بار در حركتي اعتراض‌آميز نسبت به قرارداد با استعمار (انگليس) آن را به عنوان زمينه انقلاب مشروطه معرفي كرده است. در طي سالهاي مشروطه عملكرد و سياست انگلستان واضح و آشكار نيست به خصوص كه حمايت اوليه او از مشروطه‌خواهان سرانجام منتهي به قرارداد 1907م. مي‌شود به گونه‌اي كه لينچ به وضوح سياست انگليس را در راستاي اين قرارداد بيان مي‌دارد:
«بگذاريد اميدوار باشيم كه اين توافقنامه به روابط بهتر با روسيه مي‌انجامد و اين كشور زمينه‌هاي اساسي ترس و بيم ما را تشخيص داده و به آن احترام خواهد گذاشت. متأسفم كه اين قرارداد مشكل بتواند روابط ما را با ايران بهبود بخشد. ايران بزقرباني جشن است كه ما و روسيه به افتخارش اين توافقنامه را برپا كرده‌ايم. در حالي كه اين جشن ادامه دارد و جام‌ها به سلامتي يكديگر مبادله مي‌شوند، وطن ملت كوچكي كه آنچنان كمكي به غناي هنري و فكري جهان نموده است و قبل از امضاي اين موافقتنامه چشم‌انداز آينده آن دست كم اميدواركننده مي‌نمود، حال بين مرگ و زندگي قرار گرفته، تكه تكه شده، تقريباً تجزيه گرديده و بي‌يار و ياور در زير پاهاي ما قرار گرفته است».(7)
پائولوويچ در كتاب انقلاب مشروطيت ايران مي‌گويد:
پيروزي مشروطه در ايران كمك فراواني به اشتعال آتش انقلاب در هندوستان كرد و اين موضوع باعث دهشت انگلستان شد. اين دولت را وادار كرد كه در ديپلماسي خود نسبت به نهضت آزادي‌خواهي ايران تجديدنظر كند. چنين بود علت اساسي سازش روس و انگليس و عقد قرارداد معروف 1919م. در 18 اوت 1907م. معاهده‌اي به امضاء رسيد و طبق آن سه منطقه شمالي، بي‌طرف و جنوبي ايران در نظر گرفته شد... معاهده‌اي كه در غياب مجلس [بدون اطلاع مجلس] به عنوان امر انجام يافته در نظر گرفته شده بود... بدون شك تحقير بزرگي نسبت به آزادي ايران محسوب مي‌شد. در 18 اكتبر 1907م. مجلس ايران به اين معاهده اعتراض كرد و اعلام داشت كه اين معاهده شرافت ملي ايران را تحقير كرده و لطمه جبران‌ناپذيري به تماميت و استقلال كشور مزبور وارد مي‌آمد...(8)
بدين ترتيب بود كه اعتراض به عنوان ابزاري در جهت نفي يك قدرت به كار گرفته شد. مجلس به عنوان ميراث مشروطه اين حسن را داشت كه به عنوان نمايندة ملت ايران به مخالفت با شرافت از دست رفته توسط قدرتي كه سالها با ايران همسايه شده بود، بپردازد. زمزمه‌ها شنيده مي‌شد اما نياز به تلنگري بود تا خشم بي‌صداي ملتي كه در جريان مشروطيت از مجراي مجلس به بيان خواسته‌هاي خود مي‌پرداخت به فرياد تبديل شود و قرارداد 1919 م. و مفاد آن اين فرصت را به دست داد.

قرارداد 1919م. و شكل‌گيري شعار «مرگ بر فلسطين»
در سالهاي بعد از مشروطه وضعيت عمومي كشور روز به روز بدتر مي‌شد. به قول يحيي دولت‌آبادي: «زمامداران امور همان‌ها هستند كه بودند، خالي بودن خزانه همان بود كه بود. نه دولت را قوتي است و نه ملت را اتفاق و همتي، و بالجمله نه زر داريم و نه زور و در دست اجانب مقهور، مگر دستي از غيب برون آيد و كاري بكند.»(9) در چنين شرايطي بود كه قرارداد 1919م. منعقد شد.
جنگ جهاني اول در طي سالهاي 1918ـ1914م. به وقوع پيوست. اين جنگ ضمن خرابيهاي اقتصادي سياسي و اجتماعي وارده بر كشورهاي درگير جنگ، ضربه اساسي را به نقاطي وارد ساخت كه طراح و آغاز‌كنندة آن نبودند بلكه قرباني منافع استعماري كشورهايي قرار گرفتند كه ناخواسته آنها را نيز به جنگ پيوند داد. ايران يكي از آن نقاط است. سالهاي آخر جنگ جهاني اول در تهران از قول يحيي دولت‌آبادي شاهدي بر تأثير جنگ بر كشور است:
«به تهران در سالهاي آخرين، بزرگتر بدبختي كه وارد شده اين است كه روح حرص و آز، روح نفاق و شقاق، روح بدگماني و بدانديشي شديدي در كالبد وي حكمفرما شده است و گويي فرشته عاطفت و حقيقت از اين شهر پرواز كرده به جاي آن بي‌رحمي و نادرستي به صورت وحشتناكي نشسته است. پيش از جنگ عمومي تهران جوان تمدن اروپا را بالاي سر خود مانند آفتاب بلندپايه مي‌ديد و مي‌كوشيد دست خود را به دامان آن برساند و تصور مي‌كرد صفحة اروپا پر است از عاطفت و مملو است از محبت و مرمت و بالجمله اروپا را مهد سعادت و انسانيت مي‌دانست. جنگ عمومي بطلان اين تصورات را مدلل داشت و فهمانيد كه اروپا هم قطعه‌اي از همين عالم و اروپاييان نيز پرورده‌يي از پروردگان همين آب و خاكند. جنگ عمومي پرده‌اي را از برابر روحيات اروپا برچيد كه جز با اين دست قوي برچيدن آن پرده امكان نداشت و بالاخره محقق گشت كه ترقيات علمي و صنعتي اروپا همان اندازه كه آن مردم را به ماديات نزديك و علاقمند كرده از عواطف روحاني و مراحم انساني دور نموده است. انعكاس اين حقيقت در افكار اقوامي كه تمدن اروپا را سرمشق تعالي خود مي‌دانستند بديهي است چه اثر بدي مي‌نمايد. پس اگر بگوييم ايران و خصوصاً تهران جوان از بي‌پرده شدن احوال روحي و مدني اروپا خود را در پرتاب گمراهي انداخته، باوركردني است و در اثر اين پيشامد به ضميمه فقر و فاقه عمومي كه روي داده، يك بي‌امانتي و بي‌عاطفتي ديده مي‌شود كه از پيش مانندي نداشته است.»(10)
اما اينها بخشي از ضرباتي است كه جنگ بر ايران وارد ساخت چرا كه قحطي و گرسنگي از مشكلات عمده اين دوران است كه با خود تصاويري از اجساد مردماني كه جان باخته‌اند را به نمايش مي‌گذارد. در تهران اجساد بر روي زمين مي‌ ماند و در سال 1917م. بالاخره مردم تهران از شدت گرسنگي در مسجد شاه تحصن اختيار كردند. به واقع علت تحصن همين امر يعني گرسنگي بود اما به سرعت به مسايل ديگر تغيير يافت. عين‌السلطنه مي‌نويسد: «اما اين گرسنه‌ها كه براي نان متحصن شده بودند اين همه پلو گوشت، حلوا، شيرين، قند، چاي را از كجا آوردند معلوم است كه از همان جا هميشه بلاهاي ايران نازل مي شود كه اسمش سفارت انگليس است.»(11)
بسياري از ناظرين ايراني دست پنهان بريتانيا را در پس قحطي‌هاي اين زمان مي‌ديدند. به ديد آنان انگليسي‌ها خود قحطي را به وجود آورده‌اند و بعد هم وفور نعمت به ارمغان خواهند آورد تا مردم آنان را منجي و رهايي‌بخش خود بدانند. امروز ما در كمي نان از گرسنگي خشكيديم گرچه خشكسالي در اين حالت بي‌تأثير نيست ولي نه به اين درجه. از دو ماه و نيم به اين طرف اين انگليسيهاي خيرخواه اجناس موجود را در ايران در هر جا كه يافتند گران و ارزان نگفتند خريدند تا كه ما اين روزها را ببينيم. وقتي كه گرسنگي به غايت رسيد، انگليسيها همان روز ما را در سيل فراواني خواهند انداخت تا كه بعد از اين قحطي و كميابي غريق فرح و شادي و تر و تازه شويم!(12)
بعد از جنگ، انگلستان در پي اين بود كه چگونه دستاوردهاي جنگ را حفظ كند؛ حفظ نفوذ و برقراري نقش ممتاز خود را در ايران چگونه تأمين كند؟ قبل از جنگ انزواي ايران از جمله اهداف انگلستان بود. چرا كه حفظ منافع او در هند منوط به چنين سياستي بود. اما پس از جنگ استراتژي انگليس خارج كردن هر كه غير از خود او از ايران بود. اين استراتژي كه مي‌بايست پيامدهاي خود را نيز پيش‌بيني مي‌كرد و در قرارداد 1919م. به تصوير كشيده شد. چنانكه هنگامي كه وثوق‌الدوله قرارداد 1919م. انگليس و ايران را براي تصويب به مجلس چهارم كه تازه تشكيل شده بود، برد، لنين گفت: «انگليس ايران را اسير كرد.»(13)
وضعيت و شرايطي كه قرارداد 1919م. در آن منعقد مي‌شود در مقايسه با شرايطي كه قراردادهاي پيشين دولت ايران با كشورهاي انگليس و روس بسته مي‌شود، كاملاً متفاوت است. چرا كه قرارداد 1919م. در شرايطي بسته مي‌شود كه ايران جنگي را پشت سر گذاشته كه تا مدتها ضربات اقتصادي و نابساماني‌هاي سياسي و اجتماعي كه ميراث آن بود، بر دوشش سنگيني مي‌كرد و همينطور دوره مشروطه، به عنوان نقطه مهمي از تاريخ ايران كه در آن مردمي نام «ملت» به خود مي‌‌گيرند و به نام ملت به احقاق حق مي‌پردازند. يكي از اين حقها بيان اعتراض است؛ اعتراض به حقوقي پايمال شده چه در جنگ و چه در صلح.
گرچه در مورد عهدنامه‌ه‌اي گلستان و تركمانچاي دوره فتحعلي شاه صفاتي چون «شوم» در كتب مختلف به چشم مي‌خورد اما آن دو عهدنامه نتيجة دو جنگ‌اند و هدف، گرفتن امتياز، پايان جنگ و به دست آوردن فرصتي براي حفظ منافع چه در هند و چه در ايران. در عهدنامه تركمانچاي هم واژه «تحت‌الحمايگي» ديده مي‌شود اما آيا وضعيت اجتماعي ايران پس از دوره مشروطه قابل قياس با پيش از آن است؟ آيا اعتراض به اين امتيازات در سطحي گسترده صورت گرفت؟ مگر نه اينكه در آن زمان اعطاي امتياز از بالا صورت مي‌گرفت و هنوز ابزار گسترش آگاهي سياسي آن قدر فراهم نشده بود كه به گونه‌اي وسيع انتظار اعتراض گسترده را داشت؟
امضاي قرارداد انگليس ـ ايران و امر و نهي امپرياليست‌هاي انگليسي در اين كشور موج خشم و اعتراض و اوج‌گيري مبارزات مردمي را در شمال برانگيخت. در بسياري از شهرها ميتينگ‌هاي مردمي و تظاهرات درگرفت. تراكت‌ها و اعلاميه‌‌هايي با شعار«مرگ بر انگلسي» و «مرگ بر دولت انگليسي‌خواهِ وثوق‌الدوله» پخش شدند. روزنامه‌ها، شخصيت‌هاي اجتماعي برجسته، بسياري از بازرگانان و نمايندگان روحانيان عليه اين قرارداد به پا خاستند. سرتاسر كشور را جنبش ضدانگليسي فراگرفت.(15)
وسعت مخالفتها نشانه ناعادلانه بودن قرارداد 1919م. و واكنش نسبت به انگلستان بود. مخالفت‌ها ابتدا از شخصيت‌هاي برجسته آغاز شد. به عنوان نمونه عبدالله مستوفي مخالف قرارداد، در ضديت با آن مي‌نويسد:
«شايد تصور كرده‌ايد كه ايران چيز ديگري هم داشته باشد كه شما به انگليسي‌ها نبخشيده باشيد... ولي... عبث تشويش نكنيد. همين اندازه خدمتي كه به انگليسي‌ها كرده‌ ايد آنها را مالك همه چيز ايرانيان نموده و مي‌توانيد مطمئن باشيد كه به قول روزنامه مضحكه منطبعه پاريس، مملكت ايران را 50 سانتيم (يك عباسي) به انگليسي‌ها فروخته‌ايد.»(16)
و يا عارف قزويني كه در مخالفت با قرارداد در شعري خطاب به وثوق‌الدوله با لحني گزنده مي‌گويد:
الهي آنكه به ننگ ابد دچار شود هر آنكسي كه خيانت به ملك ساسان كرد
به اردشـير غيور دراز دست بگو كه خصم، ملك تـو را جـزو انگلستان كرد(17)
عشقي هم مشهورترين شعر خود را كه حاوي مصرع «اي وثوق‌الدوله! ايران ملك بابايت نبود» را سرود بر ضد قرارداد مي‌گويد:
داستان موش و گربه است عهد ما و انگليس موش را گر گربه برگيرد، رها چون مي‌كند؟(18)
به اين ترتيب شرايط و وضعيت ايران پس از مشروطه، شكل‌گيري احزاب، روزنامه‌ها و مهم‌تر از همه مجلس به عنوان جايگاه نمايندگان ملت، جداي از گرايشهاي چپ و يا راست، انگلوفيل يا روسوفيل، فرصتي را براي ارائه خواسته‌هاي يك ملت، گروه يا جريان در قالب شعار فراهم ساخت. اما اين شعارها تنها حاوي خواسته‌ها نبودند بلكه در يك كلمه اعتراض خويش را به يك واقعه و اتفاق نشان مي‌دادند.
معاهده‌ي 1919م. در شمال ايران با واكنش منفي گسترده‌اي روبه‌رو شده و به مخاصمات علني با دولت مركزي در گيلان و آذربايجان منجر شد.(19) همچون نهضت جنگل و قيام شيخ محمد خياباني كه مبارزه با استعمار به خصوص روس و انگليس را در صدر اهداف خود قرار دادند. به گونه‌اي كه دنسترويل در يادداشتهاي خود در ارتباط با نهضت جنگل مي‌گويد:
«نهضت جنگل از طرف ميرزا كوچك خان انقلابي معروف كه ايده‌آليست باشرف و با ايمان است تشكيل يافته. پروگرام او حاوي همان افكار و همان مرامنامة مبتذل و غيرقابل تحمل است. منجمله آزادي، مساوات، برادري، ايران مال ايرانيان است، دور باد خارجي و از اين قبيل شعارها. تصريح ساير مواد برنامه او بي‌فايده است چون هم طولاني است و هم دروغ محض. دنيا از دست اين مرام‌ها به ستوه آمده است.»(20)
اما اين شعار و انزجار از عملكرد انگلستان تنها محدود به زمان خود نبود چرا كه حتي در دوره‌اي كه با كودتاي سوم اسفند، رضاخان خود را «ضدانگليس» معرفي مي‌كرد و در روز كودتا اعلاميه‌اي مختصر به امضاي «رضا، رئيس كل قوا» و با عنوان «حكم مي‌كنم» منتشر شد، اين اعلاميه تأثيري مناسب در افكار مردم تهران بر جاي ننهاد. مردم هر جا چشم نظميه و قزاق را دور ديدند اين اعلاميه را از در و ديوار كندند و پاره نمودند. علت امر اين بود كه مردم در پس كودتا «انگشت خارجه» را مي‌ديدند.(21) نامه‌اي از سرپرسي لورن به وزارت امور خارجه بريتانيا در زماني كه رضاخان سكان‌دار اوضاع ايران شده بود، گواهي است بر اين كه انگليسي‌ها مي‌خواستند به هزينه ملت ايران امنيت سرمايه‌هاي خود را تأمين كنند: بعد از ضيافت شام به افتخار رضاخان در سفارت، ساعتي در اطاق دفترم با او صحبت كردم. رضاخان به من گفت كه او، با دست ايرانيان كاري را انجام خواهد داد كه بريتانيا مي‌خواست با دست انگليسي‌ها انجام دهد، يعني ايجاد يك ارتش نيرومند و استقرار نظم و ساختن يك ايران قوي و مستقل و اميدوار است كه در برابر انجام اين كارها بريتانيا شكيبايي پيشه كند و از دخالت در كار خود او خودداري كند. از اين پس ما بايد از هر گونه تظاهر به اينكه رضاخان دست نشانده ماست خودداري كنيم. تبديل او به يك آلت دست انگلستان برايش مهلك است.(22)
مخالفت با قرارداد و انزجار روزافزون عمومي از انگليسي‌ها چنان اوج گرفت كه نماينده بريتانيا در تهران در 28 ژوئيه 1920م./اول ذي‌الحجه 1338ق. گزارش داد:
«اكنون ما را با مستبدترين عناصر اين كشور همراه مي‌‌انگارند و اعتماد كساني را كه خود دموكراتهاي ناسيوناليست يا هر چيز ديگري مي‌نامند از دست داده‌ايم، آنها دوستان طبيعي ما محسوب مي‌شوند زيرا مشروطيت خود را به ما مديون مي‌باشند و به علاوه تنها حزب كم و بيش سازمان يافته كشور را تشكيل مي‌دهند. در واقع به تدريج به مقامي سوق مي‌يابيم كه در گذشته روسها در آراء عمومي از آن برخوردار بودند.»(23)
گزارش فوق نشان‌دهنده شدت نفرت مردمي از نقش انگليس در مصيبت‌هاي اخير وارده بر آنهاست. مصيبتهايي كه سالها پيش آغاز شده اما مسير تدريجي كسب آگاهي سياسي مردم ايران، تنها حبه‌اي بود كه مي‌توانست در مقابل آن قدعلم كند. پايه‌هاي اصلي قيام ‌آنان در يك كلمه يعني شعار فرياد زده شد اما اين فرياد براي نخستين بار بازتاب حملاتي بود كه قبل از آن از سوي مردم شنيده نشده بود: «مرگ بر انگليس». شدت اين خشم بود كه رضاخان را واداشت تا در ابتدا وانمود كند مخالف فرماندهي انگليسي‌ها بر واحدهاي نظامي ايران است. او وانمود كرد حضور افسران انگليسي در ايران باعث تضعيف قواي قزاق مي‌شود و مانع يكپارچه شدن نيروهاي مسلح كشور است. بالاتر اينكه او تعدادي از افسران ايراني را واداشت به قرآن سوگند ياد كنند كه تحت امر فرماندهان انگليسي خدمت ننمايند.(24) حتي وابسته نظامي بريتانيا وانمود كرد رضاخان ضدانگليسي است زيرا در تماس نزديك با روتشتين كار مي‌كند. اين روش رضاخان حتي روس‌ها را فريب داد. آنها تصور كردند رضاخان به قول خودشان نمايندة خرده‌بورژوازي ايران است كه كشور را در بستر يك نظام دموكراتيك هدايت مي‌كند و اين مقدمه‌اي است بر شكل‌گيري طبقه كارگر ايران و گام نهادن كشور در مسير صنعتي شدن. اين انديشه غالب در بين آكادميسين‌هاي روسي بود. سال‌ها بعد بود كه آوتيس ميكائيليان تحليل ديگري ارائه داد و استدلال كرد رضاخان به واقع ضامن امنيت سرمايه‌گذاري بريتانيا در ايران است و او وظيفه‌اي بيش از صاف كردن جاده براي اين منظور نخواهد داشت.(25)
نوع عملكرد سياسي انگلستان در تمام اين دوران باعث كم‌رنگ شدن تدريجي نقش آن بود. نقشي كه تنها و تنها در جهت حفظ منافع دائمي‌اش صورت مي‌گرفت. همين سياست و وقايعي چون وقوع انقلاب 1917م. روسيه، جنگ جهاني اول كه خود نمونه آشكار نمايش بلاهاي وارده بر مردم بود، در شكل‌گيري «جناح ضدانگليس» و تداوم آن در شعار «مرگ بر انگليس» دوره‌هاي بعد، حتي در شعارهايي چون مرگ بر انگليس حامي شاه جلاد»(26) در ديوار نوشته‌هاي دوره انقلاب اسلامي ديده مي‌شود و اين خود نشان از عدم تغيير جايگاه انگليس در ديدگاهي عمومي نسبت به نفوذ و دخالت در سياست ايران است. حتي زماني كه ايالات متحده آمريكا در دوره پهلوي دوم جايگزين قدرت انگليس مي‌شود هنوز هم در كنار شعارهايي كه بر ضد آن داده مي‌شود همواره نام انگليس به چشم مي‌خورد. همچون شعار «آمريكا، انگليس، ما دشمن تو هستيم»(27)
به اين ترتيب قرارداد 1919م. زمينة مخالفت‌هاي مردمي را در ضديت با استعمار و شروع فرياد شعارهاي «مرده باد» به نمايش گذاشت و شدت اين جريان در انقلاب اسلامي 1357ش. به اوج خود رسيد.

ارزيابي
انعقاد قرارداد 1919م. پيامد وضعيت بحراني انگلستان در روابط بين‌المللي بود. وضعيتي كه بعد از جنگ جهاني اول (1918ـ1914م) و انقلاب اكتبر 1917م. روسيه، بر نقش منحصر به فرد و ممتاز انگليس در جهان تأثير نهاد. انگليس در پي حفظ موقعيت قبل از جنگ و منافع و استراتژي خود، مجبور به تغيير تاكتيك شد. در حالي كه مي‌بايست پيامد چنين تغييري را هم در نظر مي‌گرفت. اوج انتقاد و مخالفت با قرارداد 1919م. صرفاً به خاطر خود پيمان نبود، بلكه به دليل اوج سرخوردگي مردمي بود از سوءمديريت كشورشان، از مشكلات و مسايل اقتصادي كه بعد ازجنگ همچنان كمر آنها را خم كرده بود و هيچ‌گونه بهبودي در وضعيت آنها صورت نگرفت. پس فريادي مي‌بايست كه اين نارضايتي را به گوش برساند. شعار، واژه‌اي كه مي‌ توانست دربردارنده هيجان و شور و خشم و اعتراض و فرياد مردمي باشد كه در تاريخ روابط خارجي خود همواره حضور انگليس را به چشم خود ديده بودند. در تداوم اين شعار خود انگليس هم نقش داشت. به خصوص زماني كه رضاخان را روي كار آورد ـ با توجه به وضعيت متشنج ايران ـ تصور مي‌كرد «ضدانگليس» بودن رضاخان به نوعي باعث كسب وجهه مردمي شود و انگليس در پشت رضاخان مي‌تواند به پيشبرد اهداف خود بپردازد.
فرياد شعار «مرگ بر انگليس» را مي‌توان زمينة حضور نيروي تازه‌نفسي دانست كه در دوره پهلوي دوم جايگاه انگليس را تصاحب كرد و جالب اينجاست كه همان پاياني را به دست آورد كه انگليس،‌ يعني شعار «مرده باد» اما اين بار بر عليه آمريكا.
شعار مرده بادها، تبلور به بن‌بست رسيدن سياستهاي استعمارگرانه در دوره معاصر بود. البته نه به ا ين معني كه ديگر حضوري از استعمارگران به چشم نمي‌خورد بلكه به اين معني كه استراتژي كه دربردارنده اهداف ملي و حياتي يك كشور است در قالب تاكتيك‌هاي متفاوت كه راه‌هاي دستيابي به آن استراتژي است به اجرا درمي‌آيد. در ايران هم قرارداد 1919م. پيش زمينة ورود به كودتاي سوم اسفند بود، كودتايي كه به خوبي تغيير تاكتيك انگلستان را به دليل از دست دادن وجهه سياسي در ميان ايرانيان نشان مي‌دهد، شناخت عملكرد استعمارگرانه انگليس از حركتها و نهضتهاي فكري ـ اصلاحي دوره ناصرالدين شاه آغاز شده بود. دوره‌اي كه تجربه لغو قرارداد رژي (انحصار دخانيات ايران) به حكم يك مجتهد شيعه و همراهي مردمي را دربر داشت. اين تجربه نياز به پشتوانه‌اي براي تداوم داشت كه با ظهور مشروطه و اوج نابساماني‌هاي جنگ جهاني اول در كنار مهم‌‌ ترين عامل تأثيرگذار يعني انقلاب سوسياليستي 1917م. روسيه تأمين شد. چهره واقعي انگليس در طي اين حوادث و جريانها بر مردم آشكار گشت و هر بار بيان شعار «مرگ بر انگليس»، اگرچه در دوره رضاشاه به عنوان حبه‌اي براي كسب پذيرش مردمي مورد استفاده قرار گرفت، بازتاب بخشي از جنايات استعمار (انگليس) در تاريخ معاصر ايران است. بدين ترتيب اين نگرش در دوره‌هاي بعد يعني پهلوي دوم جريان پيدا كرد و بر شكل‌گيري شعارهاي استقلال‌خواهي و عدم وابستگي به بيگانه در دورة انقلاب اسلامي مؤثر بوده است. به گونه‌اي كه شعار نه شرقي، نه غربي دورة انقلاب اسلامي نشاني بر تداوم عدم تغيير ديدگاه مردم ايران نسبت به عملكرد انگليس و هر استعمارگر خارجي است.

پي‌نويس‌ها:
1. شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، چ 11، مدبر، تهران، ص 69.
2. سفير ايران در هندوستان در يكي از روزها درصدد شكار برآمد و جمعي از هندوها كه قتل طيور را گناهي بزرگ مي‌شمردند از اين حركت به خشم آمدند و چون افكار عمومي مردم هند سخت عليه استعمارگران انگليسي تهييج شده بود و سفير ايران را وابسته به انگليسي‌ها مي‌دانستند به خانه سفير حمله‌ور شدند و در حين زد و خورد حاجي خليل‌خان، سفير ايران به ضرب گلوله از پادرآمد.
3. اين قرارداد در تيليسيت يكي از شهرهاي روسيه بين ناپلئون و الكساندر اول تزار روس منعقد شد و از آن تاريخ روابط دوستانه دو كشور برقرار گرديد و تا سال 1812م. كه امپراتور فرانسه به خاك روسيه حمله برد و تا مسكو پيش راند باقي بود.
4. شميم، همان، صص 74ـ73.
5. همان، صص 226 و 227.
6. همان، ص 233.
7. براون، انقلاب ايران، ترجمه قزويني، چ اول، كوير، تهران، ص 171.
8. پائولوويچ، انقلاب مشروطيت و ريشه‌هاي اجتماعي و اقتصادي آن، ترجمه م. هوشيار، كتاب‌هاي جيبي، تهران، صص 80 و 81.
9. دولت‌آبادي، حيات يحيي، ج 3، فردوسي ـ عطار،‌ تهران، ص 265.
10. همان، ج 4، صص 91ـ90.
11. عين‌‌السلطنه، روزنامه خاطرات عين‌السلطنه، به كوشش ايرج افشار، ج 7، اساطير، تهران، صص 5109 و 5312.
12. نوبهار، ش 73، يكشنبه غره ربيع‌الاول 1336، 16 دسامبر 1917م. «از مقالات وارده».
13. جمعي از نويسندگان، تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، ترجمه كيخسرو كشاورزي، چ اول، پويش، تهران، ص 429.
14. همان، ص 421.
15. همان، ص 430.
16. مستوفي، شرح زندگاني من، ج 3، زوار، تهران، ص 20.
17. ديوان عارف قزويني، به اهتمام عبدالرحمن سيف آزاد، اميركبير، تهران، صص 248ـ246 و ص 325.
18. مشير سليمي، كليات عشقي، جاويدان، تهران، صص 311ـ309 و صص 334 و 336.
19. مكي، زندگاني سياسي سلطان احمدشاه قاجار، چ دوم، اميركبير، تهران، صص 110ـ106.
20. شيخ‌الاسلامي، افزايش نفوذ روس و انگليس در ايران عصر قاجار، چ اول، كيهان، تهران، ص 68.
21. دولت‌آبادي، همان، ج 4، صص 232ـ231.
22. آباديان، از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، چ اول، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صص 732 و 733.
23. زرگر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بيات، چ اول، انتشارات پروين و معين، تهران، ص 53.
24. آباديان، همان، ص 728.
25. سلطانزاده، انكشاف اقتصادي ايران و امپرياليسم انگلستان، مازيار، تهران، فصل سوم به بعد.
26. مركز اسناد انقلاب اسلامي، فرهنگ شعارهاي انقلاب اسلامي، چ اول، ص 324.
27. همان، ص 188.


منابع:
ـ آباديان، حسين، ايران از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، چ اول، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، بهار 1385.
ـ اولسون، ويليام جي. روابط ايران و انگليس در جنگ جهاني اول، چ اول، ترجمه حسن زنگنه، شيرازه، تهران، 1380.
ـ براون، ادوارد، انقلاب ايران، چ اول، ترجمه مهدي قزويني، انتشارات كوير، تهران، 1376.
ـ پائولوويچ، انقلاب مشروطيت و ريشه‌هاي اجتماعي و اقتصادي آن، چ اول، ترجمه هوشيار، كتابهاي جيبي، تهران، 1339.
ـ جمعي از نويسندگان، تاريخ ايران از روزگار باستان تا امروز، چ اول، ترجمه كيخسرو كشاورزي، انتشارات پويش، تهران، 1359.
ـ دولت‌آبادي، يحيي، حيات يحيي، ج 3 و 4، فردوسي ـ عطار، تهران، 1371.
ـ زرگر، علي‌اصغر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، چ اول، ترجمه كاوه بيات، انتشارات پروين و معين، تهران، 1373.
ـ سالور، مسعود، روزنامه خاطرات عين‌السلطنه، ج 5 و 6 و 7، به كوشش ايرج افشار، اساطير، تهران، 1377.
ـ سلطان‌زاده، آ. انكشاف اقتصادي ايران و امپرياليسم انگلستان، ترجمه ف. كوشا، مازيار، تهران، 1383.
ـ سيف آزاد، عبدالرحمن، ديوان عارف قزويني، اميركبير، تهران، 2536.
ـ شميم، علي‌اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، چ 11، انتشارات مدبر، تهران، 1384.
ـ شيخ‌‌الاسلامي، محمدجواد، اسناد محرمانه وزارت خارجه بريتانيا، چ اول، كيهان، تهران، 1356.
ـ شيخ‌الاسلامي، محمدجواد، افزايش نفوذ روس و انگليس در ايران عصر قاجار، چ اول، كيهان، تهران، زمستان 1369.
ـ كاتوزيان، محمدعلي، تضاد دولت ـ ملت، چ اول، نشر ني، تهران، 1380.
ـ مركز اسناد انقلاب اسلامي، فرهنگ شعارهاي انقلاب اسلامي، چ اول، تهران، 1379.
ـ مخبر، عباس، سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، چ اول، طرح نو، تهران، پاييز 1371.
ـ مستوفي، عبدالله، شرح زندگاني من، ج 2 و 3، زوار، تهران، 1341.
ـ مشير سليمي، علي‌اكبر، كليات عشقي، جاويدان، تهران، 1357.
ـ نوبهار، دوره سالهاي 1336ـ 1335.

این مطلب تاکنون 4404 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir