ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 36   آبان ماه 1387
 

 
 

 
 
   شماره 36   آبان ماه 1387


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
نامه فريدون جم به فردوست

تيمسار ارتشبد فريدون جم فرزند محمود جم ـ مديرالملك ـ مي‌باشد. محمود جم، در سال 1317 رئيس دربار رضاخان بود و سرپرستي هيأت اعزامي به كشور مصر براي فراهم كردن مقدمات ازدواج فوزيه دختر ملك فاروق با محمدرضا را به عهده داشت.
حسين فردوست در نقل خاطرات خود مي‌گويد:
«محمود جم يك انگليسي تمام عيار بود. با سفارت انگليس تماس داشت، فراماسون بود و زندگي بسيار مرفهي داشت.»
مادر فريدون جم، خواهر حسينقلي خان نواب بود. حسينقلي خان از خانوادة نواب هندي از برجسته‌ترين عوامل انگليس در ايران، از عوامل مؤثر انعقاد قرارداد رژي و از بنيانگذاران لژ بيداري ايران بود و در زمان فتح تهران و عزل محمد عليشاه، عضويت كميته هيأت مديره تهران را بر عهده داشت. به دستور همين كميته بود كه آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري به شهادت رسيد.
فريدون جم كه در سال 7ـ1316 دانشجوي دانشكده افسري «سن سير» پاريس بود؛ بنابر تصميم رضاخان مبني بر شوهر دادن دختران خود ـ شمس و اشرف ـ كانديداي ازدواج با خانواده سلطنتي گرديد و چون حق انتخاب شوهر در اين ازدواج تاريخي از بين علي قوام و فريدون جم با دختر بزرگتر بود، به دليل خوش‌تيپي و جذاب بودن فريدون، وي سهم شمس گرديد و قرعة همسري با اشرف به نام علي قوام شد كه اين ازدواج تا مرگ رضاخان دوام داشت و پس از آن متاركه صورت گرفت.
فريدون پس از جدايي از شمس، با فيروزه ـ رفيقة شاه كه مدتي همسر تاجري به نام ايپكچي شد و سپس از او طلاق گرفته بود ـ ازدواج كرد. حسين فردوست مي‌گويد:
«اين ازدواج با دانستن سابقه فيروزه انجام شد و هميشه هم وجود فيروزه به نفع فريدون بود، چون محمدرضا هر چه جم مي‌خواست، انجام مي‌داد ولي نه براي جم، بلكه به خاطر فيروزه.
مشاغل فريدون در ارتش هميشه مهم‌تر از درجه‌اش بود... فريدون عاشق زن و فرزند و كتابخانه و زندگي راحت خود بود. در خانه او، دستور دهنده زن و فرزندش بودند و او هيچ‌كاره بود. فريدون جم يكي از صميمي‌ترين دوستان شاپور جي بوده و هست. ريپورتر پس از مدت‌ها مطالعه، جم را بهترين چهره براي تصدي رياست ستاد بزرگ ارتشتاران تشخيص داد.
انتصاب جم به اين پست پس از عمليات رواني شايعه كودتا توسط آريانا و عزل او در خرداد 1348 صورت گرفت و به واسطه اعتماد و علاقة شاپور جي به وي در طرح شوراي سلطنت در كنار فرح ديبا كه نايب‌السلطنه بود، قرار داشت. فريدون جم به علت ارتباط با يكي از بستگان نظامي آمريكا در ايران كه سرهنگ دوم نيروي هوايي بود و به وسيله همسر خود به او نزديك شده بود در جريان خريد تانك‌هاي انگليسي چيفتن تحت ‌تأثير تبليغات منفي اين وابستة نظامي، با اين خريد مخالفت كرد كه همين مسئله باعث اختلاف شاه با وي و زمينه‌ساز عزل وي گرديد. جم پس از آن به پيشنهاد فردوست به عنوان سفير ايران به اسپانيا رفت.»
فريدون جم در زمان دولت شاپور بختيار به ايران فراخوانده شد و پيشنهاد وزارت جنگ به او داده شد كه پس از مشورت با فردوست آن را قبول نكرد و به انگلستان رفت.
نامه‌اي كه در اينجا به مطالعه آن خواهيد پرداخت مربوط به دوران تصدي سفارت وي در اسپانيا مي‌باشد. حاصل ازدواج وي با فيروزه پسري به نام كامران بود كه آئينه دق او گرديد تا حدي كه وي مجبور شد با حسين فردوست مكاتبه كرده و عجز و لابه نمايد و از قوانين حاكم بر كشور انگليس كه عمر خود را صرف خدمتگزاري به آن كرده است، شكوه كرده و از خدا تقاضاي مرگ نمايد و دست نياز به سوي نزديك‌ترين دوست خود دراز كرده و فرياد دادرسي سر دهد.
فردوست مي‌گويد:
«نزديك‌ترين دوستان جم، سرلشكر كاظم قشقايي، شاپور جي و من بوديم. ولي من بهترين دوستش بودم و مرا با هيچ دوست ديگري مقايسه نمي‌كرد.»

متن اين نامه چنين است:
تيمسار ارتشبد حسين فردوست
برادر مكرم و دوست عزيزم
اولاً معذرت مي‌خواهم كه به علت عدم اطلاع، در نامه‌هاي قبلي عنوان تو را «سپهبد» نوشتم. مي‌داني كه دلبستگي من به تو، محبتي است برادرانه و توجهي به عناوين و درجات در بين نيست. مي‌‌دانم كه تو چقدر وارسته هستي و اين اشتباه را ناديده گرفته‌اي. عيب كار در اين است كه ارتش هيچ نوع نشريه و اطلاعيه‌اي به سفارت‌ها نمي‌فرستد و دستگاه نمايندگي از تمام جنبه‌هاي نظامي بي‌اطلاع مي‌ماند... ثانياً غم و يأس و نگراني ما پايان ندارد. پس از و سال كه در مادريد نشستم و فيروزه و كامي را به لندن فرستادم كه در محيطي كه كامي دوست دارد معالجه شود و هزينه صدها هزار تومان پول اجارة آپارتمان ـ ماهي 12000 تومان ـ هزينة زندگي در لندن در همين حدود، پول دكتر و بيمارستان، باز كامران پس از مدتي، بيماري و رسيدن به سر حد جنون را فراموش كرده و باز به مواد مخدر روي آورده است. اين روزها حالش مجدداً خيلي بد است. دائم با فيروزه دعوا كرده، ركيك‌ترين فحش‌ها را به او مي‌دهد و اغلب به كلي پرت صحبت مي‌كند. خودم را باز به لندن رساندم و ديدم حال او خيلي خراب است. متأسفانه در انگلستان تحت عنوان آزادي، حتي بيمار را اگر خودش نخواهد نمي‌توان روانة بيمارستان نمود. بايد صبر كرد كه بيمار كاملاً ديوانه شود تا راهي بيمارستان بشود. يا جرمي را مرتكب شود و به زندان بيفتد! ضمناً از احساس ناتواني فيروزه و من به قدري مضطرب هستيم كه خود نيز سلامت فكر را از دست خواهيم داد... مي‌دانم كه كامران بيمار است و گفتار و كردارش ناشي از بيماري است، هر چه به دكترها متوسل مي‌شويم مي‌گويند برخلاف ميل خودش نمي‌‌توان جوان بيست و دو ساله‌اي را به زور در بيمارستان بستري كرد. زندگي با او هم در خانه غيرقابل تحمل شده. تجسم كن سر پيري به چه بليه‌اي گرفتار شده‌ايم! تحقيق كردم مي‌گويند در آمريكا هم مثل انگلستان است. همين طور ساير كشورهاي غربي. در اين شرايط، يأس و نااميدي و نگراني به كلي مرا از پا درآورده. اين است كه به تو برادر عزيزم متوسل مي‌شوم كه اگر لازم هست مراتب را به شرف عرض خاكپاي همايوني برساني، شايد از راه بنده‌ نوازي فرمان همايوني صدور يابد كه مقامات پزشكي را وادارد به اين امور و راهي پيش پاي ما بگذارند. مشكل كار در اين است كه كامران به هيچ‌وجه از مادرش و من تمكين نمي‌دارد والا اول كاري كه مي‌كردم آن بود كه او را از محيط فاسد لندن خارج كنم. آن هم با قوانين انگلستان ميسر نيست! آنچه كامران اكنون لازم دارد عبارت است از مدتي معالجه در يك بيمارستان تا اعصابش سكوني پيدا كند. او نياز به محيطي دارد كه در آن زندگي‌اش كنترل شده باشد و مجبور به انجام برنامة معيني باشد و با جوانان سالم هم دمساز گردد، زير نظر پزشك هم باشد. خيلي از اين گرفتاريها از تنهايي ناشي مي‌شود. نداشتن دوست...
كامران پس از گرفتن ديپلم G C E (Hig Level) گرفتار اين بليه شد و ديگر نتوانست به مدرسه برود. فكر كردم محيطي كه همه شرايط را دارد يك محيط نظامي مي‌تواند باشد كه هم بيمارستان دارد، هم پزشك دارد، هم جوانان سالم، هم برنامه، هم كنترل، هم رفاقت و خلاصي از تنهايي. اما مشكل در اين است كه چطور او را از لندن حركت دهيم. به دست كي بسپاريم. در كجا تحت معالجه و تربيت مجدد واقع شود.
شايد در كشورهاي ديگري هم مراكز درماني حائز شرايط باشد كه من خبر ندارم يا غير از ارتش كه بالمآل محيط آساني نيست، محيط ديگري جامع شرايط باشد. از تو برادرم از راه دور استمداد مي‌‌كنم...
در پيشگاه همايوني شرمنده‌ام. دو سال است كه به فران مهر اثر همايوني از لحاظ مخارج از طريق وزارت جنگ كمك مؤثر شده و مي‌شود ولي دو سال تجربه ثابت كرده است كه راه بي‌اثري بوده است. خود من هم مبالغ هنگفتي دراين راه كه با تواناييم هماهنگي ندارد صرف نموده‌ام... كار به جايي رسيده كه روزي چند بار از درگاه خداوند مرگ را با استغاثه طلب مي‌كنم.
شايد پزشكان تحصيل‌كرده بتوانند راهي در پيش پايم بگذارند تا اين جوان از بين نرفته كاري برايش بنمايم. فعلاً به گفته دكترش و خودش فقط از حشيش استفاده مي‌كند و گاهي هم در تجزيه‌هايي كه انجام داده‌اند اثر قرص‌هاي AMPHETAMINE ديده شد. اينها عادت و اعتياد نمي‌آورد. فقط اراده مي‌خواهد كه اين كار را نكند و اراده را هم نمي‌شود با دارو تزريق كرد!
حسين برادرم عزيزم ـ اين نگراني جانكاه به يك طرف، مشكلات زندگي از طرف ديگر. احساس شرمندگي و سرشكستگي هم مانع است كه با كسي صحبت كنم. دكتر مي‌گويد كامران بايد دور از مادرش و من زندگي كند كه ياد بگيرد به خودش متكي شود. اما با اين حال بيماري چطور مي‌‌توان او را رها كرد؟ يا به دست سازمان يا مركزي داده شود كه او را اداره كند؟ البته و هزار البته مرا ببخش كه از راه دور به جاي خوشي براي تو دلتنگي فراهم كرده، مقداري از مشكل خود را به شانة تو مي‌اندازم. عزيزم در اين جهان تنها مانده‌ام. جز عنايت الهي، مراحم شاهنشاه ولي‌نعمت عزيزم و محبت تو برادرم، راهي را در اين بليه نمي‌بينم. حسين جان به دادم برس، قربانت فريدون جم، مادريد، 30 خرداد 2536 (1356).
تهيه شده در: آرشيو موسسه
* * *
يادآوري مي‌شود فريدون جم، در چهارم خرداد 1387 در سن 94 سالگي در لندن درگذشت. مرگ او 2 سال پس از مرگ همسرش به وقوع پيوست و اين در حالي بود كه سالها پيش از آن تنها فرزندشان كامران نيز به دليل اعتياد، جان خود را در غربت از دست داده بود.

این مطلب تاکنون 11133 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir